مسلم سلیمانی
در کوچه پس کوچه های « گذشته » مانده ام
به میل خود نیامده ام به « امروز »
***
هنوز فکر می کنم « صداقت» ارزان
« جوانمردی » را « کیلویی» می فروشند
« قد قامت » ها فراوان
و همچنین « سبزه» ها « سبز»
کسی « آب را گل » نکرده و نمی کند
حریم فاصله تا دوست / یک نفَس بیش نیست
همسایه را « اهل خانه » می دانم
ونان بوی « گندم » می دهد
سریعترین وسیله ی ارتباط / « تلفن ثابت » است
بهترین خودرو « تویوتای خرگوشی »
و ...
***
آه ! چه ذوق و صفایی داشت / خانه ی « بی رنگی» ما
***
دور هم جمع می شدیم / در شبهای سرد زمستان
« ذرت » بار می گذاشتیم
و با « تراپ – تروپِ » ترکیدن آن
غنچه ی خنده هامان می شکفت
***
به زور مرا به « امروز » آوردند!
***
روزی که« صداقت » کیمیا /« جوانمردی » نایاب / « قد قامت » رها
« سبز » هر روز رنگ دیگری دارد
آب ها گل آلود / فاصله تا دوست بی انتها
برادر غریبه ای است در شهر دلتنگی
تا چه رسد به « همسایه »
نان بوی تعفن می دهد
زیرا « آب و آتشش » چون « تدلیس ماشطه »
مبایل ها وسیله ی جاسوسی / و سوء استفاده کنندگان / بسیار
***
فرصتی برای « توبه » نیست!
***
یکی « الگانس » سوار می شود
و دیگری دریغ از کفش مدرسه
« آه » ندارد که با « ناله » سودا کند!
***
دیگر ذوق و صفایی نیست
به تاراج رفته است
همه از هم فرار می کنند
کسی محفل بزم نمی گیرد
شبهای سرد زمستان را موزیانه « گرم » کرده ایم
و تابستان را « مَجازانه » سرد
وای از دنیای « مصنوعی » که برای خود ساخته ایم
***
بچه هامان نمی دانند / فصول چگونه سپری می شود؟
و عمرشان چه به سرعت می گذرد!
بی آنکه در گذر زمان تأملی عاقلانه کنند
***
دیگر « ذرت » که هیچ / « بعوضه » ای هم کسی به کسی نمی دهد
اگر از فرت تشنگی بمیرد / گویند : « فیلم » بازی می کند
***
افّ بر این دنیای بی رونق
که « عطسه بز»ی از آن ارزشمند تر!
***
می خواهم دست بر « کلاه » خود نهم
تا « باد » آن را نبرد
به من مربوط نیست / « مرد بقال ، چند من خربزه » می فروشد؟!
و به من ربطی ندارد / که « شانه » در یخچال باشد
و « پنیر » روی « اجاق »!
و ...
***
اما نمی توانم
***
ای باد! بِوَز
«کلاه»م را ببر / به هر که خواهی بده
می دانم
کلاهم سرِ کسی نخواهد رفت
زیرا « قدیمی » است
***
و هنوز در پیچ و خمهای « امروز » رشته هایش « پنبه » نشده است
***
زود است که به « خویشتن » باز گردند
مردمانی که فریب « امروز » را می خورند
***
اما برای عده ای
قطعا « دیر » خواهد شد
خط خطی های یک مبتدی
یکشنبه 88/12/2 |
توسط : محسن جانجانی
نظر بدهید
مطلب بعدی :
برزک نامه
پیامهای عمومی ارسال شده