خانه عنکبوت را دیدی؟ به حتم دیدی، اما چقدر با دقت نگاهش کردی؟ دیدی که با اشارهای از هم گسسته میشود! و بیچاره عنکبوت ... چه مصالح سستی دارد خانهاش! ... که با وزش نسیمی ملایم، تار و پودش در هم می ریزد! ... که بارش چند قطره باران بر آن، آن را متلاشی میکند! ... که حتی نشستن گرد و غبار بر آن، پاره پارهاش میکند! ... .
و چه خانهای است این خانه عنکبوت ... که همین خانه سست برایش، هم جایگاه استراحت است و هم دامی برای صید حشرات و به دست آوردن غذا؛ همین خانه بی نهایت سست و بی دوام!
حالا به نظرت تخت و تاج فرعونها، اموال بی حساب قارونها، قصرها و گنجهای شاهان همچون خانه عنکبوت نیست؟ که به یقین هست، که تاریخ گواه صادقی است بر خانه عنکبوتی بودن و سستی قدرتهای مادی که نمیتواند تکیه¬گاه آدمی باشد ... .
«مَثلُ الّذینَ اتّخَذوا مِن دونِ اللهِ أولیآءَ کَمَثلِ العَنکبوتِ اتّخَذَت بَیْتاً و إنّ أوهَنَ البُیوتِ لبیتُ العَنکبُوتِ لَوْ کانُوا یَعلَمونَ» 1؛ "مَثَل کسانی که به جای خدا، اولیایی دیگر اتخاذ میکنند، مَثَل عنکبوت است خانه ساختنش و به درستی که سستترین خانه ها، خانه عنکبوت است، اگر بدانند."
قدرت و توانایی مشرکان، مانند همین خانه عنکبوتی است که پایدار نیست و نمی توانند حتی خودشان یا پیروانشان را حفظ کنند ... .
گروهی از مردمان چونان عنکبوتاند، عنکبوتی میاندیشند و عنکبوتی عمل می کنند، از قدرت لایزال الهی غافلند و به قدرت های پوشالی روی می آورند و گمان می کنند که بر دژ مستحکمی روی آوردهاند، شعاع و بُرد فکر و عمل اینان، شعاع فکر و عمل فرزند نوح است که صعود بر فراز کوه را مایه نجات از عذاب الهی میدانست ... عنکبوتیان هم مانند عنکبوت، تمامی استعداد، توان و امکانات خویش را برای هدفی حقیر و واهی خرج میکنند ... عنکبوت چنین میپندارد که پناهگاه و دژ محکمی را برگزیده است و به آن تکیه کرده، تار و پود سست و بی بنیادش در واهمه او، به صورت دژی جلوه میکند، خیال اوست که او را به بازی گرفته است، عنکبوتیان نیز اینگونهاند و بی خودی آب در هاون میکوبند، آنها نیز بازیچه خیال و اسیر دنیا و هواهای نفسانی خویشند... .
بشر و قدرتهای غیبی این عالم هرگز نمیتوانند مگسی را خلق کنند که حامل شعور و تشخیص و حیات باشد. بشر میتواند سفینه فضایی بسازد، هواپیما اختراع کند، اما از ساختن موجود ضعیفی به نام مگس ناتوان است ... هیچ پست و مقامی نمیتواند مشرکان را از حوادث حفظ کند؛ بلکه گاهی همان مقام و ثروت باعث قتلشان می شود. متملقان و چابلوسان بدانند اگر خدا نخواهد هیچ قدرتی نمیتواند آنان را نگه دارد. پول پرستان بدانند که مال و منال نمیتواند آنان را از مرگ نجات دهد؛ بلکه گاهی باعث مرگ زودرس آنها می شود ... .
شرک بلایی است که هر کس بدان مبتلا شود، هیچ امیدی به نجاتش نخواهد بود، مگر آنکه توبه کند. از نشانههای شرک، پراکندگی و جدایی و تفرقه میان انسانهاست. چرا که معبودهای مختلف، منشأ روشهای متفاوت، و سرچشمه و جدایی میان افراد جامعه است؛ بخصوص اینکه همواره شرک توأم با هوای نفس و تعصب و کبر و خودخواهی و خودپسندی بوده است ... اگر انسان بداند که خداوند رحمان وجودی است بی پایان و نامحدود، و آفرینش همه موجودات از ناحیه اوست، و هر موجودی در بقای خود، هر لحظه نیازمند عنایت و توجه اوست، و اداره هستی و گشایش همه مشکلات، تنها بدست قدرتمند اوست، و روزی همه موجودات نیز از ناحیه اوست، و اگر شفاعتی هم انجام گیرد، به فرمان او خواهد بود، معنی ندارد که به غیر او روی آورد ... شرک، مثل آتشی است که تمام اعمال نیک انسان را می سوزاند، طوفانی که اعمال آدمی را متلاشی ساخته، با خود می برد ... «اعمال کسانی که به پرودرگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تند باد، در یک روز طوفانی؛ آنها توانایی ندارند کمترین چیزی از اعمالی را که انجام داده اند، بدست آورند» 2 ... اما کسانی که به ایمان و توکل بر خدای رحمان تکیه دارند، تکیهگاه و پناهگاهی محکم و امن و ابدی خواهند داشت. همچنین گناه شرک بقدری عظیم است، که باعث از بین رفتن تمام اعمال نیک انسان می شود، و او را در زمره زیانکاران قرار خواهد داد. زیرا شرط قبولی اعمال، اعتقاد به یگانگی خداوند است، و بدون آن، هیچ عملی پذیرفته نیست 3 ... که شرک بزرگترین آفت برای انسانیت، و آتش شعلهور برای سوزاندن کرامت و کمالات انسانی است ... .
دیده ای تــــو عـــــنکبــوت بی قــــرار |
در خــــــیالی مــی گـــذارد روزگـــــار |
بــوالعــــجب دامـــی بسازد از هـوس |
تا مگر در دامــش افــــتد یک مـــگس |
پیــــش گــــیرد و هـــم دوراندیــش را |
خانه ای ســازد به کـنجی، خویش را |
بعد از آن خـــــشکش کــــند بر جایگاه |
قـــوت خــود ســازد، ازو تا دیــــرگاه |
ناگــــهی باشـــد آن صـــــاحب سرای |
چوب انـــدر دســت برخـــــیزد ز پای |
خـــــانه آن عـــــنکــبوت و این مــگس |
جــــمله ناپیدا کــــــند در یک نــفس |
هست دنـیا و آنکه در وی ساخت قوت |
چــــون مگس در خــانه او عــنکبوت |
گـــر هــــــمه دنیا مســـــــــلم بایدت |
گـــــم شود تا چــــشم بر هم آیدت |
گــــــــــذر زیــــن خاکدان پر غـــــــرور |
چـــــند پیـــــمایی جهان پر غـــــرور |
چشـــــــــــم همت برگـــشا و ره بین |
پــــــس قدم در ره نه و درگـــــه بین |
چون رســـــــــانیدیی بدان درگـاه جان |
خــــود نگنجی تو ز عـــــزت در جهان 4 |
می گویند روزى منصور عباسى حضور امام صادق (علیهالسلام) نشسته بود و مگسى روى صورت (یا بینى) منصور نشست. منصور آن را از خود دور کرد، اما مگس دوباره آمد، باز هم آن را راند، بار سوّم آمد؛ باز هم ردّش کرد ... تا آن جا که مگس خشم منصور را بر انگیخت. منصور به امام صادق (علیهالسلام) گفت: خدا مگس را براى چه آفرید؟ امام(علیهالسلام) در پاسخ فرمود:
«لِیُذِلَّ بِهِ الْجَبّارینَ؛ مگس را براى این آفرید که به وسیله این موجود ضعیف غرور جبّاران و متکبّران را در هم بشکند و پوزه آنان را به خاک بمالد.» 5
برِ دیـــــوانه بى دل شـــــــد آن شـــــاه |
که اى دیــــوانه ، از من حـــاجتى خواه |
چو خورشید است چرخ تاج بخـــــش ام |
چرا چــــیزى نـــخواهى تا ببخـــــشم ؟ |
به شه دیوانه گفــــت اى خفــــته در ناز |
مــــــگس را دار امــــروزى زمـــــــن باز |
که چندان این مگس بر من گزیده است |
تو گوئى در جهان جز مــن ندیده است |
شهش گفتا که این کار، آن من نیست |
مگس در حکم و در فــرمان من نیست |
بدو دیـــــوانه گـــــفتا، رخــــت بــــردار |
که تو عـــاجزترى از مـــــن به صــد بار |
چو تو بر یـک مــــــــگس فــرمان ندارى |
برو شــــــرمى بدار از شــــــــــهریاری 6 |
و شاید اگر در آفرینش مگس اندکی تأمل کرده باشی، خداوند متعال مگس را ضعیف و گستاخ آفریده و شیر را قوىِ و درنده خلق کرده است. اگر آن وقاحت و گستاخى که در مگس است، در شیر مىبود؛ هیچ کس روى زمین از زخم وى در امان نبود، لیکن به کمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزاى خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قدرت شیر نفرت و رمندگى سزا بود. هر چیز به جاى خویش آفرید و به سزاى خویش بداشت ...7
... و آنکه به توان و نیروی خودش می نازد و این توان و نیرو را از خود می داند، به خدایش شرک ورزیده و همه چیز را برای خویش نابود کرده است ... «إنّ الله عزّوجلّ یحاسِبُ کلّ خلقٍ إلاّ مَن أشرکَ بالله؛ خداوند از جمیع مردم در قیامت حساب می کشد، جز از کسی که برای خدا شریک قایل باشد.»8
نوشتهی زهرا رضاییان
1. عنکبوت: 41.
2. ابراهیم: 18.
3. زمر: 65.
4. منطق الطیر، ص 142.
5. بحارالانوار، ج 47، ص 166.
6. تفسیر امثال القرآن، ص 375.
7. اقتباس از کشف الاسرار و عدة الابرار، ج 8، ص 210.
8. عیون اخبار الرضا(علیهالسلام)، ج 2، ص 29.