اگر که، من و تو، همان کاری را بکنیم که همه میکنند؛ قطعاً، به همان نتیجه ایخواهیم رسید، که همه میرسند.
از راهِ کارهایِ تکراری و همیشگی، هرگز، نمیتوان به دستاوردهایِ نو و غیرتکراری رسید:
به هرزه، بی «می» و «معشوق»، عُمر میگذرد
بَطالتم بَس؛ از امروز، کار خواهم کرد
به یادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت
بنایِ «عهد قدیم»، استوار خواهم کرد ...
دُعای عهد قدیم، فقط خواندنی نیست؛ کار کردنی ـ هم ـ هست، به کار بردنی ـ هم ـ هست.
دعای عهد، پیماننامهیی ست که ـ حتماً ـ به امضای دو طرف باید برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت! پیمانشکنی، ریشه در نادانی و سُست عهدی دارد.
نمیشود ندانست، و کاری کرد!
آن که نمیداند چه میکند، در واقع، دارد کاری نمیکند؛ و ای کاش، اصلاً، کاری نمیکرد! پیامبر دلآگاه و دلسوزمان ـ حضرتِ ختمی مرتبت، صلّی الله علیه و آله ـ با دلشورهیی دلسوزانه میگفت: «آنکه، نادانسته کاری میکند؛ به جای آنکه کار را درست کند، خرابتر ـ هم ـ خواهد کرد!»
[نهجالفصاحه/سخن شمارة 3058]
توبه و تغییر، تنها راه، برای کاری کردن است.
انقلاب، دیگرگونسازی ست: انقلاب، دیگرگون شدنست. انقلاب، دیگرگون کردنست.
و «خلّاقیت»،
یعنی اینکه شما کاری بکنید که تا کنون نمیکردهاید؛ و در نتیجه، به دستاوردی نایل شوید، که تاکنون در دنیایتان نبوده است!
«انتظار» هم، نوعی انقلاب است؛
«انتظار» هم، نوعی خلّاقیت است. از «خلّاقیت انتظار»، میباید بهطور «خلّاقانه» بهره گرفت.
وگرنه، همین انتظاری که میتوانست بهترین «فرصت» برای «زمین» و «زمان» باشد، به صورت بدترین «تهدید» رُخ میتواند نمود!
بیایید کاری بکنیم،
و با «مدیریتِ تهدیدها»، بهترین فُرصتهای انسان و جهان را، بیافرینیم.
از هر فرصتی که به خوبی استفاده نکنیم ـ باور کنید که خودش به بدترین تهدید، تبدیل خواهد شد.
نمیشود کاری نکرد، و به جایی رسید؛ و شاید «مسألهشناسی»، نخستین کاری باشد که باید کرد. آن کس که مسألههایش را نمیشناسد، و یا اگر میشناسد، آنها را نمیتواند دستهبندی و اولویتبندی کند ـ حتماً ـ شکست خواهد خورد! ... امّا، آنکه مسألة خودش را ـ مسألة اساسی و حیاتی خودش را ـ به خوبی شناخته است؛ به واقع، در راهِ نوآوری و «مهندسیِ مجدّدِ زندگی»، گام نهاده است. «خلّاقیت»، دوباره دیدنست؛ و «نوآوری»، دست دادن با آیندهیی ست که آمدنیست!