با سلام
به حالتان غبطه می خورم.اصلا بگذار راحت بگویم حسودیم می شود.شما در نگاهش و در تیررس حس او بوده اید که الان نشسته و با او حرف می زنید.من غافل بیچاره کجا و کنار شما کجا؟مگر نه این است که در دعای کمیل مولایمان بارها خواندید که مرا از دوستانت جدا نکن «وفرقت بینی و بین احبائک و اولیائک» و اینک به شما ثابت کرد ازش جدا نشده اید.
خدایا.معبود من.رازدار من.من کجایم .نکند من «وجمعت بینی و بین اهل بلائک» شده ام؟خدا نکند.
ارباب من ! بارها از زبان مولا خواندم.مثل بچه ای که بزرگترش زبان در دهانش می گذارد همانطور مولایم زبان در دهانم گذاشت تا بخوانم«اللهم اغفر لی الذنوب التی تقطع الرجا»امیدم را ناامید نکن.
به دلشان الهام بده تا مرا نیز یاد و دعایم کنند.تا از این ورطه نابودی نجات یابم.از زبان اولیائت شنیدم که فرمودند:«انما الاعمال بالنیات».خواستم امسال در جمعشان باشم .در جمع خوبانت.بگویم طفیل این ها مرا نیز بپذیرم.نشد دیگر.دعوایم نکن.تو از ضمیرم خبر داری.تقدیرم به دست تو بود.