«تبلیغ» در مراسم فرهنگی صهیونیسم بر اساس «تفریق» استوار است. به این معنا که یهودیان و به طور مشخص صهیونیستها، بر خلاف پیروان سایر ادیان آسمانی تبلیغ برای افزایش هم کیشان خود را در دستور کار ندارند. مسیونر و مبلغ اعزام نمیکنند و در واقع قدرت خود را در اقلیت بودن میدانند. اقلیتی که در جهان با توسل به پول و مدیریت (عنوانی که بیشتر برای ترفندهای یهودی ـ صهیونیستی از سوی خود آنها به کار میرود) به دنبال منابع استراتژیک قدرت نفوذ است.
براین مبنا تفریق در مرام صهیونیستها دو جنبه دارد: فرق گذاشتن میان خود با دیگران و لذا یهودیان خود را قومی متفاوت میدانند و صهیونیستها در قالب مرام صهیونیستم، شاخصهایینژادپرستانه برای آن تفاوت, قائل شدند و جنبه دیگر، تفرقه میان جوامع و کسانی است که باید به محل مانور ثروت و قدرت یهودیان تبدیل شوند.
لذا صهیونیستها مبلغ میفرستند، اما نه برای جذب تازه یهودی شدهها، بلکه برای ایجاد تفرقه در میان پیروان دیگر ادیان، یا جوامعی که باید متفرق شوند تا صهیونیستها راحتتر عمل نمایند."
استراتژی کلی صهیونیسم، در 24 پروتکل یا فصل, سامان گرفته بود که طبق آن روند استیلای جهانی صهیونیسم در قالب چهار مرحله پیشبینی شده بود:
1ـ به شکست کشاندن روسیة ارتدوکس: اکنون مدافعان پروتکل دانشوران صهیونیست، معتقدند مراحلة اول به دست کشورهای غربی (که خود از اهداف بعدی استراتژی استیلای پروتکل هستند) به انجام رسیده است. چون روسیه شکست خورده و از صحنه حذف شده است.
2ـ اروپای کاتولیک: به اعتقاد این مفسدان، اروپای کاتولیک نیز هر روز ضعیفتر شده است، چون از رنسانس به این سو, قلمرو پاپ و واتیکان روز به روز در جهان محدودتر میشود. در نظر صهیونیستها موج سکولاریسم در غرب, بیشترین خدمت را به آرمانهای صهیونیستی در مقابل کلیسای کاتولیک مینماید. برای آنها عدم اعطای جایزه صلح نوبل به پاپ ژان پل دوم یک پیروزی بود. چون در قالب آن همانطور که روزنامة آمریکایی واشنگتن پست نوشت، سکولاریسم بر کاتولیسم پیروز شد. در واقع در نظر صهیونیستها، درگیریها و چالشهای امروز جهان میتواند نتایجی در راستای اهداف پروتکلهای دانشوران صهیونیست داشته باشد. چون انتخاب کسی همچون شیرین عبادی در فرآیند اعطای جایزة صلح نوبل، در واقع حاصل اقدام برنامهریزی شدة سکولارهای اروپا در مقابل انقلاب اسلامی ایران بود.
گام بعدی صهیونیستها اسلام است که به اعتقاد مفسران امروز پروتکلهای دانشوری، اکنون بالنده و پویا بوده و تلاقی آرمانها در فلسطین، درگیر شدن با آن را اجتناب ناپذیر کرده است. و به همین دلیل صهیونیسم باید پایگاه خود را در نقطه کلیدی اسلام (فلسطین) شکل داده و برای برخوردهای آینده آماده باشد و سرانجام گام آخر صهیونیستها که اشارة مستقیمی به آن نشده، استیلای آرام بر آن بخش از جهان است که در پیروزی با اسلام، یهودیان را همراهی کردهاند. به نظر میرسد گام آخر به گونهای آرام شکل گرفته و اکنون استیلای یهودیان بر بسیاری از مراکز نفوذ، قدرت وتبلیغات غرب غیر قابل انکار است.
تأکید بر آزادی و دموکراسی، به ما کمک میکند که ملتها را در هر کشوری متقاعد کنیم که حکومتهای آنها چیزی جز نگهبان ملت نبوده و میتوان آنها را همچون یک دستکش دور انداخت. لذا هنر ما در استفاده دقیق و عاقلانه از آزادی و لیبرالیسم نهفته است.
بخش دیگر از پروتکل اول، استراتژیزه کردن کامل سیاستهای ماکیاولیستی در دنیا است: برای حکومت و اداره جهان، باید به چهار سلاح هوش قوی، مکر فریبنده، علم و ثروت فراوان مجهز شویم. فضایل اخلاقی در عالم سیاست, از جملة معایب و موانع بوده و عامل سقوط حکومتها به شمار میرود. هدف وسیله را توجیه میکند و بنابراین ما باید برای تهیه نقشه و برنامه خود، آنچه را که مفیدتر است رعایت کنیم و در سیاست کمتر به اصول اخلاقی پایبند باشیم. دموکراسی ابزاری بیش نیست, زیرا هیچوقت تودة مردم قادر به تشخیص مصالح و منافع خویش نیستند.»
اساس فرهنگ اعلانی (قابل اعلام و ظاهری) صهیونیستها بر مظلوم نمایی استوار است. لذا صهیونیست بیمیل نیستند که همچنان بخشهایی از یهودیان در جهان پراکنده باشند و داعیه آواره شدن از دست جور، همچنان در اذهان زنده نگه داشته شود.
صهیونیستها در آغاز شکلگیری رژیم صهیونیستی با این واقعیت مواجه شدند که حتی اگر ظلمی علیه یهودیها صورت گرفته، از سوی کشورهای اروپایی و نه مسلمانان بوده است و لذا این امر نمیتواند توجیه لازم برای استیلا بر فلسطین باشد.
ترفندی که اندیشیده شد، باز هم مبتنی بر استراتژی مظلوم نمایی بود، صهیونیستها در جهان فریاد زدند که مسلمانان میخواهند یهودیان را به دریا بیاندازند و لذا این جمع نیازمند حکومت وحصاری است که مانع این جنایت بزرگ شود و... .
اکنون نیز در سراسر جهان غرب شاید بتوان هر گونه اسطوره و حتی واقعیتی را زیر سئوال برد، ولی گمانهزنی راجع به اسطورة شوونیستی و ادعای کشتار و سوزاندن یهودیان توسط هیتلر جرم محسوب میشود. لذا در حالیکه صهیونیستها در طول دو دهة اخیر بیش از هر جمعیت دیگری در جهان، جنایت مرتکب شدهاند, ولی بیش از دیگر ملتها ادعای مظلومیت آنها، تبلیغاتی شده است.
2ـ سرمایهگذاری فرهنگی
مالکیت و سهام 85 درصد رسانههای آمریکا و 65 درصد رسانههای اروپایی در اختیار صهیونیستها است. این آمار حاکی از اهمیت سرمایهگذاری فرهنگی نزد صهیونیستها و بویژه برنامههای بلند مدت آنها برای استیلای با نفوذ در جهان است.
بخش اعظم ان. جی. او ها و سازمانها و نهادهایی که در عرصههایی همچون حقوق بشر، دموکراسیسازی و... فعالیت میکنند، بشدت متأثر از محافل صهیونیست هستند. در پروسة جوایز «نوبل» بویژه جایزة به شدت سیاسی «صلح نوبل», قویترین لابی، لابی صهیونیسم بینالملل است. لذا کسانیکه در ماه معرفی نامزدهای دریافت جایزة صلح نوبل نام آنها ذکر میشود و در همان ماه آمار قربانیان نقشههای تروریستی و جنایتکارانة آنها منتشر میگردد، به عنوان برندة جایزه صلح نوبل معرفی میشوند (شیمون پرز و اسحاق رابین) به گونهای که در عمل پروتکلهای بسیار خشن دانشوران صهیونیست مدنظر سیاستمداران رژیم صهیونیستی قرار میگیرد, ولی در ظاهر، بر اساس رویههای مرسوم و معمول بینالملل تبلیغات و تطهیر سازی ادامه مییابد.
3ـ آموزشهای صهیونیستی
نگاهی به فهرست رؤسا، هیأتهای علمی و سهامداران دانشگاههای معتبر دنیا به خوبی نشان میدهد که شبکه جهانی آموزش وتحصیلات عالی، بشدت صهیونیستی است. در ایالات متحدة آمریکا به طور مشخص، قلب آموزش، در محافل صهیونیستی میتپد, و برای جذب جوانان کشورهای جهان سوم و بویژه جوانان مسلمان خاورمیانه، امکانات بورس و کمک تحصیلی از طرف سازمانها ونهادهای به ظاهر موجه و با تأمین پشت پرده لابیهای صهیونیست، ارائه میشود. و دانشجویان تحصیل کرده در قالب اهدافی همچون لائیسم در اسلام، مخالفت با نظامهای سیاسی مربوطه و ساختار شکنی آن و بیاعتنایی به خطوط قرمز بحرانهای خاورمیانه، همچون بحران فلسطین، پرورش مییابند، تا در بازگشت نا خودآگاه به گونهای عمل کنند که صهیونیستها میخواهند. این مشکل اکنون در برخی از کشورهای محافظهکار عرب برای حاکمان فعلی درد سرساز بوده است و در کشوری همچون قطر نسل جدید سیاستمداران به علت برخورداری از محتوای آموزشی فوقالذکر، در جهان اسلام به حریم شکن تبدیل شدهاند تا رژیم صهیونیستی را از انزوای موجود خلاصی بخشند.
در واقع آن بخش از پروتکلهای دانشوران صهیونیست که بر استفاده ابزاری از مفاهیم آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و... تأکید دارد, در این راستا مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان نمونه اکنون رسانههای وابسته به صهیونیست در سراسر جهان غرب، به نسبت مخالفت کشورهای خاورمیانه با اهداف رژیم صهیونیستی، نظامهای سیاسی آنها را بیشتر تحت فشار و حمله قرار میدهند. به عنوان نمونه برخی از دولتهای خاورمیانه که حتی از اصول اولیه دموکراسی نیز محروم هستند, تکریم میشوند در حالیکه جمهوری اسلامی ایران که از جمله دموکراتترین کشورهای دنیا است، همواره با جوسازی رسانههای فوقالذکر علیه نظام سیاسی خود مواجه میباشد.
مصداق بارز این رویه، مقایسه ایران و پاکستان است. از حوادث 11 سپتامبر تا کنون هزاران مقاله و گزارش از بنبست نظام سیاسی در ایران منتشر شده است, ولی پرویز مشرف، حاکم نظامی پاکستان که حکومت او حاصل یک کودتای تحقیر آمیز برای پاکستانیها بوده در میان سکوت رسانههای غربی، اهداف کودتا را پیش میبرد و از زمانیکه موضوع برقراری رابطه با اسرائیل را مطرح کرده است، در عمل, رسانههای تحت رخنه صهیونیستها بر حول او یک دایرة قرمز کشیدهاند.
در استراتژی دانشوران تأکید شده بود که یهودیان باید در هر مقطع زمانی یک بخش از اصحاب دین و سیاست را علیه بخش دیگر بشورانند و در نهایت آخرین گروه پیروزی در این جنگ و تعامل را به عنوان سربازان و نانآوران یهودیان مورد بهرهبرداری قرار دهند. اکنون در قالب این تفکر، صهیونیستها با سیاستمداران شرور امروز در کاخ سفید همسو شدهاند. در واقع «جمهوری خواهان نو محافظهکار» دستاورد یکی از ترفندهای بسیار پیچیدة صهیونیستها علیه جهان اسلام هستند.
صهیونیستها، ابتدا به رشد و سرایت یک مرام انحرافی مسیحی تحت عنوان «مسیح باز زائیده» در زیر شاخههای فرقه ایوانجلیکال پروتستان کمک کردند. این فرقه حداقل در مرحلة ما قبل استیلای صهیونیستها، اهداف آنها را تأمین میکند. چون براساس آیین خود به این نتیجه رسیده است که در دوران پیش از آخر زمان و حضور حضرت مسیح، بیتالمقدس در دست یهودیان است و سپس مسیح ظهور میکند و... صهیونیستها در قالب نگرش پروتکلی مذکور, با بخش اول انتقادات گروه نو محافظه کار حاکم در آمریکا همسو هستند. آنها میخواهند، تحت تأثیر این جهالت، بوش که خود وابسته به فرقه فوقالذکر است، جهان اسلام را از ارض موعود مورد ادعای یهودیان محروم کند. و پس از آن یهودیان برای تثبیت این موقعیت هر ترفندی را به کار خواهند گرفت, چون آنها به هر حال به این نتیجه رسیدهاند که غیر از جنوب لبنان و صحرای سینا تا کنون هیچ سرزمین غصب شدهای را از دست ندادهاند.
بنابراین، ترفند به حدی مؤثر بوده است که برغم این همه سرمایهگذاری کشورها، قدرتها و سازمانهای بینالمللی حاضر بر سر طرح «نقشه راه» جرج واکز.بوش نقشه ارض موعود را به شارون هدیه میدهد و همه چیز را بر هم میریزد. چون به هر حال دو سیاستمدار همسوی امروز دنیا یکی بر اساس جهل (بوش) و دیگری بر اساس ترفند (شارون) به این نتیجه رسیدهاند که کشتن و بیرون راندن مسلمانان در خاورمیانه و بویژه در قبال مسایل مرتبط با فلسطین، بخشی از یک رسالت است. بوش خود را صاحب یک رسالت مذهبی میداند و شارون از طرف شوونیستهای صهیونیست جهان مأمور است.
به همین دلیل رژیم صهیونیستی بیش از هر بازیگر دیگری در خاورمیانه بحرانسازی میکند و به محض آرامش مقطعی در عراق یا افغانستان، کشتار صهیونیستها را از سر میگیرد تا آمریکاییها همچنان در منطقه بمانند. آنها همچنین طرح سیبل کردن ایران را نیز در دستور کار قرار دادند. در رسانههای وابسته به صهیونیسم بینالملل تلاش دارند تا ایران به هیچ وجه از سلسله اتهامات مطرح شده (هستهای، القاعده، حقوق بشر و تروریسم) مصون نماند و همه روز بر حسب مورد و همسو با آمریکا و چند متحد غربی, یک بحران در دستور کار تبلیغاتی صهیونیستها قرار میگیرد.
هدف اول صهیونیستها، ایجاد اختلاف میان جهان اسلام و دیگر بخشهای دنیا، بویژه میان جهان غرب و جهان اسلام است, و هدف بعدی به ایجاد اختلاف در جهان اسلام مربوط میشود. اختلاف میان دولتهای اسلامی و اختلاف میان ملتها با دولتهای و یا اختلاف افکنیهای پیچیدهتر میان بخشهایی از حاکمیت علیه بخش دیگر و پوکاندن نظامهای سیاسی مخالف با این روش.
نتیجه معادلة فوق این است که جهان همواره با دوگانگی متأثر از نفوذ و قدرت صهیونیستها مواجه خواهد بود و به طور مشخص در خاورمیانه, هم جنایت تداوم می یابد و هم شعارهای دموکراسی سازی، حقوق بشر و صلح. صهیونیستها در قالب ترفندهای تبلیغاتی, سیاستهای عملی خود (جنایات) را در قالب اصل دفاع از خود توجیه میکنند و مسایل شعاری موجود (صلح، حقوق بشر، دموکراسی و...) را تحت عنوان دفاع از حقوق ملتها در خاورمیانه مورد حمایت قرار میدهند.
راهکار مقابله با این ترفند، مصداق یابی استراتژیهای مندرج در پروتکلهای 24 گانه، در تحولات دیروز امروز و فردا است. هر سخنرانی و مقالة ضد صهیونیستی را باید با اشاره به یکی از بندهای پروتکلهای فوقالذکر آغاز کرده و سپس مصادیق را ذکر نمود. چون به هر حال برغم ترفندهای موجود، اکنون جهان اسلام و بویژه افکار عمومی ملتها به شدت ضد صهیونیستی است و اهداف پروتکلهای دانشوران, حداقل در قبال جهان اسلام تأمین نشده است و جهان اسلام در صورت رهایی از بیماریهایی همچون «خود مشغولی» و « وابستگی» میتواند نسل جدید دانشوران صهیونیست را ناکام سازد.
براین مبنا تفریق در مرام صهیونیستها دو جنبه دارد: فرق گذاشتن میان خود با دیگران و لذا یهودیان خود را قومی متفاوت میدانند و صهیونیستها در قالب مرام صهیونیستم، شاخصهایینژادپرستانه برای آن تفاوت, قائل شدند و جنبه دیگر، تفرقه میان جوامع و کسانی است که باید به محل مانور ثروت و قدرت یهودیان تبدیل شوند.
لذا صهیونیستها مبلغ میفرستند، اما نه برای جذب تازه یهودی شدهها، بلکه برای ایجاد تفرقه در میان پیروان دیگر ادیان، یا جوامعی که باید متفرق شوند تا صهیونیستها راحتتر عمل نمایند."
پروتکلهای دانشوران
استراتژی کلی صهیونیسم، در 24 پروتکل یا فصل, سامان گرفته بود که طبق آن روند استیلای جهانی صهیونیسم در قالب چهار مرحله پیشبینی شده بود:
1ـ به شکست کشاندن روسیة ارتدوکس: اکنون مدافعان پروتکل دانشوران صهیونیست، معتقدند مراحلة اول به دست کشورهای غربی (که خود از اهداف بعدی استراتژی استیلای پروتکل هستند) به انجام رسیده است. چون روسیه شکست خورده و از صحنه حذف شده است.
2ـ اروپای کاتولیک: به اعتقاد این مفسدان، اروپای کاتولیک نیز هر روز ضعیفتر شده است، چون از رنسانس به این سو, قلمرو پاپ و واتیکان روز به روز در جهان محدودتر میشود. در نظر صهیونیستها موج سکولاریسم در غرب, بیشترین خدمت را به آرمانهای صهیونیستی در مقابل کلیسای کاتولیک مینماید. برای آنها عدم اعطای جایزه صلح نوبل به پاپ ژان پل دوم یک پیروزی بود. چون در قالب آن همانطور که روزنامة آمریکایی واشنگتن پست نوشت، سکولاریسم بر کاتولیسم پیروز شد. در واقع در نظر صهیونیستها، درگیریها و چالشهای امروز جهان میتواند نتایجی در راستای اهداف پروتکلهای دانشوران صهیونیست داشته باشد. چون انتخاب کسی همچون شیرین عبادی در فرآیند اعطای جایزة صلح نوبل، در واقع حاصل اقدام برنامهریزی شدة سکولارهای اروپا در مقابل انقلاب اسلامی ایران بود.
گام بعدی صهیونیستها اسلام است که به اعتقاد مفسران امروز پروتکلهای دانشوری، اکنون بالنده و پویا بوده و تلاقی آرمانها در فلسطین، درگیر شدن با آن را اجتناب ناپذیر کرده است. و به همین دلیل صهیونیسم باید پایگاه خود را در نقطه کلیدی اسلام (فلسطین) شکل داده و برای برخوردهای آینده آماده باشد و سرانجام گام آخر صهیونیستها که اشارة مستقیمی به آن نشده، استیلای آرام بر آن بخش از جهان است که در پیروزی با اسلام، یهودیان را همراهی کردهاند. به نظر میرسد گام آخر به گونهای آرام شکل گرفته و اکنون استیلای یهودیان بر بسیاری از مراکز نفوذ، قدرت وتبلیغات غرب غیر قابل انکار است.
پروتکل اول : استراتژی کلی صهیونیستها در پروتکل اول
تأکید بر آزادی و دموکراسی، به ما کمک میکند که ملتها را در هر کشوری متقاعد کنیم که حکومتهای آنها چیزی جز نگهبان ملت نبوده و میتوان آنها را همچون یک دستکش دور انداخت. لذا هنر ما در استفاده دقیق و عاقلانه از آزادی و لیبرالیسم نهفته است.
بخش دیگر از پروتکل اول، استراتژیزه کردن کامل سیاستهای ماکیاولیستی در دنیا است: برای حکومت و اداره جهان، باید به چهار سلاح هوش قوی، مکر فریبنده، علم و ثروت فراوان مجهز شویم. فضایل اخلاقی در عالم سیاست, از جملة معایب و موانع بوده و عامل سقوط حکومتها به شمار میرود. هدف وسیله را توجیه میکند و بنابراین ما باید برای تهیه نقشه و برنامه خود، آنچه را که مفیدتر است رعایت کنیم و در سیاست کمتر به اصول اخلاقی پایبند باشیم. دموکراسی ابزاری بیش نیست, زیرا هیچوقت تودة مردم قادر به تشخیص مصالح و منافع خویش نیستند.»
راهکارهای صهیونیستی
اساس فرهنگ اعلانی (قابل اعلام و ظاهری) صهیونیستها بر مظلوم نمایی استوار است. لذا صهیونیست بیمیل نیستند که همچنان بخشهایی از یهودیان در جهان پراکنده باشند و داعیه آواره شدن از دست جور، همچنان در اذهان زنده نگه داشته شود.
صهیونیستها در آغاز شکلگیری رژیم صهیونیستی با این واقعیت مواجه شدند که حتی اگر ظلمی علیه یهودیها صورت گرفته، از سوی کشورهای اروپایی و نه مسلمانان بوده است و لذا این امر نمیتواند توجیه لازم برای استیلا بر فلسطین باشد.
ترفندی که اندیشیده شد، باز هم مبتنی بر استراتژی مظلوم نمایی بود، صهیونیستها در جهان فریاد زدند که مسلمانان میخواهند یهودیان را به دریا بیاندازند و لذا این جمع نیازمند حکومت وحصاری است که مانع این جنایت بزرگ شود و... .
اکنون نیز در سراسر جهان غرب شاید بتوان هر گونه اسطوره و حتی واقعیتی را زیر سئوال برد، ولی گمانهزنی راجع به اسطورة شوونیستی و ادعای کشتار و سوزاندن یهودیان توسط هیتلر جرم محسوب میشود. لذا در حالیکه صهیونیستها در طول دو دهة اخیر بیش از هر جمعیت دیگری در جهان، جنایت مرتکب شدهاند, ولی بیش از دیگر ملتها ادعای مظلومیت آنها، تبلیغاتی شده است.
2ـ سرمایهگذاری فرهنگی
مالکیت و سهام 85 درصد رسانههای آمریکا و 65 درصد رسانههای اروپایی در اختیار صهیونیستها است. این آمار حاکی از اهمیت سرمایهگذاری فرهنگی نزد صهیونیستها و بویژه برنامههای بلند مدت آنها برای استیلای با نفوذ در جهان است.
بخش اعظم ان. جی. او ها و سازمانها و نهادهایی که در عرصههایی همچون حقوق بشر، دموکراسیسازی و... فعالیت میکنند، بشدت متأثر از محافل صهیونیست هستند. در پروسة جوایز «نوبل» بویژه جایزة به شدت سیاسی «صلح نوبل», قویترین لابی، لابی صهیونیسم بینالملل است. لذا کسانیکه در ماه معرفی نامزدهای دریافت جایزة صلح نوبل نام آنها ذکر میشود و در همان ماه آمار قربانیان نقشههای تروریستی و جنایتکارانة آنها منتشر میگردد، به عنوان برندة جایزه صلح نوبل معرفی میشوند (شیمون پرز و اسحاق رابین) به گونهای که در عمل پروتکلهای بسیار خشن دانشوران صهیونیست مدنظر سیاستمداران رژیم صهیونیستی قرار میگیرد, ولی در ظاهر، بر اساس رویههای مرسوم و معمول بینالملل تبلیغات و تطهیر سازی ادامه مییابد.
3ـ آموزشهای صهیونیستی
نگاهی به فهرست رؤسا، هیأتهای علمی و سهامداران دانشگاههای معتبر دنیا به خوبی نشان میدهد که شبکه جهانی آموزش وتحصیلات عالی، بشدت صهیونیستی است. در ایالات متحدة آمریکا به طور مشخص، قلب آموزش، در محافل صهیونیستی میتپد, و برای جذب جوانان کشورهای جهان سوم و بویژه جوانان مسلمان خاورمیانه، امکانات بورس و کمک تحصیلی از طرف سازمانها ونهادهای به ظاهر موجه و با تأمین پشت پرده لابیهای صهیونیست، ارائه میشود. و دانشجویان تحصیل کرده در قالب اهدافی همچون لائیسم در اسلام، مخالفت با نظامهای سیاسی مربوطه و ساختار شکنی آن و بیاعتنایی به خطوط قرمز بحرانهای خاورمیانه، همچون بحران فلسطین، پرورش مییابند، تا در بازگشت نا خودآگاه به گونهای عمل کنند که صهیونیستها میخواهند. این مشکل اکنون در برخی از کشورهای محافظهکار عرب برای حاکمان فعلی درد سرساز بوده است و در کشوری همچون قطر نسل جدید سیاستمداران به علت برخورداری از محتوای آموزشی فوقالذکر، در جهان اسلام به حریم شکن تبدیل شدهاند تا رژیم صهیونیستی را از انزوای موجود خلاصی بخشند.
در واقع آن بخش از پروتکلهای دانشوران صهیونیست که بر استفاده ابزاری از مفاهیم آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و... تأکید دارد, در این راستا مورد استفاده قرار میگیرد. به عنوان نمونه اکنون رسانههای وابسته به صهیونیست در سراسر جهان غرب، به نسبت مخالفت کشورهای خاورمیانه با اهداف رژیم صهیونیستی، نظامهای سیاسی آنها را بیشتر تحت فشار و حمله قرار میدهند. به عنوان نمونه برخی از دولتهای خاورمیانه که حتی از اصول اولیه دموکراسی نیز محروم هستند, تکریم میشوند در حالیکه جمهوری اسلامی ایران که از جمله دموکراتترین کشورهای دنیا است، همواره با جوسازی رسانههای فوقالذکر علیه نظام سیاسی خود مواجه میباشد.
مصداق بارز این رویه، مقایسه ایران و پاکستان است. از حوادث 11 سپتامبر تا کنون هزاران مقاله و گزارش از بنبست نظام سیاسی در ایران منتشر شده است, ولی پرویز مشرف، حاکم نظامی پاکستان که حکومت او حاصل یک کودتای تحقیر آمیز برای پاکستانیها بوده در میان سکوت رسانههای غربی، اهداف کودتا را پیش میبرد و از زمانیکه موضوع برقراری رابطه با اسرائیل را مطرح کرده است، در عمل, رسانههای تحت رخنه صهیونیستها بر حول او یک دایرة قرمز کشیدهاند.
استفادة ابزاری از گرایشهای سیاسی ـ مذهبی
در استراتژی دانشوران تأکید شده بود که یهودیان باید در هر مقطع زمانی یک بخش از اصحاب دین و سیاست را علیه بخش دیگر بشورانند و در نهایت آخرین گروه پیروزی در این جنگ و تعامل را به عنوان سربازان و نانآوران یهودیان مورد بهرهبرداری قرار دهند. اکنون در قالب این تفکر، صهیونیستها با سیاستمداران شرور امروز در کاخ سفید همسو شدهاند. در واقع «جمهوری خواهان نو محافظهکار» دستاورد یکی از ترفندهای بسیار پیچیدة صهیونیستها علیه جهان اسلام هستند.
صهیونیستها، ابتدا به رشد و سرایت یک مرام انحرافی مسیحی تحت عنوان «مسیح باز زائیده» در زیر شاخههای فرقه ایوانجلیکال پروتستان کمک کردند. این فرقه حداقل در مرحلة ما قبل استیلای صهیونیستها، اهداف آنها را تأمین میکند. چون براساس آیین خود به این نتیجه رسیده است که در دوران پیش از آخر زمان و حضور حضرت مسیح، بیتالمقدس در دست یهودیان است و سپس مسیح ظهور میکند و... صهیونیستها در قالب نگرش پروتکلی مذکور, با بخش اول انتقادات گروه نو محافظه کار حاکم در آمریکا همسو هستند. آنها میخواهند، تحت تأثیر این جهالت، بوش که خود وابسته به فرقه فوقالذکر است، جهان اسلام را از ارض موعود مورد ادعای یهودیان محروم کند. و پس از آن یهودیان برای تثبیت این موقعیت هر ترفندی را به کار خواهند گرفت, چون آنها به هر حال به این نتیجه رسیدهاند که غیر از جنوب لبنان و صحرای سینا تا کنون هیچ سرزمین غصب شدهای را از دست ندادهاند.
بنابراین، ترفند به حدی مؤثر بوده است که برغم این همه سرمایهگذاری کشورها، قدرتها و سازمانهای بینالمللی حاضر بر سر طرح «نقشه راه» جرج واکز.بوش نقشه ارض موعود را به شارون هدیه میدهد و همه چیز را بر هم میریزد. چون به هر حال دو سیاستمدار همسوی امروز دنیا یکی بر اساس جهل (بوش) و دیگری بر اساس ترفند (شارون) به این نتیجه رسیدهاند که کشتن و بیرون راندن مسلمانان در خاورمیانه و بویژه در قبال مسایل مرتبط با فلسطین، بخشی از یک رسالت است. بوش خود را صاحب یک رسالت مذهبی میداند و شارون از طرف شوونیستهای صهیونیست جهان مأمور است.
به همین دلیل رژیم صهیونیستی بیش از هر بازیگر دیگری در خاورمیانه بحرانسازی میکند و به محض آرامش مقطعی در عراق یا افغانستان، کشتار صهیونیستها را از سر میگیرد تا آمریکاییها همچنان در منطقه بمانند. آنها همچنین طرح سیبل کردن ایران را نیز در دستور کار قرار دادند. در رسانههای وابسته به صهیونیسم بینالملل تلاش دارند تا ایران به هیچ وجه از سلسله اتهامات مطرح شده (هستهای، القاعده، حقوق بشر و تروریسم) مصون نماند و همه روز بر حسب مورد و همسو با آمریکا و چند متحد غربی, یک بحران در دستور کار تبلیغاتی صهیونیستها قرار میگیرد.
نتیجه
هدف اول صهیونیستها، ایجاد اختلاف میان جهان اسلام و دیگر بخشهای دنیا، بویژه میان جهان غرب و جهان اسلام است, و هدف بعدی به ایجاد اختلاف در جهان اسلام مربوط میشود. اختلاف میان دولتهای اسلامی و اختلاف میان ملتها با دولتهای و یا اختلاف افکنیهای پیچیدهتر میان بخشهایی از حاکمیت علیه بخش دیگر و پوکاندن نظامهای سیاسی مخالف با این روش.
نتیجه معادلة فوق این است که جهان همواره با دوگانگی متأثر از نفوذ و قدرت صهیونیستها مواجه خواهد بود و به طور مشخص در خاورمیانه, هم جنایت تداوم می یابد و هم شعارهای دموکراسی سازی، حقوق بشر و صلح. صهیونیستها در قالب ترفندهای تبلیغاتی, سیاستهای عملی خود (جنایات) را در قالب اصل دفاع از خود توجیه میکنند و مسایل شعاری موجود (صلح، حقوق بشر، دموکراسی و...) را تحت عنوان دفاع از حقوق ملتها در خاورمیانه مورد حمایت قرار میدهند.
راهکار مقابله با این ترفند، مصداق یابی استراتژیهای مندرج در پروتکلهای 24 گانه، در تحولات دیروز امروز و فردا است. هر سخنرانی و مقالة ضد صهیونیستی را باید با اشاره به یکی از بندهای پروتکلهای فوقالذکر آغاز کرده و سپس مصادیق را ذکر نمود. چون به هر حال برغم ترفندهای موجود، اکنون جهان اسلام و بویژه افکار عمومی ملتها به شدت ضد صهیونیستی است و اهداف پروتکلهای دانشوران, حداقل در قبال جهان اسلام تأمین نشده است و جهان اسلام در صورت رهایی از بیماریهایی همچون «خود مشغولی» و « وابستگی» میتواند نسل جدید دانشوران صهیونیست را ناکام سازد.