خاور میانه سرخی سیبی رسیده است

یک خون تازه در شریانش دویده است

یک عمر در مسیر سکون و سکوت و سنگ

چیزی به جز جمود و حقارت ندیده است

پشت حصار سربی از نیل تا فرات

اینک در انتظار طلوع سپیده است

بازوی پر توان جوان مصممش

یک نقشه جدید برایش کشیده

است هیهات من الذله خاور میانه را

ناباورانه عالم و آدم شنیده است

در عشق می تپد هیجان اراده اش

بر جان او نسیم سعادت وزیده است

با یک غزل نمی شود از این خروش گفت

این ماجرا کرانه ی صدها قصیده است


پروانه نجاتی