با سلام
سالیانی است بحث کاهش ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج در میان جوانان مورد بحث کارشاسان فن قرار گرفته و تا کنون راه های زیادی نیز برای آن تدبیر شده است.اما آنچه امروز در پس این بحث جدی است افزایش آمار طلاق است.این دو مشکل بسیار جدی و فاجعه آمیز است و دلایل آن نه به صورت صوری بلکه دقیق باید مورد مداقه قرار گیرد.زمانی این بحث دامن گیر پایتخت و برخی شهرهای بزرگ بود لیکن متاسفانه امروز دامان شهرهای کوچک و روستاها و حتی جوامع سنتی را نیز گرفته که جای تامل بسیار دارد.بحران طلاق هم، اما حتی اگر خبرهایش به خیال رسانهها تکراری شود و خط بخورد، همچنان ادامه دارد و مثل زخمی چرکین است که گذر زمان، فقط آن را عمیقتر و دردناکتر میکند.زمانی اهمیت بحث بیشتر ملموس خواهد شد که حتی آنان که در مباحثی همچون روانشناسی و جامعه شناسی استاد هستند و کارشناس مشکلات این دو مسئله هستند نیز خود در آتش این مشکل می سوزند.
آنچه حائز اهمیت است تاسف بر افکاری است که همچنان بر طبل ناکارآمدی دین در این مبحث می کوبند و معتقد هستند راه حل های اساتید غربی و علومشان مطلق عاری از اشکال است.آنها امروزه نشسته و مدام این آمار و اطلاعات مربوط به ازدواج و طلاق را بر سر دین می کوبند و شاد از درست بودن افکارشان.
در این نوشتار دنبال آن نیستم تا دلایل این کار را بررسی کنم و بررسی کنم آیا طلاق از آسیب های اجتماعی به شمار می رود یا خیر؟در این باره تا دلمان بخواهد مطلب آماده و چاپ شده و کتب بسیاری نیز چه دینی و چه بر اساس علوم غربی منتشر شده است.
دنبال آن نیستم که جامعه ما نیز در حال گذار از شکل سنتی به مدرن است و بر همین اساس آیا نمیشود نتیجه گرفت طلاقها براساس شرایط خاص اجتماع ما به هر حال رخ میدهد؟
دنبال آن نیستم که بگویم مساله مربوط به میزان تعارض جامعه سنتی با مدرنیته است که در آن در حال نفوذ است و هر چقدر این تعارض کمتر مدیریت شود، آمار طلاق بالاتر میرود.هر چه جامعهای سنتیتر و آمادگیاش برای مواجهه با ابزارهای مدرن کمتر باشد، آسیبهای اجتماعی در آن بیشتر میشود.
قبول کنیم در گذشته ای نه چندان دور طلاق کابوس خانوادهها بود و تقاضای جدایی از سوی هر یک از طرفین به شدت توسط والدین سرکوب میشد. اما در دو دهه اخیر و با گسترش زندگی شهرنشینی، افزایش ظواهر مدرنیته و تغییر شیوه زندگی از سنتی به مدرن، نظام خانواده در ایران دستخوش تغییراتی شده است. به گونهای که این مساله سبب شده که آمار طلاق به میزان قابل توجه و نگرانکنندهای افزایش یابد و این معضل اجتماعی نیز همچون بسیاری دیگر آرام آرام در تغییرات نظام اجتماعی، قبح خود را از دست داده و جمله معروف “دختر با لباس سفید به خانه بخت میرود و با لباس سفید هم بیرون میآید” به صندوقچه تاریخ پیوست. حقیقت تلخی که همه ما بر آن اذعان داریم.
چرا؟
فارغ از تغییر سبک زندگی,گذار از سنتی به مدرنیته،نقش خانواده ها، نقش رسانه ها و.....
نقشه راه و مهندسی فرهنگی نداریم؟ برای طلاق یا مسائلی که ناشی از این قضیه است نسخهای نداریم و جزیرهای عمل میکنیم؟
بیکاری،مشکلات اقتصادی،تجمل گرایی،ادامه تحصیل به ویژه توسط دختران، مدرن شدن زندگی، الگوپذیری جوانان از غرب و تمایل آنها به زندگی مجردی، تزلزل ارزشهای سنتی و مهاجرت،گرایش به جامعهگریزی، تنوعطلبی جوانان، مسئولیتگریزی، ترس از طلاق و شکست در زندگی آینده، ترس از خیانت همسر، رواج مردسالاری و زنسالاری و رقابت بین آنها در کاهش ازدواج موثرند؟
آموزش یکی از مهمترین شاخصههایی است که در نهاد خانواده باید گنجانده شود چرا که بعضاً پدر و مادرها قادر به حل و فصل مشکلات روانی، اجتماعی و اقتصادی بین خود نیستند. از سوی دیگر با تغییراتی که در جامعه وجود دارد، والدین نیازمند فاکتورهای تربیتی برای فرزندان خود نیز هستند که با آموزشهای نهادینهشده میتوان به فاکتورهای تربیتی مناسب دست پیدا کنند. معیار ازدواج عوض شده و در معرض دگرگونیهای مداوم قرار گرفته، بنابراین سیاستگذاران جامعه در همه بخشها باید از سطح فرهنگی بالایی که متناسب با تفکر روز باشد برخوردار باشند، در غیر این صورت تضادهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و حقوقی تشدید میشوند. فکری که معاصر باشد راهگشا است. فکری که با مقتضیات روز نخواند مسأله آفرین خواهد بود یا مسائل را تعمیق میکند و بحران میآفریند.
دخالتهای برخی از خانوادهها
عدم تناسب فرهنگ خانوادهها
نیم نگاهی به نظرات دین مترقی اسلام به بحث طلاق از یک زاویه داشته باشیم:
طلاق مبغوض الهی:
در روایات، کلمات و سیره عملی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) مشاهده میشود، که آنان طلاق را بسیار مذموم و منفور معرفی کردهاند. برخی از روایات بدین قرارند:
امام باقر (ع) از پیامبر گرامی اسلام (ص) نقل فرمودند:
«جبرئیل آنقدر بر من درباره زن سفارش و توصیه کرد که گمان کردم طلاق زن، جز در وقتی که مرتکب فحشاء قطعی شده باشد سزاوار نیست.»[1]
امام صادق (ع) از پیامبر اکرم (ص) نقل فرمودند:
«چیزی در نزد خدا محبوبتر از خانهای که در آن پیوند ازدواجی صورت میگیرد وجود ندارد و چیزی در نزد خداوند مبغوضتر از خانهای که در آن خانه پیوندی با طلاق بگسلد وجود ندارد. آنگاه امام صادق (ع) فرمود: اینکه در قرآن نام طلاق مکرر آمده و جزئیات کار طلاق مورد عنایت و توجه قرآن واقع شده، از آن است که خداوند جدایی را دشمن میدارد.»[2]
طبرسی در مکارم الاخلاق از پیامبر (ص) نقل کرده است که حضرت فرمودند:
«ازدواج کنید ولی طلاق ندهید، زیرا عرش الهی از طلاق میلرزد.»[3]
امام صادق (ع) فرمودند:
«هیچ چیز حلالی مانند طلاق، مبغوض و منفور پیشگاه الهی نیست. خداوند مردمان بسیار طلاق دهنده را دشمن میدارد.»[4]
به نظر من آنچه به عنوان راهکار باید در انتهای این نوشتار تقدیم خواننده محترم کنم سه مسئله است که باید در کنار همه عوامل جدی گرفته شود:
1. نگاه نو به دین در مسئله ازدواج و طلاق
2. دخالتهای برخی از خانوادهها
3. عدم تناسب فرهنگ خانوادهها
این نوشتار ادامه دارد.....
[1] بهاءالدین خرمشاهی، پیام پیامبر، ص430.
[2] وسائل الشیعه، ج 22، ص 7.
[3] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 22، ص9.
[4] همان، ص8.