پیشوایان معصوم (علیه السلام) هر کدام به نوبت خود منبع فضائل و مناقب و آموزگاران واقعی فضیلت و شرف و اصول انسانیت هستند، آنان پایه گذاران تمدن واقعی و پى افکنان اصول معاشرت و روابط صحیح و سالم اجتماعى مى باشند. همگان از یک نور سرچشمه گرفتهاند و در یک مکتب تربیتى الهى، پرورش یافته اند و رو به یک سو و یک هدف گام مى سپرند و غایت زندگى آنان تحکیم مبانى انسانى و تشیید اصول الهى و آسمانى است پس ذکر فضیلت ویژه به هر کدام از پیشوایان معصوم (علیه السلام) به معنى سلب آن از دیگران نیست بلکه به مقتضاى عصر و به اقتضاى شرائط تبلیغ و امر به معروف و آمادگى روحى مردم هر دوره، باعث ظهور فضائل و مناقب بیشتر ویژه گردیده است که در دورانهاى دیگر آن ویژگى ها وجود نداشته است.
به عنوان نمونه مى توان به شجاعت على (علیه السلام) و فرزندان ارجمندش، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) اشاره نمود، آنان عصر پیامبر اسلام را درک کردند و با کفار و مشرکین و دشمنان و مارقین و قاسطین و ناکثین روبرو گشتند و برخورد آنان با شمشیر و صحنههاى جنگ و ستیز بیشتر بوده است:
از آن رو ظهور و شجاعت و صلابت و روح سلحشورى و جهاد در آنان بیشتر از دیگر فضائل معنوى به ثبت رسیده است تا دیگر پیشوایان معصوم (علیه السلام).
از این رو صفات و فضائلى که اکنون در این بخش مى آوریم در دیگر پیشوایان هم وجود داشته است چه ظاهر شده باشد یا نه.
امام از کنیز سوال فرمود: آقاى تو آزاد است یا بنده ؟ پاسخ داد: آزاد است. فرمود: چنین مى نماید که گفتى، زیرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى کرد و از آقاى خود اطاعت مى نمود. حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت.
احسان به دشمن
احسان و نیکى کردن به دوستان کار سهل و آسانى است چون در آنان امید عوض یا حس إشباع حب ذات و خود دوستى نهفته است و بالأخره او دوست و همکار محسوب مى گردد. ولى کمال کرم و سخاء در آنست که انسان دوست و دشمن را در موقع نیاز، برابر به حساب آورد و تنها خدا را مقصد و مقصود خود قرار دهد.
این برنامه در زندگى امام (صلى الله علیه و آله) بارها اتفاق افتاده است که تنها به نقل داستان زیر بسنده مى کنیم: «در شهر مدینه مردى گمنام و فرومایهاى به سر مى برد که با امام (علیه السلام) عداوت شدید و کینهء قلبى دیرینه داشت. حکومت وقت و ایادى او نیز او را تحریک و از عملیات او پشتیبانى مى نمود و او را وا مى داشت هر کینه اى که در دل دارد در حق خاندان پیامبر و نوادگان على (علیه السلام) روا دارد این مرد اصرار مى ورزید که کینه ى دیرینه و زهرآگین خود را منحصرا بر دامان موسى بن جعفر (علیه السلام) سرشناس ترین فرد خاندان علوى بریزد.
کار تعدى و بیدادگرى این فرومایه به جائى رسید که چند تن از یاران پیشواى هفتم اجازت طلبیدند که با ریختن خون او، دفتر این حکایت ننگین را بشویند. آنان اصرار داشتند امام اجازت دهند تا با یک ضرب شمشیر کار این فاجر خبیث را براى همیشه بسازند و خود را از آزار زبان و طعن او راحت سازند.
امام هر گاه که این درخواست را از یاران خود مى شنید با لحن پرخاش آمیزى آنان را از این کار باز مى داشت و مى فرمود: «من خود او را تنبیه خواهم نمود».
روزى بى آنکه کسى را امام همراه خود بردارد بر قاطر، «مرکب اختصاصى» خود نشست و به سراغ آن مرد رفت و از و ضع او اطلاع گرفت. به عرض رساندند او در حومهء مدینه در کشتزار خود مشغول کشاورزى است امام به سوى مزرعه ى او رفت، و بدون رعایت آئین کشت و کار قاطر سوارى خود را از میان گندمها عبور داد. آن مرد که از دور این سوار بزرگوار را شناخته بود فریاد کشید: چه مى کنى ؟ کجا مى آئى ؟ امام (علیه السلام) بى آنکه به این فریادها پاسخ گوید همچنان پیش مى رفت تا به در کومهء او رسید و در آنجا از مرکب خود پیاده شد و بر دشمن کینه توز و نادان خود سلام کرد و با خنده و خوشرویى فرمود: - خوب حالا بگو از این بى احتیاطى من مزرعه ى شما چقدر خسارت دید ؟ مردک که هنوز اخمهایش باز نشده بود گفت: صد سکه طلا. - بگو ببینم از این مزرعه چقدر امید سود و بهرهدارى ؟ مرد با لحن تلخ و تندى گفت: من که غیب نمى دانم. - فرمود: من هم از غیب سوال نکردم. مرد فکرى کرد و گفت: دویست سکه طلا. در این هنگام امام کیسه اى از جیب خود بیرون کشید و در دامان آن مرد سرازیر کرد که محتواى سیصد سکه ى طلا بود. امام فرمود: این بهره اى که امیدوار بودى از مزرعه ات بدست آورى مى بینى که مزرعهء تو هنوز همچنان باقى است و من امیدوارم که خداوند متعال امید تو را از این مزرعه باز آورد.
همیشه مى فرمود: «یکى از عوامل مغفرت و بخشش الهى، اطعام غذا در راه خدا است».
آن مرد که در برابر این کرم و بخشش و در مقابل این ماجرا، متحیر و بهت زده مانده بود از جا برخاست و با انکسار و مذلت خود را به پاى آن بزرگوار افکند و دیگر از شرم نتوانست سر بردارد و در چشم امام (علیه السلام) بنگرد.
عصر آن روز که یاران امام (علیه السلام) آن مرد را در مسجد پیامبر در مدینه دیدند که دربارهء امام مى گفت: الله أعلم حیث یجعل رسالته: «خداوند آگاه و دانا است که پیشوائى را به چه کسى و اگذارد». (1)
اینها نمونه هائى چند از عطایا و بخششهاى امام (علیه السلام) بود که بیان گردیده است و همیشه مى فرمود: «یکى از عوامل مغفرت و بخشش الهى، اطعام غذا در راه خدا است».
سپاس براى فراغت
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) هنگامى که به دستور ستمگر عصر و طاغوت وقت، هارون رشید به جرم حق گوئى و دفاع از حقیقت، دستگیر و روانهء زندان شد، به خاطر فراغت و دستیابى به فرصت بیشتر براى عبادت و سپاس پروردگار سجده ى طولانى به جا مى آورد و در حال سجده این چنین عرضه مى داشت: «بار الها ! من بارها از درگاه تو مسئلت مى داشتم که براى عبادت، فراغتى به من عنایت فرمائى تا به اطاعت و فرمان تو قیام ورزم از اینکه اکنون درخواست مرا اجابت فرموده اى در برابر چنین توفیقى سپاسگزارم». (3)
در بیشترین اوقات دعاى آن حضرت با این کلمات آغاز مى گردید: «اللهم انى اسئلک الراحة عند الموت، و المغفرة بعد الموت، و العفو عند الحساب». (4) بار خدایا ! من به هنگام مرگ آسایش و راحتى، و پس از مرگ غفران و آمرزش، به هنگام بررسى حساب، عفو و گذشت از درگاه تو مسئلت مى دارم !»
سفرهاى حج آن بزرگوار
مسافرتهاى حج آن بزرگوار که معمولا 24 تا 25 روز طول مى کشید به صورت پیاده انجام مى پذیرفت با آن که و سائل سوار شدن از هر نظر فراهم بود چون سوارىها و اسبهاى راهوار پیش روى آن حضرت کشانده مى شد و این خود مى رساند که علاقه و اخلاص آن بزرگوار به مظاهر توحید و عبادت تا چه حدى بوده است.
امام، چهار بار به صورت خانوادگى به بیت الله الحرام رهسپار شدند و در آن سفرهاى خانوادگى على بن جعفر برادر ارجمندش نیز حضور داشت و ملتزم رکاب امام و مفتخر به امتثال او امر او بود و چندین بار هم تنها و بدون عائله و خانواده، به سفر حج رفتند.
روش مسافرتهاى آن حضرت به این ترتیب بود که معمولا از معاشرت و اختلاط با مردم که موجب تضییع فرصت گرانبها مى گردد احتراز مى ورزید فقط و فقط به عبادت و سازندگى نفس، و تصفیه خویشتن و تفکر در عظمت خالق مى پرداخت و در این سیر و سلوک و اندیشه ها بود که از خود بى خود مى گشت و راه تقرب و و صال بیشتر را مى جستند که عالیترین و لذت بخش ترین حالات یک فرد با ایمان و مخلص است.
داستان ملاقات او با شقیق بلخى که در بخش آراء و گفتههاى دیگران آمده است گویاى این حالت سیر و سفر روحانى است. وى در پایان ملاقات خود طبق دریافتهاى خود اعتراف نمود که: «موسى بن جعفر یکى از اوتاد و ابدال روزگار مى باشد». (5)
در بیشترین اوقات دعاى آن حضرت با این کلمات آغاز مى گردید: «اللهم انى اسئلک الراحة عند الموت، و المغفرة بعد الموت، و العفو عند الحساب».
امام در یکى از دعاهاى حج خود مى گوید: «انت شربى اذا ظمئت من الماء، و قوتى اذا اردت طعاما الهى ! و سیدى ! مالى سواک فلا تعدمنیها». خدایا ! همه چیز و همه زندگى من تو هستى و جز تو خواسته و پناه دیگرى ندارم.
تلاوت و انس با قرآن
او عاشق قرآن و فانى در اجراى احکام و محتویات آن بود و لحظهاى از این امر غفلت نداشت قرآن را با صداى خوش و لحن زیبا و آواز دلربا و آهنگ روحانى و معنوى به صورت بریده، بریده تلاوت مى فرمود.
جذبههاى صداى او، رهگذران و مستمعین را از راه باز مى داشت و تحت تأثیر خاص خود قرار مى داد گاهى آنان را به گریه و ناله مى افکند. در اثر ممارست دائم با قرآن و عبادتها و مناجاتهائى که داشت مردم مدینه در میان خود او را به «زین المتهجدین» یعنى زینت شب زنده داران و عبادت کنندگان لقب داده بودند و با آن لقب میان مردم شهرت یافته بود. (6)
او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه، تفقد و دل جوئى به عمل مى آورد و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائى به منازل و کلبههاى آنان حمل مى کرد
عنایت خاص امام به تلاوت و ممارست قرآن و آیات نورانى الهى از یک حقیقت بزرگ پرده بر مى دارد و آن این که قرآن از دیدگاه اهل بیت (علیه السلام) در مقام عظمت و اهمیت والاترى قرار دارد که ما هنوز به آن حقیقت نرسیده ایم آنان بهتر از همگان مى دانند که قرآن چه تأثیر شگرف و فوق العاده اى در زندگى روحى و اجتماعى مردم مى تواند داشته باشد. اگر محتویات و احکام آن در میان مردم پیاده گردد چه زندگى سعادت بخش و با صفائى در میان آنان حکم فرما خواهد بود. مردان حدیث و روایت به اتفاق آراء اعتراف کرده اند که قهرمان گفتار ما در پرهیز کارى و پرستش حق و عبادت شبانه روزى خداوند عالم، و در عنایت و توجه به قرآن در عصر خود بى همتا و بى نظیر بود و کمتر شبى در عمر پر برکتش، سپرى مى گردید که سر بر بالین استراحت و اسایش بنهد و آسوده و غافل در بستر استراحت بیارامد و از عبادت و نیایش و از قرائت و تلاوت آیات، غفلت و کوتاهى داشته باشد.
تفقد از مخلوق
در برنامههاى عبادت و بندگى امام (علیه السلام) عبادت ویژه اى هم گنجانده شده بود که محض خشنودى خدا، و جلب رضایت و رفاه مخلوق صورت مى گرفت که از نظر اهمیت کمتر از سجدههاى طولانى آن بزرگوار نبود و آن تفقد از مستمندان و رسیدگى به و ضع درماندگان، در دل شب ها بود بى آنکه خود آنان متوجه عامل این تفقدها گردند.
شیخ مفید در این باره مى نویسد: «او شبانه از فقراء و مستمندان شهر مدینه، تفقد و دل جوئى به عمل مى آورد و در زنبیل مخصوص پول و مواد غذائى به منازل و کلبههاى آنان حمل مى کرد، و به ترتیبى در اختیار آنان قرار مى داد که گاهى خودشان هم نمى دانستند که این کمک ها از کدام شخص و از کدام ناحیه، صورت گرفته است؟» (7)
روش تبلیغ و راه و رسم امر به معروف و نهى از منکر امام (علیه السلام) شیوه ى مخصوصى داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائى او بر قلب مستعدى دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد.
تواضع و فروتنى
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) بر مرد سیاه چهره و بد منظرى گذر کرد و بر وى سلام نمود و کنارش نشست مدتى با او سخن گفت سپس آمادگى خود را در قضاى حوائج او اعلام فرمود.
بعضى که ناظر جریان بودند عرض کردند یابن رسول الله ! آیا با چنین شخصى مى نشینى و از حوائج او سوال مى کنى ؟
حضرت در جواب فرمود: «این مرد سیاه چهره بنده ایست از بندگان خدا و برادرى است از برادران، به حکم کتاب خدا، همسایه اى است با ما در بلاد خدا، حضرت آدم بهترین پدران، آئین اسلام والاترین ادیان ما و او را به هم ربط داده است».(8)
در راه امر به معروف
روش تبلیغ و راه و رسم امر به معروف و نهى از منکر امام (علیه السلام) شیوه ى مخصوصى داشت که امکان نداشت نفس گرم و مسیحائى او بر قلب مستعدى دمیده گردد و او از گناه خود بر نگردد. داستان زیر مى تواند نمونه بارزى از این مقوله به شمار آید. «بشربن حارث حافى» از هل مرو بود، مدتى از عمرش را به گناهکارى و شهوات غیر مشروع گذراند روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از کوچه اى که خانه ى بشر در آن بود، عبور مى فرمود، موقعى که به درب خانه ى بشر رسید اتفاقا در باز شد و یکى از کنیزکان بشر از خانه بیرون آمد کنیز حضرت را شناخت و آن حضرت هم مى دانست که این خانه بشر است.
از کنیز سوال فرمود: آقاى تو آزاد است یا بنده ؟ پاسخ داد: آزاد است. فرمود: چنین مى نماید که گفتى، زیرا اگر بنده بود به شرائط بندگى عمل مى کرد و از آقاى خود اطاعت مى نمود. حضرت این سخن را فرمود و راه خود را در پیش گرفت.
کنیز به خانه برگشت و گفته ى امام را براى بشر بازگو کرد. سخن حضرت در نهاد وجود او طوفانى برپا کرد و سخت منقلبش نمود با عجله ى تمام از جا برخاست و با پاى برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به آن امام رساند و اعتذار نمود با دست مبارک او توبه کرد و گناهان خود را ترک گفت و راه و رسم اطاعت و بندگى را پیش گرفت.
چون موقعى که به حضور امام شرفیاب شد و توبه کرد پا برهنه بود به احترام حفظ لحظه ى سعادت بخش، تا پایان عمر کفش نپوشید و همیشه با پاى برهنه راه مى رفت، لذا معروف شد به بشر حافى: یعنى پابرهنه. (9)
چون امام و رسم تبلیغ را مى دانست که با چه زبانى با فرد آلوده، سخن گوید بُشرى که چندین سال با گناه و ناپاکى آلوده بود با یک جملهء کوتاه او را متنبه ساخت و چنان منقلب نمود که از گذشته ى خود استغفار نمود و باقیماندهء عمر خود را با پاکى و درستکارى سپرى ساخت و یکى از مردان نامى و معروف تاریخ گردید به حدى که خطیب بغدادى در تاریخ خود از یکى از علماى آن عصر به نام ابراهیم حربى نقل مى کند که او گوید: «شهر بغداد عاقل تر و متینتر از بشر بن حارث را در خود نپرورانده است گوئى که در هر موى او عقل و تدبیرى، نهفته است». (10)
منبع:چهارده نور پاک (فارسی) - دکتر عقیقى بخشایشی - ج 9