دارا وسارا چندین هزار دارا ، بسته به سر ، سربند از یک طرف و دیگر چشمی به خون دل ، تر با خون و چنگ و دندان ، دشمن ز خانه راندیم شاعر: مرحوم ابوالفضل سپهر
هنگام جنگ دادیم صدها هزار دارا
شد کوچه های ایران مشکین ز اشک سارا
سارا لباس پوشید ، با جبهه ها عجین شد
در فکه و شلمچه ، دارا به روی مین شد
یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و در بند
سارا سؤال می کرد ، دارا کجاست اکنون ؟
دیدند شعله ها را در سنگرش به مجنون
در آن زمانه رفتند ، صدها هزار دارا
در این زمانه گشتند ده ها هزار « دارا »
دارای آن زمانه بی سر درون کرخه
سارای این زمانه در کوچه با دوچرخه
در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد
در این زمانه ناگه ، چادر « لباس جین » شد
اما به ماهواره تا خانه اش کشاندیم
جای شهید اسم خواننده روی دیوار
آن ها به جبهه رفتند ، اینها شدند طلبکار!!!