سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

سلام.همه تاریخ را برای کوبیدن توسر همدیگر بکارمی برند غافل از اینکه برای خودمان باید بخوانیم و عمل کنیم و انگشت حسرت به دهان بگیریم که ای وای می شود ؟

من نامه های ذیل را فقط برای این گذاشتم تا بدانیمدر تاریخمانچه گذشته و چه کسانی در کجاها بودند و امروز در کجاها.نه برای اینکه تو سر اونها بکوبم بلکه به خودن نهیب بزنم که اگر حواس انسان جمع نباشد کارش به کجاها که نمی رسد.

یکی از رفقا امروز برایم ذکر کرد که دیروز در شبکه بی بی سی آقای اکبرین حضور داشت و در رثای فقدان آیت ا... منتظری نوحه سرایی می کرد.حتما برایتان جالب است بدانید که این آقا روزی طلبه حوزه علمیه قم و با لباس روحانیت بوده که به همه معترض بوده چرا اسم مقام معظم رهبری را امام خامنه ای نمی برید و .... و امروز با موهای دم اسبی بسته ریش کوتاه در آن شبکه نشسته.خدایا به تو پناه می برم از شر شیطان .

نامههای ذیل را در روزگاران نه بسیار گذشته خطاب به آیت ا... منتظری نوشته اند و امروز همانها اولین نفراتی هستند که در بیت ابشان حضور یافته و حرفهای .....یادم نمی رود که همین عبدا... نوری مثل دیروز بود که در جلو منزل آِت ا... منتظری ایستاده و بلدوزر با دستور ایشان مشغول تخریب بودند.

قابل توجه همه برای گرفتن عبرت از تاریخ 

نامه آقای کروبی به آیت ا... منتظری

29/ بهمن/1367

 بسم الله الرحمن الرحیم

محضرمبارک حضرت مستطاب آیت‌ الله ‌العظمی جناب آقای حاج شیخ حسینعلی منتظری دامت افاضاته
با سلام و تحیت، پیش از پرداختن به موضوعات اصلی لازم می‌داند نکاتی را یادآور شود :
الف: از آنجاکه یکی از ویژگیهای حضرتعالی صراحت لهجه است، انتظار داریم که از برخورد صریح و دور از مجاملة ما نرنجید و آنرا حمل بر جسارت و اسائه ادب نکنید.

ب: این نامه را افرادی به محضر عالی می‌نویسند که در درازای نهضت امام تا پیروزی انقلاب اسلامی و تا به امروز از علاقمندان و وفاداران به شما بوده و اخلاص آنان نسبت به حضرتعالی به ثبوت رسیده است و علاوه بر اعتراف به مقام علمی شما از نظر مقاومت و از خود گذشتگی و تحمل رنج‌ها و فشارها شما را اسوه و الگوی کم نظیر دوران خفقان رژیم ستم شاهی می‌دانند و در این نگارش جز خیر خواهی و صلاح اندیشی و تذکرات مشفقانه و پیشگیری از ضربه و لطمة ناهنجار به مقام والای آنجناب نظر و اندیشه ای ندارند.

ج: این نامه، پس از دیر زمانی بردباری و خویشتن داری در برابر یک سلسله برخوردها و موضع‌گیریهای سئوال برانگیز جنابعالی که برای ما در خور توجیه نبوده است، به حضور عالی نگارش شده است. امید است که آنرا بر پایه احساسات آنی، جوانی و حساب نشده نانگارید و توجه داشته باشید که در پی دیر زمانی اندیشه و بررسی همه جانبه ، به تقدیم آن ناگزیر شدیم . با وجود این اگر شیوه نگارش دون شأن آن مقام معظم است ، پوزش می خواهیم چون ما را از آن گریزی نبوده است . والعذر عند کرام الناس مقبول .

د : شما توصیه می فرمایید که : « لازم است مردم و کسانی که انتقاد سازنده دارند آزادانه حرفهای خود را بزنند » امید است که به ما به عنوان سربازانی که در راه اسلام و انقلاب اسلامی- انشاء الله- فداکاری و خدمتگذاری کرده و می کنند ، این رخصت را بدهید که دور از هر گونه سانسور ، انتقاد و نظریه خود را لااقل در نامه ای در بسته ، به حضور عالی بنگارند .
اما مسائلی را که لازم می دانیم با آنجناب در میان بگذاریم و دربار? آن با کمال ادب و احترام توضیح بخواهیم بدین شرح است :

1- برخورد و موضع گیری حضرتعالی در ماجرای مهدی هاشمی برای بیشتر دوستان مخلص و ارادتمندان روحانی شما که از نزدیک و دور شاهد موضع گیریهای شما بودند ، شگفت انگیز و حیرت آور بود و هنوز نیز این شگفتی و حیرت ادامه دارد. شما خود می دانید که نامبرده و باند او عالم روحانی مرحوم شمس آبادی و نیز روحانی دیگری را به جرم ساده اندیشی و بنا به گفت? خود او « عدم اعتقاد به مبارزه » ربودند و به وضع فجیعی به قتل رسانیدند و آنگاه که دستگیر شدند نیز- بنابر پرونده موجود - نامبرده در خدمت ساواک قرار گرفت و به همکاری با آنان پرداخت . در پی پیروزی انقلاب اسلامی که از زندان آزاد گردید ، نیز به شرارت ادامه داد و حشمت و دو فرزند بی گناه او را به وسیله باند خود ربود و به قتل رسانید و آنگاه که از سوی حضرتعالی علی رغم هشدارها و تذکرات خیرخواهانه حضرت امام و برخی از مسئولان و دوستان ، به مسئولیت نهضتها گماشته شد ، می دانید که چگونه در افغانستان میان برادران مسلمان کشت و کشتار و برادر کشی راه انداخت و فتنه ها برپا کرد . و سرانجام خونهای ناحق ریخته گریبان او و باند اورا گرفت و از سوی مسئولان نظام جمهوری اسلامی دستگیر و تحت پیگرد قانونی قرار گرفت و به جنایات خود اعتراف کرد و به جزای اعمال خود رسید در این میان انتظار می‌رفت که حضرت عالی در پی آگاهی از جنایت ها و آدم ربائیها و خون ریزیها و ده ها جنایت و خیانت دیگر او که در پرونده های او منعکس است و خود به خوبی از آن آگاهید ، نه تنها از او و باند او اظهار تبری و انزجار کنید و از مسئولان امرکیفر هر چه سریعتر آنانرا بخواهید بلکه از وجود چنین جنایتکاران خونخوار و خداشناسی در میان بیت خود به شدت نگران شوید و به خود آیید ودر راه پاک سازی بیت خود از عناصر منحرف و وابسته به باند مهدی بکوشید و از مقامات و مسئولانی که در راه ریشه کن کردن این ماد? فساد تلاش کرده اند ، سپاسگزاری کنید و خود را مرهون آنان بدانید ، لیکن متأسفانه حضرتعالی نه تنها چنین نکردید بلکه تا واپسین روز زندگی او می کوشیدید که او را از کیفر قانونی برهانید ؟! آیا این موضع حضرتعالی را می توان با موازین قانونی ، مطابق دانست ؟

2- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از پایبندی به قانون ، عدم تجاوز به قانون و حرکت بر پایه قانون ، فراوان سخن می گوئید. پرسشی که برای ما مطرح است این است که آیا پیروی از قانون برای دیگران است ؟! یعنی این مسئولان نظام جمهوری اسلامی و امت قهرمان پرور ایران هستند که باید قانون را رعایت کنند ؟ لیکن اطرافیهای شما از هفت دولت آزادند ؟! اگر چنین نیست پس چگونه :

الف : خبر کشته شدن حشمت و دو فرزند او به دست باند مهدی، نه تنها شما را تکان نداد بلکه تا آنجا که امکان داشت از قاتلان آنها حمایت کردید. در صورتی که اگر حشمت و دو فرزند او باید به چنین کیفری می رسیدند، این وظیفة دادگاه انقلاب و دستگاههای قضایی بود، نه وظیفه مهدی و باند او. شما چگونه است که از دریافت قتل حشمت و فرزندان او، به دست باند مهدی تکان نخوردید، لیکن آنگاه که خبردار شدید که مشتی منافق و محارب را طبق موازین قضائی محاکمه و اعدام کرده اند، به نامه نگاری دست زدید و در دیدار با برخی از مقامات قضائی این کار را جنایت خواندید و آنانرا جانی نامیدید؟ شگفتا! مهدی و باند او اگر مردم را بدزدند و بکشند جانی نیستند، لیکن مقامات قضائی نظام جمهوری اسلامی اگر شماری از توطئه گرانی را که نقشه براندازی دارند، محاکمه و اعدام کنند، جانی هستند ؟!

ب : شما آنگاه که خبردار شدید که یکی از افراد باند مهدی اوراق و اسناد نخست وزیری را دزدیده است اظهار داشتید که « شاید تصمیم داشته در آینده نخست وزیر بشود و می خواسته است اطلاعاتی از چون و چند کار نخست وزیری داشته باشد » !
آیا اگر فردا خبردار شوید که یکی از علما – العیاذ بالله – به بیت شما دستبرد زده است و شماری اسناد و مدارک را ربوده است و توجیه او این است که چون قصد دارد در آینده قائم مقام رهبر شود، برای آشنایی با اوضاع و شرایط قائم مقامی به این کار دست زده است، با او چه رفتار و معامله‌ای خواهید کرد و چه دیدی نسبت به او خواهید داشت؟ آیا دربارة او نیز چنین اظهار نظری خواهید فرمود؟

ج : سعید آیت الله زاده در حضور حضرتعالی به جعل سند علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی اعتراف کرد و صریحا اعلام داشت که با سند جعلی، آنانرا ساواکی جازده است و در حقیقت با بدترین شیوه با آبرو و حیثیت آنان بازی کرده است. شما که دربارة قانون و حیثیت افراد آن گونه داد سخن می دهید لطفا بفرمایید که دربارة این کار خلاف قانون نامبرده چه واکنشی از خود نشان دادید ؟!

د : حجت الاسلام آقای سید هادی هاشمی بنابر اتهاماتی که در پرونده او موجود است و اعترافاتی که مهدی و باند او علیه نامبرده کردند، طبق قانون به بازجوئی فراخوانده شد. حضرتعالی روی احترام به کدام قانون او را در بیت خود مخفی کردید و اعلام داشتید که بازجوئی و محاکمة او بازجوئی و محاکمة من است؟! و نیز روی چه مجوزی شماری از هم پرونده های مهدی هاشمی مانند جعفرزادة قاتل را در درون بیت شما پنهان ساختند و اجازه ندادند که طبق قانون دستگیر و کیفر داده شوند؟
راستی کسی که تحت تأثیر اطرافیهای خود، به این آسانی قانون را نادیده می گیرد و قانون شکنی ها و آدمکشی های آنانرا نمی بیند چگونه می تواند از قانون دفاع کند و قانون را حاکم سازد؟!

3- شما در سخنرانیها و موضع گیریهای خود از تبعیض نیز گله مندید و آنرا به حق برای اسلام و انقلاب اسلامی و جامعه روحانیت زیان آور می دانید. لیکن بار دیگر تحت تأثیر جو حاکم در بیت خود دربارة سعید آیت الله زاده، خود تبعیض قائل می شوید و آنگاه که او را به اتهام جعل سند، احضار می کنند، از فرستادن او به بازجوئی ممانعت به عمل می آورید و تنها با بازجوئی او در حضور خود شما موافقت می فرمائید؟! و آنگاه که در حضور شما صریحا اعتراف می کند که علیه دکتر هادی و سید صادق روحانی سند جعل کرده است ولی از نوشتن این اعتراف سرباز می زند، شما نیزاز اوحمایت می کنید و با پرخاش می گوئید چرا می خواهید از او نوشته بگیرید؟ آیا می خواهید او را به محاکمه بکشید؟! و این گونه به ماجرا پایان می بخشید. و درست چند روز پس از این جریان طی یک سخنرانی اعلام می دارید که تبعیض غلط است، ما نباید میان خودی و بیگانه فرق بگذاریم! ما باید از حکومت حضرت علی درس بیاموزیم که فرمود اگر عاریة مضمونه نبود اولین هاشمیه ای بودی که دستت را قطع می کردم و ... .

4- شما از سانسور در رسانه های گروهی انتقاد می کنید و از این نگرانید که « اگر اینطور باشد کار به جایی می رسد که حرف من طلبه را هم که از اول انقلاب در کنار مردم و همراه با انقلاب اسلامی بوده ام سانسور می کنند ... »!
شگفتا! چگونه است آنروز که رسانه های گروهی بیانیة حضرت امام دربارة مهدی هاشمی را پخش می کنند، با پرخاش می گوئید که چرا این موضوع را بوق کرده اند؟ وآنگاه که خبر به شما می رسد که رادیو و تلویزیون می خواهد اعترافات مهدی را پخش کند می کوشید که حتی با تهدید از پخش آن جلوگیری کنید و نگذارید که امت اسلامی جنایات مهدی را از زبان او بشنوند!
آیا به نظر شما سانسور پیام رهبر انقلاب اسلامی که در راه این انقلاب همه هستی خود را فدا کرده است در صورتی که شما صلاح بدانید بی اشکال است و سانسور اعترافات مهدی و باند او نیز باید انجام بگیرد و تنها سانسور نظریات شما خلاف قانون است؟!

5- شما اعلام می دارید که: « متأسفانه دیده می شود طوری شده است که افراد خوب از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند »!! با پوزش از محضر عالی باید عرض کنیم سیاه باد روی آن شیادانی که دور شما را گرفته اند و هر روز به گونه ای برای شما جو را ترسیم می کنند. روزی به شما می باورانند که مردم تا آن پایه ناراضی هستند که به مقامات مسئول کشور و روحانیان، در کوچه و خیابان آشکارا هتاکی می کنند و روز دیگر وانمود می کنند که « افراد خوب هم از ترس پرونده سازی نمی توانند نفس بکشند » و حضرتعالی نیز بدون مطالعه و اندیشه روی آن گفته ها، آنرا باور می کنید و بر زبان می رانید.
اگر حکومت تا آن پایه ضعیف است که مردم در کوچه و بازار به مقامات مسئول کشور آشکارا ناسزا می گویند چگونه توان پرونده سازی دارد و چگونه افراد خوب نمی توانند نفس بکشند؟
آیا براستی افراد خوب از ترس نمی توانند نفس بکشند که « خوبان » بیت شما بی پروا و آشکارا به امام، مسئولان و مقدسات این انقلاب همه گونه جسارتها را روا می دارند؟! آیا این اشرف خانم صبیه جنابعالی نیستند که از قم تا قهدریجان و تا هرجائی که صدای او برسد به امام عزیز و جان امت اسلامی اهانت می کند و عکس حضرت امام را در برابر چشمان شما از دیوار می کند؟! آیا این سعید آیت الله زاده نیست که فرزند عزیز امام، حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی را به جرم آنکه اجازه نداده است بیت امام نیز مرکز جاسوسان، آدمکشان و باندبازان قرار بگیرد و برای رسیدن به قدرت باند آدمکشی تشکیل نداده است « احمد شاه » می نامد!! و حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی اکبر هاشمی رفسنجانی را به جرم آنکه از آغاز نهضت امام با فداکاری و پایداری در کنار امام ایستاده است و برای بیرون راندن دیگران از صحنه به جعل سند دست نزده است « اکبر شاه » می خواند!!

آیا حضرتعالی شب نامه های نهضت آزادی را که در آن امام، مسئولان و اصولا نظام جمهوری اسلامی را به زیر سؤال می برند مطالعه نمی کنید؟!
آیا سخنرانیهای عناصر وابسته به انجمن حجتیه و پیروان تز « اسلام منهای روحانیت » را علیه مقامات و مسئولان کشور نمی شنوید؟!
آیا خدا راضی است که با اینگونه سخنان، برای رادیوهای بیگانه و ضد انقلاب خوراک تهیه کنید و اصل نظام جمهوری اسلامی ایران را به زیر سؤال ببرید؟!
حضرت آیت الله !
شما خوب می دانید که امت قهرمان پرور ایران هرگز تحمل کوچکترین اهانت به ساحت مقدس حضرت امام را ندارد و این حقیقت در دوران ستم شاهی بارها ثابت شده است. راستی اگر روزی این ملت باخبر شود که در بیت شما نسبت به عکس امام چه جسارتی شده است می دانید با آن بیت چه خواهند کرد؟!

شما مداحی و ثناگوئی را نکوهش کرده اید! آیا ممکن است توضیح بفرمایید که منظور شما چه می باشد. تا آنجا که ما می دانیم در صدا و سیما، خطبه های نماز جمعه، نطق قبل از دستور و در قطعنامه ها جز از امام و حضرتعالی از هیچ مقامی مدح و ثنائی نمی شود و مداحی از امام از باب « فا ما بنعمت ربک فحدث » و « من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق » وظیفه همه مسلمانان است و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم امت حق شناس ایران از این وظیفه هرگز سر باز نخواهد زد. هر چند ممکن است باند آدمکشان را خوش نیاید.

6- شما همیشه دربرخورد با مسئولان ومقامات قضائی ازعفو زندانیان گروهکی سخن می گوئید وآزادی آنانرا میخواهید. با وجود آنکه بارها برای شما ثابت شده است که بسیاری از آنان به سبب اصرار و پافشاری شما مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند و با شناسائی بیشتر از پاسداران و بسیجیان دست به آدمکشی و ترور زده خون عزیزان ما را ریخته اند، لیکن هرگز اینگونه رویدادها در موضع شما در پشتیبانی از زندانیهای گروهکی تغییری پدید نیاورده است. این موضع شما برای ما سؤال برانگیز است ما مطمئن هستیم که عناصر مرموز بیت، در این موضع گیری شما نقش اساسی دارند.

7- شما در سخنرانیهای خود روی این نکته بارها تأکید دارید که برخی از شعارهائی که دادیم غلط بود، تندروی بود موجب رمیدن افکار جهانی شد! حتی در دیدار با هیئت فلسطینی سفارش کردید که اشتباهی را که ما مرتکب شدیم شما تکرار نکنید، شعار نابودی اسرائیل را سر ندهید.
باید این نکته را یادآور شویم که استکبار جهانی برای منحرف کردن مسیر یک انقلاب، نخست از این راه وارد می شود که به برخی از سردمداران انقلاب بباوراند که قاطعیت و انعطاف ناپذیری و ایستادگی روی آرمانهای انقلاب غیر عملی و موجب انزوای کشور انقلابی در جهان می شود! و می کوشند افکار جهانی را به شکل لولوی سر خرمن، در برابر چشمان مسئولان انقلاب، پیوسته به رژه وادارند. غافل از آنکه، افکار جهانی را مشتی زراندوزان بی وجدان، رفاه طلبان بی درد و انسانهای تهی از انسانیت می سازند و آنانکه در کشورهای مقتدر و استکباری هنوز از انسانیت تهی نشده اند، خود از بسیاری حقوق محرومند و در معادلات جهانی نقشی ندارند.

مسئولان نظام جمهوری اسلامی باید بکوشند شعارها و آرمانهایی را دنبال کنند که مورد پشتیبانی امت قهرمان پرور ایران است و خانواده های معظمی در راه تحقق آن آرمانها بهترین عزیزان خود را فدا کرده اند و هر گونه کمبود، کاستی و ناراحتی را در راه پیشبرد آرمانهای مقدس انقلاب تحمل می‌کنند و مسلما هیچگاه از آرمانهای مقدس خود دست نمی کشند و به آن پشت نمی کنند.
آری ما باید بکوشیم شعارها و آرمانهایی را که امت اسلامی در راه پیاده کردن آن قربانیها داده رنجها برده و می برد حفظ کنیم و جامه عمل بپوشانیم. نه آنکه برای خوشایند بی تفاوتها، رفاه طلب ها سرمایه داران و سوداگران اروپا و آمریکا، به شعارهای اسلامی – انقلابی پشت کنیم و آنرا غیر عملی بخوانیم.

8- شما می فرمائید « هر کس باید اعمال خود را محاسبه و اشتباهات خود را جبران کند ... و در پی برطرف کردن نواقص و رفع اشتباهات برآیند » البته پیشنهاد ارزنده و اسلامی است و همه وظیفه‌مندند به حساب خود برسند پیش از آنکه به حساب آنان رسیدگی شود لیکن باید دید حضرتعالی در این زمینه چه گامی برداشتید؟ اگر حضرتعالی نگاهی به گذشته های خود بکنید و اشتباهات گذشته را دریابید، شاید امروز بتوانید در برخوردهای خود جانب احتیاط را رعایت کنید و به این حقیقت برسید که ممکن است امروز نیز مانند دیروز در اشتباه باشید.
شما یک روز به کتاب شهید جاوید تقریظ نوشتید و روز دیگر بافشار نیروهای منفی درصدد برآمدید که آنرا رد کنید و توبه نامه بنویسید که برخی از دوستان نگذاشتند که هردو کار اشتباه بود. شما شهید قهرمان محمد منتظری را تحت تأثیر گفته های دیگران، روانی خواندید. در صورتی که امام را هرچه تحت فشار قرار دادند تا کلمه ای علیه محمد بر زبان آورند نپذیرفتند. و خدا می داند که لیبرالها و ملی گراها از این اظهار نظر شما در باره ی او چه بهره برداری های سوء کردند و در مجلس شورای اسلامی او را از قول شما دیوانه خواندند! . شما علیرغم توصیه ها و تذکرات حضرت امام که از نجف دربارة مهدی دید منفی داشت و نیز دوستان دلسوز، مهدی هاشمی را مسئولیت دادید و دست او را باز گذاشتید و در نتیجه دیدید که بابهره برداری سوء از امکانات بدست آورده، به چه جنایاتی در ایران و افغانستان دست زد و امروز نیز علیرغم هشدارها و رهنمودهای حضرت امام و بیشتر دوستان وفادار و دلسوز، از پاکسازی بیت خود، خودداری می ورزید ودر نتیجه می بینیم که اطرافیها و نزدیکان شما برآنند که شمارا گام به گام از راه انقلاب جدا سازند و شما را نسبت به انسانهای متعهد و فداکار و انقلابی بد بین سازند و آدمکشان و سرمایه دارها و لیبرالها را در دید شما قهرمانان مبارزه با آمریکا جا بزنند!

شما دیگران را از یک دندگی و لجاجت منع می کنید لیکن خود در برابر این همه دوستان دیرینه و خیل خیراندیشان که از سالهای متمادی و از دوران های بسیارگذشته آنانرا می شناسید و به اخلاص و تعهد آنان ایمان دارید سرسختی نشان می دهید به گونه ای که انگار همه آنان در مسیر مخالف انقلاب حرکت می کنند و یا نمی فهمند ودر اشتباهند و تنها چند نفری که گرداگرد شما حلقه زده اند دلسوز انقلاب می باشند و درست می اندیشند!

9- شما پیوسته به مسئولان گوشزد می کنید که نیروهارا کنارنزنید، افراد کاری را حذف نکنید لیکن می بینیم که امروز برخی عناصر درستکار و متعهد از بیت شما کنار زده شده و یا منزوی گردیده اند و سعید آیت الله زاده با اهانت از افرادی که در باند نیستند کلید تحویل می گیرد!!

10- گفتن ندارد که در نظام جمهوری اسلامی، کمبودها و کاستی هایی وجود دارد که برخی از آن از پیامد های انقلاب نو پا و جنگ تحمیلی می باشد و اجتناب ناپذیر است و برخی نیز به سبب بی تجربگی و عدم کارائی برخی از مسئولان به وجود آمده است و قهرا با تذکرها و راهنماییهای مشفقانه همراه با ارائه طرح ها و برنامه‌ها می توان آن را برطرف ساخت. اما این شیوه ای که شما در پیش گرفته اید که ضعف هایی را که اطرافیان و نزدیکان در نظر شما بزرگ جلوه می دهند، بدست می‌گیرید و با بوق وکرنا به رخ مسئولان می کشید، بدون آنکه راه حلی ارائه دهید، نه تنها شیوه ای سازنده و اصلاحی نیست بلکه از یک سوء ، برای دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی خوراک تبلیغاتی فراهم می کند و از سوی دیگر نظام را زیر سؤال می برد و تضعیف می نماید. این شیوة آنهایی است که کنار گود نشسته اند و همه مشکلات کشور را یک روزه حل می کنند.
شما خوبست به جای حمله به این و آن، به ارشاد و راهنمائی بپردازید و ضمنا به کارهائی که خود انجام می دهید بنگرید تا دریابید که تا چه پایه ای در صحنه‌ عمل موفق بوده اید. آن بند ج که دربارة آن نتوان سخن گفت و این نمایندگان شما در دانشگاه ها که برخی از آنان، مایه شرمساری و دور داشتن دانشجو از روحانی شده اند و دیگر مجالی برای شرح آن نیست.

ما در پایان لازم می دانیم که راه امام و خط امام را به شما یاد آوری کنیم. ما بر این باوریم که حضرتعالی اگر به زندگی و راه امام عنایت بیشتری داشته باشید و آن را در یابید و به کار بندید در زندگی سیاسی شما 180 درجه دگرگونی پدید خواهد آمد و راه دیگری در پیش خواهید گرفت.
از ویژگیهای برجسته و ارزندة امام این است که تأثیر ناپذیرند و این ویژگیها معظم له را از بسیاری خطرها مصون داشته است. در آن روزگاری که در نجف اشرف، در غربت به سر می بردند، نامه ها پیامها و فشارهای همه جانبه بیشتر یاران و دوستان ایشان نتوانست معظم له را تحت تأثیر قرار دهد و به پشتیبانی از منافقین وادارد. و چنانکه در بالا اشاره شد در بارة شهید محمد نیز تلاشهای فراوانی شد تا امام کلمه ای علیه او بر زبان آورد ونیز دربارة برخی از چهرهائی که در محافل روشنفکری محبوبیتی‌داشتند‌‌و نیز پیرامون برخی گروهها و‌‌انجمنها که متأسفانه امروز نیز در مراکز حساس جا خوش‌کرده اند، بارها تلاشهائی به عمل آمد تا از امام تأییدی بگیرند که به سبب بیداری و هوشیاری امام، همه آن تلاشها ناکام ماند و تأثیر ناپذیری امام بر همگان ثابت و آشکار گردید.
موضع امام علیه مهدی هاشمی در نجف اشرف که حتی به برادران روحانی نجف، اجازه تحصن و اعتصاب برای نجات جان او را نداد، آموزنده و پندآمیز است ( در این زمینه آقای انصاری که در خدمت حضرتعالی انجام وظیفه می کنند وآقای سید حمید روحانی که در این نگارش، سهیم است، می توانند دیدگاه امام دربارة مهدی در نجف را برای شما بازگو کنند.)

ما اطمینان داریم که حضرتعالی با الهام از تذکرات و رهنمودهای حضرت امام بزرگوار، می توانید به بهترین شیوه ای در مقام اصلاح و پاکسازی بیت خود برآئید، عناصر ناباب را از درگاه خود برانید و نزدیکان را از دخالت در امور سیاسی و اجتماعی خود منع کنید.
شما از اصلاحات، فراوان سخن گفته اید و رهنمود داده اید لیکن هیچگاه به سبب جوسازیهای برخی از اطرافیها و نزدیکان نتوانستید به اصلاح بیت خود دست بزنید یعنی اساسا به شما فرصت اندیشیدن در این باره را نداده اند .
صداقت، درستی و سلامت نفس شما برهمگان آشکار است، لیکن آنچه که شما را آسیب پذیر ساخته است بیت و نزدیکان شما و منابع خبری شما است که متأسفانه ناسالم است. و این منابع خبری ناسالم و برخی نزدیکان ناصالح شما را به اشتباهات خطرناکی واداشته اند و دشمن را به شکل دوست و دوستان را دشمن در برابر شما به نمایش می گذارند و عناصر لیبرال و منحرف مانند نهضت آزادی را به شما نزدیک می سازند . ما از این نگرانیم که این روش و شیوة شما صبر برادران انقلابی و وفادار به شما را لبریز کند و آنانرا به نگارش نامه های سرگشاده و استفاده از رسانه های گروهی برای پاسخگوئی به جنابعالی و توضیح حقایق برای امت اسلامی، ناگزیر سازد که از آن به خدا پناه می بریم.

ما رسما اعلام می داریم که تا منابع خبری و تشکیلات درونی شما اصلاح نگردد ، این ره به ترکستان است و هرگز نخواهید توانست وظایف و مسئولیتهائی را که در قبال اسلام و انقلاب اسلامی بر دوش دارید به درستی به پایان ببرید بلکه ممکن است خدای نخواسته به خود و اسلام و انقلاب زیانهای جبران ناپذیری وارد کنید. این حقیقت را می توانید با مطالعه در زندگی برخی‌علما و مراجع گذشته که در محاصره اطرافیها و نزدیکان بوده‌اند به خوبی به دست آوریدکه قرآن می فرماید: لقد کان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب – والسلام علیکم ورحمت الله.





      

سلام.همه تاریخ را برای کوبیدن توسر همدیگر بکارمی برند غافل از اینکه برای خودمان باید بخوانیم و عمل کنیم و انگشت حسرت به دهان بگیریم که ای وای می شود ؟

من نامه های ذیل را فقط برای این گذاشتم تا بدانیمدر تاریخمانچه گذشته و چه کسانی در کجاها بودند و امروز در کجاها.نه برای اینکه تو سر اونها بکوبم بلکه به خودن نهیب بزنم که اگر حواس انسان جمع نباشد کارش به کجاها که نمی رسد.

یکی از رفقا امروز برایم ذکر کرد که دیروز در شبکه بی بی سی آقای اکبرین حضور داشت و در رثای فقدان آیت ا... منتظری نوحه سرایی می کرد.حتما برایتان جالب است بدانید که این آقا روزی طلبه حوزه علمیه قم و با لباس روحانیت بوده که به همه معترض بوده چرا اسم مقام معظم رهبری را امام خامنه ای نمی برید و .... و امروز با موهای دم اسبی بسته ریش کوتاه در آن شبکه نشسته.خدایا به تو پناه می برم از شر شیطان .

نامههای ذیل را در روزگاران نه بسیار گذشته خطاب به آیت ا... منتظری نوشته اند و امروز همانها اولین نفراتی هستند که در بیت ابشان حضور یافته و حرفهای .....یادم نمی رود که همین عبدا... نوری مثل دیروز بود که در جلو منزل آِت ا... منتظری ایستاده و بلدوزر با دستور ایشان مشغول تخریب بودند.

عبدالله نوری: خامنه ای اگر مظلوم تر از امام نباشد، کم تر نیست!

بعد از فوت امام خمینی (ره) در سال 1368 حجت الاسلام "عبدالله نوری" که زمانی نماینده امام در سپاه بود، در جمع پاسداران، ناگفته هایی از پذیرش قطعنامه 598 و همچنین عزل منتظری از قائم مقامی رهبری توسط امام، و در حمایت از حضرت آیت الله خامنه ای، تعریف کرد که متن آن برای اولین بار در نیمه دوم آذر ???? در شماره ?? هفته نامه شلمچه منتشر شد.
به لحاظ اهمیت موضوع و با توجه به مواضع اخیر عبدالله نوری که به سادگی همه گذشته خویش را به فراموشی سپرده است، برای یادآوری او و همفکرانش، متن کامل نوار سخنرانی او را که حاوی نکات مهم و تکان دهنده ای از تاریخ ناگفته انقلاب اسلامی است، برایتان منتشر می کنم.

من می خواهم یه دو سه تا نکته اینجا بگم.
ببینید، بیست سال امام  پرچم انقلاب را بلند کرد که دیگر همه دنیا فهمیدند. در این بیست سال شعارهای عجیبی داد؛ علی الخصوص در این ده سال پس از پیروزی انقلاب،‌ هشت سال در جنگ بودیم ما. هشت سال امام فرمود: "صلح بین اسلام و کفر معنا ندارد". هشت سال امام صدا زد: "جنگ جنگ تا پیروزی، ‌جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم". هشت سال امام فریاد زد که "صدام باید برود". هشت سال امام این جوری شعار داد، اما بعد دایر شد به این که اسلام بماند یا شعار امام و به اصطلاح پرستیژ امام بماند؟
شجاعت از این بالاتر؟ آزمایش از این بالاتر؟! امتحان خدایی از این بالاتر؟!
امام می توانست این چند ماهی که به آخر عمرش باقی مانده، زیر بار این قطعنامه نرود و تا آخرین نفسش شعار خودش را هم بدهد، اما بعدش بزرگ ترین گرفتاری را برای ما بگذارد و برود، بزرگ ترین بدبختی را برای ما بگذارد و برود.
اولا جنگ به یک نقطه حساسی رسیده بود که دیگر کاربردی نداشتیم ما. مضافا بر این که این چند ماه را هم ادامه می داد امام، حالا اگر مسئولین ما می خواستند صلح بکنند، خود ماها چشم هاشون رو در می آوردیم بیرون که: تا امام زنده بود شما جرات نکردید، حالا که امام سر به تیره تراب گذاشته، شما شروع کردید سازشکاری را و مضافا بر این که این دفعه، ما اگر بعد از امام زیر بار این قطعنامه می رفتیم، برای همیشه ذلیل بودیم، خوار بودیم.
رسید به جایی که از غیب - حالا شما بگو از پس پرده - با امام این معامله را کردند که:
امام! یا پرستیژت را حفظ کن، آن وقار و شخصیت خود را حفظ کن و هنوز آن شعارها را این چند روز آخر عمرت بده، یا بیا و اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کن!
امام در یک نیمه شب، قلم بدست گرفت و آن جملات عجیب را نوشت. فرمود که:
"در این هشت سال هرچه شعار دادم، همه را پس می گیرم. اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله اش کردم و این قطعنامه را پذیرفتم. سخت بود برام، تلخ بود برام، اما کاسه زهری بود سر کشیدم ..."
آقا سید احمد (خمینی) وقتی ما برای تسلیت، با بعضی از رفقا و مسئولین بسیج رفته بودیم خدمت شان، ایشان در حسینیه جماران، همین طور که نشسته بودند - آن موقع اتفاقا بر اثر تالمات روحی نمی توانستند سخنرانی کنند – همین طور که نشسته بودندف با چشمانی پر از اشک گفت که خدا شاهد است که عجیب دلم سوخت! حالا برای شما هم می گویم تا شما هم دل تان بسوزد ثواب ببرید ان شاء الله ...
ایشان قسم خورد گفت:


"به جان امامم، به جان این پدر پیرم که از دست رفت، به جان این عزیز همتون، قسم می خورم که امام بعد از قطعنامه ‌به هیچ وجه خنده اش را ما ندیدیم"!
می گفت:
"هر بار من این علی پسرم را می بردم از در تو، امام، علی کوچولو را صداش می کرد هر بار که می بردمش، علی تا سلام می کرد، می گفت: علیک سلام علی کوچولو، باز اومدی پیش بابا؟!"
می گفت با یک لبخندی...! گفت:
"به جان خود امام ، بعد از قطعنامه، هر دفعه این بچه را آوردم، یک بار لبخند بزند امام، لبخند نزد و آرزوی لبخندش به دل ما ماند."



این یه تیکه اش! یه تیکه دیگر را عرض می کنم. گفت:


"یک بار صبح اول صبح، یک پیرزنی آن جا بود اسمش ننه فاطمه بود - خدمتکار اتاق امام – ایشان آمد گفت: حاج احمد آقا، "آقا" داره گریه می کند. گفتم: آقا؟! گفت: بله.
کسی گریه آقا رو ندیده بود که، اجازه نمی داد کسی گریه اش را ببیند، حالا چطور ننه فاطمه فهمید؟! من بلند شدم رفتم داخل اتاق دیدم آقا پشت به در، رو به دیوار نشسته، شانه هایش داره تکان می خوره. رفتم شروع کردم با طاقچه ور رفتن که یعنی آقا دستمالش را بردارد و گریه نکند؛ دیدم نه، تو حال خودش است. یک مقداری سر و صدا ایجاد کردم، این طرف آن طرف که امام بفهمد من آمدم داخل گریه نکند، نظر امام را جلب نکرد. با خودم فکر کردم بروم علی را بیاورم، چون علی را خیلی دوست داشت. رفتم علی را آوردم. علی آمد تو. آقا دستمال را برداشت، ولی باز گریه می کرد. علی با دست هایش اشک های چشم را از صورت آقا گرفت و گفت که: "آقا چرا گریه می کنی؟ آقا فرمود: "قلبم درد می کنه علی جون، قلبم درد می کنه، ناراحتم، درد می کشم که دارم گریه می کنم".
دیدم علی هم کارساز نشد. امام خیلی احترام به والده قائل بود. گفتم بروم حاج خانم را بیاورم.‌ وقتی حاج خانم از در می آمد تو، امام، تمام دردها و داغ هایش فراموش می شد. حاج خانم را هم آوردم.
گفت: "احمد! این کارها چیه می کنی؟!‌ دلم درد می کنه می خوام گریه کنم! این که راه علاجی هم جز اشک نداره. تو یا مادرت را می آوری یا علی را می آوری، دیگه بعد از اینها چه کسی را می خواهی بیاوری؟ برو سراغ کارت، رهایم کن به حال خودم".
گفتم: "آقا دکترها گفتند گریه برات ضرر داره، من چه کنم؟! خب من دست خودم نیست! من هم مسئولیت دارم، دکترها گفتند نگذارید آقا ناراحت بشه!"
گفت: "احمد! تا گریه نکنم قلبم آرام نمی گیره، علی را ببر تا این بچه ناراحت نشه"
علی را آوردم، دکترها را صدا زدم، گفتم: "شما را به خدا نگذارید امام ناراحت بشه!"

آقایی که هیچ موقع کسی گریه اش را ندید...! این یک تیکه...
حالا می آییم سراغ بعدش! بزرگ ترین آزمایش به نظر من اینها نبود. کدام آزمایش؟ اهل دل باید تو مجلس بگیرد حرف من را نمی دونم!
در تاریخ شیعه، بروید از همه علما بپرسید؛ ما سه نفر فقط سراغ داریم که پرچم ولایت فقیه را بلند کردند. اولین آنها مرحوم "کاشف الغطاء" بود که چه جور بلند کرد؟ چه بگویم؟! فقط چهار تا کلمه راجع به ولایت فقیه حرف زده! بعد از آن، مرحوم صاحب جواهر است که در کتاب "جواهر الکلام" راجع به ولایت فقیه یک کمی حرف زده! هیچ یک از مراجع شیعه، دیگر جرات نکرده بودند راجع به ولایت فقیه این جوری حرف بزنند، تا زمان امام!
امام آمد پرچم ولایت فقیه را چنان بلند کرد که تمام دنیا را گرفت.
بزرگ ترین آزمایش امام و امتحانی که پس داد، می دانید چه بود؟ بزرگ ترین آزمایش و امتحان امام این بو.د که گفتند:
" آقا، پرچم ولایت فقیه را بینداز توی خاک و قائم مقامت را هم قربانی کن! دیگر ولایت فقیه در زمان خودت بی ولایت فقیه"
به آن معنا! نه این که بخواهم بگویم نیست، الحمدلله وجود مبارک حضرت آیت الله خامنه ای (صلوات حضار) را ما داریم! اما یک کسی که در میان مراجع شیعه، آمده با آن وصف کلام راجع به ولایت فقیه حرف زده، پس از هشت سال، کار به جایی می رسد که باید قائم مقام خودش را هم قربانی بکند!


باز آقا سید احمد آقا آن روز گفت که:

"یک روز بعد از این که حکم استعفای آقای منتظری را امام امضاء کرد، وارد اتاق شدم، ‌دیدم نامه آقای منتظری در دستش هست، ‌از زیر عینک قطرات اشک، آمده روی محاسنش، دارد گریه می کند. نشستم کنار امام، البته با صدا گریه نمی کرد؛ فقط اشک می ریخت و نامه آقای منتظری را داشت می خواند. نشستم کنار امام. امام همچنان مشغول اشک ریختن و خواندن نامه بود. خواستم که امام، چون دکترها گفته بودند که خیلی مراقبش باشید، ‌نگذارید گریه کند، ناراحت بشود. ‌سرم را بردم جلو، توی صورت آقا نگاه کردم که یعنی من دارم می بینم که داری گریه می کنی، بلکه آقا دست از گریه بردارد. آقا عینکش را گذاشت توی پیشانیش و یک نگاهی به من کرد، گفت:
"احمد! تعجب می کنی من دارم گریه می کنم؟!"
من دیگه هیچی جواب ندادم!
گفت:
"احمد! به خدا دیگر کمرم شکست. به خدا دیگر اصلا دلم نمی خواهد زنده بمانم ... تو هم دعا کن خدا دیگر مرگ بابایت را برساند. یک عمر فریاد زدم ولایت فقیه، حالا خودم با دست خودم، باید قسمت اعظم این ولایت فقیه را ذبح کنم، قربانی کنم! احمد تعجب می کنی؟ به خدا کمرم شکست!"
امام هیچ وقت قسم نمی خورد. گفت: "احمد! به خدا کمرم شکست."

من شاید خیلی درد دل داشته باشم. پس کجا بروم بگویم؟
به کی بگویم؟ اگر به شما نگویم؟!
اگر آدم این حرف ها را این جا نزندف پس کجا بزند؟!
کجا بروم بگویم قربان آن قدت بروم امام؟!
کجا بروم بگویم قربان قلبت بروم امام؟!
کجا بروم بگویم قربان آن آه جگرسوزت بروم آقا؟! که دنیایی را آتش زدی و رفتی با آن آه های آخر عمرت!
خب من باید این جا این حرف ها را بزنم! خب یک کمی زودتر بیاید قربانتان بروم!
اجازه بدهید؛ منبر بی پیام فایده ندارد. پیام منبر را بگویم و دعایتان بکنم. حرف دیگر بیش از حد زده ام. پیام منبرم این است:‌
یازده امام ما را برای چه شهید کرده اند؟!
علی چرا بیست و پنج سال خانه نشست؟! چرا 25 سال فقط تنها یاور علی، زهرا بود؟ در آن چند سالی که زهرا زنده بود، بعدش هم که زهرا شهید شد! خودتان که اهل هیئت هستید. چرا امام مجتبی سه بار در میدان جنگ بردندش پیش معاویه خجالت زده برگرداندنش؟! چرا؟! همه این چراها را می گویم،‌ یک جواب آخرش دارم.
امام حسین وقتی آن روز ایستاد جلوی لشکر، گفت با اسلحه هایی که مسلم خریده آمده اید مرا بکشید؟! با وجوهاتی که مسلم جمع کرده بود، ‌پول گرفته اید و آمده اید مرا بکشید؟!‌
امام سجاد کارش به جایی رسید که آن پیرمرد در شام گفت: خدا را شکر می کنم که خدا آبرویتان را برد و این جور ذلیل تان کرد. چی بود؟!
در مقاتل آمده که یک قرآن هم زیر بغل داشت! که امام اشاره کرد از قرآن هم چیزی می دانی؟ و گفت بله و آن مسائل!
امام باقر هم همین جور. امام صادق هم همین جور. موسی بن جعفر چرا 14 سال توی زندان بود؟ چرا؟!
امام رضا را هم تبعیدش کردند توی ایران خودمون! تا آخرش با زهر...
امام جواد ما را یک زن بی همه چیز کشت! تازه در حجره را هم قفل کرد. به کنیزانش گفت: کف بزنید، هلهله بکنید صدای ناله امام جواد را کسی نشنود! جوان ترین امام را 25 سالگی کشتند برای چه؟! اجازه دهید بقیه اش را نگویم...!
همه این چراها جوابش یک کلمه است.
اگر اجداد ما و پدران ما، مثل الان ما بودند و آنان غیرت داشتند، کجا 14 سال موسی بن جعفر در زندان می ماند؟ یک نفر بلند نشد فریاد بزند و واقعا فریاد بزند و جانش را در خطر بیندازد!
آی قربانت برم موسی بن جعفر! اگر به قدر این مجلس بسیجی داشتی، 14 سال در زندان بودی تو؟! آره؟!
امام صادق می گوید که آن یکی ایراد می گیرد، می گوید: آقا شما چرا قیام نمی کنید؟ فرمود: "آن بزغاله ها را بشمار! می گوید وقتی شماردم دیدم 17 راس بیشتر نیستند. گفت:
"به خدا قسم من اگر به قدر آن بزغاله ها یار داشتم، قیام می کردم!"
ای وای! آدم این درد را کجا ببرد؟! رهبر مذهب شیعه 17 تا بسیجی نداشت!


حالا یک چیزی بگویم جگرهایتان را بسوزانم!
خب نامردها! دور امام حسین را خالی کردید، شهیدش کردید. اما چرا زیر جنازه اش نرفتید تا 70 تا تیر به بدن مبارکش زدند؟!
نه شما را می شود با آنها مقایسه کرد و نه آنها را با شما ملت! 11 میلیون زیر تابوت امام را گرفتند. از کجا تا به کجا...!
حالا اجازه بدهید، اینها مقدمه پیام بود. پیام را بگویم و روضه را بخوانم. پیام چیه؟ پیام این است:
یازده امام ما را کشتند! 1400 سال ما را ذلیل کردند. به خاطر بی غیرتی پدران مان و اجدادمان که آنها بی غیرت بودند و از امامان شان حمایت نکردند!
از کجا ما عزت پیدا کردیم؟ از آن جایی که پشت سر امام عزیز حرکت کردیم و هر کس خواست راجع به امام جسارت بکند، کج دهنی بکند از اول انقلاب، با مشت توی دهانش زدیم!!


مردم!
عزت ما، در سایه ولایت فقیه است.
والسلام!
امام حالا رفت. چه می خواهید بکنید؟! می خواهید مثل موسی بن جعفر بشود؟! می خواهید مثل امام مجتبی بشود یا نه؟!
اگر می خواهید خدا این لباس عزت را از تن ما درنیاورد. من وقت نکردم. پس فردا شب ادامه بحث را برایتان خواهم گفت که خامنه ای کیست؟!
مردم! به فاطمه زهرا مادرش قسم، اگر مظلوم تر از امام این سید نباشد، کم تر نیست!
چهار سال به دست ما انقلابی ها چقدر تهمت به این سید زده شده؟! طرفدار سرمایه داری و بازار...!! لا اله الا الله ...!

مردم!
به خدا این لباس عزت ما در گرو حمایت از رهبری است. اگر این حمایت را کردیم، خدا این لباس را برازنده تن ما می کند.
اگر اجازه دادیم خناس ها – آقا از کجا شد این مجتهد و آیت الله؟ تا دیروز حجت الاسلام بود. امروز شد آیت الله؟! از کجا آن اختیارات ولایت فقیه منتقل به این آقا شد؟! مگر مجتهد است؟! – اگر دندان های این خناس ها را در دهان شان نریزید، به خدا یک شب مثل سودانف یک ژنرال با یک کودتا ریاست جمهوری را می گیرد، کذا را هم می گیرد. بعد به خدا قسم، ‌این دفعه دیگه به ریشه... بعضی ها می گویند، نه اگر کذا بشود ریش دار ها،‌ آخوندها! نه مگر همه این شهیدها را آخوندها دادند؟ شما دادید. ده سال است شما انقلاب را زنده نگه داشتید و دشمن به خون شما تشنه است...!! و اگر خدای ناکرده چنان بشود، آن موقع دیگر به کسی رحم نمی کنند. 





      

غلّو آفت جلسات عزاداری

 مقدمه
دیر زمانی است که مرسوم است در مراسم های عزاداری اهل بیت (علیهم السّلام) مدح و صفات امامان شیعه رابازگو می کنند. این کار دو اثر دارد.نخست اینکه حاضران در جلسه با ویژگی ها و امتیازات خاص آنان آشنا می شوند و معرفت شان نسبت به مقام آن بزرگواران بیشتر می شود . این ثمر عقلانی و معرفتی بسیار با اهمیت است . اثر دیگر این است که مخاطب با امام خویش ارتباط روحی و عاطفی برقرار می کند و روان او آرامش می یابد. در حقیقت در این مراسم ها هم دل و هم عقل تغذیه می شود.و هر کدام بهره خود را می برند.اما از آنجایی که برخی می خواهند شور و شوق بیشتری در جلسه حاصل شود و مخاطب بیش از پیش شگفت زده شود و ندبه کند، می کوشند سخنانی را به امامان شیعه نسبت دهند که بیش از شأن ومقام آنان است.ادامه مطلب...



      

کربلا شکست یا پیروزی (2)

 5) شکست و پیروزی انسان های الهی :
خنده از لطفت حکایت می کند
گریه از قهرت شکایت می کند
این دو پیغام مخالف در جهان
از یکی دلبر حکایت می کند
با این مفاهیم متضاد: گریه، خنده، اندوه، شکست، پیروزی؛ زندگی و مرگ قابل تفسیر نخواهد بود. مگر اینکه درک کنیم این مفاهیم از کجا سرچشمه می گیرد، از کجا ناشی شده است. خنده های هستند پوچ و متلاشی کننده گریه های هم هستند احیاء کننده روح انسانها.
زندگی وجود دارد عین مرگ و مرگی وجود دارد عین ابدیت و عین زندگی و این پدیده هایی است که از انسان سر می زند و باید عمیق تر، این مسائل را برسی کنیم. اندوهی در دنیا داریم که غیر از گرفتگی روح چیز دیگری نیست، مثل این است ابری وجود انسان را میگیرد و آدم راه اندوه ناک می کند اما خود آن ابر از کجاست؟! ادامه مطلب...



      

کربلا شکست یا پیروزی (1)

 مقدمه
درباره قیام عاشورا و نهضت حسینی، نوشته های فراوانی وجود دارد و تحقیق ها و تحلیلهای مختلفی را می توان یافت که هر کدام شیوه های خاصی را دارند. در سالهای اخیر نوشته ها و اندیشه ها رو به تحلیل واقعه و اندیشه های قیام شده و اینکه واقعه، چه تاثیری بر جامعه اسلامی داشته است؟! و هدف از این نهضت و واقعه چه بوده؟! و چه انگیزه های برای این قیام بوده است؟! وچه چیزی باعث شده واقعه کربلا یک جریان ماندگار باشد؟! و الگوی برای تمام قیام ها بوده است ؟ از حسین (علیه السلام) می توان دریا؛ دریا سخن گفت و در کلام حسین می توان، آسمان ؛ آسمان باورهای مقدسی یافت که باورهای ما امروز بخش اندکی از آن بیکرانه پر شکوه است. فرهنگ حسین(علیه السلام) ترجمان فرهنگ عمومی و علوی است و اصلاح هرچیزی که رنگ فساد به خود گرفته است.
یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت
در بند آن مباش که مضمون نمانده است .
بهترین ثمره از این بحث ها وتحلیل ها معرفت است که چه شیرین است این عطیه الهی، که بر بندگان شایسته خود عطا کرده است و بر سرسفره آسمانی که مالامال از معرفت و عشق است در کنار امام معرفت ها حسین بن علی مهمان کرده است. پس باید معرفت و شناخت را نسبت به این امام افزایش دهیم و سعی کنیم درس های عملی این امام را در زندگی خود به کار بگیریم. این تحقیق به هدف تحلیل مختصر بعضی امور مربوط به موضوع و روشن کردن دوطرف قضیه (واقعه) و آثار قیام چه در زمان بنی امیه و بنی عباس و چه دوران کنونی و اهداف دنبال می نماید.حال سوالی که مطرح است این است که برسی این قیام چه سودی دارد؛ زمانی که نه حاکمان، بنی امیه هستند و نه بنی عباس و نه ما از آنها هستیم و نه حاکمان آنها بر ما حکومت می کنند؛ امروز نیز انواع گوناگون جنگها و مبارزه ها هست و کسی که این جمله را گفت (کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا)
بی جهت نگفته است جریانات تاریخی هر روز تکرار می شود درست است تاکتیک ها و روش ها فرق می کند اما جنگ حق و باطل همیشه هست! افرادی که به اسم دین و به اسم اسلام قصد به ریشه کن کردن اسلام دارند؛که در هر دوری با عنوانی مجاهد یا انقلابی و عنوان های دیگر؛ باید این وقایع مورد تحلیل واقع شود تا متوجه شویم در چنین شرایطی چگونه عمل کنیم حوادث تاریخی هرروز به شکلی تکرار می شود. امروز من و شما در صحنه هستیم که یک طرف صحنه حسین بن علی ها( علیه السلام) و طرف دیگر یزیدها قرار گرفته است.
تعجب نکنید حق و باطل همیشه مقابل همدیگر هستند که دق دقه دین دارند وکسانی قصد براندازی دین دارند مگر می شود برای براندازی دین از دین استفاده کرد؟!
امروز برای من و شما عاشورایی است و انقلاب اسلامی یکی ازثمرهای پربرکت است و این مجال کم است برای روشن کردن تاثیر قیام کربلا بر انقلاب اسلامی.
سوال مهم این است که مادر کدام صف ایستاده ایم کوفی در صف عبیدله و یا سپاه حسین علیه السلام) ان شاء الله این مقاله برای باعث اندکی تأمل بیشتر باشد براینکه ما کجای این راه پرخطر ایستاده ایم و چه خوب سروده که:
طریق عشق بسی خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصد نبری
و ما بر این باور هستیم قیام حسین (علیه السلام) الگو برای تمام قیام ها و جریانهای انقلابی است و درسهای عملی فراوانی دارد که انشاء الله در تمام مراحل زندگی مورد استفاده واقع شود. ان شاء الله.

بررسی شخصیت یزید و امام حسین (علیه السلام)

برای اینکه نسبت به واقعه چشم اندازی داشته باشیم و پیش زمینه داشته باشیم از افراد دخیل قیام و اینکه قهرمانان شکست و یا پیروزی واقعی است؟ باید با دو لشکر آشنا شویم و بدانیم از چه خاندانی بوده اند و چرا دست به اقدامی اینچنین زده اند: ابتدا از خاندان یزید شروع می کنیم.

1) آیین ابوسفیان (جد یزید):

بیشتر اعراب جاهلیت قبل از بعثت بت می پرستیدند تا به وسیله پرستش بت به خدا نزدیک، شوند ] ما نَعبُدهم اِلا لیُقَربونا الی لله زُلفی[ با اینکه بت می پرستیدند به خدا معتقد بودند ولی ابوسفیان در آن زمان زندیقی بود و به چیزی عقیده نداشت. معریزی نقل، می کند: ابوسفیان در پناه منافقین بود و در زمان جاهلیت زندیق بود. ادامه مطلب...



      

سلام

 

عزادارهامون انشاا... مقبول درگاه حق.عجب توفیقیه که مذهبمون شیعه است و اجازه توسل به اهل بیت (ع) را داریم و محرم رو داریم.امروز اگر در عربستان باشی هیچ خبری از این مراسم ها در کل این مملکت به ظاهر اسلامی نیست.

اما خبری رو در سایت ها دیدم که آیت ا... جوادی آملی دامت برکاته این هفته در نماز جمعه9 قم شرکت کردند.خبر بسیار جالب و غیر منتظره برای من و امثال من که در اخلاق عملی ضعیفیم بود و در این فضای خاص کار ایشان بسیار عالی بود.خداوند به امثال این عالم بزرگ و وارسته خیر کثیر عنایت بفرماید و چشم برخی را باز تا برایشان این عمل استاد الگو باشد.و همچنین خط باطلی بر حرفهای کسانی که در آن زمان بافته های خود را گفتند و گفتند.داستانی از ملا مهدی نراقی در کتابی خواندم که بعد از نوشتن کتاب جامع السعادات آنرا برای آیت ا... سید ابوالحسن اصفهانی فرستاد تا ایشان نیز آنرا بخواند و تایید کند.بعد از چندی آیت ا... اصفهانی به نجف آمد و به دیدن علمای شهر رفت و به دیدن ملامهدی نرفت.وقتی ملا مهدی شنید که ایشان به دیدن علمارفته و به دیدن ایشان نیامده سریع خودش به محضر آیت ا... اصفهانی رفت و با برخورد سرد ایشان مواجه شد.مجدد روز بعد رفت و وقایع تکرار شد.روز سوم دوباره رفت ولی این بار با برخورد گرم ایشان مواجه شد و از آنچه در دو روز قبل گذشته بود سوال کرد.آیت ا... اصفهانی در پاسخ فرمودند:تو کتاب جامع السعادات که اخلاق عملی است را نوشته ای ،من خواست ببینم این کتاب را خودت عمل می کنی یا برای مردم فقط نوشته ای.دیدم نه خود عامل به آنچه نوشته ای .

 





      

محرم

خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد                       دور عاشقان آمد نوبت محرم شدادامه مطلب...



      

محرم

خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد                       دور عاشقان آمد نوبت محرم شدادامه مطلب...



      

به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بوده‎اند که از دانش و آگاهى، اندوخته‎اى داشته‎اند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحران‎هاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشته‎اند.

در اینجا با تاریخ کهن جهان و حتى ایران باستان، و در این که بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، کار ندارم اشارتى است و مى‎گذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درک شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبرده‎اند؛ ولى حوادث و بحران‎هایى نیز رخ نموده‎اند که دشوار توان به حکایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پاره‎اى از تاریخ‎نویسان نیز کوشیده‎اند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مى‎توان ادعا کرد که در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوب‎هاى گمراه کننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیک‎تر سخن، سیاست‎بازان حرفه‎اى، زمام امورشان را به دست گرفته‎اند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسسته‎اند.ادامه مطلب...



      

واقعه کربلا و ادبیات شیعه

 

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود که: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»(1) و هنوز کسانى مانند "جابر بن عبدالله انصارى"، "ابوسعید خدرى"، "سهل بن سعد ساعدى"، "زید بن ارقم" و "انس بن مالک" زنده بودند و حدیث "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه" را درباره آن دو امام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند.(2)

کسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامى‎اش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت، از اصحاب و تابعین، کم نبودند کسانى که سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام که فرمود: "فاطمه بضعة منى من اغضبها فقد اغضبنى(3)؛ فاطمه پاره تن من است آن که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است" و "ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(4)؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مى‎آید و براى رضایت او، خشنود مى‎شود." و نیز صحابه فراموش نکرده بودند که سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‎السلام) نظر کرد و فرمود: "انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم (5)؛ با کسانى که با شما بجنگند، در جنگم و با کسانى که با شما صلح کنند، در صلحم."

با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند و امویان چسان چنین فضایى را پدید آوردند تا وجدان عمومى پذیراى شهادت امام حسین(علیه‎السلام) و ابرار همراهش گردد؟

به نظر مى‎رسد، چهار عامل اساسى، فضاى چنین حادثه دلخراشى را پدید آورد و بستر چنین حرکتى را مهیا ساخت:

1ـ تبلیغات گمراه کننده بنى امیه؛

2ـ بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى؛

3ـ تحریف فلسفه سیاسى اسلام (امامت)؛

4 ـ ترویج و تبلیغ مکتب جبرگرایى.

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود که: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ثلاث اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه، مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج(6)؛ از سه چیز، پس از خود بر امتم بیمناکم: 1ـ گمراهى پس از شناخت حق، 2ـ فتنـه‎هـا و آشـوبهاى اغـواگـر، 3ـ شکم‎پرستى و شهوترانى.» و این هر سه در دوران معاویه به بالاترین شکل خود رسید، چه گمراهى‎اى از این بالاتر که جانشین منصوب از قبل پیامبر ـ یا لااقل داماد، پسر عمو و اولین مسلم ـ در خطبه‎هاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود؟(7) چه اغوایى از این بالاتر که عمرو بن عاص، امامى را از خلافت، خلع کرد که جن و انس بر لیاقتش معترف بودند و فرزند هند "آکلة الاکباد" را به جانشینى رسول خدا، برگزید؟

تبلیغات گمراه کننده از آنجا آغاز گشت که معاویه با پول بیت المال مسلمین، در مذمت و بدگویى امام آنان، حدیث جعل کرد(8) و پرده حرمت را درید و با کمک دستیارانى چون "مغیرة بن شعبه" و "عمرو بن عاص"، نه تنها خود را "خلیفه رسول الله" و "اولى الامر" مسلمانان خواند و زمینه قتل عام شیعیان را فراهم ساخت، که به شامیان و پاره‎اى دیگر از بلاد ـ با تبلیغات دروغین ـ قبولاند که مجسمه عدالت، نماز نمى‎خواند!

محرم

اگر نبود، مگر این نکته که اکنون نیز بسیارى از برادران اهل سنت، معاویه را تا حد تقدیس مى‎ستایند، کافى بود که بدانیم دراهم و دنانیر و تبلیغات گمراه کننده امویان، چسان هویت فتنه انگیز معاویه را وارونه به مردم نمایاند و شخصیت على و خاندانش را بر خلاف واقع! پس از معاویه نیز ـ با تمهیدات او ـ یزید را امام مسلمانان خواندند و حسین را آشوبگرى که قصد برهم زدن امنیت ملى را در سر دارد و لذا به جعل حدیث پرداختند و از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان»(9)؛ آن کس که در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سرکوبش کنید؛ هر کس که مى‎خواهد باشد.»(10)

و در همین راستا ماموران مسلح حاکم حجاز به سیدالشهدا گفتند: "یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه(11)؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمى‎کنى که از جماعت مسلمانان جدا مى‎شوى و در میان امت، تفرقه مى‎اندازى؟"

عبیدالله بن زیاد، حاکم عراق، نیز به مسلم بن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت کلمتهم و حملت بعضهم على بعض(12)؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى که متحد بودندغ تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پاره‎اى دیگر انداختى."

عمرو بن حجاج نیز در توجیه جنایت خود در کربلا گفت: «ما طاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کناره‎گیرى نکردیم»، همو هنگامى که سپاه کوفه را به جنگ تشویق مى‎کرد، گفت:

«یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام(13)؛ اى کوفیان! فرمانبردارى کنید و یکپارچگى خود را حفظ نمایید و در کشتن کسى که از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»

و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که با انگیزه امر به معروف و نهى از منکر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى کوفه، که تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حکومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.(14)

 

 


1- فرائد السمطین، ج1، ص55.

2- تاریخ طبرى، ج4، ص323/ الارشاد، ص234/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج4، ص317.

3- صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج3، ص1361، ح3510.

4- میزان الاعتدال، ج1، ص535، ح2002/ کنزالعمال، ج12، ص111، ح34237.

5- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص442/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج4، ص319.

6- جامع السعادات، ج2، ص4.

7- الغدیر، ج10، ص257.

8- شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص359 ـ 361/ الغدیر، ج11، ص28.

9- قاضى ابى بکر بن العربى، العواصم من القواصم(مکتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص232.

10- شگفتا! شورش معاویه بر ضد حکومت اسلامى على(علیه‎السلام)، مصداق این حدیث دانسته نمى‎شود ولى قیام اسلامى امام حسین، علیه حکومت ظالمانه یزید، با دستاویز قرار دادن چنین حدیثى، محکوم دانسته مى‎شود و شایسته مجازات!

11- تاریخ طبرى، ج4، ص289.

12- الارشاد، ص216/ مقتل خوارزمى، ج1، ص213.

13- تاریخ طبرى، ج4، ص331.

14- مقتل خوارزمى، ج1، ص242.





      
   1   2   3      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم