سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

غزوه بنی نضیر<\/h2>

غزوه بنی نضیر<\/h2>

زمان: ماه ربیع الاول، سی دومین ماه هجرت

مکان: مدینه، منطقه قبیله بنی نضیر

هدف: مذاکره در مورد خونبهای دو نفر از بنی عامر، چرا که بنی نضیر هم‌پیمان بنی عامر بودند .

نتیجه: عامر بن طفیل از بنی عامر کسی را به سراغ پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرستاد و پیام داد: مردی از یاران تو، دو نفر از افراد مرا کشته‌اند در صورتی که هر دو نفر، امان داشته‌اند، پس خونبهای هر دو را برای ما بفرست.

بنی نضیر نام یکی از قبایل یهودی ساکن مدینه و نیز نام یکی از غزوه‌های پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بود. در مدینهادامه مطلب...



      

• در عملیات « فتح المبین» با برادری عازم جبهه شدیم. این برادر خیلی ضعیف بود. برای همین خدا، خدا می کرد تا بتواند پا به پای برادران راه بیاید. با این حال توی عملیات شرکت کرد و نمی دانم چه شد که گردان را گم کرد؟ اما پس از راهپیمایی زیاد، گوشه ای چند نفر را می بیند و فکر می کند که آنان باید خودی باشند!

اسرای عراقی

 بنابراین داد می زند، برادرها ! بیایید این جا. ولی تا این را می گوید آنان اسلحه ها یشان را زمین می گذارند و تسلیم می شوند! تازه درمی یابد که اینان نیروهای سرگردان دشمن هستند و از ترس تسلیم شده اند.

این برادر به این ترتیب، هجده نفر اسیر می گیرد! جالب این که وقتی می خواست تیراندازی کند، حتی نمی توانست چشم چپش را ببندد؛ این بود که چشم چپش را با دستمال می بست!

• واقعا فتح بزرگی بود! پیش از شروع حمله، یک تیر به طور اتفاقی از اسلحه یکی از برادرها شلیک شد و ما سه ربع زیر آتش بودیم : از هر طرف گلوله می آمد. ولی یک دانه از این ها به کسی نخورد. انگار یکی این تیرها را به طرف بالا هدایت می کرد! بعد هم بلدچی راه را گم کرد و از آن جا به بعد ، نه فرمانده گردان را دیدیم و نه مسوول دیگری ! عجیب تر از همه، این که بعد از ساعتی پیش روی، متوجه شدیم هشت کیلومتر از توپخانه دشمن جلوتر رفته ایم! واقعا صحنه نبرد شگرفت و فتح بزرگی بود .

راوی : شهید حاج عبد الله نوریان

هفتاد مرتبه صلوات می فرستادیم تا خورشید بالا بیاید. و چه قدر این کار زیبا بود !

اعتکاف :ادامه مطلب...



      

شفاعت

بچه ها وقتی اشتباهی می کنند و می ترسند که بزرگترها آنها را نبخشند، می گردند دنبال کسی که ضامنشان شود و زمینه بخشوده شدن را فراهم کند؛ مثل یک جور میانجی گری می ماند. حکایت انسان ها در برابر خدا مثل حکایت بچه ها در برابر پدر و مادرشان است. همه ما وقتی مرتکب گناهی – کوچک یا بزرگ – می شویم، امیدمان به بخشش خداست و وقتی سخن از بخشش گناهان به میان می آید. باب تازه ای در ذهن ها گشوده می شود؛ «شفاعت».

عبارت «اشفع لنا عندالله» برای ما عبارت آشنایی است. بیشترمان بارها و بارها شب های چهارشنبه در تمام بندهای دعای توسل آن را شنیده و به زبان آورده ایم یا اصطلاحاتی مثل «شفیع روز جزا» برای هیچ کس بیگانه نیست. شاید در ذهن شما هم پرسش های بسیاری درباره شفاعت وجود داشته باشد؛ اینکه اصلا شفاعت به چه معناست؟ چه کسانی می توانند ما را در برابر خدا شفاعت کنند؟ کدام دسته از گناهکاران از شفاعت بزرگان محروم می شوند؟ چه کنیم که در گروه شفاعت شوندگان قرار گیریم؟ و سؤالات بسیاری از این دست برای خیلی از ما مطرح است. در این مطلب سعی کرده ایم میان آیات و روایات قرآنی دنبال پاسخی برای این پرسش ها و پرسش های مشابه بگردیم.

سخن پیامبر(ص) در جلد هشتم بحارالانوار هم ادامه مطلب...



      

وقتى نوای ملکوتی اذان از گلدسته های سر به فلک کشیده، در کوچه های شهر می‌پیچد، گویی که بوی بهشت مشامم را می‌نوازد، و مرا آماده می‌سازد برای زیباترین لحظ? حضور، لحظه ای که در آن جریان دارد عشق، جریان دارد طیف، جریان دارد نور و من می‌روم تا در این دنیای پر زرق و برق به دور از دلبستگی های خاکی لحظه ای دل به آسمان، به آفتاب، به نور و روشنی بسپارم. می‌روم تا در حریم ملکوتی یار، چند رکعت نماز عشق بگذارم. می‌روم تا از دریای نیایش کاسهای شبنم عشق بنوشم.ادامه مطلب...



      

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى‌کنم: گمراهى، بعد از آن که هدایت و معرفت پیدا کردند، لغزش‌هاى به وجود آمده از فتنه‌ها و آرزوهاى نفسانى و شهوت‌پرستى.ادامه مطلب...



      

آخرین کلمات یک الکتریسین: خوب حالا روشنش کن…
آخرین کلمات یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره…
آخرین کلمات یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بیخطره؟
آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره…
آخرین کلمات یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد…
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست…
آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟


آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد…
آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خون‌آشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی…
آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرنده‌ام!
آخرین کلمات یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره…
آخرین کلمات یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم…
آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم…
آخرین کلمات یک قهرمان: کمک نمیخوام، همه‌اش سه نفرند….
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگیری ها…
آخرین کلمات یک گروگان: من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری…
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بیخطره…
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
آخرین کلمات یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم….
آخرین کلمات یک نارنجک‌انداز: گفتی تا چند بشمرم




برچسب ها : سرگرمی  ,


      

در سال‌های اخیر در جامعه ما حرف ها و حدیثهایی درباره‌ی بعضی از فرزندان و وابستگان مقامات و شخصیت‌ها بر سر زبان‌ها افتاده است.

شاید برخی از این حرفها و سخنها در راستای تخریب شخیتها صورت گیرد که این کار اولاً از لحاظ شرع گناهی بس بزرگ است و از منظر قانون جرم اما برخی دیگر از این حرفها که صحت آن برای مردم محرز شده است اما هنوز کسی یارای مقابله با آن را ندارد.

آقازاده ها چه کسانی هستند؟

آقازاده ها قشری متشکل از فرزندان و خانواده دولتمردان قدیم و جدید می باشند که به سبب قرابت و خویشاوندی با مسئولین در فعالیتهای تجاری و بازرگانی و سیاسی حضور دارند و سهم خواهی آنان به سبب این قرابت بسیار است.

بعضی از آنها اکنون به یک مرفه بی درد تبدیل شده اند.

از امکانات دولتی خاص بهره می برند و آنجا که به صف طولانی بر می خورند با یک تلفن خود را در جلوی صف قرار می دهند.

اگرچه رانت و رانت خواری حرام است اما بعضی از آنها که قومشان متخصص تشخیص حرام و حلال است، رانت را برای آنها مجاز دانسته اند.

آنگاه که مرتکب خلافی می گردند خط و نشان برای قانون می کشند و چوب قرابتشان را بر سر قانون می گذارند.

هر گاه به چراغ قرمز قانون بر می خورند با اشاره ای دکمه چراغ برای عبورآنها سبز می شود تا به راحتی از آن گذر کنند.

اگر قانون مقابل آنها سر سختی کند در محل دورزدن ممنوع، دور زدن برای آنها آزاد می گردد.

آقازاده ها همیشه در حاشیه امن قرار دارند به راحتی و با آرامش، امنیت، زندگی می کنند همه را تعقیب می کنند و خود تحت تعقیب نیستند.

آقازاده ها جنسشان از مردم نیست آنها شاید موجودات جدیدی باشند که هیچ کس دسترسی به آنها ندارد که اگر به آنها بگوئیم افسانه ای دور از انتظار نیست.

آری موجودات افسانه ای

یاقانون ضعیف است یا مجریان و ضابطان آن فرض اول را نمی توان قبول کرد چرا که قانون ما قانونی است اسلامی و عدالت اسلامی افتخار قانون ماست.

اما فرض دوم درست است مجریان و ضابطان قانون مسامحه میکنند و هنوز نتوانسته اند قدرت قانون را به رخ قرابت آنان بکشند.

آیا هنوز باید افسانه آقازاده ها افسانه بماند.

و چه خوب نگاشته مسعود خان ده نمکی در وبلاگش

ای کاش یکی از نامزد ها بیاید و بگوید در کنار گشت های  ارشاد مردم گشت هایی هم برای ارشاد این آقازاده ها راه بیاندازیم!





      

فرمانده لشکر14امام حسین (علیه السلام)( سپا ه پاسداران انقلاب اسلامی)

شهید خرازی ، قبل از انقلاب :

شهید خرازی ، بعد از پیروزی انقلاب :

شهید خرازی در دوران دفاع مقدس :

اخلاق شهید خرازی :

نحوه ی شهادت :

آثار باقی مانده از شهید :

شهید خرازی در نگاه بزرگان :

شهید حاج حسین خرازی

شهید خرازی ، قبل از انقلاب :

سال 1336 ه ش در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور«اصفهان» بنام کوی«کلم»، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار در (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.ادامه مطلب...



      

گلبرگ خاطراتی از شهید خرازی

 عملیات فتح المبین شروع شده بود و بچه ها هنوز از میادین مین مقابل باغ شماره هفت عبور نکرده بودند. پشت سر نیروهای پیاده تانک های غنیمتی که در اختیار داشتیم حرکت می کردند. قاعدتاً باید عملیات در تاریکی شب و در سکوت انجام می شد اما در زمان شروع حمله، حسین دستور داد تانک ها با چراغ روشن حرکت کنند و با استفاده از دوشکاهای خود آتش پر حجمی را به طرف عراقی ها نشانه روند، به دنبال آن جیپ های 106 و بقیه ی خودروها هم چراغ های خود را روشن کردند.

***

یک ساعت بعد همه ی سنگرهای دشمن سقوط کرد وما فاتح منطقه عین خوش بودیم.

شهید حاج حسین خرازی

• وقتی منطقه عملیات لشگر مشخص می شد نظر مسؤولین را تا رده ی دسته می پرسید. اعتقاد داشت ارزش دادن به فکر و نظر مسؤول دسته باعث رشد فکری او می شود. و با انگیزه ی قوی تری عملیات و مأموریت محوله را انجام می دهد. او روی مانور دسته و گروهان به دقت کار می کرد و در صورت نیاز برای خاموش کردن حتی یک سنگر دشمن که می توانست مشکل ساز باشد طرح لازم را تهیه می کرد.

• «هر کس تا زمانی که در جنگ است و با جنگ، ما به او احترام می گذاریم. بر فرض اگر حسین خرازی هم برود اصفهان و کاری به جنگ نداشته باشد، کسی کاری به او ندارد.»

• پس از تصرف عین خوش، تیپ 10 زرهی عراق که به تانک های T 72 مجهز بود به جناح چپ ما یعنی تپه 202 حمله کرد و آن را تصرف نمود و یک گروهان از نیروهای قدیمی و بسیار خوب شهرضا در این نبرد نا برابر به شهادت رسیدند. در خاکریز این جناح، با بچه ها ایستاده بودیم و مانده بودیم چکار کنیم، کسی جرأت نداشت سرخود را از خاکریز بالا بیاورد.ادامه مطلب...



      

گزارشی از سوره مبارکه "عصر"

قسم به انسان کامل

گزارش امروز درباره سوره ای است که بنا بر نقل بعضى از مفسران، تمام علوم و مقاصد قرآن در این آن خلاصه شده است.به عبارت دیگر: این سوره در عین کوتاه بودن برنامه جامع و کاملى براى سعادت انسان تنظیم و ارائه نموده است.

خداوند در قرآن، به همه مقاطع زمانى سوگند یاد کرده است. فجر: «والفجر»(1)، صبح: «و الصبح»(2)، روز: «و النّهار»(3)، شب: «و الّیل»(4)، چاشت: «و الضُحى‏»(5)، سحر: «والّیل اذ ادبر»(6)

و در آیه نخست این سوره نیز سخن از سوگندی پرمحتواست، سوگند به وقت "عصر".

بعضى مراد از عصر را عصر ظهور اسلام گرفته‏اند. بعضى عصر را به معناى لغوى آن یعنى فشار گرفته‏اند، زیرا که فشارها سبب غفلت زدائى و تلاش و ابتکار انسان‏هاست. بعضى مراد از عصر را عصاره هستى یعنى انسان کامل گرفته‏اند و بعضى آن را هنگام نماز عصر دانسته‏اند.(7)

 برنامه چهار ماده ای سعادتادامه مطلب...



      
<      1   2   3   4   5      >


پیامهای عمومی ارسال شده

+ دوستان دعوتم را لبیک گویید

+ سلام بر همه دوستان.سالی پرخیر و برکت برایتان آرزومندم