اگر جایى از اسلام با استدلال‏هاى عقلى ما تضاد یا تناقض داشته باشد و ما براى یافتن پاسخ و راه انطباق تلاش کنیم و به پاسخ نرسیم، وظیفه چیست؟

هیچ گونه تضاد میان اسلام و عقلانیت روا نیست، البته گاه جاى دادن امرى خارج ازقلمرو دین در حیطه دین یابرخوردار نبودن استدلال عقلانى از شرایط و مقدمات درست و یا گزینش معنایى خاص از عقل، ما را سمت این ناسازگارى رهنمون مى‏شود. براى آشنایى با وجوه مختلف این بحث، توجه به نکات زیر ضرورت دارد:


1. عقل و رویکردهاى عقلانى در تاریخ فلسفه به گونه‏هاى مختلف مطرح شده است.
1 - 1. افلاطون میان dianoia (عقل استدلالى و جزئى) و noesis (عقل شهودى یاعقل کلى) فرق مى‏نهاد؛ متعلق اولى را مفاهیم ریاضى (mathematica) و متعلق دومى را صور علوى شهودى یا عالم مُثُل (ideas) مى‏خواند. مثال براى عقل استدلالى و جزئى اثبات تمام قضایاى ریاضى است که توسط (dianoia) صورت مى‏گیرد؛ مثل مجموع زوایاى مثلت صد و هشتاد درجه است. یا اگر به طرفین تساوى مقدارهاى مساوى اضافه شود، به تساوى طرفین خللى وارد نمى‏گردد.
(اگر B = A , D = C پس A+C=B+D)
و مثال براى عقل شهودى و کلى اثبات حقایق عالم تجرد، اثبات اسما و صفات حضرت حق، اثبات و حدانیت حضرت پروردگار، این که هر علتى معلولى دارد و علت اصل است و معلول فرع آن.
2 - 1. در زبان لاتین دو واژه ratio و intellectus براى عقل به کار برده مى‏شود. متفکران قرون وسطا نیز به تفاوت این دو عقل واقف بودند. در نگاه آن‏ها محصول ratio علم و شناخت جزئى است و نتیجه intellectus حکمت و دانایى یا معرفت به حقایق ازلى، خصوصاً خداوند.
مثال براى شناخت جزئى علم به محسوسات و امور جسمانى پیرامون ما است؛ مثل این که ماه به دور زمین مى‏چرخد، خورشید نورانى است. و امروز هوا گرم است؛ و مثال براى حکمت و دانایى، عبارت است از: عالم ملکوت بر عالم ماده و جسم مقدم است. خداوند غنى مطلق است و همه ممکنات در سلسله وجود به واجب منتهى مى‏گردند.
3 - 1. از نظر دکارت عقل کلى معنایى ندارد و به آن اشاره نمى‏کند. تمام توجه وى به عقل حسابگر و دور اندیش است.1 عقل حسابگر و ابزارى همان عقلى است که چرخ فعالیت‏هاى روز مره انسان را به حرکت در مى‏آورد. عقل معاش، عقل مدیریت، عقل حساب و کتاب، عقل موفقیت در امور زندگى.
4 - 1. از دیدگاه مکتب پراگماتیسم آن عقلانیتى مثمر ثمر است که گره‏اى از مشکلات تجربى ما بگشاید؛ به عبارت دیگر، این مکتب عقل را خادم رغبت‏هاى انسان مى‏خواند و ارزش معرفت را به جنبه عملى منحصر مى‏کند.2
این مکتب اصطلاحات خاصى از قبیل «ارزش نقدى» و «ثمره و نتایج» و «منافع» را چنان به وفور و شدت به کار مى‏برد که گویا مى‏خواهد تمام افکار و اندیشه‏هاى خود را در خور فهم کسبه و بازاریان سازد. هیچ مسأله‏اى براى این مکتب ارزش ندارد مگر آن که در راهنمایى و تشویق امور دنیوى ما مؤثر باشد.3
عقل در مکتب پراگماتیسم پشتوانه اقتصاد، بازار، داد و ستد و بانکدارى و در یک کلام سرمایه دارى است؛ براى مثال آنچه سرمایه را بارور مى‏سازد، عقلانى است حال از هر طریق ممکن که صورت پذیرد. اصل، کثرت ثمره و نتایج است، وسیله هر چه باشد باکى نیست.
5 - 1. از منظر کانت، عقل نظرى در حل مسائل متافیزیکى ناتوان و احکام عقلى در این زمینه فاقد ارزش علمى است. وى صریحاً اعلام داشت: مسائلى از قبیل وجود خدا و جاودانگى روح و اراده آزاد را نمى‏توان با برهان عقلى اثبات کرد، ولى ایمان به آن‏ها براى پذیرش نظام اخلاقى ضرورت دارد.4


2. عقل و عقلانیت از منظر فلسفه اسلامى
از امتیازات بارز انسان نیروى تفکر است. تفکر فعالیتى درونى است که بر روى مفاهیم ذهنى انجام مى‏گیرد و بر اساس معلومات شناخته شده، مسائل مجهول حل مى‏شود. روش تعقلى بر قیاسى که از مقدمات عقلى محض تشکیل مى‏شود، مبتنى است؛ مقدماتى که یا از بدیهیات اولیه است یا به آن‏ها منتهى مى‏شود؛ مانند همه قیاس‏هاى برهانى که در فلسفه اولى و ریاضیات و بسیارى از مسائل علوم فلسفى به کار مى‏رود. فرق روش تعقلى و تجربى در این است که تکیه گاه روش تعقلى فقط بدیهیات اولیه است و تکیه گاه روش تجربى مقدمات تجربى.5 فلسفه اسلامى هستى‏شناسى، خداشناسى و انسان‏شناسى را به روش تعقلى ارائه مى‏دهد.


روش انبیا و روش عقلانى
3 - اصولاً بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و حقیقت و بین آنچه انسان از طریق استدلال درست و منطقى به دست آورد، تفاوتى نیست. تنها فرق آن است که پیغمبران از مبدأ غیبى استمداد مى‏جستند و از زلال چشمه وحى مى‏نوشیدند. البته آن بزرگان، با این که به جهان بالا مرتبط بودند، خود را تنزل مى‏دادند؛ به اندازه فهم و درک مردم سخن مى‏گفتند و از بشر مى‏خواستند این نیروى فطرى و همگانى را به کار برده، به استدلال و دلیل استوار و منطقى چنگ زنند. پس ساحت انبیا پاک‏تر از آن است که مردم را به حرکت بدون بصیرت و تبعیت کورکورانه مجبور سازند. قرآن کریم مى‏فرماید: «قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى؛6 بگو این راه من است. من و پیروانم، با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مى‏کنیم.»
از این رو، دین و عقلانیت یا شریعت و حکمت که غرض و واضع و روش آن‏ها یکى است، باهم هیچ گونه اختلاف ندارند. دین حقیقى مردم رافرا مى‏خواند تا از روى دلیل عقلى به عالم ماوراى طبیعت یقین و علم پیدا کنند. عقل و نقل در طول هم جاى دارند. همان مطالب کتاب و سنت را با دیدى عمیق‏تر نگریستن حکمت و فلسفه است. فلسفه و دین دو چهره یک حقیقت و دو نماد یک واقعیت به شمار مى‏آیند.
عقل حجت درونى انسان‏ها است که آن‏ها را در مسیر کمال راهبرى مى‏کند. شریعت حجت بیرونى است براى نجات انسان‏ها از گرداب آلودگى‏ها و سوق دادن آن‏ها به سوى کمال و سعادت انسانى. آن‏گونه که امام کاظم مى‏فرماید:7 خداوند براى مردم دو حجت قرار داده است: حجت ظاهرى و حجت باطنى؛ اما حجت ظاهرى فرستادگان الاهى و پیامبران و امامان هستند و اما حجت باطنى عقل‏هایند.8
بر این اساس، ممکن نیست حجت ظاهر و باطن با یکدیگر تعارض داشته باشند. حجت به معناى دلیل و راهنما است. و راهنما کسى را گویند که با طریق و مقصد و منتهاى آن آشنا است. طبق روایت امام کاظم(ع) براى رسیدن به خداى واحد دو راهنما وجود دارد: راهنمایى از بیرون و راهنمایى از درون. البته باید توجه داشت. این دو حجت ظاهر و باطن دو طریق مستقل و بى نیاز از هم نیستند. وقتى انسان به هدف مى‏رسد که نهایت همسویى و هماهنگى میان این دو راهنما برقرار باشد.
حجت ظاهر (انبیا و امامان) با عقلانیت بیگانه نیست؛ زیرا که هماره واسطه فیض معصوم عقل کامل است و واژه بصیرت در آیه صد و هشت سوره یوسف به خوبى روشنگر این مطلب است. به فرموده رسول مکرم اسلام - صلى الله علیه و آله و سلم -9 کسى که عقل ندارد دین ندارد.10
حجت باطن نیز از شریعت و دین بى نیاز نیست. که به فرموده امام حسین(ع)11 کمال عقل در پیروى از حق است.12
پس در پیروى از حضرت حق عقل به کمال مى‏رسد. از جمله دستوراهاى پروردگار تبعیت از حجت ظاهر است. قرآن کریم مى‏فرماید:13 اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اوصیاى پیامبر را.14

نکته مهم این است که حقایق بلند دینى گاه با عقل جزئى و حسابگر دکارتى یاعقل در مکتب پراگماتیسم یاعقل نظرى از دیدگاه کانت معارض مى‏نماید. واضح است که ایثار و از خود گذشتگى و شهادت و انفاق و ایمان به غیب و هزاران واقعیت بنیادین اسلامى باعقل جزئى و حسابگر قابل تحلیل و تبیین نیست؛ اما هیچ کدام از حقایق ارزشمند دینى با عقلانیت فلسفى تضاد و تنافى ندارد.
نتیجه این که با تبیین هماهنگى و همسویى عقل و دین و بطلان فرض تضاد و تناقض میان اسلام و استدلال‏هاى عقلى به خاطر یگانگى غرض و واضع و روش آن‏ها، در صورت عدم تطبیق اصلى از اصول عقلى با حقایق دینى، یا مقدمات و ضوابط منطقى برهان و استدلال عقلى مراعات نشده است و یا برداشت ما از گزاره دینى ناروا بوده است.15


1. ر. ک: تأملى در معناى یقین در فلسفه دکارت، شهرام پازوکى، ص 3.
2. ر. ک: متا فیزیک و فلسفه معاصر، پاپکین و استرول، ترجمه سید جلال الدین مجتبوى، ص 241.
3. ر. ک: تاریخ فلسفه ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب، صص 450 - 443.
4. ر. ک: آموزش فلسفه، مصباح یزدى، ج 1، ص 42.
5. همان، ص 101.
6. یوسف(12): 108.
7. اِنَّ لِلَّه عَلى النَّاسِ حُجّتین حُجَّةً ظاهِرةً و حُجَّةً باطِنةً فَاَمّا فَالرُّسُلُ و الانبیاء و الائمة و اَمّا الباطنة فَالعقُوُلُ.
8. ر. ک: منتخب میزان الحکمة، ص 358، روایت شماره 4387.
9. لا دینَ لِمَن لا عَقْلَ لَه.
10. ر. ک: منتخب میزان الحکمة، ص 357، روایت شماره 4363.
11. لا یکمُلُ العَقْلُ اِلاّ بِاتّباعِ الَحقّ.
12. ر. ک: منتخب میزان الحکمة، ص 359، روایت شماره 4407.
13. أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.
14. نساء(4): 59.
15. براى آگاهى بیش‏تر به آثار زیر مراجعه شود:
الف) على و فلسفه الاهى، علامه طباطبائى
ب) تفکر در قرآن، علامه طباطبائى‏
ج) حکمت نظرى و عملى در نهج البلاغه، جوادى آملى




برچسب ها : مذهبی  ,