با سلام
عجب حادثه ای است بی بدیل حادثه عاشورا.
زهیربن قین بجلی از جمله مردمانی است که سعی کرد در راه حرکت امام حسین(ع) در مسیر او قرار نگیرد و برایش خیلی سخت بود که امام را ببیند.او راه کج می کرد اما بالاخره امام در نزدیکی او قرار گرفته و برایش پیغام داد تا بیا تو را ببینم.او که از هواداران عثمان بود در خود تردید کرد تا برود که اینجا همسرش( توجه کنید) همسرش او را وادار کرد تا ندای فرزند فاطمه را لبیک گوید.رفتن نزد امام همان و عاشورایی شدن همان.
عمربن سعد نیز فرزند ابی وقاص است.همان که پدرش از صحابه پیامبر بود .اما گذشت فقط نیم قرن این فرزند را در مقابل رسول خدا قرار داد.اما امام او را رها نکرد.خواست از دل مرده و بی روح او حیات تازه ای بسازد.اما نشد.امام به او فرمود:از گندم ری نخواهی خورد و او در جواب گفت:از جو ری که خواهم خورد.
او بود که با آمدن شمر دیگر نتوانست خود را بیابد و فرصت طلایی اش از دست رفت و بانگ زد:یا خیل الله.ارکبی و ابشری!واعجبا که این همان کلام پدرش در جنگ قادسیه بود.
اباعبدالله (ع) تا نهایت امکان سعی کرد و او را رها نکرد.
آقاجان می دانم رهایم نمیکنی