مانده ایم که چگونه خود را منتظر می نامیم در حالیکه که کاری غیر از انتظار داریم.
چگونه است که زیر لب تو را صدا می زنیم اما ذکر هر روز و شبمان چیزی غیر از تو است.
چگونه است که دل شکستن هنر شده است در روزگاری که به بی هنری ارزش و بها داده می شود.
در حساب و کتاب چشم انتظاری گیر کرده ام که چند ثانیه از عمرمان را به پایت منتظر مانده ایم. اصلا زمانی بوده که بخواهیم چشم انتظاری برای تو را تجربه کنیم یا اینکه تنها در کوچه و پس کوچه های ذهنمان تصویر چشم انتظاری را ترسیم کرده ایم.
به خود که می نگرم می بینم که برای چشم انتظاری سنگ تمام گذاشته ام البته نه برای منجی عالم بلکه برای تمام ظواهر دنیا و در درس انتظار نمره بیست را گرفته ام و چنان درگیر بازی دنیا شدم که چشمان دیگر سویی برای انتظار تو نداشته است.
نمی دانم سهم من از این چشم انتظاری چیست. نمی دانم چگونه تو را بخوانم تا اجابت کنی مرا و مرهمی بر این دل پزمرده بکشی.
نمی دانم در آخرین روزهای تعطیلی نوروز 90 در کجا شرف یابی.
اصلا نمی دانم اگر می دانستم که در روز 13 فروردین، منزلگاهت کجاست حاضر بودم گشت و گذار و تفریح را رها کنم و برای وصال تو برای مدتی تنها به فکر تو باشم و برای رسیدن به تو قید دنیا را بزنم.
آری من سرگردانم در این نفس سرکش که مرا با خود به هر نقطه ای که می خواهد می برد و من نیز چون بنده ای مطیع گوش به فرمانش هستم.
آقاجان صدایت نزدیک است و امید دارم که پرچمی که در دستان جانباز نایبت با صلابت در عالم امکان به احتزار درآمده است روزی در دستان شما آرام خواهد گرفت.
دعایم کن که بسی محاتجم تا دریابم که فرج ما خاکیان خاک نشین در فرج شما است.
نمی توانم قول دهم که در روزهای تعطیلی چشم انتظار شما باشم ولی بخواه که اگر اهل چشم انتظاری نیستیم اهل دل شکستن هم نشویم و با اعمال و کردارمان قلب مجروح شما را مجروح تر نکنیم.