
چند سطری از سر شرم تو همان آرزوی دیرینی مثل باغ خیال و... رنگینی مثل خواب کنار صحن حرم... بعدِ یک روز تلخ، شیرینی پیش ازین، در خیال من این بود: هستی... اما مرا نمیبینی شانهام- ای جداییات دشوار!- خو نکرده به بار سنگینی از غیاب تو حاضر است، حضور مثل شببوی پشت پَرچینی از همه،«یک نفر» نمیارزد بیهمه ماندهای و چندینی یاد تو، روحبخش قلب همهست از همه خستهای و غمگینی.