با سلام
دغدغه مشکلات فرهنگی وطن علیرغم میل باطنی اش او را به صحنه اجرایی کشاند،چرا که آنقدر ماخوذ به حیا بود که نمی خواست اصلا در مورد کارها یا افراد قضاوتی کرده باشد.
از نحوه سخنانش معلوم بود وقتی مشکل را فهمیده خواب را برچشمانش حرام کرده تا برایش راه حل مناسبی بیابد.چه روزهایی که در گرمای تابستان گوشه حیات فیضیه منتظر می ماند تا دوستان را دور هم جمع و برای این مشکل راه حل مناسبی بیابد.مشکلش فرهنگ وطن بود.از آماری که برایش مستند گفته بودند هراس داشت و به هویت دینی برزک می اندیشید.مهمترین ویژگی اش این بود که مشکل را به گردن دیگران نمی انداخت و خود را مقصر می دانست.
او که به سلاح علم و عمل آراسته شده بود سخنانش نیز بر دل می نشست .چه صمیمی حرف میزد و با وقار.گاهی زلال اشک را در گوشه چشمانش به وضوح می دیدی و گاهی که راه حلی مناسب به ذهنش می رسید خنده ای ملیح و از ته قلب سر میداد و نگاهش را به آسمان می دوخت .
چه شده بود که دلش حال و هوای جبهه و جنگ کرده بود و آلبوم خاطراتش را مرور می کرد و به روزهای همت و شهامت فکر می کرد؟ این اواخر دیگر آهنگ تلفن همراهش را "جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم" گذاشته بود و معلوم بود خود را مهیای رفتن کرده است.
او تازه به عرصه بروز رسیده و از باب اعتقاد شدید به این حدیث گرانبها که حضرت علی(ع) در روایتی فرمود: «زَکَاةُ الْعِلْمِ نَشْرُهُ زکات علم نشر آن است» همه توانش را معطوف وطن خود نموده بود که تدوین دو اثر تاریخی و تربیتی نشانه بارز آن بود.
اییشان 16 ساله بود که درآستانه عملیات محرم عزم رزم کرد و بعد از حضورش در دفاع مقدس ،ازخدمت به مردم منطقه محروم گراش تا این روزهای آخر که علیرغم بیماری شدید ، مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی را تنها نگذاشت.
یکی از دوستانش او را اینگونه ستود: خوش برخورد ، سلیم النفس ، عاشق خدمت،بی حاشیه، کم توقع و آرام.
روحش شاد.