صدای پای پیامبر
مژده آمدنت که در زمین پیچید، دشتهای روشن توحید، از پروانههای سپید عشق، پوشیده شد و مکه را امواج نورانی حضورت در بر گرفت.
آمدی و طاق کسرای ظلم، ترک برداشت.
آمدی و آتشکده تیرگی به جوخه خاموشی سپرده شد.
فرود آمدی، در سرزمینی که کویر جهل و بیخبری، جوانههای آگاهی و عاطفه را خشکانده بود و خورشید عدالت در پشت کوههای نا مردمی به خون نشسته بود.
آه! ای رسول مهربانی! جهان، دلیل بودنش را در چشمهای توحیدی تو جستجو میکند و بشر، از آن هنگام که صدای گامهایت را در کوچههای بلند رسالت شنید، شکوه زیستنش را تجربه کرد.
تو خاتم النبیّینی؛ آخرین پیام آور روشنی و مهر، کسی که آسمانها، معجزه شق القمرش را از خاطر نخواهند برد، او که جبرئیل، در رکابش به معراج آفتاب رفت و «حرا»، زمزمههای شورانگیز شبانهاش را در اوج جهالت و بت پرستی به شهادت میآید.
محمد صلیاللهعلیهوآله میآید، تا هبل، لات و عزّی، شرافت انسان را نیالایند.
میآید تا دختران معصوم عرب را افکار پوچ و پوسیده پدرانشان در خاکستر ناجوانمردی مدفون نسازد.
خشمش، شمشیری ست که تنها بر پیکر ناساز ستم، فرود میآید.
آئینش تکاپو میآموزد و فصل فصل کتابش، آیینه تمام نمای رستگاری است.
محمد صلیاللهعلیهوآله پا به دنیا میگذارد و آفرینش را در عطر پرستشی سبز، یله میکند. او آخرین نوید خداوند است، برای انسانی که خود را در بیراهه خود پرستی گم کرده بود.
او میآید؛ عرشیان، ستاره باران تولدش را به ترانه میایستند و زمینیان، آخرین رسول وحی را به استقبال میدوند.
برچسب ها : مذهبی ,