اسلام

اطلاعیه طرح سیر مطالعاتی آثار استاد مرتضی مطهری(ره)

«دین اسلام سماحت دارد. به یک انسان می‌گویند "سماحته" یعنی انسان با گذشت، ولی "دین با گذشت است" یعنی چه؟ مگر دین هم می‌تواند با گذشت باشد؟ دین هم با گذشتِ ولی اصولی دارد. چطور؟ دینی که به شما می‌گوید وضو بگیر، همین دین به شما می‌گوید اگر زخم یا بیماریی در بدن تو هست و خوف ضرر داری(نمی‌گوید یقین داری به ضرر) تیمم بکن، وضو نگیر. این معنی‌اش سماحت این دین است. یعنی یک دینِ یک دنده‌ی لجوجِ بی گذشت نیست، در جایش گذشت دارد یا می‌گوید روزه واجب است. واقعاً اگر انسان بدون عذر روزه‌ای را بخورد گناه مرتکب شده است. ولی همین دین می‌بینیم در جای خودش گذشت زیادی نشان می‌دهد. یریدالله بکم الیسر ولا یرید بکم العسر (بقره/185). روزه‌ای. مسافری؛ در مسافرت روزه گرفتن برای تو سخت است. روزه نگیر، قضایش را بعد بگیر ... لازم نیست صد در صد یقین داشته باشی(که روزه برایت ضرر دارد) اگر در قلب خودت احساس می‌کنی که خوف داری که نکند این روزه بیماری تو را تشدید بکند همین کافی است و لازم نیست از کسی دیگر بپرسی... . یک پیرزن یا پیرمرد ممکن است خوف ضرر هم نداشته باشد ولی(چون) رسیده به حدّ پیری و فرتوتی (روزه بر او واجب نیست).

این، سماحت و گذشت است ... یکی از چیزهایی که به موجب آن اسلام همه را جذب می‌کند همین سهولت و سماحت این دین است. پیغمبر فرمود یک نفر مُبلغ باید مبلّغ سماحت و سهولت این دین باشد، کاری بکند که مردم به امر دین تشویق و ترغیب بشوند.»(سیری در سیره نبوی، مرتضی مطهری، صص 217 تا 219 ) 

 

8- ترس از خدا(استقامت و شجاعت)

یکی دیگر از پیش شرطهای موفقیت در پیام رسانی و ارتباط موثر و متقاعدسازی مخاطب، داشتن شجاعت و استقامت در بستر تبلیغ و پیام رسانی است که یکی از آثار با برکت ترس و حیثیت الهی به شمار می‌آید.

«خشیت، آن حالتی است که ترس بر انسان مسلط می‌شود و انسان مسلط می‌شود و انسان جرأت را از دست می‌دهد. جرأت خود را از دست دادن یعنی شجاعت نداشتن، شهامت نداشتن، اما تدبیرهای عاقلانه برای نگرانی‌هایی که در عاقبت کار ممکن است پیش بیاید غیر از این است که انسان جرأت و شهامتش را از دست بدهد. قرآن می‌گوید: داعیان الی الله و منجیان حقیقی، در مقابل خدا، خشیت الهی دارند، جرأت و تجرّی بر خدا یک ذرّه در وجودشان نیست، ولی در مقابل غیر خدا جرأت محض هستند و یک ذرّه خود را نمی‌بازند ولا یخشون احداً الاّ الله. (احزاب/39)

ای پیغمبر! تو خیال نکن که فقط با جاهل روبرو هستی، با غافل هم روبرو هستی. جاهل را به تفکر وادار و غافل را به تذکر، مردم بیش از آن اندازه که جاهل باشند غافل و خوابند، خوابها را بیدار کن و غافل‌ها را متنبّه.

از خصوصیات دیگر در سیره انبیاء و بالخصوص سیره پیغمبر اکرم همین مسئله جرأت یعنی خود را نباختن و استقامت داشتن است که در زندگی پیغمبر اکرم بسیار نمایان است.»(همان، از ص 219 تا 221) 

 

9- غافلان تذکر و جاهلان با تفکر جذب می‌شوند

یکی دیگر از نکات کلیدی و مهمی که می‌بایست در فرآیند پیام رسانی و ارتباط موفق و موثر مورد توجه و تاکید هر مُبلغ و پیام رسان متعهد و مسلمانی باشد، یادآوری و تذکر است. به همین قرآن خطاب پیامبر می‌فرماید: "فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ ... (غاشیه/21 تا 24) ای پیامبر! مردم را بیدار کن، تذکر بده، یادآوری کن.

توبه قریب

در قرآن دو مطلب نزدیک به یکدیگر ذکر شده، یکی تفکر و دیگر تذکر است. تفکر یعنی کشت چیزی که نمی‌دانیم، اندیشیدن برای به دست آوردن آنچه که نمی‌دانیم قرآن دعوت به تفکر هم می‌کند و اما تذکر یعنی یادآوری، تذّکار یعنی به یاد آوردن. خیلی مسائل در فطرت انسان - و حتی گاهی در تعلیم انسان - وجود دارد ولی انسان از آنها غافل است، احتیاج به تنبّه و بیداری دارد. احتیاج به تذکر و یادآوری دارد ... (لذا خداوند به پیامبر اکرم -صلی الله علیه و آله - می فرماید) ای پیغمبر! تو خیال نکن که فقط با جاهل روبرو هستی، با غافل هم روبرو هستی. جاهل را به تفکر وادار و غافل را به تذکر، مردم بیش از آن اندازه که جاهل باشند غافل و خوابند، خوابها را بیدار کن و غافل‌ها را متنبّه.

وقتی خواب را بیدار کردی او خودش دنبال کار می‌رود. یک آدم اگر خواب باشد و خطری متوجه او باشد مثلاً قافله حرکت کرده و او خواب مانده است، تو او را بیدار کن وقتی بیدار کردی دیگر لازم نیست به او بگویی خطر! بلکه همین که بیدار بشود خودش می‌بیند خطر است ... خودش دنبال قافله راه می‌افتد. این است که قرآن(به پیغمبر) می‌فرماید: آن احساس‌هایی که در مردم وجود دارد(و از آنها غافل‌اند)، احساس‌های خفته را بیدار کن. قسمتی از ایمان، بیداری احساس‌های خفته است. و لهذا در اسلام جبر یعنی اجبار در ایمان وجود ندارد .... لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ (بقره/256)(همان، ص 224) 

 

10- جاذبه‌های اخلاقی و محبت از اصلی‌ترین عوامل جذب مخاطب

بدون شک در تمامی عرصه‌های ارتباطی مبتنی بر جلب و جذب مخاطب اعم از روابط بین دو عضو یک خانواده، دو دوست و همکار و نیز روابط بین معلم و شاگرد، همچنین رابطه بین امام و امت، اصل اساسی خوش خلقی، نقش بسیار مهم و موثری را داشته و دارد. به عبارتی پیام رسانی و ارتباط با دیگران زمانی ما را به هدف اصلی یعنی متقاعدسازی مخاطب و هم گام و هم دل نمودن او با محتوای پیام می‌رساند که رفتار و گفتار ما مبتنی بر اخلاق خوش و ملایم باشد.

مصداق بارز این مهم، در سیره معصومین(علیهم‌السلام) به روشنی و وضوح ملاحظه می‌شود و یکی از علل عمده گسترش سریع اسلام را نیز می‌بایست در همین جا جستجو نمود. نه تنها مورخان و منتقدان آگاه به تاریخ اسلام بلکه افرادی چون لامارتین شاعر معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم احدی به پایه پیغمبر اسلام نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند ... که .... هیچ همکار و همدستی ندارد، از خودش شروع می‌شود، همسرش به او ایمان می‌آورد. طفلی که در خانه هست و پسرعموی اوست - علی(علیه‌السلام)- ایمان می‌آورد، تدریجاً افراد دیگر ایمان می‌آورند. آن هم در چه سختی‌ها و مشقت‌ها!

قرآن(به پیغمبر) می‌فرماید: آن احساس‌هایی که در مردم وجود دارد(و از آنها غافل‌اند)، احساس‌های خفته را بیدار کن. قسمتی از ایمان، بیداری احساس‌های خفته است. و لهذا در اسلام جبر یعنی اجبار در ایمان وجود ندارد .... لا اکراه فی الدین قد تبین الرّشد من الغیّ (بقره/256)

و دیگر سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم بزرگی هدف ... قرآن این مطلب را توضیح داده است و تاریخ هم همین مطلب را به وضوح تایید می‌کند که یکی از آن علل و عوامل "سیره‌ی نبوی" و روش پیغمبر اکرم یعنی خلق و خوی و رفتار و طرز دعوت و تبلیغ پیغمبر اکرم است. ... حتی بعد از وفات پیامبر اکرم هم تاریخ زندگی پیغمبر اکرم یعنی سیره‌ی او عامل بزرگی بوده است برای پیشرفت اسلام. (اینجاست که) قرآن کریم (در آیه 159، آل عمران - خطاب به پیغمبر اکرم) تاکید می‌کند: اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند، یعنی این اخلاق تو خود یک عامل است برای جذب مسلمین.»(همان، صص 234 و 235) 

 

نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی
تمرین اخلاق

«این که عرض می‌کنیم پیغمبر ملایم بود و باید یک رهبر ملایم باشد، مقصود این است که پیغمبر در مسائل فردی و شخصی نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولی و کلی. در آنجا پیغمبر صد در صد صلابت داشت.» پیغمبر حتی اهانت و برخورد تند علیه خود را تحمل می‌کرد. اما در مسائل اجتماعی و مسئولیت‌ها و مأموریت‌های دینی نهایت درجه صلابت داشت.

مثال: «شخصی می‌آید و در کوچه جلوی پیغمبر را می‌گیرد، مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم. طلب مرا الآن باید بدهی، پیغمبر می‌گوید، اولاً تو از من طلبکار نیستی و بیخود داری ادعا می‌کنی و ثانیاً الآن پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می‌گوید یک قدم نمی‌گذارم آن طرف بروی(پیغمبر هم می‌خواهد برود و برای نماز شرکت کند) همین جا باید پول من را بدهی و دین مرا بپردازی. هر چه پیغمبر با او نرمش نشان می‌دهد او بیشتر خشونت می‌ورزد. تا آنجا که با پیغمبر گلاویز می‌شود و ردای پیغمبر را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزیش در گردن پیغمبر ظاهر می‌شود.

مسلمین می‌آیند که چرا پیغمبر دیر کرد، می‌بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. می‌خواهند خشونت کنند، پیغمبر می‌گوید کاری نداشته باشید من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان جا می‌گوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد انک رسول الله و می‌گوید: تو با چنین قدرتی که داری این همه تحمل (نشان می‌دهی؟!) این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست. پیغمبرانه است.»(همان، ص 236 و 237)