به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بودهاند که از دانش و آگاهى، اندوختهاى داشتهاند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحرانهاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشتهاند.
در اینجا با تاریخ کهن جهان و حتى ایران باستان، و در این که بر انسان در این دوران غمبار چه رفته است، کار ندارم اشارتى است و مىگذرم، اما درباره تاریخ اسلام بایسته است، این حقیقت شرنگ آلود به درستى درک شود. مورخان آنچه بر اسلام و مسلمانان در طى چهارده قرن رفته است، به ثبت رسانده و هرگز از یاد نبردهاند؛ ولى حوادث و بحرانهایى نیز رخ نمودهاند که دشوار توان به حکایت و روایت آورد، و البته در تحلیل و تفسیر این همه رویداد، جاى تامل بسیار است. و پارهاى از تاریخنویسان نیز کوشیدهاند تا جهات قضایا را باز گویند و به تحلیل وقایع بنشینند؛ اما مىتوان ادعا کرد که در هماره این تاریخ پرفراز و نشیب و برخوردار از عظمت و انحطاط، هرگاه مسلمانان دچار آشوبهاى گمراه کننده شده و از اتخاذ موضع عاجز گشته و سرنوشت خویش را به دست بازیگران سیاسى سپرده، یا به نیکتر سخن، سیاستبازان حرفهاى، زمام امورشان را به دست گرفتهاند، عامل اساسى در این فرودها و عقب گردها و عدم شورش بر ضد این همه بیداد و تسلیم در برابر وضعیت موجود، همانا فقدان بینش سیاسى، یا به عبارت بهتر، عدم توانایى تحلیل و ارزیابى رویدادهاى سیاسى بوده است، و الا مسلمانان هیچگاه پیوند خود را با آیین نگسستهاند.
این واقعیت را ـ که همیشه ناتوانى ناشى از فقدان قدرت تحلیل حوادث سیاسى براى مسلمانان مشکل آفرین بوده است ـ مىتوان در جریانهایى چون "نبرد احد" و سرپیچى گروهى از رزمآوران از فرمان پیامبر عظیمالشان اسلام(صلی الله علیه و آله) و در ماجراى "پیکار تبوک" و امثال آن مشاهده نمود و روند شگفتانگیز آن را در "سقیفه" به نظاره نشست.
جاى تعجب نخواهد بود اگر از حافظه تاریخ مدد جوییم که چه سان در روز رحلت رهبر عالم بشریت(صلى الله علیه و آله) ماجراى اندوهبار سقیفه شکل گرفت و على رغم آن همه تاکید و اصرار پیامبر، شعار "امیر منا و امیر منکم" را سر دادند و در فرجام آن آغاز نامیمون، ملاک امامت و رهبرى، کهولت در سن اعلام شد و بر اسلام رفت، آنچه رفت. و مع الوصف عامه مردم همچنان به رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایمان داشتند، اما از درک سیاستهاى نیرنگبازان عاجز بودند!
بنیان این دیوار کج را بازیگران قدرت طلب پى افکندند، اما مصالحش را جهل و بى خبرى مسلمانان تشکیل داد!
ماجراى حکمیت ابوموسى اشعرى و عمرو بن عاص و شورش "مارقین" (خوارج) بر علی(علیهالسلام) ادامه همان دیوار کژ بود، عایشه بر جمل جهل و نادانى مردم سوار شد تا توانست در کنار قدرتطلبانى چون طلحه و زبیر، حزب "ناکثین" را علیه تندیس عدالت بشوراند.
به گواهى تاریخ، حاکمیت جباران بدون بهره جستن از اهرم بى سوادى و بى خبرى عامه، امکانپذیر نبوده است و اگر هم کسانى بودهاند که از دانش و آگاهى، اندوختهاى داشتهاند، لکن به علت فقدان بینش سیاسى و ارزیابى از فرایند امور، در بحرانهاى ویرانگر، غرق و نااهلان بر آنان چیره گشتهاند.
معاویه و عمرو بن عاص گرچه با درهم و دینار و تزویر، جبهه "قاسطین" را سامان دادند، اما بر مرکب جهل مسلمانان راندند.

شگفتآور نخواهد بود اگر در تاریخ بخوانیم پس از صلح تحمیلى امام حسن(علیهالسلام) با معاویه، آن امام را خوار کننده مومنان خواندند و به جاى ملامت خود، به سرزنش امام مظلوم خویش پرداختند.(1)
تردید نیست اگر مردم از رشد سیاسى ـ دینى بهرهمند مىبودند، هرگز با یزید بن معاویه، این عنصر پلید، به عنوان خلیفه پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیمان نمىبستند.
ماجراى غمبار شهادت قهرمان قیام شورانگیز کربلا نیز از این قاعده برکنار نیست، زیرا بسیارى از کسانى که در کشتن امام حسین(علیهالسلام) شرکت جستند، او را به درستى مىشناختند و حتى با او نماز گذاردند! ولى با تبلیغات امویان، یزید باغى، امام(خلیفه) و امام شهید، باغى خوانده شد(2) و در روز عاشورا عمربن سعد سپاهیانش را "خیل الله" خوانده، از آنان مىخواهد که به پا خیزند و دشمن خلیفه پیامبر خدا (یزید بن معاویه!) را سرکوب کنند.(3) و از این جهت چه بسا براى تقرب به خدا و خشنودى پیامبرش، فرزند دلبند و محبوب رسول خدا و سید جوانان بهشت را به خاک و خون کشیدند!نباید فراموش کرد که همان عناصر بى وفایى که دراهم و دنانیر فرزند هند را در جیب داشتند و سر از شرم به زیر، نیز از درک حادثه و عظمت آن عاجز بودند و اگر توان دریافت حق را مىداشتند، بى گمان در صف مخالفان، به نام دین، تیغ بر تندیس شریعت نمىکشیدند!
سید موسى میرمدرس
گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی
1- میرزا محمدتقى سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانى امام حسن مجتبى(علیهالسلام)، جزء اول از جلد پنجم، ص246 ـ 252.
2- الکامل فى التاریخ، ج3، ص423.
3- تاریخ طبرى، ج4، ص315.