مقصود این نیست که در اسلام روح و جسم و معنا و ماده در تعارض و تضاد ذاتی با یکدیگر قرار گرفتهاند. خیر، روح و جسم و معنا و ماده در اصل و ریشه متحدند و هیچ تضادی بین آن دو وجود ندارد، اما در مراحل اول از آنجا که هر یک از قوای چهارگانهی شهوت و غضب و وهم و عقل منفردا و مجرد از سایر قوا سعی میکنند که حاکمیت کل وجود بشر و شخصیت او را در کف خویش بگیرند، باید برای ایجاد اعتدال در میان این قوا از افراط و تفریط در ارضای تمایلات و خواهشهای آنان پرهیز کرد، چرا که زمینهی تکامل انسانی در اعتدال این قواست که فراهم میشود. از این رو اسلام از یکسو انسان را فیالمثل به روزه گرفتن و امساک و قناعت وا میدارد و از سوی دیگر مؤکداً او را از زهد و درونگرایی مفرط پرهیز میدهد و این هر دو با توجه به علت غایی وجود انسان و آن هدفی است که به سوی آن در حرکت است.
منتهای حرکت تکاملی انسان و جهان و تاریخ در قرآن، الله است و این معنا در بسیاری از آیات قرآن مجید با تعبیراتی گوناگون همچون الی ربک المنتهی(1)، الی الله المصیر(2)، ان الی ربک الرجعی(3)، الیه راجعون(4) و... بیان شده است. اصل و ریشهی این حرکت در جوهره و معنای عالم است که جریان دارد و ماده و ظاهر عالم نیز در تبعیت از این حرکت معنوی تغییر پیدا میکند. بنابراین، تکامل و تعالی در معارف اسلام به یک حرکت همهجانبه که در آن بعد فرهنگی و معنوی دارای اصالت است برمیگردد و حال آنکه در غرب تکامل به تطور انسان از صورتهای پستتر حیوانی به صورتهای تکاملیافته اطلاق میشود.
اگر حکومت اسلامی میخواهد برای رشد و تکامل انسانی برنامهریزی کند، اصالتاً باید به ابعاد معنوی و روحانی وجود بشر توجه پیدا کند و در مرحلهی اول موانعی را که راه تعالی روحانی بشر به سوی خدا را سد کردهاند از سر راه بردارد و از جملهی این موانع فقر مادی است. بنابراین، اولاً توجه به از بین بردن فقر مادی امری تبعی است نه اصلی و ثانیاً هدف از آن دستیابی به عدالت اجتماعی است نه توسعه.
با معیار توسعه، انسانها دو دسته بیشتر نیستند: فقیر و ثروتمند؛ و میزان فقر و غنا نیز «مصرف» است. البته فقر ـ آنچنان که خواهد آمد ـ در اسلام مذموم است(5) و مسلماً جامعهی آرمانی مسلمانان، جامعهی فقیری نیست. اما این نه بدان معناست که ما ضرورتاً ناچار باشیم آرمان توسعهیافتگی را بپذیریم، چرا که با پذیرفتن این آرمان، جست و جوی ثروت و تکاثر برای ما اصالت خواهد یافت و ابعاد روحانی و معنوی وجود آدمی تحتالشعاع این آرمان به فساد و تباهی خواهد گرایید.
. اگر تمدن یونان ـ که تمدن فعلی غرب بسط و گسترش آن است ـ با آرمان مدینهی فاضلهی افلاطون آغاز میشود به همین علت است که سیر تاریخ و اجتماع نیز همچون افراد بشر محتاج به تصور غایات یا آرمانهایی در فراراه حرکت خویش است تا آنجا که در میان عوام مردم نیز که با فلسفهی یونان و مسائل آن آشنایی ندارند مدینهی فاضله به صورت یک تعبیر رایج وجود دارد و هر کس در ذهن خویش از آن صورتی ساخته است. برای ما شیعیان معنای مدینهی فاضله با حکومت جهانی عدل حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) انطباق دارد و این آرمان با مدینهی فاضلهی افلاطونی زمین تا آسمان متفاوت است.
اوتوپیای(6) افلاطونی، غایت حاکمیت انسان ـ به تعبیر غربی آن ـ بر کرهی زمین است، حال آنکه حکومت جهانی عدل برای مسلمانان، آرمانی است که در حاکمیت احکام خدا بر اجتماع بشر معنا پیدا میکند. همین دو آرمان یا ایدهآل تاریخی است که یکی به تمدن غرب و سیطرهی شیطانی آن در جهت تمتع هر چه بیشتر از نعمات و لذایذ دنیایی میانجامد و دیگری به انقلاب اسلامی ایران و برپایی حکومت جهانی اسلام.
همانگونه که فرد بشر، بدون اسوه و امام و هدف و آرمان دچار گمگشتگی و سرگردانی میشود، جامعه و تاریخ نیز بدون آرمان غایی و مدینهی فاضله نمیتواند حیات خویش را استمرار بخشد. لاجرم، همانگونه که اسوه و امام میزان قضاوت و داوری افراد انسانی قرار میگیرد، جامعه و تاریخ نیز میزان خویش را از مدینهی آرمانی خود کسب میکنند. از زمان تألیف مدینهی فاضلهی افلاطون قرنها میگذرد و در طول این قرنها، و مخصوصاً در قرون اخیر، اوتوپیاهای دیگری نیز توسط نویسندگان و فلاسفهی غربی تصویر شده، اما همهی آنها مبتنی بر مدینهی آرمانی افلاطون است. همهی این اوتوپیاها بلا استثنا در جست و جوی لامکان و لازمانی هستند که در آنجا خدا وجود ندارد، مرگی اتفاق نمیافتد، و انسان میتواند جاودانه بدون اینکه از مرگ و معاد و آخرت ترس داشته باشد، به کامجویی و تمتع بپردازد. این آرمان واحد در قرنهای مختلف صورتهای مختلفی یافته و ایدهآل توسعهیافتگی آخرین صورتی است که به خود گرفته است.
جامعهی توسعه یافته جامعهای است که در آن همه چیز حول محور مادی و تمتع هر چه بیشتر از لذایذی که در کرهی زمین موجود است معنا شده و البته برای اینکه در این چمنزارِ بزرگ همه بتوانند به راحتی بچرند یک قانون عمومی و دموکراتیک لازم است تا انسانها را در عین برخورداری از حداکثر آزادی(ولنگاری) از تجاوز به حقوق یکدیگر باز دارد. این توسعه که نتیجهی حاکمیت سرمایه یا سرمایهداری و اصالت بخشیدن به اقتصاد نسبت به سایر وجوه حیات بشری است محصول مادیگرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است.
آنچه ما در لفظ توسعهی اقتصادی میبینیم رفع محرومیتها و فقر و پر کردن شکافهایی است که از ظلم و ستم و بیعدالتی نتیجه شده است، اما جامعهی غرب در همین لفظ، مصرف نامحدود و تمتع بیشتر از لذایذ دنیایی را میبیند. تحلیلهای استعمارگرانهی غربی در زمینهی گرسنگی و عدم پیشرفت کشورهای جهان سوم نباید ما را از فلسفهای که پشت لفظ توسعهی اقتصادی نهفته است غافل کند. آن نظرگاهی که پیشرفت را در توسعهی اقتصادی میبیند همان نظرگاهی است که معتقد است بزرگترین مشکل بشر در تمام طول تاریخ تمدنها تولید غذا و مبارزه با طبیعت بوده است و به همین علت اعصار زندگی بشر بر کرهی زمین را با روندِ تکامل ابزار تولید انطباق میدهند: عصر سنگ، عصر مفرغ، عصر آهن. در این اعتقاد مهمترین خصوصیتی که بشر را از حیوان جدا میکند، ابزارسازی اوست. آنها انسان را حیوان ابزارساز تعریف میکنند و اینچنین، ورود بشر در عصر تکنولوژی را بزرگترین واقعهی تاریخ میدانند.
کسی نمیتواند انکار کند که غایت توسعهی اقتصادی به شیوهی غربی تمتع هر چه بیشتر از لذایذ دنیایی است، حال آنکه در اسلام این تمتع با حیوانیت بشر ملازمه دارد نه با ابعاد انسانی وجود او:
ذرهم یأکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل فسوف یعلمون.(7)
و الذین کفروا یتمتعون و یأکلون کما تأکل الانعام.(8)
آیات قرآن صراحتاً این تمتع را نتیجهی کفر بشر میداند. زندگی بشر امروز در مغرب زمین، خود تفسیر عینی این آیات است و ادراک این معنا با کمی تدقیق و تحقیق برای همه ممکن میشود.
انسان موجودی است که بین نفس حیوانی و روح خدایی خویش هبوط و عروج دارد. لذتی که پروردگار متعال در ارضای غرایز حیوانی قرار داده است برای راندن بشر در جهت تکامل اوست، به شرط آنکه انسان در محدودهی احکام تشریعی دین که فطری و وجدانی است زندگی کند. با اعراض از این احکام فطری، کار بشر تا بدانجا میکشد که نمیتواند عزم و ارادهی خویش را جز در جهت جست و جوی لذت بهکار گیرد.
آنچه که بنیان خانواده را در غرب ویران ساخته لذتگرایی و تمتع است، و البته این لذتگرایی نیز از هبوط بشر غربی و تغییر نسبت او با حق و اصالت دادن به نفسانیت خویش نتیجه میشود. این هبوط در وجوه مختلفی بروز و تجلی یافته است که از آن جمله، نابودی خانواده است.
.........................................................................
1. نجم/42
2. آل عمران/28 ؛ نور/42 ؛ فاطر / 18.
3. علق/8
4. بقره/46 و 156
5. منظور از «فقر»، فقر مادی است، نه فقر ذاتی در مقابل غنای پروردگار. این دومی همان فقری است که حدیث نبوی الفقر فخری ـ فقر افتخار من است ـ بدان اشاره دارد.
6. Utopia : مدینهی فاضله.
7. [ای رسول!] این کافران را به خورد و خواب و لذات حیوانی واگذار تا آمال دنیوی آنان را غافل گرداند تا نتیجهی آن را به زودی بیابند؛ حجر/ 3.
8. آنان که به راه کفر شتافتند، به تمتع و شهوترانی و شکمپرستی مانند حیوانات پرداختند؛ محمد/ 12.
2