سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

با سلام.حضرت آیت اله مصباح در گفتگویی در مورد حضرت آیت اله بهجت مواردی را فرموده اند که خواندن آن خیلی ارزش دارد.تکه هایی از آن را تقدیمتان می کنم:

.......و گاهی هم همین طوری که شما اشاره فرمودید به مسائل ولایت و خلافت امیرالمؤمنین (ع)و مسائل شیعه و یک سری مطالبی را بیان می فرمودند.

من خودم گاهی تعجب می کردم که آقا مثلاً ما که سنّی نیستیم که این مطالب را برای ما بیان می کنید، کسی درباره آن شک ندارد ، ته دلم این جور

می گفت و نمی فهمیدم سرّ اینکه ایشان این قدرروی این مطالب تکیه می کنند چیست. بعدها در این دهه های اخیر کاربرد آن فرمایشات ایشان برایمان روشن شد، مثلاً گاهی می فرمودند که خوب است اگر یک وقت با برادران اهل تسنّن ارتباط پیدا کردید این جوری بحث کنید، یادم هست (حالا این مطلب شاید بیش از چهل سال قبل است) ما درس فقه نزد ایشان می خواندیم ،بحث طهارت که تمام شد مکاسب و خیارات را هم ما خدمت ایشان خواندیم، می فرمودند که شما وقتی با اهل تسنّن مواجه شدید نیایید بحث خلافت امیرالمؤمنین را مطرح کنید، بحث را از اینجا شروع کنید بگویید که همه اهل تسنّن در مسائل فقهی به چهار نفر مراجعه می کنند ابوحنیفه و شافعی و مالک و ابن حنبل واینها یا مستقیماً شاگرد امام صادق(ع) بودند مثل ابوحنیفه و یا مع الواسطه شاگرد بودند و هر کدامشان درباره امام صادق(ع) بیانات جالبی دارند درباره اعتراف به فقاهت و اعلمیت ایشان و مارأیت أفقه من جعفر بن محمد و از این جور تعبیرها. شماها می گویید از این شاگردهای امام صادق(ع) تقلید می کنید. در واقع، وقتی از این شاگردها تقلید جایز باشد از استادی که خود این شاگردها به فضل او اعتراف کردند تقلید نمی شود کرد؟! این چه منطقی است، ما از استاد اینها داریم تقلید می کنیم ما شیعه ها کارمان این است که از امام صادق(ع) تقلید می کنیم، شما از ابوحنیفه تقلید می کنید از شافعی، بسیار خوب چرا اجازه نمی دهید ما از امام صادق(ع) تقلید کنیم .آنها که همه شان اعتراف دارند که امام صادق(ع) افقه بوده و هیچ کسی نمی تواند این را رد بکند این منشأ این می شود که آنهایی که اهل انصاف باشند و واقعاً غرضی در کارشان نباشد تصدیق کنند که بله می شود این کار را کرد کمااینکه شیخ شلتوت این کار را کرد و عمل به فقه شیعه را جایز دانست بلکه بعضی قوانین مصر در آن زمان بر اساس فقه شیعه تنظیم شد مثل مسأله طلاق، اهل تسنّن سه طلاقه در یک مجلس جایز می دانند آنها بر طبق قانون شیعه آمدند طلاق را گفتند باید در سه مجلس انجام بگیرد .

فرمودند از این منطق وارد بشوید که ما شیعیان از استاد این امام های شما تقلید می کنیم تا آنها منطقاً هیچ دلیلی بر ردّ مذهب ما نداشته باشند ناچار باشند بپذیرند که کار صحیحی می کنید ، وقتی این کار صحیح شد و مذهب شیعه به عنوان یک مذهب رسمی شناخته شد آن وقت مطالعه کتابهای ما برای آنها آزاد می شود ، اگر این کار بشود بسیار ما پیشرفت می کنیم و الان مانعی که هست و آن این است که کتاب های ما را مطالعه نمی کنند،وقتی این کتاب ها مطالعه شد کم کم به حقانیت مذهب ما پی می برند و اقلاً این دشمنی ها دیگر برداشته می شود، خلاصه ایشان پیش از درس گاهی از این جور مطالب می فرمود، امروز ملاحظه می فرمایید بعد از پنجاه سال که از این جریان گذشته ، من هنوز راهی بهتر از این برای ارتباط با اهل تسنن پیدا نکردم، این یک کار خیلی ساده ای است، هر راه دیگری آدم وارد بشود دست انداز دارد، حبّ و بغض ها و بدبینی ها تحریک می شود امادر این راه نه ، راه خیلی ساده ای و هیچ عکس العمل بدی ندارد هیچ تنشی ایجاد نمی کند و باعث ارتباط بیشتر و تدریجاً راهی می شود برای اثبات حقانیت مذهب شیعه، این یکی از راهکارهای کلّی بود که ما از ایشان یاد گرفتیم ولی همچنان این سؤال برایمان باقی بود که ایشان گاهی دلیل می آوردند که واقعاً حق با علی بوده و چند تا از این داستانها مثلاً از شرح ابن ابی الحدید و نهج البلاغه نقل می کردند که در کتابهای خود آنها است جاهای دیگر هست، ما می گفتیم آخر ما که شکی نداریم برای چه اینها را برای ما بیان می کنند؟!

اماحالا متوجه می شویم که ایشان پیش بینی می کرد که یک روزی این مسائل مورد نیاز خواهد شد و کسانی در ایران تشکیک می کنند فرض کنید من کنت مولاه فهذا علی مولاه، فکر می کرد این معنایش مولا یعنی دوست او هستند، ایشان آن وقت نقل می کرد که این معنا ندارد که در یک چنین حادثه ای پیامبر(ص)، علی(ع) را بلند کند وبگوید من دوست او هستم، این همه تشریفات و مقدمات و چیزی که در غدیر اتفاق افتاد فقط برای این بود که پیغمبر(ص) بفرمایند او را دوست دارم شما هم دوستش داشته باشید به عنوان یک امر عادی؟ حالا ما می فهمیم که اینها مورد حاجت هست و ایشان پنجاه سال پیشتر کأنّه امروز را می دید و به ما توجه می داد که روی اینها کار بکنیم.

 

ایشان داستانی در همان وقت هایی که ما می رفتیم خدمت ایشان، نقل کردند که هم سبک تربیت ایشان را نشان می دهد و هم این نکته ای که اشاره کردم خدای متعال از چه راهی آدم را راهنمایی می کند روشن می شود. منزل ایشان در انتهای بن بستی بود که یک طرفش منزل ایشان بود و یک طرف منزل یک شخصی بود که همسایه نزدیکشان بود. دو سه تا بچه کوچک بودند از آن منزل می آمدند و می نشستند کنارمنزل و در واقع این زاویه مشترک بین منزل آقای بهجت و منزل همسایه بود.

بچه ها می نشستند آنجا روی سکو بازی می کردند، یک روز ما رفتیم درس ایشان با یک حالت بشّاشی فرمودند که من امروز یک چیزی از این بچه ها یاد گرفتم، تقریباً حاصلش را من به زبان خودم عرض می کنم عین عبارت های ایشان یادم نیست اما مضمونش این بود ما تعجب کردیم آقای بهجت از یک بچه ای که بازی می کردند سر کوچه چی یاد گرفته. فرمودند من اینجا نشسته بودم داشتم مطالعه می کردم یک فقیری آمد درب منزل و به این بچه ها گفت که برو از مامانت نانی چیزی برای من بگیر بیاور، آن بچه گفت که برو از مامانت بگیر، این فقیر گفت که من گرسنه هستم احتیاج دارم تو برو به مامانت بگو یک چیزی به من بدهد، دوباره خیلی صریح گفت برو از مامانت بگیر، دو سه مرتبه این تکرار شد تا این فقیر بالاخره دید نه این بچه ها از جایشان بلند نمی شوند رفت دنبال کارش.

آنکه من یاد گرفتم این است که اگر ما خدا را به اندازه مامان حساب می کردیم به اندازه اینکه این بچه می فهمد که هرچه می خواهد از مامانش باید بگیرد، اگر این را ما یاد می گرفتیم که هرچه می خواهیم برویم از خدا بخواهیم بار ما بسته می شد، مشکل ما این است که خدا را کاره ای نمی دانیم نمی رویم سراغ او، این را می فرمود من از یک بچه یاد گرفتم، خوب حالا برای تعلیم ما این را می فرمود چرا که مقام ایشان خیلی بالاتر از این حرف ها بود ولی منظورم این بود که خدا گاهی از راه یک بچه چیزی به آدم می آموزد اگر به آنچه ما می دانیم عمل کنیم خدا بلد است به ما بفهماند که چه کار باید بکنیم.

 

 

ا یک وقتی در جریانات بعضی مسائل و فعالیتهای سیاسی با دوستان تصمیم گرفته بودیم که یک مدتی متواری بشویم،از جمله آیت الله مشکینی مدتی به اردبیل تشریف بردند ، بعضی دوستان دیگر جاهای مختلف رفتند، بعضی ها هم زندانی بودند که به هر حال آن ارتباطهای پنهانی این اجتماع یا این هیئت کشف شد و بالاخره با توصیه بعضی کسانی که در خود زندان بودند ما بنا گذاشتیم که چندی در قم نباشیم. چند ماهی من به اطراف یزد و رفسنجان و آنجاها رفتم، آن وقت ها ما یک زندگی طلبگی ساده ای داشتیم و آنچنان هم نبود که اگر ما نباشیم، کسی رسیدگی به وضع خانواده مان بکند. بعد از چندی شاید پنج شش ماه گذشته بود از آن موقعیت، خانواده ما گفتند که یک روز همسر حضرت آیت الله بهجت منزل ما تشریف آوردند و یک کیسه برنج با مبلغی پول دادند به ما، و من تعجب کردم ایشان منزل ما را از کجا می دانستند و اینها وقتی می رفتند پشت سر ایشان نگاه کردم دیدم سر کوچه آقازاده شان ایستاده است.

حاصل جمع این اطلاعات این شد که مرحوم آقای بهجت مبلغی پول و یک کیسه کوچک برنج که می شد حمل بکنند این را توسط آقازاده شان فرستاده بودند درب منزل ما ولی برای اینکه مرد با خانواده ما تماس پیدا نکند همسرشان را هم فرستاده بودند که وقتی می خواهند تحویل بدهند خانمشان تحویل داده باشند. و این برای من سؤال شده بود که چرا آقازاده شان این هدایا را نیاورده بود خانواده ما نتوانسته بودند این را تحلیل بکنند که این سرّش چه بود، همان یک بار هم همسر ایشان تشریف آورده بودند درب منزل ما، بعدها من متوجه شدم که یکی از مکروهات این است که وقتی مرد خانواده ای درمسافرت است ،کراهت دارد که مرد دیگری در آن منزل برود و با همسر او صحبت کند، یکی از مکروهات این است که اگر کاری هم دارد حتی المقدور مرد با آن خانمی که شوهرش نیست صحبت نکند و ایشان برای اینکه این کارمکروه انجام نگیرد، آقازاده و همسر شان را فرستاده بودند مخصوصاً که همسرشان منزل ما را هم بلد نبودند آقازاده شان آن امانت را حمل کرده وسر کوچه داده بود به مادر خود و خودش رفته بود سر کوچه ایستاده بود و خانم آورده بودند آن مبلغ را به همسر ما مرحمت کرده بودند.

آن وقت من متوجه شدم که ایشان وقتی می خواهد یک کمکی برای کسی بکند تمام آداب شرعی و مستحبات و مکروهاتش را هم رعایت می کند که مبادا یک مکروهی در این جریان انجام بگیرد، حالا اگر مکروهی هم بود برای ایشان مکروه نبود اما راضی نبودند حتی فرزند ایشان هم مبتلا به انجام مکروهی در این جریان شوند. اولیای خدا چقدر ظرافت در رفتارها را رعایت می کنند و این نکته های ظریف و آدابی که در شرع مقدس وارد شده و رعایتش باعث تقرّب های جهشی می شود چه ارزشی به کارها می بخشد. بله این مکتب آقای بهجت است یعنی مکتب اهل بیت (سلام الله علیهم اجمعین) با رعایت تمام احکام واجب و مستحب و ترک محرمات و مکروهات.

 

 





      

به نام حضرت دوست

به 27 اردیبهشت رسیدیم و بار دیگر تقویممان روز ارتباطات و روابط عمومی را در جلوی دیدگانمان قرار داد.

با یک سیر کوتاه در چندین و چند سال گذشته تکرار مکررات در این حوزه مکدرت می­کند.سوالاتی که به راستی نه اصل آن سوال مشکلت را حل می­کند و نه پاسخش دردی را درمان.

Ø       روابط عمومی یک علم است؟

Ø       روابط عمومی یک هنر است؟

Ø       باید قبول کنیم روابط عمومی به جایگاه اصلی خود دست نیافته است.

Ø       در مورد روابط عمومی ها و عملکرد و وظایف آن سلیقه­ای برخورد می­شود.

و هزاران دست از این قبیل....

اما در راه بومی کردن این به اصطلاح علم یا هنر غربی قدم از قدم برنداشته­ایم.اگر همان خروجی غربی را بخواهیم در این عرصه بپذیریم که دیگر به دید برخی مشکلی نخواهیم داشت و مثل بقیه علوم و مسایل تابع غرب باشیم.

اما اگر اغراق نکرده باشم دیدگاه مقام معظم رهبری را در علوم انسانی و آنچه در دانشگاهها می­گذرد را باید دقیقا در این عرصه نیز دنبال کرد .امروز مشکلات ما را در روابط عمومی آنچه ماحصل غرب است افزون کرده و هرسال نیز با برگزاری چند همایش و سخنرانی آن را به پایان سپرده و رها می­کنیم.

اینکه 27 اردیبهشت در نظام مقدس جمهوری اسلامی از روز جهانی ارتباطات به روز روابط عمومی و ارتباطات تغییر نام یافت فال نیکی بود تا بهتر بتوانیم روابط عمومی را اسلامی و کارآمد و مدل جدیدی از آن را به دنیای امروز عرضه کنیم.

دانستن ارتباطات و روابط عمومی را شرط بقا و تکامل انسان،نقش و تاثیر مثبت ارتباطات در جامعه امروزی،نداشتن نگاه جزیره­ای مدیران به این مقوله ،جایگاه روابط عمومی در دین مبین اسلام و....موضوعاتی است که اگرچه بدان معتقدیم اما در این عرصه کار نشده است. روابط عمومی مدون و برنامه ریزی شده یکی از ابزارهای قوی مدیریت افکار است، روابط عمومی به عنوان اصلی ترین حلقه ارتباط بین مدیران و کارکنان، مسئولیت خطیری در فرآیند دسترسی مدیران و افکار جمعی کارکنان دارند به همین دلیل توجه ویژه به روابط عمومی، به عنوان نهادی که می تواند به صورت نظام مند، برنامه ریزی شده و سنجیده در جهت ایجاد، حفظ و گسترش تعامل و تفاهم مدیران با کارکنان اقدام کند، بسیار حائز اهمیت است.

تقسیم صحیح شرح وظایف روابط عمومی­ها نیز دغدغه­ای جدی است که باید به آن پرداخته شود.

روابط عمومی و ارتباطات درون سازمانی

مدیریت و برنامه‌ریزی در روابط عمومی

مستندسازی و ارائه گزارش‌های سازمانی

شیوه های نوین در تبلیغات

مخاطب شناسی

آموزش تولید محتوای رسانه‌ای (نشریه و فضای سایبر): شامل خبر، گزارش، مصاحبه و مقاله

رسانه شناسی

روش های تحقیق در روابط عمومی: افکارسنجی، تحلیل محتوای رسانه ای، تحلیل گفتمان و...

روابط عمومی آنلاین، کاربرد تکنولوژی های نوین در روابط عمومی

ارتباطات و برنامه ریزی فرهنگی در سازمان

روابط عمومی و ارتباطات برون سازمانی

آموزش دوره های نرم افزاری مولتی مدیا (به تناسب و ضرورت: فلش، فوتوشاپ، ایندیزاین و...)

 چاپ و نشر

عکاسی و فیلمبرداری

دوره ساخت تیزر

مدیریت نمایشگاهی

آرشیو الکترونیک: متون، تصاویر و فایل های ویدیویی

مدیریت سایت و تحریریه الکترونیک

اینها از جمله وظایف یک روابط عمومی است که به نظر می­رسد در حال حاضر تلفیقی از تمامی موضوعات فوق اتفاق می­افتد اما آنچه از آن کمی غافل شده­ایم آموزش صحیح،جذب نیروی کارآمد و علمی است که امیدوارریم این اتفاق نیز عملی شود.

بهرحال این روز را بر همه همکاران در این عرصه تبریک گفته و توفیق روزافزون را از خداوند برای همه خواستارم.

 





      
 
 

یکی از کشاورزان منطقه ای، همیشه در مسابقه‌ها، جایزه بهترین غله را به ‌دست می‌آورد و به ‌عنوان کشاورز نمونه شناخته شده بود.
رقبا و همکارانش، علاقه‌مند شدند راز موفقیتش را بدانند.
به همین دلیل، او را زیر نظر گرفتند و مراقب کارهایش بودند. پس از مدتی جستجو، سرانجام با نکته‌ عجیب و جالبی روبرو شدند. این کشاورز پس از هر نوبت کِشت، بهترین بذرهایش را به همسایگانش می‌داد و آنان را از این نظر تأمین می‌کرد. بنابراین، همسایگان او می‌بایست برنده‌ مسابقه‌ها می‌شدند نه خود او!
کنجکاویشان بیش‌تر شد و کوشش علاقه‌مندان به کشف این موضوع که با تعجب و تحیر نیز آمیخته شده بود، به جایی نرسید. سرانجام، تصمیم گرفتند ماجرا را از خود او بپرسند و پرده از این راز عجیب بردارند.
کشاورز هوشیار و دانا، در پاسخ به پرسش همکارانش گفت: «چون جریان باد، ذرات بارورکننده غلات را از یک مزرعه به مزرعه‌ دیگر می‌برد، من بهترین بذرهایم را به همسایگان می‌دادم تا باد، ذرات بارورکننده نامرغوب را از مزرعه‌های آنان به زمین من نیاورد و کیفیت محصول‌های مرا خراب نکند!»
همین تشخیص درست و صحیح کشاورز، توفیق کامیابی در مسابقه‌های بهترین غله را برایش به ارمغان می‌آورد.
“گاهی اوقات لازم است با کمک به رقبا و ارتقاء کیفیت و سطح آنها، کاری کنیم که از تأثیرات منفی آنها در امان باشیم . “





      
 
 

یکی از مریدان شیوانا مرد تاجری بود که ورشکست شده بود. روزی برای تصمیم گیری در مورد یک موضوع تجاری نیاز به مشاور بود. شیوانا از شاگردان خواست تا آن مرد تاجر را نزد او آورند. یکی از شاگردان به اعتراض گفت: اما او یک تاجر ورشکسته است و نمی توان به مشورتش اعتماد کرد.
شیوانا پاسخ داد:
شکست یک اتفاق است. یک شخص نیست! کسی که شکست خورده در مقایسه با کسی که چنین تجربه ای نداشته است، هزاران قدم جلوتراست. او روی دیگر موفقیت را به وضوح لمس کرده است و تارهای متصل به شکست را می شناسد. او بهتر از هر کس دیگری می تواند سیاهچاله های منجر به شکست را به ما نشان دهد. وقتی کسی موفق می شود، بدانید که چیزی یاد نگرفته است. اما وقتی کسی شکست می خورد، آگاه باشید که او هزاران چیز یاد گرفته است که اگر شجاعت خود را از دست نداده باشد، می تواند به دیگران منتقل کند. وقتی کسی شکست می خورد هرگز نگوئید او تا ابد شکست خورده است بلکه بگوئید او هنوز موفق نشده است.





      
 
 

سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج می برد.
ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بود که او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بود و هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت. پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید: آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟
برادر خردسال اندکی تردید کرد و سپس نفس عمیقی کشید و گفت: بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد. او در هنگام انتقال خون کنار تخت خواهرش روی تختی دراز کشیده بود و از مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز می گشت خوشحال بود و لبخند می زد. سپس رنگ چهره اش پریده بی حال شده و لبخند بر لبانش خشکید. نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت: آیا می توانم زودتر بمیرم؟
پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور می کرد باید تمام خونش را به لیزا بدهد و با شجاعت خود را آماده مــرگ کرده بود.





      

 

منصور حداد: ولایت فقیه، حکومت دینی و جمهوری اسلامی از سوی منتقدان و مخالفان محکوم و متهم به دیکتاتوری و نادیده گرفتن رای مردم بوده است. این شبهات از اولین روزهایی که زمزمه حکومت اسلامی در انقلاب پاگرفت، آغاز شده است و هم اکنون نیز در گوشه و کنار شنیده می شود.

تفکیک و تعارض جمهوریت و اسلامیت نظام، بیان دیگری است از همین پرسش است. «آیا اسلامیت نظام، جایی برای جمهوریت باقی می گذارد؟ آیا تنفیذ حکم ریاست جمهوری، طفیلی شمردن رای مردم نیست؟ آیا نصب فقهای شورای نگهبان بر سر نظارت همه انتخابات های موجود در کشور، نظارت قیم مآبانه از سوی ولی فقیه نیست؟ اگر نظر مردم با ولی فقیه یکی نبود، چه خواهد شد؟ فقیهان شورای نگهبان رهبر را نصب می کنند یا کشف می کنند؟ و ...» از این دست سوالات دیگر می توان برشمرد که همگی ناظر به بحث بالا هستند.

از سوی متفکران قائل به ولایت فقیه پاسخ های متفاوت و جواب های ارزشمندی به این عناوین داده شده است. پاسخ هایی که در حوزه تئوریک و نظریه پردازی از قوت و استحکام بالایی برخوردار هستند. "اسلامیت نظام بدون جمهوریت، قابل تحقق نیست، هرچند وابسته بدان هم نیست" محوری ترین سخنی است که از سوی این دست اندیشمندان مطرح شده است.

آن چه در حوزه نظر و سخن مطرح است معمولاً در حوزه اجرا صورت دیگری به خود می گیرد و راهی نسبتا متمایز و یا متفاوت با تئوری می پیماید. بدون تردید، صاحب‌نظران و محققان حق دارند عملکرد اجرایی و عملیاتی هر اندیشه‌ی اجتماعی را برای بررسی کارآمدی و قابلیت تحقق آن بررسی کنند و مدعیات نظریه ها را با صحنه اجرا مقایسه کنند.

انقلاب اسلامی در مسیر سی و اندی ساله عمر خویش توانسته به طور متوسط یک انتخابات برگزار کند. این سخن هر چند صحیح است ولی به صورت کلی نمی تواند ذهن پژوهشگران و اهل دقت را آرام نماید. در این انتخابات های متفاوت، جریان ها و افراد مختلف و متمایزی از صندوق های انتخابات بیرون آمده است. اما شاید بتوان برای بررسی جدی تر و عمیق تر عملکرد جمهوری اسلامی، عملکرد شخص ولی فقیه را مورد توجه قرار داد.

ادامه مطلب...



      





      

با سلام

فردا روز شهادت استاد علامه شهید مطهری است.در تمامی سایت ها و مجلات و روزنامه ها و....پر است از مطالب در مورد آن شهید والا مقام.تا اینجای کار درست.اما آنچه غیر قابل تصور است با این همه سنگ تمام گذاشتن برای آن شهید خروجی قابل قبولی نداریم.چرا دانشگاههای ما.حوزه های ما تا کنون نتوانسته درست از اندیشه های ناب آن استاد بهره بگیرد؟

چه کسی باید معرف دیگران باشد؟مطهری را بخواهم بشناسم باید چه کنم؟اصلا چرا مطهری؟

امام راحل بعنوان یک مرجع تقلید،یک عالم مجاهد اسلام شناس ناب آثار این رادمرد را تمام و کمال تایید کرده است. امام فرمودند:«آثار قلم و زبان او بی‌استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبی سرشار از ایمان و عقیدت نشأت می‌گرفت برای عارف و عامی سودمند و فرحزا است»

رهبری معظم آثار ایشان را بی عدیل و بی بدیل خوانده است.بی عدیل به معنای هم تراز .بی بدیل به معنای جایگزین.ایشان آثار مطهری را مبنای فکری اسلامی می داند.مبنای فکری جمهوری اسلامی.

به راستی چه شد نتوانستیم شهید مطهری را بشناسیم و بشناسانیم؟از خودمان سوال کرده ایم؟نکند شک داریم که نتوانسته ایم؟قبول کنیم ،آسیب شناسی کنیم و ادامه راه را درست برویم.تا کی راه را کج برویم؟بابا بخدا راه کج است.

شاید یکی از علت های آن سلیقگی کار کردن ماست.هر کاری را با سلیقه خود ادامه می دهیم.دین را با سلیقه خود قبول داریم.اعتقادات را،راه حل ها را با سلیقه خود حل می کنیم.از پس آن تناقض ها خودش را نشان می دهد.برای حل آن....

بیاییم دین را بشناسیم.شناختن آن از کجا؟آثار شهید مطهری خاک می خورد.چرا؟نتوانسته ایم جوان را متمایل به خواندن آثارش کنیم.چون خودمان مشکل داریم.اول خود را غنی کنیم .شبهات را دریابیم.پاسخش را از منظر دین پیدا کنیم.بعد به استقبال جوان برویم.

نکته ای را دوستی متذکر شد که برایم جالب بود.می گفت خیلی از مسولین ما اعتقاد به اجرایی بودن دین در متن زندگی ندارند.باور ندارند دین برنامه دارد.برای همه لحظات و کارها و....باور ندارند.کارشناسان ما هم بیشترشون تکلیفشان روشن است.راه حل بخواهند بدهند ده کتاب غربی را ردیف و نظریات آنان را جمع آوری و در پایان هم یک حدیث و روایتی برای خالی نبودن عریضه.

 





      

با سلام.

معلمین خوبم.نازنینان از عمق وجودم شما را دوست می دارم.آنانکه چراغ فراراهم شدند و چگونه زیستن را به من با شیره جان آموختند.یاد تمامی معلمی خودم از معلم کلاس اول ابتدایی آقای طائفی تا معلمین دوره راهنمایی را پاس داشته و برایشان اگر به رحمت خدا رفته اند علو مقامات و چنانچه هنوز در کسوت معلمی هستند آرزوی سلامتی و توفیق دارم. 

تبریک روز معلم ،شهادت استاد شهید مرتضی مطهری





      
هااااا . . . ای مکتب ایرانی که گفتی یعنی چه؟
یعنی هر کی ایرانیه باید بره مکتب یا هرکی مکتبیه باید بیاد ایران بمونه؟
خوب تکلیف ایرانیایی که سواد دارن و مکتب به دردشون نمیخوره چی میشه؟ ایرانیایی هم که سواد ندارن  شاید دوست نداشته باشن برن مکتب. تکلیف اینا چی میشه اونوقت؟

ادامه مطلب...



      
   1   2      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم