آرمان خواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست پس یاد بگیر در راه جانبازی آرمانها باید در این سیاره رنج صبور ترین انسانها باشی
شهید سید مرتضی آوینی
هر چه کردم این مطلب رو تو وبلاگم نذارم و اونو با اسم بعضی ها کثیف نکنم دلم رضا نداد و گفتم بذار بدونن بعضی ها هنوز آدم های کج فهم وجود دارن.مطلب زیر رو بخونین و قضاوت کنین:
«خانم مهستی از زن های شجاع و مبارزی بود که جرأت کردند حجاب را بردارند و این کار در جامعه مرد سالار ایران آن روز که برادرها، عموها، پسرعموها و ... فشار می آوردند به خانم ها برای حفظ حجاب، خیلی جرأت و جسارت می خواست.»
این بخشی از سخنان یکی از سخرانان(جناب ساسان کمالی) مراسم تشییع و تدفین بانوی آواز ایران بود که به طور مستقیم از شبکه طپش پخش می شد و پس از این سخنان، شرکت کنندگان در مراسم تشییع جنازه، به افتخار خانم مهستی دست زدند!
من نفهمیدم که با توجه به این سخنان، دیگر چه لزومی داشت که در خلال مراسم، مدح«علی ای همای رحمت ... » از تریبون خوانده شود، چون با این وصف خانم مهستی نعوذ بلله از حضرت علی(علیه السلام) هم شجاع تر هستند چرا که امام علی(علیه السلام) با آن همه شجاعتش، هرگز جرأت نافرمانی امر خدا و تحمل عذاب و عقوبت الهی را نداشت و بارها و بارها از خوف و خشیت الهی همانند مارگزیده ها به خود می پیچید و از حال می رفت.
ولی با توجه به چنین جرأت و جسارتی از جانب خانم مهستی، فهمیدم که بی خود نبود آن دکتر ایرانی - که از راه دور، خودش را برای شرکت در مراسم رسانده بود- در مصاحبه با خبرنگار شبکه طپش گفت: «ای کاش یک کالسکه می آوردند از طلای خالص و جنازه خانم مهستی را داخل آن می گذاشتند و به جای اسب آن کالسکه، من دکتر مثل یک گاو کالسکه ای را که تابوت خانم مهستی در آن قرار دارد، می کشیدم.»
در ضمن در جای دیگر از برنامه، مجری مراسم ایمان و تقوای خانم مهستی را ستود و من فهمیدم که لازمه ایمان و تقوی، جرأت و جسارت داشتن در لگدمال کردن حکم پروردگارمتعال هم هست.
من نمی دانم چگونه در افرادی، عشق ورزی و عرض ارادت نسبت به اهل بیت(علیهم السلام)، با محبت نسبت به این قبیل افراد و گوش سپردن به صدای آنان جمع می شود؟
مگر لازمه محبت نسبت به کسانی که مطیع محض اوامر الهی بودند، بغض و تنفر نسبت به افرادی که به خودشان جرأت و جسارت نافرمانی امر خدا را می دهند و به این نافرمانی افتخار هم می کنند، نیست؟
و مگر می توان نسبت به کسی بغض و نفرت داشت، آنگاه به صدای او گوش سپرد و لذت برد؟
یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا الله ... و لا تکونوا کاالّذین نسوا الله فانساهم انفسهم، اولئک هم الفاسقون.
ای کسانی که ایمان آوردید! تقوای الهی را رعایت کنید ... و همانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز خودشان را از یادشان برد. آن ها همانا فاسقین هستند.
(سوره مبارکه حشر- آیات18و19)
با سلام
در چند نوشته قبلی در مورد اتهام امل بودنم مطلبی را ذکر کردم.امشب در یه سایت مطلبی رو خوندم که خجالتم چند برابر شد.شما هم بخونین:
تهران- خبرگزاری کار ایران
کریسمس امسال، ایرانیان مقیم آمریکا و به دنبال آنها بسیاری از ایرانیان سراسر دنیا ایمیل مبتکرانهای را دریافت کردند که با شوخی تندی به آنها یادآوری میکرد جشن کریسمس به ایرانیان مسلمان ارتباطی ندارد.
اما شاید مبتکر این ایمیل فراموش کرده بود که بسیاری از همین ایرانیها، از چند روز بعد در تدارک جشن دیگری خواهند بود که به اعتقاد گروهی دیگر اصلا قرابتی با فرهنگ آنها ندارد.
به گزارش خبرنگار "ایلنا" 14 فوریه یا 25 بهمن ماه(امسال به علت سال کبیثه با 26 بهمن مصادف شده است) از سالهای بسیار دور میلادی به عنوان روز «ولنتاین» جشن گرفته میشود و در کشور ما در سالهای اخیر به «روز عشاق» معروف شده است.
واقعا که!دیگران نیز میدونن که والنتاین ربطی به ما نداره و خودمون نمی دونیم.
حالا بدتر از اون:
بسیاری از کسانی که به دنبال برگزاری جشن ولنتاین میروند، حتی با معنی آن آشنا نیستند
نکته جالب توجه این است که بسیاری از کسانی که به دنبال برگزاری جشن ولنتاین میروند، حتی با معنی آن آشنا نیستند. در میان 50 نفری که مورد پرسش شدند، حدود 34 نفر اطلاعی در مورد معنای این مراسم نداشتند و دیگران هم اطلاعات دست و پا شکستهای را از شبکههای خارجی دریافت کرده بودند.
سمیرا یکی از افرادی است که اگر چه هر سال برای دوست خود کادوی ولنتاین میخرد اما معنای آن را نمیداند" به نظر من «ولنتاین» روز عشاق است و بقیه معانی و تاریخچه آن مهم نیست."
آرش ولنتاین را یک جور سرگرمی میداند. او که این اسم را به اشتباه« ولنتایم» تلفظ میکند، میگوید: اگر چه من هر سال از دوستانم هدیه میگیریم و برای آنها هم هدیه میخرم اما معنای آن برایم چندان اهمیتی ندارد.
جشن ولنتاین در حالی سال به سال رو به پررنگتر شدن در بین جوانان ایرانی میگذارد که برداشت مردم سایر کشورهای جهان در این باره قدری متفاوت به نظر میرسد.
گوستاو آمریکایی و ساکن هلند است و نخستین هدیه ولنتاین خود را به مادرش داده است. او هر سال هدیه کوچکی را برای معلم، مادر و یا یکی از دوستان مورد علاقهاش میدهد و از اینکه این رسم در بین مسلمانان نیز رواج پیدا کرده قدری متعجب میشود.
بسیاری از دوستان گوستاو پایبند به برگزاری جشن ولنتاین نیستند و این رسم در بین آنها خیلی جدی تلقی نمیشود.
اما سارا که بیشتر عمر خود را در ایران سپری کرده، چند سالی است که در کانادا به سر میبرد. او گرایش ایرانیان را به ولنتاین نمیپسندد و میگوید: «این جشن فقط برای پولدار کردن تولیدکنندگان و فروشندگان است و فقط به همین منظور به ایران وارد شده است.»
به اعتقاد سارا بهتر است که جوانان ایرانی به رسوم فرهنگی خود بیشتر پایبند باشند تا اینکه از رسوم کشورهای غربی تبعیت کنند.
شاید منظور سارا از رسوم سنتی همان جشن مهرگانباد که به گفته کارشناسان در فرهنگ ایرانی روز
عشق است و با ولنتاین برابری میکند.
اینم از اون حرفاس دیگه.خدایا چرا ما به این سمت می رویم؟یعنی در اسلام هیچ روزی رو نداریم که باید سراغ این مناسبتها که اصالتش هم معلوم نیس بریم.
حالا دیدین املم
گازرسانی به شهر برزک 21 بهمن ماه همزمان با سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با حضور مسئولان افتتاح شد . بنا بر اعلام روابط عمومی شرکت گاز استان اصفهان در شب پیروزی انقلاب اسلامی طرح گازرسانی به شهر برزک ، اجرای خطوط تغذیه و شبکه گازرسانی 81 کیلومتر ، ساخت و نصب یک مورد ایستگاه تقلیل فشار TBS
5 هزار متر مکعبی و ساخت و نصب 1400 مورد انشعاب پلی اتیلن با هزینه عملیات اجرائی و کالائی 70 میلیارد ریال با حضور استاندار و مسئولان افتتاح شد .
طبق این گزارش خط تقویتی وایستگاه CGS 100 متر مکعبی ، ساخت و نصب ایستگاه حفاظت از زنگ CPS ، اجرای خطوط تغذیه و پلی اتیلن 8 کیلومتر نیز در کاشان افتتاح شد که هزینه این طرحها 20 میلیارد ریال اعلام شده است .
این گزارش حاکی است طی مراسمی در ابوزیدآباد اجرای خطوط انتقال 10 کیلومتر ، ساخت و نصب یک مورد ایستگاه تقلیل فشار CGS و یک ایستگاه حفاظت از زنگ CPS نیز از دیگر اقدامات شرکت گاز استان در دهه فجر می باشد .
شایان ذکر است هزینه این عملیات اجرائی و کالائی در ابوزید آباد 15 میلیارد ریال بیان شده است .
گفتنی است ساکنین شهر برزک با بهره مندی از نعمت گاز طبیعی همزمان با شادی سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با سردادن ندای الله اکبر شکر این نعمت الهی را به جای آوردند .
یادآور می شود این مراسم با حضور استاندار ، مدیر عامل شرکت گاز استان اصفهان و مسئولان محلی در شب پیروزی انقلاب اسلامی برگزار شد .
بر اساس مکتب پیامبران الهى، با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سرا، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى¬شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى رسد، تا زمانى که قیامت شود.
قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت آغاز شده و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى¬گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى¬گردد. اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند. اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند. زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى¬توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى روند دوباره روحشان به دنیا باز مى گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى¬نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى-گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده اند و از انواع نعمت ها بهره مند بوده اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مى-گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى کنند و مى¬گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (1)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى ماند، زیرا مى گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى¬بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است». (2)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد». (3 )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله اى از قوه به فعلیت مى رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(5)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(6 )
چگونه به خداوند کافر مى شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى میراند و بار دیگر شما را زنده مى کند؛ سپس به سوى او باز مى گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى کند، مى گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى میراند و بار دیگر زنده مى¬کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است. (7)
عموم فرقه های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى¬کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(8)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است . (9)
پینوشتها:
1 .سفینة البحار، ماده نسخ .
2 .احتجاج طبرسى، ج 2، ص 89.
3 .مومنون(23) آیه 100.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5 . مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.
6 . بقره (2) آیه 28.
7 . تفسیر نمونه، ج 1، ص 164 به اختصار.
8 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 46.
9 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 12.
پاسخ:
این حقیقت قرآنی که خداوند آنچه را که بخواهد تغییر میدهد، همان مسألهی «بدا» است که شیعه به آن اعتقاد دارد و اهل سنت آن را نفی میکنند. از نظر شیعه بدا همان کاری است که خداونددر لوح محو و اثبات میکند و چیزی فراتر از آن نیست و این که بعضی از نویسندگان اهل سنت به شیعه نسبت میدهند که گویا شیعه معتقد است که گاهی خدا چیزی را نمیداند وسپس علم بر او عارض میشود و این همان بداست، نسبت ناروا و خلاف واقعی است و هرگزشیعه بدا را به این معنی بر خدا اثبات نمیکند و از آن بیزار است.
آنچه شیعه از زمان ائمهی معصومین علیهم السلام تا به حال به آن عقیده دارد این است که گاهی خداوند چیزی را که مقدر کرده تغییر میدهد و این نه بدان جهت است که خداوند از اول مصلحت واقعی را نمیدانست و بعد آن را دانست، بلکه برای آن است که خداوند صلاح میدانست که چیزی اول به گونهای مقدر شود و سپس به گونهای دیگر تحقق یابد و این به خاطر مصالحی است که بعضی از آن را میدانیم و بعضی را نمیدانیم؛ یکی از آن مصالح که میدانیم اعلام قدرت مطلقهی خداوند است و دیگر این که مردم به انجام کارهای خوب تشویق شوند و بدانند که اگر آن کارها را بکنند خداوند سرنوشت آنهارا تغییر میدهد و گمان نکنند ایمان و عمل صالح در سرنوشت محتوم انسان تاثیری ندارد.
این که میگوییم «بدا لله» به معنای آن نیست که برای خدا چیزی که معلوم نبودآشکار شد بلکه به این معناست که خداوند چیزی را که بر بندگان پنهان بود آشکار کرد و«بدا لله» به معنای «ابدی و اظهر» میباشد.البته «بدا لفلان» در لغت به معنای آشکار شدن چیزی پس از جهل به آن است ولی معلوم است که هیچ موحدی آن را به خدا نسبت نمیدهد و خداوند منزه از آن است و نسبت آن به خدا از باب مجاز است مانند نسبت دادن مکر و کید و خدعه و نسیان به خداوند که در آیات قرآنی آمده و منظور از آن، معنای لغوی این الفاظ نیست بلکه از باب مجاز، معنای درست دیگری دارند که میتوان آن ها رابه خدا نسبت داد.
اعتقاد به بدا به مفهوم درست آن که شیعه میگوید، یکی از افتخارات شیعه و نشانی از توحید خالص و تنزیه پروردگار از هر عیب و نقصی است، طبق این عقیده خداوند قدرت مطلقه دارد و مقدرات، قدرت او را محدود نمیکند و بدا در تکوین مانند نسخ در احکام است و این عقیده همانگونه که قبلا گفتهایم در برابر عقیدهی باطل یهود است که قدرت خدا را محدود میکردند و آنان بودند که بدا به معنای نادرست آن را به خدا نسبت میدادند و میگفتند خدا در آفرینش انسان پشیمان شد، همانگونه که در تورات تحریف شده آمده است.[1]
لذا میبینیم امامان معصوم علیهم السلام اعتقاد به بدا را بالاترین نشان اعتقادبه توحید و تنزیه پروردگار میدانند و آن را یکی از آموزههای مشترک ادیان معرفی میکنند:
امام باقر یا امام صادق علیهما السلام فرمود:
«ما عبد الله بشیء مثل البداء».[2]
«خداوند با چیزی مانند بدا عبادت نشده است».
امام رضا علیه السلام فرمود:
«ما بعث نبی قط الا بتحریم الخمر وان یقر له بالبداء»[3]
«هیچ پیامبری مبعوث نشد مگر به حرام بودن شراب واقرار به بدا برای خداوند».
اعتقاد به بدا که پیشوایان دین علیهم السلام به آن اهمیت ویژهای میدادند، برایرسیدن به کمال توحید و تنزیه خداوند است و امامان علیهم السلام بدا را چنین معناکردهاند که آن ناشی از جهل نیست بلکه تغییر اراده ومشیت خدا از روی علم است:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«ان الله یقدم ما شاء و یؤخر ما یشاء و یمحو ما یشاءویثبت مایشاء وعنده ام الکتاب وقال: کلامر یریده الله فهو فی علمه قبل ان یصنعه،لیس شیء یبدو له الاو قد کان فی علمه، ان الله لا یبدو له من جهل». [4]
« خدا هر چه را بخواهد پیش میاندازد و هر چه رابخواهد مؤخر میکند و هرچه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد اثبات میکند و کتاب مادر نزد اوست و فرمود: هر چیزی را که خدا اراده میکند پیش از آن که آن را پدیدآورد، در علم او وجود دارد، چیزی بر او آشکار نمیشود مگر این که در علم او بودهاست، همانا برای خدا از روی جهل آشکار نمیشود»
همچنین پیشوایان معصوم علیهم السلام از کسانی که بدا در خدا را به معنای آشکارشدن پس از جهل میدانند اعلام بیزاری کردهاند:
امام صادق علیه السلام فرمود:
«من زعم انالله یبدو له فی شیء لم یعلمه امسفابراوا منه».[5]
»هر کس گمان کند که برای خدا چیزی که دیروزنمیدانست آشکار میشود، از او بیزاری کنید«.
علما و دانشمندان شیعه نیز به پیروی از امامان(ع) خود با قاطعیت تصریح کردهاند که منظور از بدا همان تغییر قضای الهی است که در لوح محو و اثبات صورت میگیرد و بدابه معنای آشکار شدن پس از جهل هرگز به خدا نسبت داده نمیشود.
شیخ صدوق در تفسیر اعتقاد به بدا میگوید:
«یهود گفتند که خداوند از کار فارغ شده، ما میگوییم بلکه خدا هر روز در کاریاست«کل یوم هو فی شان»و هیچ کاری او را از کار دیگر باز نمیدارد، او زنده میکند و میمیراند و میآفریند و روزی میدهد و آنچه را که بخواهد میکند ومعتقدیم که «یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ»[6]
دانشمندان دیگر شیعه نیز مطالبی شبیه آن را اظهار کردهاند، با این وجود مانمیدانیم که چرا برخی از نویسندگان اهل سنت اعتقاد به بدا را دربارهی خدا به معنای آشکار شدن پس از جهل، به شیعه نسبت میدهند و بر اساس این تهمت ناروا ونادرست به شیعه حمله میکنند؟ در حالی که شیعه از این عقیدهی فاسد بیزار است و اگرآنها کمترین مطالعهای در آثار شیعه داشتند و سوء نیتی در کار نبود، چنین تهمتی رانمیزدند.
آنها بیشتر به جریان بدا در داستان مرگ اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام استناد میکنند که گویا امام صادق علیه السلام گفته بود:
«ما بدا لله فی شیء کمابدا له فی اسماعیل ابنی»[7]
«خدا را هیچ بدایی حاصل نشد مانند بدایی که دربارهی فرزندم اسماعیل حاصل شد»
گفتهاند که گویا امام صادق علیه السلام نخست اسماعیل رابه امامت پس از خود تعیین کرده بود و چون او در زمان حیات پدرش مرد، امام صادق علیهالسلام این سخن را گفت.
البته ما این روایت را به صورت مسند در کتب حدیثی شیعه نیافتیم و شیخ صدوق آن رابه صورت مرسل نقل میکند و سپس روایت دیگری میآورد که در آن به جای «اسماعیل ابنی» «اسماعیل ابی» آمده که روایت را مربوط به جریان ذبح اسماعیل توسط ابراهیم میکند.صدوق سپس در هر دو روایت تردید میکند.[8]بعضی از محققان دیگرنیز این روایت را جعلی میدانند.[9]واگر هم صحیح باشد باز مشکلی نداردو بدان معنا نیست که خدا از پیش نمیدانست که اسماعیل خواهد مرد و امامت به حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام خواهد رسید، بلکه معنای آن این است که اسماعیل از چنان قدر و منزلتی برخوردار بود که شایستگی امامت را داشت و اسماعیل و موسی هر دو لایق امامت و رهبری بودند ولی خداوند با مرگ اسماعیل آشکار کرد که امامت به موسی خواهدرسید و این از پیش در علم خدا بود و لذا روایاتی داریم که طبق آنها نام های دوازده امام(ع) از پیش مشخص بوده و در حدیث جابر از پیامبر، امامان(ع) به اسم معرفی شدهاند.[10]
بنابراین، با توجهبه مضمون روایات بسیاری که برخی از آنها نقل شدند و باتوجه به تصریحات دانشمندان شیعه، بدا چیزی جز تغییر قضای الهی بدانسان که در آیهی مربوط به لوح محو و اثبات آمده، نیست و این چیزی است که همهی مسلمانان به آن اعتقاد دارند.
[1]رجوع شود به تورات، سفر پیدایش، باب 6، جمله 6
[2]کافی، ج 1، ص 146
[3] توحید صدوق، ص 334
[4]تفسیر عیاشی،ج 2،ص 218
[5]بحارالانوار، ج 4،ص 111
[6]الاعتقادات، ص 40،چاپ کنگره شیخ مفید
[7]کمالالدین، ج 1، ص 69
[8]شیخ صدوق، التوحید، ص 336
[9]مامقانی، تنقیح المقال،ج 1،ص 133، پیش از مامقانی هم خواجه نصیر طوسی در پاسخ به تهمت ناروای فخر رازی به ائمه شیعه، این روایت را ضعیف دانسته است. رجوع شود به:محصل افکار المتقدمین والمتاخرین، ص 365(پاورقی).
[10]این روایت علاوه بر کتب شیعه در برخی از منابع اهل سنت هم آمده است مانند:فرائد السمطین از حموینی، ج 2، ص 134
نقل از سایت حوزه
شما از کدام دسته اید؟!
تست ارزیابی مدل اعتقاد به خدا!
تا حالا فکر کرده اید که شما چه جوری به خدا اعتقاد دارید؟! نه تعجب نکنید اصلاً حرف بی ربطی نمی زنم! شما چه جوری به خدا معتقدید؟ آیا از اون دسته آدم هایی هستید که همه جوره پای کارید و اگر زندگیتون تو دست اندازم بیفته بازم با خدا رفیقید و می گید: خدا دمت گرم! یا از اون دسته اید که فقط وقتی کیفتون کوک باشه میگید خدایا ممنون! اما وای به روزی که یه کمی اوضاع بالا پایین بشه!! دیگه نه خدا رو یادتون میاد نه خوبی هاشو! احتمالاً به خاطر بی توجهی هاش! باهاش قهر می کنید! آخه آدم تا کی هی به خدا بگه اینو می خوام اونو می خوام؟! پس چرا خدا نمی ده؟!! پس منم باهاش قهرم! شایدم از اون آدم های بی خیالید که فرقی نداره خدا باشه یا نباشه!! شما کارتونو می کنید! نمی دونم؟! شایدم از اون دست آدم هایی هستید که با ژست مثلاً فیلسوفانه! تا خدا رو زیر تیغ جراحی نبینید باور نمی کنید می شه یه چیزی باشه ولی با این پنج تا دونه حس ناقابل نشه درکش کرد!
به نظرم اگر فقط یه کمی به خودمون فکر کنیم می فهمیم از کدوم دسته ایم!
چون انسان ها را از نقطه نظر اعتقاد به خدا، به سه گروه می توان تقسیم کرد:(1)
این گروه از نظر کمیت، اکثریت انسان ها را تشکیل می دهند و از نظر کیفیت هم از اهمیت بیش تری برخوردار هستند، زیرا که قریب به اتفاق متفکران و دانشمندان در طول تاریخ از معتقدین به خدا بوده اند.
مراد افرادی است که به ظاهر اعتقاد به خدا ندارند و موجود مطلقی را هم به عنوان خدا در نظر نمی گیرند. این گروه شامل همه افرادی است که عقیده ای درباره خدا ندارند. بنابراین گرایش و عملی هم مطابق با آن انجام نمی دهند، لذا شامل همه کسانی می شود که در وجود خدا تردید دارند، یا به طور تقلیدی منکر خدا هستند. هم چنین شامل کسانی می باشند که وجود یک مبدأ مبهم و نیروی بالاتری را در درون خود به طور ابهام انگیز درمی یابند، ولی از تطبیق عنوان خدا به آن مبدأ مبهم و نیروی بالاتر، امتناع می ورزند. بسیاری از این افراد از روی تحقیق و هشیاری، حالت بی طرفی نسبت به خدا نگرفته اند، چرا که اگر تعلیمات مناسب به آن ها عرضه شود، از انکار و تردید خود دست خواهند برداشت.
کسانی هم هستند که از خدا قهر کرده اند و قهر خود را به حساب علم و فلسفه می گذارند و چنین وانمود می کنند که بر مبنای علم و فلسفه در وجود او تردید دارند. این گروه را به دو دسته می توان تقسیم کرد:
این دسته کسانی هستند که برای خود اهداف و آرمان هایی را در نظر می گیرند، ولی چون به آن اهداف و آرمان ها نمی رسند، لذا از خدا قهر می کنند. به طور مثال:
در واقع، اینان دچار بیماری چند شخصیتی شده اند.
این دسته اظهار می کنند که دلایل خداشناسان بی اساس است، زیرا ما وجود خدا را لمس نمی کنیم، یا شرور و ناگواری های فراوانی عالم خلقت را فراگرفته است.
البته این افراد گاهی برای اشکالات خود جنبه علمی و فلسفی قایل می شوند، ولی یک متفکر هیچ گاه این دلایل را موجب نفی خدا تلقی نمی کند، زیرا بر فرض بی پایه بودن دلایل خداشناسان و یا مشاهده شرور در عالم، نمی توان خدا را نفی کرد. آیا این افراد می توانند ادعا کنند که:
مجموع جهان هستی را بدون بازیگری مورد مطالعه قرار داده اند و خدا را هیچ جا نیافته اند؟ اگر ملاک شناسایی خدا، مشاهده حسی است، پس چرا انسان اندیشه و عقل خود را - که مبنا و اساس همه فعالیت های او می باشد - مشاهده نمی کند؟ هر انسانی می داند که دارای "من" است و با وجود این من، بدن وی بیمار می شود و ناراحتی های بسیار پیدا می کند. آیا ناگواری هایی که بر انسان عارض می شود نشانه آن است که انسان "من" ندارد، زیرا اگر "من" می داشت، هرگز دچار ناگواری های بسیار نمی شد؟ من انسانی حرکات و رفتارهای انسان را در جهت زندگی بهتر تنظیم می کند و در عین حال به انسان اعلام خطر می کند که فلان چیز ممکن است به کالبد مادی یا نیروهای روانی انسانی آسیب وارد کند.
البته فعالیت من به زندگی مادی و معنوی و دنیوی انسان ها محدود است و قابل مقایسه با نقش خداوند در هستی نمی باشد، چرا که نقش خدا درباره انسان ها نامحدود است و شامل همه امور خارج از توانایی و اختیار انسان در هندسه کلی خلقت نیز می باشد. باری،
حالا شما از کدوم دسته اید؟!!
پی نوشت:
علامه جعفری، اعتقاد به خدا
نقل از سایت تبیان
ریاضیات مدیریت
مدیر باهوش + کارمند باهوش = سود
مدیر باهوش + کارمند نادان = تولید
مدیر نادان + کارمند باهوش = ارتقاء
مدیر نادان + کارمند نادان = اضافهکاری
______________________________
Smart boss + smart employee = profit
Smart boss + dumb employee = production
Dumb boss + smart employee = promotion
Dumb boss + dumb employee = overtime
«امیدی نداشته باش از آن کس که...»
پنج صفت است که در هر کس نباشد امید چیزی از دنیا و آخرت به او نداشته باشید:
- کسی که در نهادش اعتماد نبینی.
- کسی که در سرشتـش کرم نیابی.
- کسی که در آفرینشـش استـواری نبینی.
- کسی که در نفسش نجابت نیابی.
- کسی که از خدایش ترسناک نباشد.
امام رضا (ع)
نقل حدیثی از پیامبر اکرم (ص) توسط رییس جمهور امریکا
اوباما در مراسم چاشت نیایش ملی امریکا با ذکر روایتی از پیامبر مکرم اسلام(ص) گفت:
در اسلام حدیثی وجود دارد که می خوانیم که "هیچکدام از شما یک مومن حقیقی نیست تا آن روز که آنچه بر خود آرزو می دارد برای برادر خود نیز آرزو دارد."
به گزارش «شیعه نیوز » وبلاگ کاخ سفید (وابسته به سایت رسمی آن) ، روز پنج شنبه 5 فوریه به سخنرانی باراک حسین اوباما رییس جمهور جدید امریکا پرداخته است.
در این سخنرانی جالب توجه رییس جمهور اوباما در میان انبوه هزاران نفر که در مراسم چاشت نیایش ملی (National Prayer Breakfast) در شهر واشنگتن آمریکا گرد آمده بودند گفت : " ایمان های متفاوت و مختلف ما به جای آنکه هر کدام از ما را از یکدیگر جدا سازد می تواند ما را به سوی تغذیه انسانهای گرسنه ، دلداری و تسکین انسانهای دردمند و مصیبت زده ، برای برقراری صلح در هر سرزمینی که نزاع در آن درگرفته است و برای دوباره ساختن هر آنچه که از هم فروپاشیده است و برای بلند کردن هر آنکه در لحظات سخت و دشوار زمین خورده است ، متحد سازد. "
مراسم چاشت نیایش ملی هر ساله در واشنگتن آمریکا در اولین پنج شنبه ماه فوریه برگزار می شود. این رویداد از سال 1953 و از زمان رییس جمهور آیزنهاور که برای اولین بار در چنین مراسمی شرکت یافت اتفاق می افتد. بخش هایی از نیایش اوباما در این مراسم را در زیر می خوانیم:
" هیچ شکی وجود ندارد که در طبیعت ایمان بدین معناست که برخی عقاید ما هرگز یکی نخواهد بود. ما کتابهای متفاوتی را پیروی می کنیم. احکام و دستورات متفاوتی را به هم چنین. توجیهاتمان و ادراکمان از اینکه هر یک از ما از کجا آمده ایم و به کجا می رویم با یکدیگر متفاوت است و حتی برخی از ما به هیچ ایمانی راسخ نیستیم.
همه ما این اختلاف ها را می دانیم. اما در این میان یک قانون وجود دارد که همه ادیان الهی را به هم پیوند می زند.
عیسی مسیح به ما می گوید که همسایه خود را همانطور که خود را می پسندید بپسندید. و آنچه که برای شما ناگوار و نفرت انگیز است بر همیار و شریک خود روا مدار.
در اسلام حدیثی وجود دارد که می خوانیم "هیچکدام از شما یک مومن حقیقی نیست تا آن روز که آنچه بر خود آرزو می دارد برای برادر خود نیز آرزو دارد."
چنانکه این روایت در مکاتب بودا و هندو نیز به چشم می خورد. و این البته همان قانون طلایی است برای فراخوانی به عشق به همنوع، برای درک و فهم یکدیگر و برای رفتار بااحترام و بزرگواری با کسانی که لحظات کوتاهی را بر روی این زمین خاکی با یکدیگر به قسمت می گذاریم.
در این مسیر ، این ایمان وِِیژه ماست که ما را به سوی خوبی و نیکویی والاتری رهنمون می کند و به جای آنکه ما را از یکدیگر جدا سازد ، می تواند ما را به سوی تغذیه انسانهای گرسنه ، دلداری و تسکین انسانهای دردمند و مصیبت زده ، برای برقراری صلح در هر سرزمینی که نزاع در آن درگرفته است و برای دوباره ساختن هر آنچه که از هم فروپاشیده است و برای بلند کردن هر آنکه در لحظات سخت و دشوار زمین خورده است ، متحد سازد.
هدف ما این است که به سوی رهبران و دانش پژوهان در سراسر جهان دست دراز کنیم تا زمینه برقراری یک گفتگوی ثمر بخش را پیرامون ادیان و اعتقادات را فراهم آوریم. و البته در این راه من انتظار ندارم تا افتراق ها و جدایی ها یک شبه از میان برداشته شود و باور ندارم که نظرات و تنشهایی که برای زمانهای درازی در میان بوده است به یکباره محو شوند اما اعتقاد دارم که اگر بتوانیم به راحتی در یک فضای باز و با صداقت با یکدیگر گفتگو کنیم، آنگاه خراش ها و بریدگی ها و زخم ها آغاز به مرمت و بهبود خواهند کرد و مشارکتی نوین در این میان ظهور خواهد نمود.
در جهانی که هر روز کوچک و کوچکتر می شود ما می توانیم آغاز گر نابودی نیروی تعصبات خشک باشیم و فضایی را بسازیم که در آن صدای شفا بخش فهم و درک متقابل طنین انداز شود.
این است امید من. این است دعای من.
گفتنی است حدیث مورد اشاره ی اوباما متعلق به وجود مبارک خاتم النبیین حضرت محمد (صلی الله علیه واله و سلم) می باشد که :«و الذی نفسی بیده لا یؤمن احدکم حتی یحب لاخیه ما یحب لنفسه».
نهج الفصاحه،حدیث 2515