سلام

با تیتر اولم ، اول مخالف خودمم.اما چه کنم و چی بگم تا دلم راضی بشه.نه راضی شدن امروزی و از روی هوس.نه.واقعا دلم درد گرفت وقتی تابلو ورودی پارک جمشیدیه تهران رو دیدم و  در پارک گشتی زدم و برای خودم داستان زیر رو مرور کردم.اول تابلو را ببینیم:

 

 

حجاب از ما بهترون

این تابلو ،ورودی پارک جمشیدیه نصب شده است.در همین اول کار بگم که فوری نگی برو حالم بهم خورد یا ای بابا قدیمی شده یا....تو رو خدا.صبر کن

حالا داستانی که برا خودم مرور کردم چی بود؟

یادتونه تو یکی از فیلم های لورل و هاردی بکیشون سرباز بود و قرار شد جلو مافوقش رژه بره و بعدم به سوالاش جواب بده؟چون یه کمی مثل من کم میآورد جوابهارو یادش دادن و زمانی فاجعه شد که مافوق سؤال ها رو جابجا پرسید و آخرش سؤال کرد که منو مسخره کردی یا خودتو؟گفت: هردو رو

خیلی بهش فکر کردم!در پارک بجز معدود افراد بقیه یا بدحجاب بودن یا بی حجاب.دختران 12-13 ساله ای که بدون روسری بودن یا دختران و مادرانی که وضعشون اسف بار بود.

اولین بار بود به این پارک رفته و خانواده هم دنبالم بودن.دخترم که کلاس اول راهنماییه ، یکی از دوستاشو اونجا دید و دستش رو گاز گرفت!وقتی ازش سؤوال کردم چی شده؟گفت : این همکلاسیم تو مدرسه خیلی باحجابه ، اما اینجا...

جالب اونجاییه که خانواده های باحجاب و متدین هم خیلی راحت نشسته و از آب و هوا و ...لذت میبردن و انگار نه انگار.مسالمت آمیز بودنشون داشت منو خفه می کرد.آخه چرا؟

واژه  امربه معروف و نهی از منکر براشون تنفر داشت.راحت باش.بذار هرکی هرجور راحته...

تغییر مفاهیم برام معنا پیدا می کرد و این قسمت دعای ندبه که فریاد میزنی و میگی:این المدخر لتجدید الفرائض و السنن ترجمه میشد.

 




برچسب ها : حجاب  ,