پس پردهی انقلابیگری!
با توجه به اینکه موسوی در جریان تکوین و پیروزی انقلاب در عمل نقش بارز و شاخصی نداشت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد حاکمیت شد؛ چگونگی ورود او در معادلات قدرت و رشد سریع او در این مرحله و دستیابی به مقام نخستوزیری از مباحث مهم دههی اول انقلاب است.
چهرهی پنهان موسوی، پشت پردهی ادعاهای انقلابی
به دنبال وقایع پس از انتخابات و رفتارهای ساختارشکنانهی موسوی، بسیاری از توجهات به نحوهی حضور این چهره در حاکمیتِ اوایل انقلاب و رشد سریع او، معطوف شده است. با توجه به اینکه موسوی در جریان تکوین و پیروزی انقلاب در عمل نقش بارز و شاخصی نداشت و بعد از پیروزی انقلاب هم از راه شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی وارد حاکمیت شد؛ چگونگی ورود او در معادلات قدرت و رشد سریع او در این مرحله و دستیابی به مقام نخست وزیری از مباحث مهم دههی اول انقلاب است.
چه اندازه موسوی را میشناسیم؟
سابقهی نه چندان روشن موسوی در قبل از انقلاب و این مسأله که به طور معمول مسؤولین و مقامهای سالهای اول انقلاب پروندهی مبارزاتی روشنی دارند و به دلیل همین مبارزات هم در اوایل انقلاب مورد اعتماد قرار گرفتند؛ این سؤال را پیش میکشد که موسوی بدون داشتن چنین سابقهای چگونه توانست اعتماد و اطمینان نیروهای انقلاب را جلب کرده و به یکی از مهمترین سمتها در جمهوری اسلامی، دست پیدا کند؟
در ادامه برای پاسخ به این سؤال دیدگاههای برخی از آگاهان تحولات دههی60، مطرح میگردد:
«محمدرضا سرشار» نویسنده، منتقد و از فعالین سیاسی قبل از انقلاب، نقل قولی را از «شهید دیالمه» (یکی از شهدای هفتم تیر) یک هفته قبل از شهادتش بیان میکند که به روشن شدن این بحث کمک شایانی مینماید. وی از بیان شهید دیالمه میگوید: «با وقوع رویدادهای سال 60 و افشای ماهیت بنیصدر و روشن شدن موضعگیری حضرت امام(قدسسره) دربارهی او، فضا توسط مجاهدین خلق (منافقین) به سمت یک فضای تروریستی رفت و سپس افرادی متأثر از این شرایط، در دل انقلاب رشد کردند. یکی از این افراد که ابتدا مسؤولیت ادارهی روزنامهی جمهوری اسلامی، ارگان حزب جمهوری اسلامی را به عهده داشت و از قِبَل مرحوم «شهید بهشتی» معرفی و حمایت شد، میرحسین موسوی بود. آنچه بسیاری افراد به یاد دارند این است که مواضع فکری ایشان در ابتدا هم مورد تأیید یاران امام و دوستان انقلاب نبود، برای اینکه از نظر فکری به «دکتر سامی» و یاران او و از نظر دیدگاههای اقتصادی به «دکتر پیمان» نزدیک و به حسب قول مشهور، عضو گروه سوسیالیستهای خداپرست بود و لذا مورد تأیید فکری بسیاری از بزرگان نبود.»[1]
ورود موسوی به مسؤولیتهای دولتی با وزارت خارجه آغاز میشود. وی در دولت «شهید رجایی»، مسؤولیت وزارت امورخارجه را به عهده میگیرد. هنگام تصدی مسؤولیت روزنامهی جمهوری اسلامی، مخالفتهایی با مواضع فکری ایشان میشود، اما وی از اینکه مواضع فکری خود را تبیین کند، خود داری میکرد، دیدگاههایش را پنهان میکرد تا در حزب افشا نشود. اما «شهید دکتر حمید دیالمه» و «شهید حسن آیت» قبل از انقلاب با دیدگاههای ایشان آشنا و با آنها به مخالفت برخواسته بودند.
شهید دیالمه: خط فکری موسوی، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمیخواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع کنید به روزنامه میبینید که در خیلی از جاها این خطمشی را طی میکند.
شاید اشارهی سرشار به بخشی از آخرین سخنرانی شهید دیالمه که حدود یک هفته پیش از شهادتش ایراد شده است، زوایایی از نگرشها و عملکرد موسوی را روشن سازد. شهید دیالمه میگوید: «هماکنون من طرح کردن افرادی را برای بعضی از پستها و منسبها، صلاح نمیدانم که معتقدم سیستم فکری نادرستی را در جامعه پیاده میکنند. همین الان افرادی برای بعضی وزراتخانهها کاندیدا هستند که به اعتقاد من خط فکریشان درست نیست. یکی از نمونههایش را که میتوانم به شما میگویم و آن هم آقای موسوی است. خط فکری او، خط فکری جنبش مسلمانان مبارز و پیمان است. البته نمیخواهم بگویم عضو آن سازمان است ولی خط فکریش همان است و اگر رجوع کنید به روزنامه میبینید که در خیلی از جاها این خطمشی را طی میکند. اینها را من از دید حزب نمیبینم، بلکه من اینها را فقط از پایگاه ایشان میبینم والا هیچکدام از اینها را نه به حساب حزب میگذارم و نه به حساب سران حزب و نه به حساب نیروهای مخلص، معتقد و مؤمنی که درون حزب هستند.»[2]
سرشار با اشاره به مخالفتها با انتخاب موسوی برای پست وزارت خارجه، میگوید: «با آمدن موسوی به وزارت امور خارجه، این مخالفتها اوج بیشتری گرفت و تعداد افرادی که به شدت با ایشان مخالفت کردند، بیشتر شد تا جایی که مرحوم شهید بهشتی برای حفظ مصالح حزب و نظام، مجبور به حمایت مستقیم از ایشان شدند. حمایت مرحوم بهشتی به اعتبار تفکر آقای موسوی نبود، بلکه به اعتبار حفظ مدیریت در ساختار نظام بود.»[3]
سرشار معتقد است که مرحوم شهید بهشتی همواره فکر میکرد که افراد ممکن است عوض شوند، دیدگاههایشان را تصحیح کنند و با این نگاه در مورد افراد قضاوت میکرد. غیر از سرشار، دیدگاههای «حمیدرضا نقاشیان»، از فعالین سیاسی و مبارزین قبل از انقلاب در مورد چهرهی واقعی موسوی در پشت پردهی ادعاهای انقلابی، قابل توجه است. وی از مخالفت موسوی و دوستانش با تداوم دفاع مقدس برخلاف میل و نظر امام خبر میدهد و از کارشکنی شخص موسوی در تأمین نیازهای سپاه برای ادارهی جنگ میگوید. نقاشیان برخلاف برخی ادعاها که از موسوی به عنوان اداره کنندهی جنگ یاد میکنند، میگوید: «روحیهی میرحسین موسوی یک روحیهی جهادی نبود، نیست و نخواهد بود. یک جاهایی به لحاظ سیاسی مجبور به تظاهر بوده، ولی ایشان به ذات با دادن امکانات کشور به جنگ موافق نبود. این را غالب برادران سپاه میدانند و میتوانند به صراحت شهادت دهند. برای تجهیز سپاه معضلات و مشکلات گستردهای وجود داشت. طبیعی بود که ارتش هم برای تجهیز خود پس از انقلاب، نیازهای خودش را داشت. توقع عمدهی سپاه این بود که دولت، ما را تجهیز کند، ولی متأسفانه همیشه با کارشکنی دولت مواجه بودیم.»[4]
وی همچنین از محبوب نبودن موسوی در میان رزمندگان و در جبهههای جنگ سخن به میان میآورد و آن را ناشی از مخالفتهای موسوی درخصوص تأمین نیازهای سپاه و جبهههای جنگ برای تداوم دفاع مقدس میداند. نقاشیان معتقد است موسوی از رویارویی با رزمندگان سپاهی به دلیل احتمال مورد سؤال قرار گرفتن، میترسید.
این ادعای نقاشیان مورد تأیید افراد دیگری هم میباشد. چنان که برخی از تحلیلگران مسایل جنگ، یکی از دلایل پذیرش قطعنامه توسط امام(ره) را اعلام دولت برای نداشتن بودجهی ادامهی جنگ میدانند.
مقام معظم رهبری دیدگاه سیاسی، اقتصادی، حتی منش اخلاقی موسوی را نمیپسندیدند، اما به دلیل اینکه ایشان در حزب بود، باید دیدگاه حزب را در مورد ایشان بیان میکردند، ولی بهمرور، شیوهی رفتار میرحسین موسوی با رییس جمهور، از موضع کبر، نخوت، غرور، قبول نداشتن و گاهی بیاحترامی میشود.
اظهارات «روغنی زنجانی» وزیر برنامه و بودجهی موسوی هم این بحث را اثبات میکند. وی از نامهای سخن میگوید که به موسوی نوشته و در آن اعلام کرده که امکان ادامهی جنگ وجود ندارد و سپس استعفا کرده است.[5] به نظر میرسد استعفای موسوی هم بعد از این نامه و در تلاش برای فشار آوردن بر امام، برای پذیرش آتش بس بوده است.
یکی دیگر از مسایل مهم درخصوص این دوران، این واقعیت است که رییس جمهور وقت، حضرت آیتالله خامنهای مشکلات جدی با موسوی و نخستوزیری ایشان داشت. اما به دلیل تبعیت از حضرت امام تن به نخست وزیری وی داد. نقاشیان به دلایل حمایت اولیهی آیتالله خامنهای از موسوی اشاره کرده، میافزاید: «وقتی در دور اول برای وزارت امور خارجه و سپس نخستوزیری موسوی رأیگیری میشد، حمایت مقام معظم رهبری در آغاز، حمایت حزبی بود، یعنی ایشان اگرچه مخالف دیدگاه موسوی بودند، اما جزو کادر مرکزی حزب جمهوری بودند و بخش اکثریت از کادر مرکزی به آقای موسوی رأی داده بودند.
مقام معظم رهبری هم به رأی اکثریت احترام گذاشتند و طبیعتاً یک رأی مشترک را عنوان کردند. مقام معظم رهبری دیدگاه سیاسی، اقتصادی، حتی منش اخلاقی موسوی را نمیپسندیدند، اما به دلیل اینکه ایشان در حزب بود، باید دیدگاه حزب را در مورد ایشان بیان میکردند، ولی بهمرور، شیوهی رفتار میرحسین موسوی با رییس جمهور، از موضع کبر، نخوت، غرور، قبول نداشتن و گاهی بیاحترامی میشود.»[6]
با وجود این پیشینه، حمایتهای امام(ره) از موسوی به ظاهر تناقضی را پیش میکشد. در این مورد لازم به یادآوری است؛ گرچه اثبات اینکه حمایتهای حضرت امام(ره) از موسوی با توجه به شرایط و مصالح نظام بود و متن رد استعفای وی از جانب امام، اسناد و مدارک عملکرد موسوی، مهمترین سند در این زمینه است. اما حتی بر فرض، این حمایتها به دلیل رضایت امام عملکرد صحیح موسوی و شخصیت وی بوده است؛ طبق همان قاعدهای که خود حضرت امام به عنوان یک شاخص مطرح نمودند؛ معیار، حال افراد است، باید دید عملکرد امروز وی در چه مسیری است.
[1]- گفتوگو با محمدرضا سرشار، نظر شهید دیالمه (شهید هفتم تیر) دربارهی میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، رجا نیوز ، 10/3/1388
[3]- همان
[4]- مصاحبه با نقاشیان در مورد وقایع پس از انتخابات و رفتارهای موسوی، سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نقل از جوان آنلاین، 17/8/1388
[5]- محمد جواد اخوان، همان، ص 91
[6]- مصاحبه با نقاشیان، پیشین(*)
*جمعی از نویسندگان؛ راضیه امیری رز، فاطمه امیری رز و افسانه قائم/ انتهای متن/