عبدالمطهر محمدخانی در میان هیاهوی رسانهای مربوط به حواشی سخنرانی ناتمام سیدحسن خمینی، خبری ابتدا دهان به دهان در میان اهالی سیاست و رسانه زبان به زبان گشت و بعد از آن به آرامی بر روی خروجی برخی از سایتهای خبری قرار گرفت؛ خبری بسیار کوتاه و البته حیرتانگیز. طبق این خبر که روایت آن از سوی مراجع موثق خبری تأیید شد، در پی درگیری لفظی سیدحسن خمینی و محمدعلی انصاری با محمد نجار وزیر کشور، انصاری از شدت عصبانیت و سایر خصائص اخلاقی که خواننده میتواند در ذهن خود برای این اقدام متصور شود، سیلی محکمی به گوش وزیر کشور دولت قانونی جمهوری اسلامی ایران نواخته است. نگارنده اساساً به کیفیت دعوا، هویت و سابقه طرفین و میزان حقانیت دو طرف نمیپردازد و در این چند روز گذشته تنها به یک سوال میاندیشد. اگر این سیلی در جهت عکس نواخته میشد، چه میشد؟ یعنی اگر به جای اینکه محمدعلی انصاری در معیت سیدحسن خمینی به صورت مصطفی نجار وزیر کشور میکوبید، این وزیر کشور بود که از روی عصبانیت و عدم کنترل صحیح و بر نفس خود، سیلی محکمی نثار گونه محمدعلی انصاری ـ نه حتی سید حسن خمینی ـ میکرد، چه اتفاقی میافتاد؟ بررسی روشهای رسانهای و سیاستورزی اصلاحطلبان در طول دوران دوم خرداد و در ادامه آن روشهای ژورنالیستی فتنهگران در فضای پس از انتخابات سال 88، نویسنده این سطور را به این باور یقینی رسانده است که در صورت حدوث این اتفاق: محمدعلی انصاری به سرعت در یکی از بیمارستانهای شهر تهران تحت مداوای «جسمی» و «روحی» پزشکان متخصص قرار میگرفت. ابتدا پزشکان متخصص نسبت به حال وی ابراز نگرانی کرده و اثرات و عواقب این درگیری و مضروب شدن «رئیس ستاد برگزاری مراسم سالگرد بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (قدس)» را وخیم توصیف میکردند. سپس سیل بیانیهها، نامهها و اعتراضها در محکومیت این اقدام وزیر کشور دولت محمود احمدینژاد بر سر و روی رسانههای فارسی زبان داخل و خارج کشور سرازیر میشد. سران داخلی فتنه و برخی از چهرههای شاخص سیاسی و حتی استوانههای نظام نیز به عیادت انصاری در بیمارستان میشتافتند و با اهدای گل و طلب عافیت برای این یار دیرین بیت امام، برای مسببان واقعی این قضیه که -از نظر آنها- بیشک در رأس آن رئیس دولت دهم قرار دارد، کلی خط و نشان کشیده و ابراز انزجار میکردند. از دیگر سو رسانههای بیگانه و ضد انقلاب نیز هم چون دایه مهربانتر از مادر به صحنه آمده و با یادآوری این اصل که «هر انقلابی فرزندان خود را میخورد»، برای هتک حرمت بیت امام و یاران ایشان آن هم تنها پس از گذشت 21 سال از وفات ایشان ابراز تأسف میکردند. از دیگر سو، گزارشهای خبری گوناگونی به رشته تحریر درمیآمد تا از حادثه کوی دانشگاه 78 تا فاجعه کهریزک و از سعید عسگر تا لباس شخصیهای مجتمع سبحان را با سریش ژورنالیسم حرفهای به هم بچسباند و چون واگنهای به هم پیوسته یک قطار برای زنده کردن تمام این اتفاقات در پیش روی خوانندگان و مخاطبان رژه برود. در مرحله بعد، «نخبگان مردود»، «خواص مسکوت» و «اصولگرایان مستقل» به نوبت به صحنه آمده و چونان مردانی که رسالتی سترگ بر گرده دارند و مجدانه در صدد رفع این بار از دوش خود هستند، اگر توان نگاشتن بیانیه را ندارند، حداقل با انجام یک مصاحبه کوتاه و محکومیت اقدام ددمنشانه وزیر کشور دولت دهم، دین خود را به خط امام و بیت امام راحل ادا میکردند. بخشی از چهرههای شاخص اصولگرایان نیز با تأکید بر حفظ وحدت کلمه و وحدت ملی و یا حتی دولت ائتلافی(!) سعی در به هم آوردن این زخم نموده و بر حسب همرنگ شدن با جماعت برای رسوای جماعت نشدن، این حادثه را به صورت کمرنگ محکوم میکردند. اما همه این بلواها و هیاهوها تنها برای یک سیلی است. ضربهای که از طرف فردی وابسته به یکی از جریانهای سیاسی کشور به صورت فردی وابسته به جریان دیگر سیاسی کشور نواخته شده است. آیا جز این است که این اتفاق در عالم واقع، صورت پذیرفته است؟ آیا جز این است که محمدعلی انصاری از مسئولین موسسه تنظیم به نفر سوم اجرایی مملکت، یعنی وزیر کشور جمهوری اسلامی ایران با زدن سیلی ظلمی بزرگ روا داشته و به نوعی به دولت برآمده از رأی میلیونها ایرانی با هتک حرمت به مهمترین وزیر آن دهنکجی کرده است؟ این اتفاق، حواشی و بازتابهای ناقص و کمرنگ بعد از آن را در مقایسه به حوادث احتمالی برای واقعه عکس آن، چگونه میتوان ارزیابی کرد؟ آیا مظلومیت اصولگرایان موجب شده تا این اتفاق بزرگ و ظلم آشکار حتی در رسانههای اصولگرا نیز بازتاب درخور توجهی نداشته باشد؟ آیا اصولگرایان دچار ضعفهای اساسی در سیاست ورزی و فعالیت رسانهای هستند؟ و یا این فتنهگرانند که علیرغم اداعاهای روشنفکری و خط امامی خود از روشهای خاص ماکیاویستی برای سیاستورزی بهره میگیرند؟ و یا شاید هم هر سه؟ |
خط خطی های یک مبتدی
چهارشنبه 89/3/19 |
توسط : محسن جانجانی
نظر بدهید
مطلب بعدی :
برزک نامه

پیامهای عمومی ارسال شده