حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبهها برگزار میکرد. روز یکشنبه هفتم تیرماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد.– روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز». « میکُشم، میکشم، آنکه برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق».
ساعت 9 صبح (8 /4 /1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسبانده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند.
در ساعت 5 /9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیتالله بهشتی را روی دستهای خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون دهها هزار نفر از حاضران در خیابانهای اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد.
روز سهشنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیرانسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند.
انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که میخواستند به مجلس بروند، موفق نشدند. لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکنهای ساختمان مجلس آمد.
جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار « عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رییس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانوادههای شهدا و عموم مردم عزادار، گوشهای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیتالله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد.
دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریهکنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانسها رهسپار بهشت زهرا شدند.
مردم از ساعتها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری میکردند. با ورود ماشینهای حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند.
پیکرهای شهیدان را به غسالخانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده میشد و مردم در دستههای مختلف به عزاداری و سینهزنی پرداخته بودند و شعار میدادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت.
پیکرها را در حالی که دهها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت میکردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر میشد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه میخواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمیداد و این مساله به روز بعد موکول شد.
روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد.
روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضایی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گلهای سرخ در صندلیهای 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعهای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمیشود.
در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیتها، احزاب و گروهها و نهادهای انقلابی، تلگرامها و اطلاعیههایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیتهای مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیتالله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخستوزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد.
انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه 1360 منجر به شهادت آیتالله دکتر محمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب و 72 تن از یاران امام که اکثر آنها مسوولیتهایی را در اداره امور کشور بر عهده داشتند به شهادت رسیدند که از آن جمله 4 وزیر و 27 نماینده مجلس بودند. عدهای نیز مجروح شدند.
در این بخش به معرفی مختصری از شهدای این فاجعه خواهیم پرداخت.
1- علی اصغر آقازمانی: در سال 1331 در قصبه نراق محلات متولد شد . فوق لیسانس حسابداری را از دانشگاه صنعت نفت اخذ کرد و با مطالعات مذهبی که داشت، مبارزاتش را شروع کرد. کلاسهای درس شناخت شهید بهشتی در منزل ایشان دایر شد و در پیروزی انقلاب نقش فراوانی داشت و در همان روزهای اول به سازماندهی کمیتهها پرداخت و سپس جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی را نیز همراهی کرد. اندکی بعد مسوول دفتر آیتالله هاشمی رفسنجانی شد و هماهنگیهای ایشان را با مسوولین نظام و مجلس شورای اسلامی به انجام میرساند. وی در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
2- جواد اسداللهزاده: در سال 1329 در مشهد به دنیا آمد. فوق لیسانس و دکترای مدیریت را در آمریکا دنبال کرد. با اعلان عزیمت امام به ایران رساله دکترای خود را نیمه تمام رها کرد و به فرانسه رفت. تا رهبرش را همراهی کند. در دوران اقامتش در آمریکا در پنج شهر، انجمن اسلامی دانشجویان را پایه گذاری کرد. پس از بازگشت امام به ایران او اقامت کوتاهی در سوریه داشت و به همراهی چند دانشجو و یک روحانی، سفارت ایران را در سوریه پاکسازی کرد.
پس از ورود به ایران به تدریس اقتصاد اسلامی در دبیرستانهای مشهد پرداخت و اندکی بعد به مدیریت عالی صندوق ضمانت صادرات برگزیده شد و به تهران آمد و همزمان در مدرسه عالی بازرگانی تدریس را شروع کرد. در پی فعالیتهای ارزندهاش به معاونت بازرگانی خارجی در دولت شهید رجایی منصوب شد و عاقبت در هفتم تیر 1360 به دیار جاودانه شتافت.
3- رحمان استکی: در سال 1329 در شهرکرد به دنیا آمد. در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شد و در جلسات درسی استاد محمد تقی جعفری و درس خصوصی شهید بهشتی حضور یافت. سازماندهی راهپیمایی زادگاهش با نظارت و هدایت او صورت می گرفت و طی یک سند محرمانه به عنوان عامل تحریک دانشآموزان استان به ساواک معرفی شد.
پس از پیروزی انقلاب به عنوان معاون آموزش و سرپرست اداره کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شد و اندکی بعد با رای قاطع مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.
4- هادی امینی: در سال 1332 در تهران متولد شد. مهندسی مکانیک و تاسیسات را از دانشگاه تهران اخذ کرد. با پیروزی انقلاب و در پی عضویت در حزب جمهوری اسلامی، یکی از سرپرستان بنیاد مستضعفان شد و پس از آن فعالیت وسیعی را برای آبرسانی به دهات اطراف تهران آغاز کرد. مدتی را در واحد مهندسین استانداری تهران خدمت کرد. در افشای منافقین و بنیصدر کوشش فراوانی داشت و یک بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت اما عاقبت نام او در کنار شهید بهشتی و در هفتم تیر 1360 در دفتر شهادت ثبت شد.
5- حسن اجارهدار: در سال 1329 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم انجام میداد و موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شد. مبارزه را از سال 1349 آغاز کرد و در سال 1355 دستگیر شد. وی که از یاران شهید بهشتی و دکتر مفتح بود، با پیروزی انقلاب به گسترش کتابخانههای مساجد تهران پرداخت و فعالیتهای قوی سیاسی خود را در سطوح دانشجویی پیگرفت. در اسفند ماه 1357 به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و در 7 تیر 1360 به جمع شهیدان پیوست.
6- عباس ابراهیمیان: پس از پیروزی انقلاب، نخستین کارش را در کمیته امداد خمینی آغاز کرد و سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. در روابط عمومی حزب و واحد شهرستانها نهایت همت خود را صرف کرد و از آنجا به واحد تشکیلات رفت.
از آنجایی که بعضی از اعضاء خانوادهاش جذب گروهک منافقین شده بودند با آنها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد و سرانجام در فاجعه هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
7- محمدصادق اسلامی: در سال 1311 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1330 به همراه حاج صادق امانی، گروه شیعیان را بنیاد نهاد. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، 2 سال در زندان ماند و در سال 1355 با شهید اندرزگو، یک گروه ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد. با شهادت اندرزگو، مجدداً زندانی شد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبد العظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام خمینی یاد کرد. وی از رهبران راهپیماییهای بزرگ و از مسوولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود. در دولت شهید رجایی به عنوان معاون هماهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی برگزیده شد و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
8- علی اکبر اژهای: در سال 1331 در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آیتالله اژهای از مجتهدین عالیقدر اصفهانی بود. وی در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی جهان اسلام و مسجد امام علی(ع) اصفهان به فعالت پرداخت. «فرصت در غروب» و «نقد گزارشی بر شناخت» از دستاوردهای همین فعالیتهاست.
وی به اتفاق علیاکبر پرورش، شهید هاشمینژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قزافی و چهرههای انقلاب لیبی آشنا شد.
از آثار علیاکبر اژهای، «ایمان از دیدگاه قرآن»، «صبر از دیدگاه قرآن»، «انسان از دیدگاه قرآن»، «دومین رمضان»، «شب قدر»، «فقه از دیدگاه اسلام»، «توحید برای جوانان»، «روانشناسی و فلسفه» و ... را میتوان نام برد. وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به جمع شهدای انقلاب پیوست.
9- حسین اکبری: در سال 1323 در تهران متولد شد. در رشته دامپروری از دانشگاه تهران، دانشنامه گرفت و به استخدام بانک تعاون کشاورزی در آمد. در حادثه 17 شهریور به همراه پسر کوچکش به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت.
پس از پیروزی انقلاب، در اکثر ارگانها از جمله جهاد سازندگی، دادستانی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع همکاری داشت. وی از بانیان انجمنهای اسلامی کارکنان دولت و جامعه اسلامی فارغ التحصیلان دانشگاههای کشور بود. وی در فروردین 1360 به سمت مدیر عامل بانک کشاورزی منصوب شد و چند ماه بعد در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه به شهادت رسید.
10 مهدی امینزاده: در سال 1328 متولد شد و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت. او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای برنامهریزی اقتصاد در تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.
با ورود به ایران ابتدا در کمیتههای مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به معاونت بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف رفع تنگناهای اقتصادی کشور کرد و در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.
12حسن بخشایش: در سال1366 درتهران متولدشد. درسال1355 به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و کانون نهضت اسلامی را در آنجا بنیان گذاشت.
در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامههای فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت. دفتر جهادسازندگی تبریز به همت او راهاندازی شد. سپس دردانشگاه تبریز فعالیتهای فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.
13- محمد بالاگر: در سال 1328 در اراک متولد شد. خانوادهای مستضعف اما پایبند داشت. زندگی سیاسیاش را در سال آخر دبیرستان و با پخش اعلامیههای حضرت امام خمینی، شروع کرد.
در روزهای پیروزی و تسخیر پادگانهای ارتش با فریادهای اللهاکبر پیشاپیش فاتحان میجنگید. بعد از پیروزی به خدمت سربازی در سومار و قطور رفت، سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و مسوول واحد سمعی و بصری حزب شد و در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.
14- آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی: در سال 1307 در اصفهان و یک خانواده روحانی به دنیا آمد. از چهار سالگی، تحصیلاتش را در مکتب خانه آغاز کرد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و در مدرسه صدر اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد. در سال 1325 عازم تهران شد و به تحصیل در دانشکده معقول و منقول مشغول گردید و در سال 1330 موفق به اخذ لیسانس از این دانشکده شد. از سال 1333 تا 1342 با تاسیس دبیرستان دین و دانش در قم به نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه پرداخت و طی همین سالها در تاسیس و فعالیت هیاتهای مؤتلفه نقش مهمی ایفا کرد. پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت ایران، به وسیله این گروه، با استفاده از این موقعیت دعوتی که آیات عظام قم از ایشان برای هدایت مسجد هامبورگ به عمل آوردند، عازم آلمان شد و در سال 1349 به ایران بازگشت اما رژیم پهلوی مانع مسافرت مجدد وی به آلمان شد. دکتر بهشتی در سال 1354 به دلیل اشاعه مفاهیم سیاسی قرآن طی جلساتی که از چهار سال پیش از آن شروع شده بود، بازداشت شد اما پس از مدتی آزاد شد و در تشکیل جامعه و روحانیت مبارز به همراه آقایان مطهری، مفتح، ملکی، امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز، نقش فعالی ایفا کرد. او همچنین نقش موثری در هدایت انقلاب اسلامی در داخل کشور داشت و پس از عاشورای 1357 مدتی دستگیر شد. با عزیمت امام خمینی(ره) به فرانسه، وی نیز عازم پاریس شد و به امر امام(ره) هسته اولیه شورای انقلاب را با همکاری افراد دیگری چون آیتالله مطهری و آیتالله موسوی اردبیلی و حجج الاسلام رفسنجانی و باهنر تشکیل داد.
پس از پیروزی انقلاب، آیتالله بهشتی به ترتیب سمتهای ریاست شورای انقلاب، نیابت رییس مجلس خبرگان و ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. وی از موسسان حزب جمهوری اسلامی و اولین دبیرکل این حزب بود. از آثار وی میتوان کتابهای «خدا از دیدگاه قرآن»، «نماز چیست؟»، «روحانیت در اسلام»، « شناخت دین»، «مالکیت» و ... را نام برد.
آیتالله بهشتی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یارانش در جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
15- محمد پورولی: در سال 1335 در تهران متولد شد. خانواده مستضعف اما متدین او در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. وی در سال 1355 در رشته بازرگانی و مدیریت دانشگاه غزالی قزوین پذیرفته شد و انجمن اسلامی این دانشگاه را بنیان نهاد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بخش سیاسی و سپس دانشآموزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و تمام همت و تلاش خود را صرف گسترش سلاح عقیدتی و سیاسی دانش آموزان کرد. وی در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهیدان انقلاب پیوست.
16- سیدرضا پاکنژاد: در سال 1303 در شهرستان یزد متولد شد. پس از اخذ دیپلم به مکه مشرف شد و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت. رساله دکترای خود را با عنوان «تمام برنامههای دانشکده پزشکی در اسلام» نوشت و با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. وی به زبان عربی آشنا بود؛ لذا مقدمات را نزد اساتید حوزوی آموخت و بیش از صد و ده جلد کتاب در معارف و پزشکی تحریر کرد که معروفترین آنها، «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» بود. ایشان علاوه بر مکه و عراق به سوئیس، پاریس، لندن و برلین سفر کرد و تحقیقات فراوانی در این سفرها انجام داد.
او پس از انقلاب، به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و همراه برادرش سید محمد در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.
<** ادامه مطلب... **>
منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود «محمدرضا کلاهی» تا آنجا که ممکن است، مسوولان و شخصیتهای برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در این انفجار از بین ببرند.
اما برخی از مسوولان و شخصیتهای برجسته نظام از جمله محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، دکتر محمد جواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، حجتالاسلام علیاکبر ناطقنوری، آیتالله مهدویکنی، آیتالله علی قدوسی، حبیبالله عسگر اولادی و ... به دلایلی در جلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.
حدود ساعت 21 درحالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشههای ساختمانهای اطراف نیز کاملاً خرد شد.
در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها بیامان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و دهها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل میشدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمیشدند.
کلیه بیمارستانهایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آنها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیتهها کنترل میشد.
ساعت 30 /22 از بیمارستان طرفه خبر رسید: تا این ساعت هشت شهید که پیکر آنها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شدهاند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است.
در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود.
ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستانهای تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عدهای از مردم در مقابل بیمارستانها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند.
در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستانهای سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عدهای توسط سایر ارگانها به دیگر بیمارستانها انتقال یافتند. عدهای از مجروحین هم به بیمارستانهای دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند.
ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، دهها تن از ماموران کمیتههای انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکههای بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند.
ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگانها و نهادهای مختلف بودند، سعی میکردند که بتوانند آیتالله بهشتی را پیدا کنند. خیلیها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بیتاب بودند. حتی آنها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سوالشان از کسانی که به کمک آنها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود.
با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5 /1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیتالله بهشتی در دست نبود. عدهای میگفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده است و عدهای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیتالله بهشتی را اعلام کرد.
مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیتهها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابانهای اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحهخوان و سینهزنان شعار میدادند که « عزا، عزاست، امروز