جادههای پیش رویت را رایحهای زلال در برگرفته است.
جادهها لبالب از عطر سیبند و تو بر درگاه آمدن ایستادهای؛ چونان مسافری که راه دور و درازی را طی کرده باشد. مسافری هستی که هر چند از فاصلهای دور راهی شدهای، اما هیچگاه، خستگی در تو راه پیدا نکرده است.پیراهنت سرشار از لطافت است. زلال میدرخشی بر مسیری سبز که از مبدأ زلالترین لحظهها، سرچشمه میگیرد؛ مبدأی که جز در سایهسار لایزال خداوند، هیچ پایگاهی ندارد.
تو بنده مقرب خداوندی که سیراب از شراب ازلیاش، آمدهای تا بر درگاه خاکساریاش سر تسلیم فرود بیاوری؛ با پیشانیِ نورانی و سینهای که آسمانها به وسعتش رشک میبرند.
دستافشانیات همراه مقربترین ملایک درگاه خداوندی، دیدنیست؛ آنجا که عید آسمانی کائنات است.
در سینه تو، خورشید میتپد. در هر نفست، ذکری جان میگیرد. هر دم، نام خداوند است که شکوفه میدهد در دهانت و نفسهایت، لبریز عطر بندگی میشوند. عطر خوش سیب و نسترن است که هوا را پر کرده و تو چونان رودی خروشان، گام در راه رسیدن زدهای؛ بر سمت مقصدی که شرق نورانی بندگی است؛ آنجا که به انتظارت نشسته است میزبانی که مهمانی چون تو را یک ماه بر خزان لطف و محبت خویش پذیرایی کرده است. حالا این تو هستی که به دریای بیکران رحمت او رسیدهای؛ دریایی که سرشار از نور وحدانیت است و لبالب از شوق.
مویرگهایت یکی یکی در جریانی زلال، نام بلند مرتبه خداوند لاشریک را زمزمه میکنند تا جانت، لبالب از ترنم زلال او شود.
دستافشانیات همراه مقربترین ملایک درگاه خداوندی، دیدنیست؛ آنجا که عید آسمانی کائنات است.