نوشتار حاضر به بررسی راههای نجات از غفلت و نیز مقایسه حیات دنیوی و اخروی و برتری حیات اخروی بر زندگی دنیا پرداخته است. همچنین در ادامه پس از بررسی برتری زندگی آخرت بر زندگی دنیا، آخرت گرایی حقیقی امری لازم و حیاتی داشته شده و تنها راه نجات انسان معرفی گردیده است.
راه های نجات از غفلت
الف- ممارست بر فکر کردن
از جمله راه هایی که ما از قرآن استفاده می کنیم این است که انسان تمرین کند و خود را عادت دهد به فکر کردن؛ برنامه ای داشته باشد برای اینکه مقداری از وقتش را برای فکر کردن صرف کند. در این زمینه آن قدر تشویق شده که یک ساعت فکر کردن مساوی با یک یا شصت سال عبادت تلقی شده است. (بحارالانوار، ج 69 ص 293)
البته این تفاوت شاید به دلیل تفاوت مراتب افکار باشد. به هر حال، فکر کردن یکی از امور مطلوبی است که می تواند برای ترقی و تکامل انسان موثر باشد؛ مثلاً، نشسته ایم، می خواهیم فکر کنیم؟ درباره چه فکر کنیم؟ در آیات آخر سوره آل عمران آمده است: و یتفکرون فی خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً. فکر درباره اینکه آفرینش جهان سرسری نیست، هدف دار است، این فکر اگر درست هدایت شود انسان را می رساند به اینکه به عالم آخرت و حساب و کتابی که در آن عالم برای رفتارهای انسان وجود دارد، یقین پیدا می کند. به همین دلیل، در ادامه اش می فرماید: ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک و قنا عذاب النار.
نکته ای را بین پرانتز عرض کنم: بعضی از مسایل هستند که حل کردنشان برای انسان یک بار و برای یک لحظه کافی نیست، انسان احتیاج دارد به اینکه مکرر آن کارها را انجام دهد. یاد خدا کردن از این امور است. یک بار اعتراف کردیم که خدایا تو خدایی، ما هم بنده ایم؛ این کافی نیست، همیشه باید این یاد باشد؛ والذین یذکرون الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم. در همه حال، روز و شب، همه جا به یاد خدا هستند. در برناه نماز که هفده رکعت آن در شبانه روز از واجبات است،
چقدر تکبیر تکرار شده است، اذکار دیگر به همین صورت. پس نماز و اذکار آن را هر روز باید تکرار کنیم. این نشان دهنده آن است که اگر انسان بخواهد در راه صحیح و مستقیم و پابرجا بماند با یک بار انجام دادن عمل کارش به سامان نمی رسد، هر چند دایم در حال تغییر است؛ ممکن است صبح مؤمن باشد، شب کافر شود و بالعکس؛ بخصوص در آخرالزمان بر طبق روایات پیش بینی شده است که «ان العبد یصبح مؤمنا و یمسی کافرا و یصبح کافرا و یمسی مؤمنا»، صبح انسان مؤمن است، شب کافر است و صبح کافر است، شب مؤمن است. (بحارالانوار ج 69 ص 225)
بنابراین، باید این یاد و این فکر را تکرار کرد و ادامه داد تا در هر لحظه انسان از آفات غفلت و وسوسه های شیطانی محفوظ بماند، وگرنه هر وقت مبتلا به غفلت شد، شیطان به سراغش می آید. پس اگر ما یک بار نشستیم و فکر کردیم و عقایدمان را براساس ادله عقلی اثبات کردیم، این معنایش آن نیست که تا آخر عمر دیگر کافی است، انسان در معرض وسوسه شیطان است؛ یک وقت می گوید: از کجا معلوم که فکر دیروز من درست بوده است؟ بخصوص با شبهات که شیاطین دایم القا می کنند. بنابراین، فکر باید ادامه داشته باشد.
ب. مقایسه دنیا و آخرت
وقتی فکر کردیم و رسیدیم به اینکه غیر از این زندگی دنیا، که معمولا هفتاد، هشتاد سال بیشتر طول نمی کشد و با مرگ پایان می یابد، می بینیم این تمام حیات انسانی نیست، بخش کوچکی از حیات انسان است، بخش اعظمش پس از مرگ است و در عالم قیامت. بنابراین، زندگی دنیا هر قدر هم طولانی باشد، محدود و متناهی است، اما زندگی آخرت نامتناهی است. وقتی باور کردیم که چنین زندگی ای هست، آیا بعد هم در این زمینه جای فکر کردن هست؟ قرآن می فرماید: (کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون فی الدنیا و الاخره )(بقره:219 و 220) ما آیات خود را برای شما بیان می کنیم تا شما بیندیشید و درباره دنیا و آخرت فکر کنید. پس فکری که درباره اش بحث کردیم، نتیجه اش این بود که زندگی ما منحصر به دنیا نیست، آخرتی دارد، وگرنه این نظام عبث و بیهوده خواهد بود. بعد که فهمیدیم آخرتی هست دیگر درباره چه فکر کنیم؟ (لعلکم تتفکرون فی الدنیا و الاخره .) زندگی دنیا و آخرت را مقایسه کنید. تا حالا اصلا توجهی نداشتیم که آخرتی هست، حال که توجه پیدا کردیم، آیا این دو مساوی اند؟ یک بخش زندگی ما هفتاد، هشتاد سال است. پس از این مدت هم عالم آخرت است. حال چه نسبتی بین این دو هست؟ قرآن، خودش راهنمایی کرده است که این گونه فکر کنید و فرموده: (بل تؤثرون الحیوه
فکر کنیم ما یک زندگی داریم، خیلی هم که مرفه زندگی کنیم و راحت باشیم، هفتاد هشتاد یا حداکثر صد سال است. فرض کنیم یک زندگی مرفه دیگری هم داشته باشیم که آخرت است. کدام یک بهترند؟ یک فرق کلی و اساسی بین این دو آن است که این یکی محدود است و آن یکی نامحدود. فاصله بین این دو یک «نا» است. این «محدود»، آن «نامحدود». مطلب را بازتر کنیم، ببینیم «محدود» و «نامحدود» یعنی چه؟
برتری آخرت بر دنیا:
1. نامحدود بودن آخرت: اگر شما از اول عمرتان شروع کنید به عدد نوشتن و از طرف چپ پشت سر هم عدد 9 بگذارید و این کار را صد سال ادامه دهید تا ببینید به کجا می رسید، عمر آدم تمام می شود و پس از صد سال نوشتن، در نهایت آن عدد باز هم محدود است. اگر مصداق هر یک از این 9ها یک سال باشد و این عدد نشانه طول سال های زندگی آخرت باشد، باز حقش را ادا نمی کند؛ چون عدد تمام می شود، ولی آخرت تمام نمی شود. اگر مصداق هر واحدش را یک سال نوری فرض کنیم - که در هر ثانیه نور سیصد هزار کیلومتر راه می پیماید- باز عدد تمام می شود، ولی عمر آخرت تمام نمی شود. چه نسبتی است بین زندگی ما و آخرت؟ چند برابر است؟ هزار برابر؟ یک میلیون برابر؟ یک میلیارد برابر؟ باز این نسبت ها محدودند. عمر دنیا را شما به هر نسبتی اضافه کنید، به هر توانی برسانید، باز هم محدود است. اما عمر آخرت تمام نمی شود. وقتی فکر کنیم دربارأ دنیا و آخرت، ببینیم کدام یک اهمیتشان بیشتر است، خواهیم فهمید که اهمیت آخرت بی نهایت بیش از دنیاست. نمی توان گفت: یک برابر، دو برابر، صد برابر، هزار برابر، یک میلیون برابر؛ چون بین متناهی و نامتناهی هیچ نسبتی نیست.
اگر شما را مخیر کنند به اینکه جایی زندگی کنید و یک سال وسایل راحتی تان را فراهم کنند، یا در جای دیگری دو سال با همان کیفیت، کدام یک را ترجیح می دهید؟ معلوم است، به همان اندازه که آن عمر طولانی تر است، رجحان دارد. پس آخرت به همان اندازه که عمرش طولانی تر از دنیاست، بر دنیا ترجیح دارد. چند برابر طولانی تر است؟ بی نهایت. پس آخرت بی نهایت از دنیا ارزنده تر است: (بل تؤثرون الحیوه
2. برتری لذات آخرت بر دنیا: ولی تنها برتری آخرت بر دنیا طولانی تر بودن عمرش نیست، جهت دیگری هم دارد: هر ساعتی از زندگی دنیا را که فرض کنید در بهترین شرایط لذت و راحتی و رفاه و آسایش باشید، اگر همین را با مشابهش مقایسه کنید- به فرض ما در آخرت همین زندگی را داشته باشیم که بتوانیم بگوییم یک ساعت شصت دقیقه ای از زندگی آخرت اگر این دو را با هم مقایسه کنیم، آیا با هم مساوی اند؟ صرف نظر از اینکه آن طولش به قدر بی نهایت بر این یکی برتری دارد، یک واحد- مثلا- یک ساعتی اش هم با این یکی برابر نیست. چرا؟ چون وقتی لذت های این دنیا را حساب می کنید هیچ وقت لذت خالص برای شما پیدا نمی شود. لذت های دنیا هم در مقدمات، هم در مقارنات و هم در مؤخرات محفوف به آلام و رنج ها و خستگی ها هستند. خوش ترین لذت ها را تصور کنید! برای رسیدن به آن چقدر باید زحمت بکشید تا حاصل شود؟ مثلا، لذت خوردن غذای لذید. برای تهیه این غذا چقدر باید زحمت کشید؟ اگر پولش را هم داشته باشید، تا مواد اولیه اش را تهیه کنید، تمیز نمایید و غذا را آماده سازید، چقدر طول می کشد؟ این ها همه خستگی دارند. باید انرژی صرف کرد تا غذا سر سفره آماده شود. بعد لقمه را که برمی دارید و در دهان
یکی از لذت های خوراکی و آشامیدنی آخرت برای مؤمنان «خمر» است؛ تعبیر قرآن کریم این است: (و انهار من خمر) (محمد: 51)، آن هم نه یک جرعه یا
پـس حتی اگر یک واحد از ساعات التذاذ دنیا را هم بخواهیم با آخرت بسنجیم، می بینیم آخرت بر آن رجحان دارد؛ صرف نظر از اینکه آن بی نهایت طولش بیشتر است، این یکی همراه با خستگی و رنج است - (لقد خلقنا الانسان فی کبد) (بلد: 4)، زندگی دنیا بدون رنج امکان ندارد
3- آخرت؛ زندگی حقیقی: بر این مورد بخصوص در قرآن تأکید شده، ولی مسئله ای هست از همه این ها بالاتر: این ها مقایسه هایی هستند که ما بین زندگی دنیا با زندگی آخرت داریم؛ آن طولش بیشتر است، این لذت هایش همراه با رنج است، آن رنج ندارد، ... ولی حقیقت مسئله چیز دیگری است
قرآن در چندین مورد
به حسب یک معنا، زندگی دنیا زندگی مجازی است، به زحمت می توان اسمش را «زندگی» گذاشت: بازی زندگی است، ادای زندگی درآوردن است، زندگی حقیقی نیست.
این ها سه فرق اساسی بودند بین زدگی دنیا و آخرت. دو تا از آنها را ما کمابیش با فکر خودمان می توانیم بفهمیم. یکی طول عمرش را - البته درست نمی توانیم مقایسه کنیم، اما با «نای» نامحدود و نامتناهی می توانیم اشاره کنیم که چقدر طولانی تر است
آخرت گرایی حقیقی
وقتی فکر کردیم و فهمیدیم که زندگی آخرت بهتر از دنیاست چه کنیم؟ زندگی دنیا را رها کنیم، برویم خودکشی کنیم؟ یا نه، از همه لذت های دنیا صرف نظر کنیم، در غاری تنها بدون لذت زندگی کنیم؟ بعضی از کسانی که تابع ادیان الهی بودند، حتی در بین مسلمان ها، وقتی گفته شد آخرت این قدر بهتر از دنیاست. می گفتند: پس باید دنیا را رها کنیم تا آخرت را به دست آوریم. رفتند، از زندگی دنیاصرف نظر کردند و در گوشه ای، صومعه ای یا دیری نشستند. بعضی از گرایش های تصوف از همین جا پیدا شده است. آن ها که راست می گفتند می خواستند سیر و سلوک داشته باشند و به کمالی برسند- آن ها که دکان باز کرده بودند که هیچ- این جورفکر کردند؛ و البته اشتباه نموده اند. وقتی خدا می فرماید:(آخرت بهتر از دنیاست، نمی فرماید: دنیا را رها کن، می فرماید: دنیا را وسیله قرار بده تا به آخرت برسی. این ها را در دنیا به تو داده اند تا از یک طرف، بدانی، انسان چگونه می تواند به لذت هایی برسد- منتها به صورت بی نهایتش- تا انگیزه پیدا
اگر گفتند دنیا را با آخرت مقایسه کن، دنیا را به آخرت نفروش، یعنی دنیا را برای آخرت وسیله قرار بده، خودش را هدف قرار نده، به طوری که مانع از سیر معنوی شود، بلکه از همه این لذت هااستفاده کن، به گونه ای که آن لذت ها را برای تو فراهم کنند. آن لذت ها در گرو تلاش تو در این عالم است. تلاش تو دراین عالم در گرو استفاده از این نعمت هاست. تا از این نعمت ها به اندازه معقول و مشروع استفاده نکنی، نمی توانی وظایفت را درست انجام بدهی. مثلاً، برای همین فکر کردن، شما باید انرژی داشته باشی، یا اگر بخواهی جهاد کنی یا درس بخوانی باید قوت داشته باشی. اگر وسایل راحتی در اینجا برای انسان فراهم نشود، نمی تواند به وظایف شرعی اش عمل کند.
جان کلام
کلام در این است: آنجا که التذاذ دنیا با آخرت تزاحم پیدا می کند، یعنی نوع التذاذی است که حرام است، یا دست کم مرجوح است، راه حلالش و ارجحش را پیدا کن. وگرنه آنجایی که التذاذ از زندگی دنیا در جهت تکامل معنوی و پرستش خدا و شکرگزاری نعمت های خدا باشد، هیچ نکوهشی ندارد. تا انسان لذتی را درک نکند، از نعمتی استفاده نکند، چه شکری بجا بیاورد؟ اصلاً انگیزه شکر برای آدم پیدا نمی شود. وقتی آدم تشنه بود و جرعه ای آب خنک وگوارا نوشید، می فهمد آب چه نعمت بزرگی است! آن وقت می گوید: الحمدالله. اما اگر آدم اصلاً مزه آب را نچشید، یا وقتی تشنه شد، آبی به دست نیاورد، انگیزه ای هم برای شکر پیدا نمی کند.
همه نعمت های دنیا وسیله اند برای اینکه انسان به یاد خدا بیفتد و با او ارتباط پیدا کند. خدایا، تو را شکر می کنم که این نعمت های خوب را به من مرحمت کردی؛ اما به شرط اینکه نعمت های خدا را بشناسد. تصور نکند نعمت های خدا فقط اسباب گول زدن هستند. بسیاری از نعمت های دیگر در این دنیا هستند که ما از آن ها خبر نداریم. باید از این نعمت ها که در دسترسمان هستند و خوب می شناسیم، به صورت مشروع و با انگیزه صحیح و به قصد شکر خدا و استفاده از آن ها برای انجام وظایف استفاده کنیم و درصدد باشیم نعمت هایی را که هنوز نشناخته ایم، لذت هایی که در عبادت پیدا می شوند، در سحرخیزی پیدا می شوند، آن ها را بشناسیم و تجربه کنیم.
یکی از بزرگان که از مفاخر حوزه است- خداوند بر طول عمرش بیفزاید- می فرمود: اگر سلاطین عالم، که بهترین وسایل لذت برایشان فراهم است، می دانستند که در نماز چه لذتی وجود دارد، دست از سلطنت می کشیدند. من و شما درست حلاوت مناجات با خدا را نچشیده ایم. خدا وقتی می خواهد مومن را عقوبت کند، گوشمالی بدهد، حلاوت مناجات را از دلش برمی دارد. این تنبیه برای مومن است. اما کسی که اصلاً آن را نچشیده است چه؟ فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قره
منبع :ماهنامه معرفت
برچسب ها : مذهبی ,