رمضان، دعوت است و تو مهمان.

رمضان دعوتى است معنوى و تو میهمان خدایى .

مگر نه اینکه مهمان باید به دلخواه صاحبخانه رفتار کند؟

مگر نه اینکه هر چه را میزبان آورد باید تناول کرد و هر جا که او گفت، آرمید؟!...

تو اینک، در کجاى جهانى ؟ و جایگاه تو در پهنه خلقت کجاست؟

براى چه آمده‌اى؟

از کجا آمده اى و به کجا خواهى رفت؟

تا کجا مى توانى پرواز کنى و با کدام بال و پر و به سوى کدام مقصود و در کدام جهت؟

آیا خود را شناخته اى تا بدانى که براى چه کارى؟

آیا استعدادهایت را بازشناسى کرده اى که بدانى تا کجا مى توانى پیش بروى؟

و ... اساساً مال این جهانى یا متعلّق به آن جهان؟

براى بقایى یا فنا؟

برى ماندن یا رفتن؟

براى عروج یا سقوط؟

برى صعودیا برى هبوط؟...

هیچ اندیشیده‌اى که در پرواز، چه عاملى نیرویت مى دهد و کدام عامل، بال و پرت را مى‌شکند؟

در حرکت، چه انگیزه اى به سوى بهشتت مى برد و کدام نیّت در آتشت مى افکند؟

چه عملى از حرکت بازت مى دارد و کدامین عمل شتابانش مى کند؟

چه کارى به عفونتِ «خود خواهى » گرفتارت مى کند و چه کارى به طراوت و عطر «خداجویى » و «خدایابى » مى رساندت؟!... .

ابلیس را شناخته اى تا از دشمنى اش در امان باشى؟

شیطان را شناخته اى تا از وسوسه هایش مصونیّت یابى؟

با«نفس امّاره» ومیدان عملش و زمینه تلاش و اغوایش آشنا شده اى تا در آن میدان، از پشت، ضربه نخورى ، بلکه بتوانى پشتِ نفس را بر خاک بمالى و به زمین برسانى ، با نیروى تقوا و با فنِّ «جهاد اکبر»؟... .

را ه رشد و تزکیه و عوامل «فلاح» و علل «فجور» را مى دانى؟

دنیاى «تو در تو» و شگفتِ «دل» را گشته اى؟

«نفسِ» هزار چهره را شناخته اى تا با هر نقابى که بر نفسانیّت مى زند و پیش مى آید آنرا بشناسى و از هر جا حمله آورد، به ضدّ حمله بپردازى و هرگاه زهر ریخت، پاد زهر بکار برى؟

«رمضان»، برى سلوک این راه است.

براى هجرت درونى است.

براى سیر در دنیى باطن است.

براى مرور بر نفسانیات و اخلاقیّات است.

براى آنست که ملکات نفسانى را در جان خویش پرورش دهى .

براى آنست که ارزشهاى متعالى را در عمق وجود خویش جاى دهى و پدید آورى .

براى آنست که «اخلاق»، جزءِ بافتِ درونى تو شود، نه حرکتِ خشک بیرونى .

اگر دل را در اختیار صالحات گذاشتى، اگر شوق به خیر و تقوا در عشق به الله را در دل مشتعل ساختى ، دیگر «حسنات» و «صالحات»، جریان زلالى مى شود که خود به خود از آن چشمه مى جوشد و از درون به بیرون سرایت مى کند و از «قلب»، به «اندام» مى رسد، و از «دل» بر «دیده» تأثیر مى گذارد.

اگر به دیدار رمضان مى روى، ـ که لقاءِ خداوند نیز مى باشد ـ باید چهره جان را هم بیارایى و «جمال باطن» را هم داشته باشى .

اخلاق، زیبایى درون است که به ظاهر، جارى مى شود.

تقوا، هدایت باطنى است که در عمل خارجى ، راه مى نماید.

رمضان، فرصت محاسبه است.

تو اگر سالکِ راه هدایتى ، تو اگر به «خودسازى » علاقه مندى،

تو اگر برى رشد و کمال خود، بهایى قائل هستى ،

فرصت رمضان را مغتنم بشمار.

فضایل اخلاقى خود را بازرسى و بازشناسى کن.

اگر نیست، پدیدآور ، اگر هست، تقویت کن.

اگر اندک است، افزونش ساز ، اگر بسیار است، سپاس خدا بگو.

اگر متزلزل است، استوارش کن ، اگر گهگاه است، استمرارش بخش.

خلاصه... در این ماه، به «خود» برس.

تو، یک «از پیش ساخته تغییرناپذیر» نیستى .

تو بر جبر، سرشته نشده اى .

تو«چگونه بودن» و«چگونه شدن» خویش رامى توانى انتخاب کنى .

ترسیم سیمى اخلاق در دست توست.

چهره را مى توان با «آرایش» یا «آلایش»، زیبا یا زشت کرد.

چهره باطن هم توسّط اخلاق، قابل تغییر و زشت و زیبا شدن است.

رمضان، فرصتِ استفاده از «نفحاتِ ربّ» است.

جان را در مسیر وزش این نسیم قرار بده، تا طیران معنوى کند.

دل را به آوى ملکوتى «سحر»ها و «نجوا»ها و «مناجات»ها و «تلاوت»ها بسپار.

رمضان، موسم «عبادت» است و عبادت، غذى روح است.

رمضان، فصل مناجات و دعاست. و دعا، نردبان تعالى جان است.

رمضان، دوره تزکیه و تهذیب و تربیت و ساختن و مقاومت کردن و تحمّل نمودن است.

ایّام عفاف وکنترل وامساک و توجّه به خدا و تقرب به پروردگار است.

دریغ...که این فرصت بگذرد و کارى نکنى که خدا را از خویش راضى کنى .

از تو حرکت و همّت، از خدا برکت و توفیق... انشاءالله.