گلبرگ خاطراتی از شهید خرازی
عملیات فتح المبین شروع شده بود و بچه ها هنوز از میادین مین مقابل باغ شماره هفت عبور نکرده بودند. پشت سر نیروهای پیاده تانک های غنیمتی که در اختیار داشتیم حرکت می کردند. قاعدتاً باید عملیات در تاریکی شب و در سکوت انجام می شد اما در زمان شروع حمله، حسین دستور داد تانک ها با چراغ روشن حرکت کنند و با استفاده از دوشکاهای خود آتش پر حجمی را به طرف عراقی ها نشانه روند، به دنبال آن جیپ های 106 و بقیه ی خودروها هم چراغ های خود را روشن کردند.
***
یک ساعت بعد همه ی سنگرهای دشمن سقوط کرد وما فاتح منطقه عین خوش بودیم.
• وقتی منطقه عملیات لشگر مشخص می شد نظر مسؤولین را تا رده ی دسته می پرسید. اعتقاد داشت ارزش دادن به فکر و نظر مسؤول دسته باعث رشد فکری او می شود. و با انگیزه ی قوی تری عملیات و مأموریت محوله را انجام می دهد. او روی مانور دسته و گروهان به دقت کار می کرد و در صورت نیاز برای خاموش کردن حتی یک سنگر دشمن که می توانست مشکل ساز باشد طرح لازم را تهیه می کرد.
• «هر کس تا زمانی که در جنگ است و با جنگ، ما به او احترام می گذاریم. بر فرض اگر حسین خرازی هم برود اصفهان و کاری به جنگ نداشته باشد، کسی کاری به او ندارد.»
• پس از تصرف عین خوش، تیپ 10 زرهی عراق که به تانک های T 72 مجهز بود به جناح چپ ما یعنی تپه 202 حمله کرد و آن را تصرف نمود و یک گروهان از نیروهای قدیمی و بسیار خوب شهرضا در این نبرد نا برابر به شهادت رسیدند. در خاکریز این جناح، با بچه ها ایستاده بودیم و مانده بودیم چکار کنیم، کسی جرأت نداشت سرخود را از خاکریز بالا بیاورد.
از خیلی دورتر یک موتور سوار پیدا شد.
- حتماً یکی از نیروهای شهرضاست که جان سالم به در برده است؟
چند لحظه بعد موتور سوار از راه رسید و او کسی جز حسین نبود!
***
- بیایید برویم تا شب نشده عراقی ها را تار و مار کنیم، راه بیفتید...
• در عملیات محرم بیش از ششصد نفر از بچه های شهر اصفهان به شهادت رسیدند. به حسین گفتم:
- مردم طاقت تشییع جنازه ی ششصد نفری را ندارند.
- بهتر است نیمی از آن ها را یکی دو روز بعد بفرستیم.
در اصفهان تشییع جنازه ی با شکوهی از 370 شهید به عمل آمد که فرمانده ی آنها بیش از همه بر مصیبت آنها گریسته بود.
***
چند روز بعد امام رضوان الله علیه در جماران فرمودند:
«شما در کجای دنیای می توانید جایی را مثل استان اصفهان پیدا کنید؟
همین چند روز پیش، فقط در شهر اصفهان حدود 370 نفر را تشییع کردند. معذلک همین شهید داده ها و داغدیده ها، همچنان به خدمت خود به اسلام ادامه می دهند.»
صحیفه ی نور، ج 17، سخنرانی 3/9/61.
• حسین فرد بسیار مبتکر و نوآوری بود. هیچ گاه در مشکل جنگ در نماند و حتی در محاصره ی شدید راهی را پیدا می کرد و محاصره را می شکست. هیچ گاه قواره ها و فاکتورهای کلاسیک ارتش های دنیا، قدرت ابتکار و نوآوری او را محدود نمی کرد. اگر ما بخواهیم امروز واقعاً در صنعت ایران، در دانشگاه ها، در تمام کشورمان الگوی ابتکار و نوآوری معرفی کنیم، نیاز نداریم یک کتابی از مدیر عامل فلان شرکت ژاپنی چاپ کنیم. اگر بتوانیم برای جوانان خود، از حسین الگو بسازیم شما خواهید دید که چند تا مدیرعامل میتسوبیشی را می گذارند توی جیبشان، حسین را باید شناساند. حسین قابل الگو برداری توی این جامعه است. همه ی جوانان دنباله رو حسین خواهند بود. ما چرا به خودمان فشار می آوریم از جاهای مختلف الگو بگیریم و در ایران تبلیغ بکنیم. این قهرمانان کنار دست خودمان هستند.
سرلشگر دکتر محسن رضایی، فرمانده سپاه پاسداران در دوران دفاع مقدس.
• در عملیات محرم به فرماندهی سپاه سوم انتخاب شد. در مسؤولیت جدید پنج لشگر و تیپ مستقل تحت امر او بودند. آن زمان حسین 25 سال بیشتر نداشت یعنی یک ژنرال بسیار جوان در یک رده ی بسیار بالای نظامی. در ارتش های کلاسیک، این مسؤولیت به افسری واگذار می شود که حداقل سپهبد باشد. حالا فکرش را بکنید فرمانده ی سپاه سوم صاحب الزمان عج، با همان فرهنگ غالب بسیجی، سوار بر یک موتور تریل 250 و لباس خاکی بسیجی وارد خاکریز می شود. چه کیفی می کنند، جوان هایی که مشغول آرپی جی زدن هستند وقتی می بینند او را که تازه کمک آر پی جی زن هم می شود، در اوج پاتک دشمن!
• عملیات مهمی در غرب داشتیم. گردان ها را جمع کردیم در یک محل تا حاجی آن ها را برای کار مهمی که در پیش داشتند توجیه کند. ظهر شد و گردانها به جماعت ایستادند. حسین آقا از عقب صف رفت جلو، میکروفون را از بچه های تبلیغات گرفت و مکبّر نماز شد.
***
شما بودید صفا نمی کردید؟
راوی :
سید علی بنی لوحی