اگر فتنه 88 اتفاق نمی افتاد اکنون موقعیت راهبردی ایران در منطقه و جهان چگونه بود؟ اگر طرف های بازنده انتخابات 40 میلیونی سال 88 به رای مردم تمکین می کردند، مجری پروژه دشمن نمی شدند و با تن دادن به قواعد دموکراسی شکست از رقیب را می پذیرفتند، آیا باز هم دشمن مجال آن را پیدا می کرد که راهبرد «تجمیع فشار بر ایران» را از سال 89 به این طرف به عنوان گزینه اصلی سیاستگذاری خود درباره ایران در پیش بگیرد؟ این سوال ها از این رو مهم است که دقت در آنها می تواند یکی از مهم ترین مسائل امنیت ملی ایران ظرف 3 سال گذشته را تعیین تکلیف کند؛ مسئله ای که می توان آن را «تاثیر تحولات داخلی بر تصمیم گیری های راهبردی دشمن» نامید. قلب این مسئله آنگونه که با مطالعه سیر حوادث در این 3 سال می توان فهمید یک جمله بیش نیست: «تغییرات محیط سیاست داخلی در ایران، راهبردهای دشمن را چگونه و در چه جهتی جابجا کرده است»؟
خرداد 1387 را به یاد بیاورید. یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران. در اینجا فرصتی برای توصیف دقیق شرایط محیط امنیت ملی ایران در آن مقطع نیست. به طور بسیار خلاصه، ایران یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری 88 در اوج قدرت داخلی و منطقه ای قرار داشت. در داخل ایران مردم به دور از هر گونه انحراف طعم شیرین دریافت خدمت بی منت را چشیده بودند و در بین گروه های سیاسی هم اجماعی کم و بیش کامل در این باره وجود داشت که دولت نهم تکرار خواهد شد. در محیط سیاست خارجی 5 قطعنامه شورای امنیت علیه ایران -که 3 قطعنامه آن، قطعنامه تحریم بود- نه تنها هیچ تاثیری بر برنامه هسته ای ایران به جای نگذاشته بود بلکه برنامه ایران نسبت به سال 2006 یعنی زمانی که تحریم ها علیه ایران آغاز شد، رشدی چنان محسوس داشت که برخی از ناظران به بوش پسر طعنه می زدند که اگر پرونده ایران را به شورای امنیت نمی فرستاد، شاید 164 ماشین سانتریفیوژ ایران در سال 2006، به این سرعت به 8000 سانتریفیوژ در سال 2008 تبدیل نمی شد. کار به جایی رسید که خاویر سولانا در همان ایام به تهران آمد و با ارائه یک پیشنهاد به ایران که تلویحا غنی سازی اورانیوم را می پذیرفت از ایران خواست مکانیسم فریز را جایگزین مکانیسم تعلیق کند که تا پیش از آن غربی ها آن را خط قرمزی عبور ناپذیر می دانستند. تلفیق ناکامی در تاثیرگذاری بر رفتار ایران از طریق تحریم ها با دو عامل دیگر یعنی تشدید بحران در افغانستان و آشکار شدن نشانه های بحران مالی جهانی وضعیتی بوجود آورد که آمریکایی ها در آن حتی دیگر قادر به پنهان کردن ضعف خود نیز نبودند. مذاکرات «ژنو یک» در اکتبر 2008 در هیمن فضا برگزارشد. آمریکایی ها برای نخستین بار در تاریخ مذاکرات ایران و غرب، مستقیما نماینده ای به این مذاکرات فرستادند و آنطور که برخی مطلعان می گویند لحن آمریکا هیچ شباهتی به آن لحن زورگویانه و متفرعنانه همیشگی نداشت و خلاصه اینکه آشکارا می شد دید آمریکایی ها دریافته اند سبد گزینه هایشان در مقابل ایران کاملا خالی است و بنابراین چاره ای جز ورود به فاز تعامل و مذاکره از موضع برابر ندارند.
طلیعه انتخابات ریاست جمهوری در ایران که آشکار شد به یک باره همه چیز معکوس گشت. در حالی که بنا بود دور دوم مذاکرات یک ماه بعد از مذاکرات ژنو یک برگزار شود، خاویرسولانا تمایلی از خود برای از سرگیری مذاکرات نشان نمی داد. روشن بود که اتفاقی افتاده است و به تعبیری که نگارنده اغلب به کار می برد، غربی ها حس کرده اند یک گزینه جدید به سبد گزینه های آنها اضافه شده که بهتر است تا آن را امتحان نکرده اند، از در مذاکره و امتیازدهی با ایران در نیایند.
آن گزینه چه بود؟ زمانی شاید نمی شد به این سوال یک پاسخ دقیق داد اما اکنون اطلاعات مبسوطی وجود دارد که نشان می دهد در آستانه انتخابات سال 88 رصد فضای داخل ایران به غربی ها این پیام را داد که درون فرایندی به نام انتخابات ریاست جمهوری دهم فرصتی گرانبها برای آنها وجود دارد که نباید آن را از دست بدهند. غرب حس می کرد برای پایین کشیدن ایران از اوجی که در آن قرار گرفته و برای فرار از تن دادن به حقارت پذیرش شکست در مقابل ایران متحدانی در داخل ایران یافته و لذا تصمیم گرفت با وجود نیاز مبرمی که داشت روند مذاکره با ایران را تعطیل کرده و تمام امکانات خود را برای تقویت ناآرامی و بی ثباتی داخلی در ایران بسیج کند.
مذاکرات با ایران تا یک سال متوقف ماند. در تمام این سال امید غربی ها این بود که شرایط داخلی ایران به قدری بحرانی شود که ایران چاره ای جز امتیاز دهی در خارج برای جلوگیری از درگیری همزمان در دو جبهه نداشته باشد. مذاکرات ژنو دو درست یک سال بعد یعنی در اول اکتبر 2009 برگزار شد. این بار غربی ها در حالی پای میز آمدند که گرچه می دانستند امیدی به موفقیت جنبش به اصطلاح سبز در ایران نیست و این بساط روز به روز بیشتر تحلیل می رود اما تصور می کردند الان ایران به لحاظ داخلی ضعیف شده و دیگر با قدرت و صلابت پیشین قادر به مقاومت در مقابل آنها نخواهد بود و ثانیا به دلیل اختلافات ما بعد انتخابات جامعه سیاسی در ایران دچار تشتت و پراکندگی شده و لذا آنطور که هیلاری کلینتون همان ایام گفت ایران فعلا قادر به گرفتن تصمیم های بزرگ درباره مسائل سیاست خارجی و امنیت ملی خود نخواهد بود.
این اشتباه بزرگی است اگر کسی تصور کند خیانت فتنه 88 به کشور آتش زدن چند سطل آشغال یا چند روزی ناآرام کردن یکی دو خیابان در تهران بوده است. خیانت بزرگ و پاک نشدنی فتنه این بود که قرار بود دشمن ناامید را امیدوار کند و فرآیند فشار بر ایران را که در سال 87 ناکارآمدی آن آشکار شده و تقریبا از روی میز حذف شده بود مجددا به روی میز بازگرداند.
از اویل سال 1389 به این طرف کل ماجرای هماوردی راهبردی ایران و غرب در این یک جمله قابل خلاصه سازی است که غرب می خواهد فتنه 88 را مجددا احیا کرده و بی ثباتی سیاسی در ایران را به شکلی جدید طوری که فاقد ضعف های پروژه سال 88 باشد، بازسازی نماید.
آغاز فرآیند تجمیع فشار بر ایران که غربی ها اکنون سعی می کنند آن را به اوج برسانند دقیقا مربوط به یک سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری در ایران یعنی بهار 1389 است. در آن مقطع بود که آمریکایی ها حس کردند فتنه سبز در ایران نیاز به کمک مستقیم تر و موثرتر طرف خارجی دارد و به همین دلیل تصمیم گرفتند مجموعه اهرم های فشار خود علیه ایران را که فشار دیپلماتیک، حمله نظامی، عملیات اطلاعاتی و تحریم در راس آنها قرار داشت با هم ترکیب کرده وبه طور همزمان اعمال کنند. از سال 89 تا همین امروز، تجمیع فشار خارجی بر ایران اساسا هیچ هدفی جز تقویت جریان فتنه- با ترکیبی دیگر- در داخل ایران، تلاش برای بی ثبات سازی محیط درونی ایران و نهایتا وادار کردن نظام به امتیاز دهی به این جریان نداشته است و غربی ها عمیقا به این باور رسیده اند که موثرترین راه برای مقابله با برنامه هسته ای و موشکی ایران هم همین است که جریان سازشکار در ایران زمام امور را به دست بگیرد.
هم اکنون مجموعه ای شواهد وجود دارد که نشان می دهد وضعیت شاخص های امنیت ملی ایران شباهتی عجیب به سال 87 دارد. و این دفعه ایران در اثر موج بیداری اسلامی در منطقه در موقعیت و جایگاهی به مراتب مقتدرانه تر از آن روزها قرار دارند. و از این روی غربی ها سخت در پی آن هستند که راهی برای پایین کشیدن ایران از اوجی که در آن قرار دارد یا به عبارت دیگر متوقف کردن ایران درپیچ تاریخی فعلی پیدا کنند. مجموعه طراحی ها برای انتخابات مجلس آینده تا آنجا که به دشمن خارجی مربوط می شود همین هدف را تعقیب می کند و بزرگترین بی بصیرتی در شرایط فعلی این است که کسانی با ندیدن این موقعیت حساس و بی توجهی به پروژه بسیار جدی که غرب برای متوقف کردن رشد قدرت راهبردی ایران طراحی کرده، بر طبل اختلافات داخلی بکوبند و صحنه انتخابات را به جای آنکه صحنه وحدت و همدلی باشد، به محلی برای افزایش اختلافات تبدیل کنند.اگر معنای بی بصیرتی در سال 88 عدم مرزبندی سریع و به موقع با دشمن بود، معنای بی بصیرتی اکنون ندیدن دشمن و در نیافتن موقعیت تاریخی نظام جمهوری اسلامی است که بر آستانه دروازه خیبر ایستاده است.
مهدی محمدی