سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

با سلام

بعد از مطرح شدن مبحث اقتصاد مقاومتی توسط مقام معظم رهبری،برخی دیدگاهها در این زمینه منشر شد که حضرت آیت اله جوادی آملی (حفظه اله تعالی) نیز دیدگاههای خود را بیان نموده اند که بسیار شیواست و جا دارد مسؤلین امر به این دیدگاههای کارشناسی نگاه ویژه داشته باشند.

با توجه به عمیق بودن این نظرات آنرا برای خوانندگان محترم می گزارم تا شما نیز بهره مند شوید:

چندی پیش جمعی از مسئولین و اعضای انجمن اسلامی وزارت اقتصاد و دارایی با حضرت آیت الله جوادی آملی دیدار و گفتگو کردند. وی در این دیدار به تشریح مبانی نظری و عملی اقتصاد مقاومتی پرداختند :


***

مسئله اقتصاد بعد از اعتقاد جزء مهم‌ترین عناصر استقلال سیاسی یک مملکت است وقتی شما عهده‌دار دریافت مالیات هستید این مالیات بر درآمد است باید راه درآمد را هم ـ ان‌شاءالله ـ به ملّت بزرگ و بزرگوار ایران اسلامی ارائه کنید تا در تحصیل درآمد هم تلاش و کوشش بکنند و آن‌گاه آنها مشتاقانه این مالیات را بپردازند. سرّ اینکه اقتصاد بعد از اعتقاد سهم تعیین کننده دارد این است که مال را ذات اقدس الهی عامل قیام یک ملّت قرار داده است ملّتی می‌تواند مقاوم باشد و مقاومت کند که بتواند بایستد ایستادگی یک عامل قیام می‌خواهد همان طوری که ایستادن یک عامل قیام می‌خواهد ایستادگی هم یک عامل قیام می‌خواهد الآ‌ن که فرمودند اقتصادِ مقاومتی این سخنی است حق لکن این دو مطلب باید کاملاً توضیح داده شود تا فرق این دو مطلب روشن شود و رسالتی که برای اعضای محترم انجمن‌های اسلامی است هم روشن شود.

ادامه مطلب...



      

بدن انسان به طور روزانه مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت میکند. انسان امواج الکترو مغناطیس را از طریق تجهیزات الکتریکی که استفاده

می کند و نمی تواند کنار هم بگذارد دریافت می کند. همچنین از طریق لامپهای روشن که حتی برای یک ساعت هم خاموش نمی شوند. انسان

منبعی هست که مقدار زیادی امواج الکترومغناطیس دریافت می کند. به عبارت دیگر انسان با امواج الکترومغناطیس شارژ می شود بدون اینکه بفهمد

احساس سردرد ناراحتی تنبلی در کار و درد در مکان های مختلف از آثار امواج هستند !

ادامه مطلب...



      
آدم کش های شام چه جور آدمهایی هستند؟!

دکتر وحید یامین پور

«عبدالله بن خبّاب بن ارت»
از طرف امیرالمومنین علی علیه السلام، والی منطقه ای بود. در مسیر، خوارج او و همسر باردارش را به اسیری گرفتند و با خود راهی ساختند. در نزدیکی مسیر یکی از خوارج با شمشیر ضربتی بر خوکی وارد کرد. دیگران سرزنشش کردند که چرا چنین کردی درحالیکه آن خوک متعلق به یک غیرمسلمان اهل ذمه است پس باید حلالیت بطلبی و او چنین کرد.

در ادامه مسیر دانه ی خرمایی افتاده بود که یکی از خوارج آنرا برداشت و در دهان گذاشت بلافاصله دیگران سرزنشش کردند که چرا چنین کردی در حالیکه صاحب مال را نمی شناسی پس بلافاصله دانه ی خرما را از دهان بیرون افکند!

ادامه مطلب...



      

با سلام

به حدیثی زیبا از امیرمؤمنان (ع) برخورد کردم که هرچه خواندم سیر نشدم.شما هم بخوانید و لذت ببرید.پیرامون این فرموده مولای متقیان دنیای حرف وجود دارد و اگر می توانستیم عامل به آن باشیم دنیایمان گلستان می شد همان که ما را به آخرت رهنمون میکند.

امیر بیان فرمودند:

برای برادر (دینی) خود(در هنگام نیاز)جان و مالت را و برای دشمنت عدل و انصافت را و برای توده مردم خوشرویی و احسانت را ،بذل و بخشش کن.

منتخب میزان الحکمه.صفحه 348





      

دبیر کل سازمان ملل در دیدار با مقام معظم رهبری خواستار حضور ایران در حل مسائل سوریه شد که مقام معظم رهبری رسما و با قاطعیت اعلام کردند که شما نیز نباید با ارسال نیرو و اسلحه به نیروهای مهاجم کمک کنید و سپس ما در این مساله وارد خواهیم شد.





      

با سلام

این عکس رو در یکی از وبلاگها دیدم که بقول صاحب وبلاگ نمیشه ازش بگذری.بقول ایشان این بچه پایینه فلسطینه که امروز باید ماها ازش درس بگیریم.خیلی از بچه ایرونی ها باید این عکس و ببینن

 

ای ول داری





      

با سلام

قصه تولد حضرت موسی(ع) را بارها شنیده و یا خوانده ایم.باتوجه به نص آیاتی در قرآن کریم این موضوع در نهایت دقت بیان شده است.اتفاقاتی در آن زمان روی داده که به اهم آنها اشاره تا بتوانم به مطلب اصلی خودم اشاره کنم:

بعد از خواب وحشتناکی که فرعون زمان حضرت موسی(ع)( رامسیس) دید بزرگان و معبرین را دعوت کرد، مقرر شد چند کار صورت گرفته تا به زعم خود حضرت موسی به دنیا نیامده یا در صورت به دنیا آمدن سربه نیست شود.(همین جا اشاره کنم گاهی مواقع خداوند از دست این بندگان جاهل خنده­اش می­گیرد.شاید بتوان گفت اینجا یکی از آن جاهاست.تقدیر خداوند را بنده می­خواهد مانع شود).

اول:دستور داد در آن شبی که معبرین معلوم نمودند هیچ زنی در کنار مرد خودش قرار نگیرد تا نطفه منعقد نشود.

دوم:مامورین ماموریت یافتند تا در بین مردم جاسوسانی را بگمارند تا زنان حامله را شناسایی و فرزند او را بکشند.

طبق نقل تاریخ نزدیک به 70 هزار نوزاد کشته شدند تا حضرت موسی(ع) به دنیا نیاید.

ادامه مطلب...



      

امروز همگان در صحنه ­ای زیبا حضور ریاست محترم جمهوری در مرقد حضرت امام را مشاهده کردند.حضوری که از جهات متعدد شایسته تقدیر است.اول اینکه تجدید بیعت دولتیان با آرمان امام راحل معمار بزرگ این نهضت فرضی است فراموش ناشدنی و دوم اینکه این حضور را به مثابه یک مشت آهنین دیدم در دهان یاوه گویان خارج­ نشین.

اما چرا دلم سوخت؟

از اینکه در این تجدید بیعت عده­ ای با حضور نوه حضرت امام و تولیت آستان ملکوتی امام راحل نتوانستند سوژه­ هایی را خوراک کرده و از طریق بلندگوهای مستکبر به خورد ملتها بدهند دلم سوخت.

واقعا نمی­دانید چه لذتی دارد وقتی ببینی تمام ایادی دشمن خودشان را آماده کرده اما بوی سوختن دماغشان تا ادنی الارض هم می­رود.به راستی چه شد؟

آِیا آقای احمدی­نژاد دست از آرمان­هایش برداشت؟

آیا نوه حضرت امام دلایل قانع کننده­ ای برای حضورش یافته است؟

آیا دو سؤال بالا درست مطرح شده است یا خیر؟

قطعا جواب منفی است.اما اگر درایت و فرمایشات پدر این انقلاب و سکاندار فعلی را آویزه گوش می­کردیم تا الان هم نباید آنچه ساری است اتفاق می­افتاد.اما.اما از قدیم و ندیم گفتند جلو ضرر را هر وقت بگیری منفعت است.

الان راه هموار شده به شرطها وشروطها و اطاعت از منویات آقا از شروط اصلی است.بیاییم فضای دوستانه و منطقی را حفظ نموده و راه را برای اعتلای این نظام مقدس چند بانده کرده و با سرعت کاملا قانونی راه را ادامه دهیم.انشااله.





      

 

 


ما که رفتیم،

مادر پیری دارم و یک زن و سه بچه قد و نیم قد،

از دار دنیا چیزی ندارم جز یک پیام :
قیامت یقه تان را میگیرم اگر ولی فقیه را تنها بگذارید...
( قسمتی از وصیتنامه شهید مجید محمدی)





      

هو السمیع

توی بانک که دیدمش، سال های گذشته را توی ذهن مرور کردم...عملیات خیبر...طلائیه
 گفتم: می دونی چند سال ندیدمت مرد
لبخند کم رمقی زد؛ لبخندی که عین سال های جنگ، لبش از هم باز نشد!
 پرسید : شرمنده، اسمتون رو فراموش کردم...شما؟
 لشکر 19...عملیات خیبر...پل طلائیه...بلندگو دستی و
اشاره کردم به آستین چپ کُت ام که از بازو به پایین خالی بود
این دست رو اون شب روی پُل، جا گذاشتم
زُل زد به آستین خالی کُت ام و فکر کرد
یک آن نشست کف بانک و مثل جنین توی خودش جمع شد
پلکش را محکم فشار داد روی هم و  کلمه ها را با صدای بلند از دهان بیرون ریخت
« تق تق...به پیش رزمندگان...بوم بوم...پیروزی نزدیکه...کُپ کُپ...درود بر شما دلیر مردان کفر ستیز...تتتق تتتق...مرگ بر صدام
پلک بسته، روح و جسمش پرواز کرده بود به نیمه شب حمله!
شبی که گردان ما زیر آتش سنگین دشمن به سمت پل طلائیه، در حال پیشروی بود و او با بلندگوی دستی همه را تشویق به پیش روی و تصرف پل می کرد! 
و او صحنه های آن شب را بعد از 26 سال دقیق و با هیجان با لرزش تنش توصیف می کرد
دست و پایم را گم کردم. کنارش زانو زدم
هر چه کارمند و ارباب رجوع داخل بانک بود، دور ما حلقه زدند
هر کس چیزی می گفت
...غشی و حمله ای...خدا شفاش بده...آقا فیلم درآورده...بیچاره...تاتر بازی می کنه...موج خورده...دارو و قرصی...اورژانس
صدایش زدم، چشم باز نکرد. عذاب وجدان داشتم. مانده بودم چه بکنم که
زنی چادر مشکی مرا پس زد و با بغض گفت:  برید کنار آقا...کی از جنگ حرف زده؟
بسه تو رو خدا...با توام...چشمات رو باز کن

وقتی تکان های دست تاثیری نگذاشت
زن محکم خواباند توی گوش او. پلک هایش که باز شد، حرف هایش تمام شد
هاج و واج سیلی زن بودم که زیر بغل او را گرفت و از بانک خارج شدند

....................
با اندکی تخلص و تغییر از داستان
اکبر صحرایی





      
<      1   2   3   4      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم