آمار موجود از شهدای غیر ایرانی دفاع مقدس 4565 شهید می باشد که در این بین ده تن از این شهدا بحرینی هستند که ندای عدالت خواهی انقلاب اسلامی را شنیده و به امام خود لبیک گفتند و با حضور در جبهه های جنگ تحمیلی در مصاف با دشمن بعثی به فیض رفیع شهادت رسیدند.
خط خطی های یک مبتدی
با سلام
شهادت بی بی دو عالم زهرای مرضیه سلا الله علیها تسبلت باد.
1-حوادث بسیار زننده ای که در فوتبال اتفاق افتاد را دیدیم یا شنیدیم.آنچه بر روی صفحه جعبه جادویی قرار گرفت ماحصل میلیاردها تومان هزینه بیت المال بود که خروجی خودرا نشان می داد.با فوتبال مخالف نیستم.دگم اندیش هم نیستم ، اما هر کاری انجام می شود خروجی آن نتیجه کار محسوب می شود.خروجی این مدیریت و فوتبال شایسته ما نیست.به هر ترتیب که هست باید فکری کرد.ماها مدعی بوده و هستیم.نباید برخی به این بهانه به کشور و نظام ما کج دهنی کنند که این برای ما سنگین است و برنمی تابیم.سرمربی جدید تیم ملی باید از این عمل ما برآشفته و بگوید:مگر اینها اول بازی به هم گل ندادند؟پس چرا الان ....این برای ما زشت است.خجالت آور است و مایه شرم.
2- جدول جدید جرایم رانندگی را در روزنامه ها دیدم و برخود لرزیدم.چرا؟قوانین راهنمایی و رانندگی ما بعد از 40 سال به روز شده و از این جهت برخود می بالیم.اما توجه کنیدچه چیزی به روز شده؟جرایم 200 هزار تومانی در انتظار متخلفین در حال مستی یا استفاده از مواد مخدر.این هم یک خروجی است.واقعا بعد از 30 سال نظام مقدس جمهوری اسلامی امروز که قانون قبل از انقلاب به روز شده باید این عناوین بیاید؟
3- به مناسبتی با فردی که شغل مقنی(چاه کن) داشت روبرو شدم.در ذهنم خیالاتی داشتم و سوالاتی زیاد.آنقدر در زندگی و کارهایم فرورفته و فاصله با برخی مشکلات روزمره مردم گرفته ام که ببینید چه سوالی کردم و چه جوابی؟
ازش در اولین سوال پرسیدم آیا تا کنون (بعد از 40 سال چاه کندن) به گنج برنخورده و خلاصه....
در جوابم گفت:ایقدر بگم که از سال گذشته که اینجا به من چلوخورشت دادید و گوشتی خوردم تا کنون نه خودم و نه خانواده ام گوشت نخورده ایم!!!
خودم را جمع و جور کردم و با لکنت زبان خداحافظی کردم.
نه از پشت در خانه ات اجازه دارم صدایت کنم،
نه در کوچه بنی هاشم
برای غریبی ات اشکی بریزم،
و نه حتی
بر دیوار پهلو شکسته باغ فدک
بوسه ای بنویسم.
تنها به من اجازه داده اند
به سنگ های بی روح بقیع خیره شوم
و بر مزار پنهان شده ات
نماز بگذارم.
عبدالرحیم سعیدی راد
ای تجلیگاه نور کبریا
فاطمه ای بهترین عبد خدا
آفرینش پایبست مَقدمت
زنده عیسیدم بود از یک دمت
ای فدایت جان من جانان من
ای تولّایت همه ایمان من
ای بهار بیزمستان علی
ای دل و جان از ولایت منجلی
آسمانها خیره در اعجاز تو
مصطفی دارد همیشه ناز تو
قبله من، کعبه من، خانهات
روح عاشقگشتهام پروانهات
حجرهات والاتر از هفت آسمان
دوستدارانت ز آتش در امان
شیر میدان نبردی فاطمه
اسوه مردان مردی فاطمه
دشمن تو تا به حیدر چیره شد
آسمان هفتعالم تیره شد
جان خود وقف ولایت کردهای
با دفاع خود قیامت کردهای
در میان کوچه غوغا کردهای
مشت دشمن را تو خود وا کردهای
بین دیوار و دری روح نبی
ناله میکردی علی جان یا علی
ای شفابخش دل بیمارها
ای خجل از یاد تو مسمارها
مخزن اسرار حیدر سینهات
روح پاکیها دل آیینهات
ای خدای عشق، ای عشق علی
روز و شب گویم به آوای جلی
روز و شب گویم به صد شور و نوا
تا رسد این گفته بر عرش خدا
«کاش از قلبم به قلبش راه داشت»
کاش زهرا هم زیارتگاه داشت
کاش از شوقم چنان مرغ سحر
میزدم گرد مزارش بال و پر
میپریدم تا کنار تربتش
میشنیدم نالههای غربتش
عالمان شیعه در طول تاریخ از این شبهه پاسخهاى گوناگونى دادهاند که به اختصار به چند نکته بسنده مىکنیم.
عکس العمل تند حضرت در برابر عمر بن خطاب
امیرمؤمنان علیه السلام در مرحله اول و زمانى که آنها قصد تعرض به همسرش را داشتند، از خود واکنش نشان داد و با عمر برخورد کرد، او را بر زمین زد، با مشت به صورت و گردن او کوبید؛ اما از آن جایى که مأمور به صبر بود از ادامه مخاصمه منصرف و طبق فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله صبر پیشه کرد. در حقیقت با این کار مىخواست به آنها بفهماند که اگر مأمور به شکیبائى نبودم و فرمان خدا غیر از این بود، کسى جرأت نمىکرد که این فکر را حتى از مخیلهاش بگذراند؛ اما آن حضرت مثل همیشه تابع فرمانهاى الهى بوده است.
یکی از منابع طراز اول تاریخی که از نظر زمان تالیف، نزدیکترین اثر تاریخی نسبت به صدر اسلام، به شمار می رود کتاب سلیمان بن قیس(متوفی 80 هجری) است.
وی در این اثر ارزشمند تاریخی و روایی در این باره مىنویسد:
وَدَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِی الْبَابِ ثُمَّ دَفَعَهُ فَدَخَلَ فَاسْتَقْبَلَتْهُ فَاطِمَةُ علیه السلام وَصَاحَتْ یَا أَبَتَاهْ یَا رَسُولَ اللَّهِ فَرَفَعَ عُمَرُ السَّیْفَ وَهُوَ فِی غِمْدِهِ فَوَجَأَ بِهِ جَنْبَهَا فَصَرَخَتْ یَا أَبَتَاهْ فَرَفَعَ السَّوْطَ فَضَرَبَ بِهِ ذِرَاعَهَا فَنَادَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لَبِئْسَ مَا خَلَّفَکَ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ.
فَوَثَبَ عَلِیٌّ (علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ فَصَرَعَهُ وَوَجَأَ أَنْفَهُ وَرَقَبَتَهُ وَهَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) وَمَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَالَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاکَ لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لا تَدْخُلُ بَیْتِی.
عمر آتش طلبید و آن را بر در خانه شعلهور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرد و داخل شد! حضرت زهرا علیها السّلام به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه! عمر شمشیر را در حالى که در غلافش بود بلند کرد و بر پهلوى فاطمه زد. آن حضرت ناله کرد: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند کرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد:
یا رسول اللَّه، ابوبکر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتار مىکنند»!
هر چند عمر کوتاهی داشت اما در همین عمر کوتاه به گونه ای زیست که زندگیش سراسر سرمشق شد؛ سرمشق برای یک عمر زندگی عارفانه و عاشقانه، زندگی مملو از نورانیت و صمیمیت، و زندگی سرشار از موفقیت و زندگی با احساس مسئولیت کردن به آنچه در پیرامونش می گذشت.
گمان نشود چون زن است تنها الگوی زنان است و مردان نمی توانند از او الگوبرداری کنند.
ابوبصیر از اصحاب امام صادق(علیهالسلام) تعریف میکند که: همسایهای داشتم که از همکاران سلطان ظالم و ستمکار بود و ثروت زیادی از کنار این سلطان به دست آورده بود، و کنیزان و غلامانی داشت و هر شب مجلسی از عیّاشان تشکیل میداد و به لهو و لعب و عیش و طرب میگذرانید و چند کنیز آوازهخوان و مطرب داشت که میخواندند و شراب میدادند و میخوردند. چون این فرد همسایه من بود همیشه صدای آن منکرات از خانه او به گوش ما میرسید و ما را ناراحت میکرد.
چندین بار به او گوشزد کردم که صدای ساز و آوازت، موجب اذیت و آزار من و خانوادهام میشود؛ ولی متاسفانه توجه نمیکرد، و اصرار و تکرار من به جایی نمیرسید؛ تا یک روز گفت: من مردی مبتلایم و اسیر شیطان شدهام اما تو گرفتار شیطان و هوای نفس نیستی. اگر وضع مرا به صاحب خود آقا حضرت صادق(علیهالسلام) بگویی شاید حضرت دعایی کرده و خداوند مرا از پیروی نفس نجات دهد.
ابوبصیر میگوید: سخن آن مرد بر دلم نشست. وقتی خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسیدم؛ داستان همسایهام را به آن حضرت عرض کردم. حضرت فرمود: وقتی که به کوفه برگشتی او به دیدن تو خواهد آمد، به او بگو جعفر بن محمد(علیهماالسلام) میگوید اگر کارهای زشت و ناپسندت را ترک کنی؛ من برایت بهشت را ضمانت میکنم.
وقتی به کوفه برگشتم مردم به دیدنم آمدند آن همسایهام نیز با آنها بود، وقتی مهمانها رفتند و اطاق خلوت شد؛ گفتم وضع تو را برای امام صادق(علیهالسلام) شرح دادم حضرت فرمود: سلام مرا به او برسان و بگو آن اعمال زشتت را ترک کن تا من برایت بهشت را ضمانت کنم.
آن مرد تا این سخن را شنید گریهاش گرفت. گفت تو را به خدا آقا امام صادق(علیهالسلام) این حرف را به تو زد. گفتم به خدا قسم حضرت اینگونه فرمودند. گفت: برای من همین بس است و از منزلم خارج شد.
پس از چند روز که گذشت فردی را به دنبال من فرستاد، وقتی نزد او رفتم دیدم پشت در ایستاده و برهنه است گفت: هر چه مال داشتم در محلش صرف کردم و چیزی باقی نگذاشتم، برای این است که بدون لباس ماندهام. من سریع به دوستان مراجعه نموده و مقداری لباس که او را تامین کند تهیه کرده، و برایش آوردم.
بعد از چند روز پیغام داد مریض شدهام بیا تو را ببینم. در مدت بیماریاش مرتب از او خبر میگرفتم و با داروهایی به معالجهاش مشغول بودم. بالاخره یک روز به حال احتضار رسید. در کنار بسترش نشسته بودم و او در حال مرگ بود. در آن حال بیهوش شد؛ وقتی بهوش آمد در حالی که لبخند میزد گفت:
ای ابابصیر صاحبت امام صادق(علیهالسلام) به وعده خود وفا کرد، این را گفت و دیده از جهان بست.
در همان سال وقتی به حج رفتم در مدینه خدمت امام صادق(علیهالسلام) رسیدم، در منزل اجازه ورود خواستم، همین که وارد منزل شدم هنوز یک پایم در خارج منزل بود که حضرت فرمود: ای ابابصیر دیدی ما به وعده خود نسبت به همسایهات وفا کردیم؟!
ای دوست عزیز که در حال خواندن این مطلب هستی؛ حاضرید که امروز به امام عصرمان، مهدی فاطمه(علیهماالسلام) قولی بدهیم؟ قول بدهیم که دست از گناهامون برداریم تا امام زمان(عج)، رضایت خدا، خود و در نهایت بهشت را برایمان تضمین کند. و چه چیز بالاتر از این که خدا و امام زمان(عج) از ما راضی باشد؟ چه چیز لذت بخشتر از این است که امام زمان(عج) به گونهای به ما خبر دهند که از شما راضی هستم؟
راهش واضح و روشن است و امام صادق(علیهالسلام) به ما آموزش دادهاند. بیاییم و از امروز قول دهیم که اعمال ناپسند را ترک کنیم. برای راحت انجام شدن این کار، میتوانیم تمرین کنیم و گناهان را یک به یک کنار بگذاریم و از خود امام زمان(عج) مدد جوییم. یقین داشته باشیم که اگر با اخلاص درخواست کنیم، حتما کمکمان میکنند.
برگرفته از بحارالانوار، ج 11
حضرت آیت الله شیخ "لطف الله صافی گلپایگانی" از مراجع معظم تقلید در فروردین امسال - 1390- شعری سروده اند.
متن این سروده که توسط حجة الاسلام و المسلمین رسول جعفریان در اختیار قرار گرفته به شرح زیر است:
از بیلگیتس پرسیدن از تو ثروت مند تر هم هست؟ در جواب گفت بله فقط یک نفر پرسیدن کی هست؟ در جواب گفت : من سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و به تازگی اندیشه های در حقیقت طراحی ماکروسافت تو ذهنم داشتم پی ریزی میکردم، در فرودگاهی در نیویورک بودم قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت،سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز داشتم چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش باز من اومدم روزنامه بهم بخشیدی تو هر کسی میاد اینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟! پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم گفت به قدری این جمله پسر و این نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این بر مبنای چه احساسی اینا رو میگه : گفت زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم. اکیبی رو تشکیل دادم بعد از ?? سال گفتم که برید و در فلان فرودگاه کی روزنامه میفروخت یک ماه و نیم مطالعه کردندمتوجه شدند یک فرد سیاه پوست مسلمانه که الان دربان یک سالن تئاتره خلاصه دعوتش کردن اداره .
بیگلیتس ازش پرسید من میشناسی گفت بله جناب عالی آقای بیلگیتس معروف که دنیا میشناسدتون سال های پس زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم گفت که طبیعی این حس و حال خودم بود بیلگیتس گفت میدونی چه کارت دارم گفت که میخوام جبران کنم اون محبتی که به من کردی :
گفت که به چه صورت؟
بیلگیتس گفت هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی
بیلگیتس گفت هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام
گفت آره هر چی که بخوای بهت میدم
من به ?? کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم
گفت آقای بیلگیتس نمیتونی جبران کنی
گفتم یعنی چی نمیتونم یا نمیخوام؟
گفت نه تواناییش رو داری اما نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم
پسره سیاه پوست گفت که :فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو بخشیدم ولی تو در اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه اصلا جبران نمیکنه با این نمیتونی آروم بشی لطف تو ام که از سر ما زیاده بیلگیتس میگه همواره احساس میکنم ثروت مند تر از من کسی نیست جز این جوان ?? ساله مسلمان سیاه پوست
با سلام
از قدیم گفته اند ترک عادت موجب مرض است.
صحت و سقم این حرف چقدر است بماند برای بعد.
سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم آوینی و سردار صیاد است.
آنچه این روزها بر تارک صفحات می بینی نه آن است که در شان آنهاست.عده ای فریاد برآورده اند که با سید چطور برخورد شد و با او مصاحبه نشد و فریاد....
آیاالان روز این حرف هاست؟حسرت بر گذشته اگر فراروی آینده باشد مایه مباهات و الا آب در هاون کوبیدن است که به اعتقاد من فریادهای الان از این دست است.سید را هیچ کس جز آقا نشناخت و والسلام.
الان چه؟سفارشات آقا عملی است؟به این فکر کنیم.نوشته های سید راچه؟جوانان می دانند؟می خوانند؟
راستی میلاد اسوه صبر و استقامت مبارکتون