قبرستان

هر روز برای رسیدن به مقصد، از مقابل مسجدی ردّ می‎شوم که به خاطر موقعیت خاص سوق‎الجیشی که دارد تقریباً هر روز در آنجا مراسم ختمی برپا است. ختم جوان، پیر، زن و مرد. وقتی به عکس‎هاشون نگاه می‎کنم، می‎بینم که خیلی‎هاشون از جهت سنی، هم سن و سال من هستند. همون موقع از اعماق وجودم خدا رو شکر می‎کنم که هنوز زنده هستم و فرصت جبران کردن دارم. هنوز می‎تونم "یا الله" بگم و با خدا آشتی کنم. هنوز فرصت دارم که با امام زمانم حرف بزنم و رفیقش بشم. هنوز فرصت دارم که اعمالم رو اصلاح کنم تا مورد رضایت خدا و امام زمانم بشم.   

در حین عبور از در مسجد، توجه‎ام به خیلی چیزها جلب می‎شود. دائم این جمله در ذهنم مانور می‎دهد که پس کی عبرت می‎گیریم؟! کی به خودمان می‎آییم . 

اون افرادی که به مسجد آمده‎اند، دو سه روز قبلش برای دفن عزیزشان به قبرستان رفته بودند و با چشم خود دیدند که فرد میّت، هیچ چیز با خود نبرده است و تک و تنها بدون عزیزانش و همراه اعمالش به درون قبر سپرده شده است.

اما انگار هیچ عبرتی نگرفته‎اند.

وقتی به خانم‎ها نگاه می‎کنم، از وضع ظاهرشان آدم شک می‎کند که به مجلس عزا آمده‎اند یا مجلس بزم و شادی؟! با تعجب نگاهشان می‎کنم. اینان واقعاً چه فکری می‎کنند؟ آیا نمی‎دانند که مرگ به سراغ آنان نیز می‎آید؟!

حال بماند که به خاطر چشم و هم چشمی و یا برای امتیاز گرفتن، چه تاج گل‎های چند صدهزار تومانی می‎آورند که عاقبت گل‎ها هم معلوم است چه می‎شود!!

مگر این آیه را تا بحال نخوانده‎اند که: «انّکَ مَیِّت و انّهم میِّتون»(زمر/ 30)؛ قطعاً تو خواهی مُرد و آنان نیز خواهند مُرد.

ایشان به گونه‎ای عمل می‎کنند، گویی که در این دنیا جاودان هستند و می‎توانند از مرگ فرار کنند ولی نمی‎دانند که اگر به حصارهای محکم هم پناه ببرند، نمی‎توانند از مرگ رهایی یابند. «أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ» (نساء/ 78)؛ هر کجا باشید مرگ شما را در خواهد یافت، گرچه در حصارها و برج‎های سخت و استوار باشید. جالب‎تر اینجاست که خیلی اوقات مجلس غیبت و تهمت و سخن‎چینی در همان مراسم ختم بسیار داغ است. اصلاً انگار نه انگار که در مجلس مرگ کسی شرکت کرده‎اند و این که متوجه باشند که روزی هم مجلس ختم آنان برگزار می‎شود.

چقدر انسان فراموشکار و بی توجه است. براستی به دنبال چه هستیم؟!

خیلی‎ها در همان مراسم به دنبال جوش دادن معامله‎ای هستند که نکند امروز به فردا بیافتد!

آنان حساب و کتاب اموال خود را دارند و دائماً در حال چورتکه انداختن هستند. اما هیچ توجهی به حساب و کتاب آخرت ندارند. جالب اینجاست که حتی وصیت‎نامه‎شان را هم تنظیم نکرده‎اند تا مشخص شود، چقدر بدهکار خدا و خلق خدا هستند؟

همه می‎بینیم و می‎دانیم که باید رفت اما انگار باور نکرده‎ایم وگرنه نباید اوضاع اینگونه می‎بود! مرگ آنقدر نزدیک است که باورکردنی نیست. یکباره خبر مرگ کسی را می‎شنویم که غیر باور است.

حال بماند که به خاطر چشم و هم چشمی و یا برای امتیاز گرفتن، چه تاج گل‎های چند صدهزار تومانی می‎آورند که عاقبت گل‎ها هم معلوم است چه می‎شود!!

جالب‎تر اینجاست که خیلی اوقات مجلس غیبت و تهمت و سخن‎چینی در همان مراسم ختم بسیار داغ است. اصلاً انگار نه انگار که در مجلس مرگ کسی شرکت کرده‎اند و این که متوجه باشند که روزی هم مجلس ختم آنان برگزار می‎شود.

از طرفی به فکر فرد فوت شده می‎افتم که بیچاره دل به چه کسی بسته؟! فکر کرده که اولاد و همسر، خواهر و برادر، پدر و مادر و دوستان و اقوام، بعد از مرگش به یادش هستند و کارهایش را جفت و جور می‎کنند.

اما زهی خیال باطل. وارثان که بعد از مرگش به فکر این هستند که برایشان چه باقی گذاشته است.

خیلی لطف کنند تا چهلم تحمل می‎کنند و پس از آن دعواها آغاز می‎شود. بر سر چی؟!

بر سر اموال متوفی! که حال، خودش در قبر، گرفتار و پاسخگو می‎باشد.

در روایت آمده است که وقتی فرد را درون قبر می‎گذارند؛ بازماندگان می‎گویند برایمان چه باقی گذاشت و ملائک می‎پرسند: چه آورده است؟

بیچاره متوفی که فکر می‎کرد فرزندانش برایش حساب و کتاب می‎کنند و بدهکاری‎های مادی و معنویش را می‎پردازند. با نگاه به این موارد به این نکته رسیدم که به هیچ کس نباید دل بست و امید داشت. باید کارهای مربوط به خود را، خود انجام دهیم. قضای نماز و روزه، و دیون مادی و معنوی را خود به جا آوریم و امیدی به فرزند و همسر نداشته باشیم که در آن صورت چیزی جز خسران روزیمان نمی‎شود