خط خطی های یک مبتدی
فرجالله هدایتنیا
ولایت فقیه مایهی قوام جامعهی اسلامی و عمود خیمهی انقلاب است و به همین دلیل، مواجههی غیر علمی و غلوّآمیز با آن پیامدهای بسیاری دارد. از جمله اینکه دوستان را به اشتباه میاندازد یا منتقدان را به موضعگیری غیر منصفانه و انکار اصل موضوع وامیدارد یا بهانهی خوبی به دست مخالفان میدهد.
توصیفهای مبالغهآمیز ممکن است دربارهی شخصیت و اوصاف ولی فقیه صورت گیرد. مانند این که بعضی اوصاف اختصاصی معصومین علیهمالسلام را بر او تطبیق میدهند. رهبر معظم انقلاب بارها و مکرراً به این قبیل توصیفها واکنش نشان داده و از آن گلایه کردهاند. ایشان در واکنش به یکی از این توصیفها اظهار داشتهاند: «مبادا آن صفاتی، خصالی، مناقبی که متناسب با وجود ولیّعصر ارواحنافداه هست، اینها را تنزل بدهیم در سطح انسانهای کوچک و ناقصی مثل این حقیر و امثال این حقیر»1

ایشان همچنین در مناسبتی دیگر بیان فرمودهاند: «وقتى کسانى اسم مبارک امیرالمؤمنین علیهالسلام یا اسم مبارک ولىّعصر روحىفداه را مىآورند، بعد اسم ما را هم دنبالش مىآورند، بنده تنم مىلرزد.»2
البته مقصود نگارنده از توصیفهای مبالغهآمیز جملاتی نیست که از روی ارادت و با هدف تکریم ولیّ امر مسلمین بیان میشود. اظهار محبت دربارهی کسی که بار سنگین ادارهی جامعهی اسلامی را در عصر غیبت بر دوش میکشد، امری لازم و قابل ستایش است. بهویژه وقتی دشمنان در تلاشند تا جایگاه رهبری را تضعیف کنند. لکن همانطور که رهبر انقلاب فرمودهاند، اظهار محبت نباید موجب بیان تعابیر و اوصاف مبالغهآمیز شود.3
توصیفهای مبالغهآمیز گاهی مربوط به اختیارات ولیّ فقیه است. در برخی از این توصیفها، گوینده چنان غلوّ میکند و موقعیتی را برای ولیّ فقیه تعریف مینماید که حتی بر خلاف نصوص شرعی و حکم عقل سلیم است. این رفتار در واقع به تضعیف ولایت فقیه منجر میشود، زیرا زمینهی پذیرش آن را نزد بعضی از مردم و بهویژه جوانان تحصیلکرده از بین میبرد. چنین توصیفاتی را متأسفانه گاهی بعضی موجّهین باسواد نیز بیان میکنند که تبعات بیشتری دارد.
باری! نگارنده بر مبنای وظیفهی روشنگری و دفاع صحیح از نظریهی ولایت فقیه، بعضی توصیفهای مبالغهآمیز را در این نوشته ذکر میکند و آن را مورد نقد قرار میدهد. انتظار میرود نوشتار کنونی بعضی سوء تفاهمها را رفع کند و به روشنشدن حقیقت کمک نماید. صاحب این قلم سرمایهی علمی خود را ناچیز میداند و از نقد خوانندگان گرامی استقبال مینماید.
1. ولایت بر شریعت یا مجری شریعت؟
بعضی به گونهای سخن میگویند که گویا شرع مقدس نیز تحت ولایت فقیه است و او همانطور که بر مردم و اموال آنان ولایت دارد، بر احکام شرعی نیز ولایت دارد و میتواند آن را تغییر دهد یا هر وقت که خواست، آن را تعطیل نماید. این سخن مبالغهای بیش نیست و ولیّ فقیه مجری شریعت است و ولایت او در چهارچوب احکام شرع مقدس است. او یا هیچکس دیگر، حتی رسول گرامی اسلام صلّیاللهعلیهوآله نمیتواند حکمی از احکام اسلام را تغییر دهد.4 اصولاً حکومت در اسلام مطلوبیت ذاتی ندارد و وسیلهای برای اجرای احکام اسلام است.5 به همین دلیل، حضرت علی علیهالسلام حکومت و فرماندهى بر مسلمانان را از کفش وصلهدار خود بیارزشتر میداند، مگر آنکه از طریق آن بتواند حقی را برقرار و باطلی را بردارد.6

2. صاحباختیاری در حوزهی امور خصوصی یا ولایت بر امور عمومی؟
مقصود از امور خصوصی آن بخشی از مسائل زندگی مردم است که کاملاً جنبهی شخصی دارد و به ادارهی جامعه مربوط نیست. این امور از حوزهی بحث ولایت فقیه خارج است و تسرّی ولایت فقیه به این امور نادرست است. لکن بعضی به گونهای سخن میگویند که گویا ولیّ فقیه در امور خصوصی زندگی مردم نیز صاحباختیار آنان است.
امام خمینی رحمهالله در مقام تبیین ولایت عامّه یا مطلقهی فقیه مینویسد: «همهی اختیاراتى که در خصوص ولایت و حکومت براى پیامبر صلّیاللهعلیهوآله و ائمّه علیهمالسّلام معیّن شده است، عیناً براى فقیه نیز معیّن و ثابت است.»9 ایشان برای پیشگیری از برداشتهای ناروا سپس مینویسد: «اگر ولایتى، از جهت دیگر غیر از زمامدارى و حکومت، براى ائمّه سلاماللّهعلیهم معیّن و دانسته شود، در این صورت، فقها از چنین ولایتى برخوردار نخواهند بود.»10 ایشان سپس به بعضی مصادیق امور خصوصی اشاره میکنند و مینویسند: «اگر بگوییم امام معصوم راجع به طلاقدادن همسر یک مرد یا فروختن و گرفتن مال او -اگرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نکند- ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه صادق نیست و او در این امور ولایت ندارد.»11 روشن است که مثالهای مذکور در این عبارت تا وقتی از حوزهی ولایت فقیه خارج است که به لحاظ ماهوی جنبهی خصوصی داشته باشد، اما اگر مثلاً مردی به همسرش ستم کند و زن نزد حاکم دادخواهی کند، در این صورت مسأله دیگر خصوصی نخواهد بود و حاکم اسلامی به اقتضای ولایتی که دارد، مداخله میکند. بنابراین همسانی اختیارات ولی فقیه و معصومین علیهمالسلام مربوط به امور سیاسی و اجتماعی است و ربطی به امور خصوصی زندگی مردم ندارد.
ممکن است از آیهی شریفهی «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»12 ولایتی برای پیامبر در امور خصوصی زندگی مردم اثبات شود13 لکن باید توجه داشت که ولایت پیامبر بر امور خصوصی زندگی مردم، ناشی از سمت نبوت آن بزرگوار است و ربطی به مسألهی سیاست و حکومت ندارد تا به حاکم اسلامی غیر معصوم منتقل گردد و مقصود امام خمینی رحمهالله در عبارت سابقالذکر همین است.
از آنچه بیان شد، بهخوبی معلوم است که تشبیه و توصیف برخی منتقدین و مخالفین، از ولایت فقیه به «ولایت بر محجورین»14 صحیح نیست و این سخن اگر از سر غرضورزی نباشد، ناشی از فهم نادرست موضوع و متأثر از بعضی سخنان مبالغهآمیز است، زیرا ولایت فقیه عبارت از ولایت بر جامعهی خردمندان است و با ولایت بر محجوران تفاوت ماهوی دارد.15
3. ولایت بر قانون اساسی یا ولایت قانونمند؟
برخی میپندارند که قانون اساسی تحت ولایت فقیه قرار دارد و ولایت مطلقه به معنی فعّال ما یشاء بودن است، و او ملزم نیست قوانین کشور را رعایت نماید بلکه حاکم بر قانون اساسی است. این تلقی از ولایت مطلقهی فقیه اگر به معنی آن باشد که ولیّ فقیه التزامی به قانون اساسی ندارد، به لحاظ حقوقی نادرست و با مواضع صریح مقام معظم رهبری ناسازگار است. ایشان در سخنانی در این خصوص اظهار داشتهاند: «بعضیها خیال میکنند که این ولایت مطلقهی فقیه که در قانون اساسی آمده، معنایش این است که رهبری مطلقالعنان است و هر کار که دلش بخواهد، میتواند بکند. معنای ولایت مطلقه این نیست. رهبری بایستی مو به مو قوانین را اجرا کند و به آنها احترام بگذارد.»16

ایشان در مناسبتی دیگر اظهار داشتهاند: «مسئولان قوهی مجریه، نمایندگان مجلس، مسئولان قوهی قضاییه، با اختیارات کامل و قانونی، وظایف خود را انجام میدهند و ممکن است تصمیماتی بگیرند که رهبری با آن مخالف باشد، اما رهبری نه حق دارد، نه میتواند و نه قادر است که در این مسائل دخالت کند، مگر در جایی که اتخاذ سیاستی، به کجشدن راه انقلاب منجر میشود که طبعاً در این هنگام به مسئولیتهای خود عمل خواهد کرد.»17
سخنان فوق از سر تواضع نیست. حقیقتاً قید مطلقه در قانون اساسی مجوّز قانونشکنی نمیدهد، بلکه یک ظرفیت حقوقی ویژهای ایجاد میکند که رهبری بتواند با ساز و کار تعریفشده و قانونمند، معضلات غیر قابل پیشبینی را تدبیر نماید. در یک تحلیل حقوقی کوتاه، موارد اعمال ولایت به سه نوع تقسیم میگردد:
1) اموری که قانون اساسی آن را در ردیف اختیارات رهبری قرار داده است.
2) اموری که قانون اساسی نسبت به آن ساکت است و نفیاً و اثباتاً مطلبی ندارد. تصمیمات رهبری در این حوزه هیچ محذور حقوقی ندارد، زیرا آنچه در ردیف اختیارات رهبری در قانون اساسی ذکر شد، تمثیل است و تعیین نمیباشد. اگر مقصود کسانی که ولایت فقیه را فراقانونی میشمارند این معنی باشد، سخنی قابل قبول است.
3) اموری که در قانون اساسی ساز و کاری معیّنی دارد. ولایت مطلقه به معنی آن نیست که رهبری هر وقت که اراده کند، میتواند آن ساز و کار را نقض کند. رهبری به نظم حقوقی کشور ملتزم است. با این همه ممکن است نظام دچار معضلی شود که ساز و کار پیشبینی شده در قانون نتواند آن را حل نماید. در این صورت رهبری از ظرفیت بند 8 اصل 110 قانون اساسی18 برای تدبیر آن استفاده مینماید، لکن باید توجه شود که این اختیار و ظرفیت را قانون اساسی ایجاد کرده است و فراقانونی یا غیر قانونی شمرده نمیشود و این از امتیازات قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که به گونهای تنظیم گردید تا زمینهای برای نقض آن باقی نماند.
4. فقیه عادل یا فقیه معصوم؟
بعضی برای آن که لزوم اطاعت مطلق از ولی فقیه را اثبات نمایند، میکوشند به نوعی وی را خطاناپذیر و مصون از اشتباه بخوانند. در بارهی این سخن مبالغهآمیز ملاحظاتی وجود دارد:
الف) رهبری در اسلام و در قانون اساسی جمهوری اسلامی19 ایران فقیه عادلی است که سیاستورزی میداند و بر مبنای اصل رجوع به خبره و بهرهمندی از اصل مشورت تصمیمهایی میگیرد. احتمال خطا در تصمیمهای فقیه عادل و آگاه از فنون سیاست و مدیریت و با بهرهگیری از عقل جمعی اخذ میکند، هر چند محتمل ولی بسیار ضعیف است و میتوان به آن اعتماد کرد. در عین حال، قابل اعتماد بودن تصمیمهای ولی فقیه هیچ ربطی به عصمت ندارد.
ب) وجوب اطاعت از فرامین ولی فقیه مشروط به نفی احتمال خطا نیست. هیچکس نمیتواند به بهانهی این که فرمان رهبری اشتباه است یا ممکن است اشتباه باشد، از اطاعت وی شانه خالی کند. اگر چنین بشود، هرج و مرج و اختلال در نظام پدید میآید. همهی مردم و از جمله نخبگان و صاحبنظران باید از اوامر رهبری اطاعت کنند. لزوم اطاعت از ولی فقیه نافی آن نیست که اشخاص صاحبنظر به طریقی مناسب نظر کارشناسی خود را در خصوص نظرات رهبری بیان کنند. هر کسی میتواند ناقد قانون یا احکام و اوامر رهبری باشد، اما «نقد» غیر از «نقض» است؛ همانگونه که نقد با عیبجویی نیز تفاوتی آشکار دارد.
پینوشتها:
1. سخنان رهبر معظم انقلاب در دیدار با نیروهای مسلح شمال کشور و خانوادههای آنان در نوشهر، 1391/6/28
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار جوانان استان اصفهان 1380/8/12
3. بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب در سفر به خراسان شمالی 1391/7/20
4. در آیات 47 تا 44 سورهی مبارکهی الحاقّة آمده است: «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَیْنا بَعْضَ الْأَقاویلِ * لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْیَمینِ * ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتینَ * فَما مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزینَ» و نیز در آیهی 15 سورهی مبارکهی انعام آمده است: «قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ.
5. امام خمینی، ولایت فقیه، مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هشتم، تهران، 1378، ص44.
6. «فَقَالَ علیهالسلام وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً»؛ نهجالبلاغة، خطبهی 33.
7. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه (مرکز نشر اسراء، چاپ اول، قم، 1378)، ص245.
8. همان.
9. «فللفقیه العادل جمیع ما للرّسول و الأئمّة (علیهمالسّلام)؛ ممّا یرجع إلى الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق»؛ سید روح الله موسوى خمینی، کتاب البیع (مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى قدس سره، چاپ اول، تهران)، ج2، ص626. همین مطلب را پیش از امام خمینی، دیگران نیز نوشتهاند؛ مانند مرحوم نراقی که نوشته است: «کلّ ما کان للنّبی و الإمام -الذین هم سلاطین الأنام و حصون الإسلام- فیه الولایة و کان لهم، فللفقیه أیضا ذلک، إلّا ما أخرجه الدلیل من إجماع أو نصّ أو غیرهما»؛ مولى احمد نراقى، عوائد الأیام فی بیان قواعد الأحکام (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، چاپ اول، قم، 1417، ص536.
10. «إذا ثبتت لهم (علیهمالسّلام) ولایة من غیر هذه الناحیة فلا»؛ سید روح الله موسوی خمینی، کتاب البیع، ج2، ص654.
11. «فلو قلنا: بأنّ المعصوم (علیهالسّلام) له الولایة على? طلاق زوجة الرجل، أو بیع ماله، أو أخذه منه و لو لم تقتضه المصلحة العامّة، لم یثبت ذلک للفقیه، و لا دلالة للأدلّة المتقدّمة على? ثبوتها له حتّى یکون الخروج القطعیّ من قبیل التخصیص»؛ همان.
12. سورهی احزاب (33)، آیهی 6.
13. ناصر مکارم شیرازى، بحوث فقهیة هامة (انتشارات مدرسة الإمام علی بن أبی طالب علیهالسلام، چاپ اول، قم)، ص399.
14. محجور به کسانی اطلاق میگردد که به دلیل صغر سن یا جنون و سفاهت تحت ولایت پدر یا جد پدری هستند یا برای ادارهی امور آن قیّم تعیین میگردد.
15. نک: عبدالله جوادی آملی، پیشین، ص125.
16. سخنرانی رهبر معظم انقلاب در جمع استادان و دانشجویان قزوین، 1382/9/26.
17. سخنرانی رهبر معظم انقلاب در جمع مردم کرمانشاه، مهر ماه 1390
18. حل معضلات نظام که از طرق عادی قابل حل نیست، از طریق مجمع تشخیص مصلحت نظام.
19. اصل 109 قانون اساسی جمهوری اسلام ایران: «شرایط و صفات رهبر: 1) صلاحیت علمی لازم برای افتا در ابواب مختلف فقه. 2) عدالت و تقوای لازم برای رهبری امت اسلام. 3) بینش صحیح سیاسی و اجتماعی، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافی برای رهبری. در صورت تعدد واجدین شرایط فوق، شخصی که دارای بینش فقهی و سیاسی قویتر باشد، مقدم است.»

درمیان ما روزهای خاص و بزرگی وجود دارد که آن را عید می نامیم در فرهنگ نامه ابجد نیز عید اینگونه تعریف شده است: العِید- ج أَعْیَاد [عود]: روزیکه در آن حادثه یا اتفاق مهمّى در سال رخ داده باشد که در هر سال آنرا به یاد گیرند، موسم و فصل، آنچه از بیمارى و یا غم و اندوه که همواره بر شخص وارد شود.
اعیاد بزرگ
در فرهنگ ها و سنت های مختلف،روزهایی بنا به مناسبت های خاص خویش به عنوان عید تعیین شده اند برای مثال در میان ما ایرانیان روز اول بهار به عنوان عید نوروز تعیین گشته است. درمیان مسلمانان نیز چهار روز است که به عنوان عید تعیین گشته است:
مفضل بن عمر مىگوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: مسلمانان چند تا عید دارند؟
فرمود: چهار عید، گفتم: من عید فطر و قربان و جمعه را مىشناسم فرمود: بزرگترین و شریفترین آنها روز هجدهم ذیحجه است و آن روزى است که در آن روز پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) امیر الم?منین (علیه السلام) را بلند کرد و او را براى مردم به جانشینى نصب کرد، گفتم: در این روز وظیفه ما چیست؟ فرمود: بر شماست که آن روز را به عنوان سپاسگزارى و ستایش خداوند روزه بگیرید با اینکه خداوند در هر لحظه سزاوار سپاسگزارى است. و همین طور بود که پیامبران اوصیاء خود را امر مىکردند که در آن روز که وصىّ نصب مىشود روزهدار باشند و آن روز را عید بگیرند و هر کس در آن روز روزه بگیرد بهتر از عمل شصت سال است. ( الخصال / ترجمه جعفرى ج1 /383 ) عید قربان و عید فطر نزد مسلمانان از جایگاه و منزلت بزرگی برخوردار است به گونه ای که این روز را در تعطیل اعلام کرده و اوقات خویش را صرف گرامیداشت این روز می کنند و سعی می کنند مجالس شادی خویش را در این اعیاد بزرگ بر پا کنند.
بنابراین روزی که بنده آلوده به گناهی نشده باشد، روزی است که یه قدم به محبوب خویش نزدیکتر گشته و خود و خدای خویش را راضی و خشنود گردانیده است و عید واقعی این روز است
تاریخچه عید
تعیین کردن روزی خاص به عنوان عید سابقه ای طولانی دارد و مختص به عصر ما نمی باشد. هبة اللّه علیه السّلام فرزندان و تابعین خود را مأمور کرد که در هر- سالى یک روز نزد او جمع شوند، موقعى که نزد آن حضرت اجتماع میکردند آن بزرگوار تابوت را باز میکرد و در آن نظر مینمود لذا آن روز براى آنها روز عید مقرّر شد، جهت اینکه هبة اللّه علیه السّلام در آن تابوت نظر میکرد این بود که در انتظار قیام حضرت نوح علیه السّلام بود. ( ترجمه إثبات الوصیة / متن 23 )
روزی که در آن گناهی نباشد
حضرت امیر المومنین علی (علیه السلام) تعریفی متمایز از عید ارائه داده و آن را روزی می داند که در آن بنده مرتکب گناهی نشده باشد. « این عید کسی است که خدا روزه اش را پذیرفته و نماز او را ستوده است و هر روز که خدا را نافرمانی نکنند، آن روز عید است!. » ( نهج البلاغه،حکمت 428) بنابراین روزی که بنده آلوده به گناهی نشده باشد، روزی است که یه قدم به محبوب خویش نزدیکتر گشته و خود و خدای خویش را راضی و خشنود گردانیده است و عید واقعی این روز است.
روز عید قربان نیز یکی از بهترین روزها تعیین شده است و روز بسیار شریفی است که اعمالی را نیز برای آن منظور کرده اند، از جمله غسل و نماز و قربانی کردن و خواندن دعا
سر موفق نشدن عامه براى درک فضائل عید فطر و قربان
على بن احمد رحمة اللَّه علیه از محمّد بن یعقوب، از على بن محمّد از کسى که ذکرش نموده از محمّد بن سلیمان، از عبد اللَّه بن جنید تفلیسى از رزین، وى مىگوید: حضرت ابو عبد اللَّه علیه السّلام فرمودند:هنگامى که حضرت حسین بن على علیهما السّلام را با شمشیر زدند و آن جناب روى زمین سقوط کرد، سرعت و شتاب کردند که سر مبارکش را قطع کرده و ببرند منادى در این وقت از جانب عرش نداء داد: اى امّت ظالم و ستمگرى که بعد از پیامبرتان گمراه شدید خدا موفّقتان نکند که عید قربان و فطر را درک کنید، سپس راوى گفت، امام علیه السّلام فرمودند: به خدا سوگند موفّق نشده و نخواهند شد تا وقتى که منتقم خون حسین علیه السّلام قیام کند. ( علل الشرائع / ترجمه ذهنى تهرانى ج2 261 )
زیارت بهترین مکان در بهترین روز
و در موثق کالصحیح منقول است که حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه فرمودند که محبوبترین جاهاى زمین نزد حق سبحانه و تعالى مکه معظمه است هیچ خاکى نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر از خاک آن نیست و هیچ سنگى نزد حق سبحانه و تعالى محبوبتر از سنگ آن نیست و هیچ کوهى محبوبتر از کوه آن نیست به نزد من و هیچ آبى محبوبتر از آب آن نیست به نزد من . ( لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه / ج7 / 219)
روز عید قربان نیز یکی از بهترین روزها تعیین شده است و روز بسیار شریفی است که اعمالی را نیز برای آن منظور کرده اند، از جمله غسل و نماز و قربانی کردن و خواندن دعا. حج خانه خدا در این روز مقرر شده است و این حج با اعمالی همراه است که مردمان با آنها انس نگرفته اند و عقول از درک سرّ آنها عاجز است مثل زدن سنگریزه، و هروله میان مروه و صفا، پس به جا آوردن آن نیست مگر به جهت محض اطاعت امر و اظهار بندگی.
بندهایم و پیشه ما بندگی است بندگان را با سببها کار نیست
منابع:
1)لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه/ مجلسی
2)علل الشرایع / ابن بابویه
3)معراج السعادة / نراقی
4)نهج البلاغه / ترجمه دشتی
5)الخصال / ابن بابویه
6)إثبات الوصیة / علی بن حسین مسعودی

انسانی که در مسیر الهی قرار دارد تا وقتی که عبد صالح خداوند نشده است از اولیاء خداوند نخواهد شد.
در چندین سال اخیر نغمه ای گوشنواز ولی باطل ساز شده است که "بشر امروزی برخلاف بشر گذشته های دور و از جمله بشر صدر اسلام به دنبال تکالیفی که بردوش وی قرار دارد نیست و در عوض در جستجوی حقوق و امتیازات خود می باشد اصولا مسأله ی عبودیت در برابر خداوند سبحان مسأله ای است مرتبط با عصر برده داری! و روشن است در این عصر که برده داری منسوخ شده است دیگر سخن گفتن از عبودیت پروردگار متعال جایی ندارد و نادرست است" اگر کسی اندکی با پایه های عرفان اصیل اسلامی بلکه تا حدی با معانی قرآن مجید و روایات نورانی اهل بیت نبوت (علیهم السلام) آشنا باشد اولا از این سخنان شگفت زده می شود و بعد بسیار غمگین که عده ای در بهترین فرض بی اطلاع چگونه راه کمالات روحی انسانها را مسدود می کنند!؟ خداوند متعال در آیه پایانی سوره مبارکه طلاق می فرماید: « اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا » ادامه مطلب...
اگر کسى بتواند در روز عرفه خود را به «عرفات» یا به کربلا برساند، بهترین مکانها را براى دعا انتخاب کرده است. و گویا این روز مختص به دعاست.
بنابراین لازم است انسان، تمام توان خود را براى استفاده از این روز بزرگ آماده نموده و مهمترین کار در این جهت، بدست آوردن شرایط استجابت دعاست.
ادامه مطلب...
برچسب ها :
عرفه ,

دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) دعای عمیقی است که در آن امام بخشی از شناخت هستی، صاحب هستی و خود را به صورت نمادین مطرح کردهاند. اینکه انسان بعد از فهم، چگونه با خالق هستی ارتباط برقرار کند و چه طور این هیبت و عظمت را در هستی هضم نماید، بیان میکنند.
ده شب اول ماه ذی الحجه از ایام مبارک سال است که به احتمال قوی جزء ده شبی است که خداوند در سوره فجر به آن قسم یاد کرده است: «و الفجر و لیال عشر». بنابراین، این روزها از پر رمز و رازترین روزهای سال است به گونهای که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «عمل خیر وعبادت در هیچ ایامی نزد حق تعالی محبوبتر از این دهه نیست»
از روزهای مهم این دهه، روز عرفه است که اعمال خاص خود را دارد که یکی از عظیمترین آنها دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه است. زیارت عرفه امام حسین (علیه السلام) از این لحاظ بسیار حائز اهمیت است که خود امام حسین (علیه السلام) مجری و مجاهد و شاهد این نبرد خونین است که عیدی بزرگ بر خویش بر پا کردند و در زیارت عرفه، گوشهای از این حماسه را به عالمیان معرفی میکنند و صحنه نمایش قربانی خویش را به سال 61 هجری و یک ماه بعد از عرفه و میدان کربلا موکول میکنند. به راستی سردار این جدال بزرگ در اسلام امام حسین (علیه السلام) است که سمبلی است خونین که در آخرین حج خود به سال 60 هجری در شب عرفه از مکه خارج شدند تا در حرکتی ممتد چهار اصل بزرگ اسلامی را با هم به تصویر بکشاند.
«حج، هجرت، جهاد، شهادت»

امروز، روز عرفه است؛ روز دعا و ذکر و تضرع و ابتهال و راز و نیاز است؛ بخصوص شما جوانها قدر این روزهاى بزرگ و این ساعات با ارزش را بدانید ... این روزها و این ساعات با ارزش را هرگز از دست ندهید.
روز عرفه را که روز عرفان و معرفت و وصال به خداوند است از چند جهت باید مورد توجه ، مداقه و بررسی قرار دهیم.
1- دهه نخست ذیحجه از یک جهت دهه تکمیل کننده آن چهل روزی است که در قرآن کریم از زبان حضرت موسی اینگونه نقل شده است که «و واعدنا موسی ثلاثین لیله و اتممناه ...»

امام، هدایتگر «افکار» و «اعمال» و «اخلاق» است. شیعه نیز، پیرو او در «فکر و عمل و رفتار» است. پس، آنکه شالوده اندیشه و عملش را و خط سلوک و رفتارش را با «خط ائمه» منطبق نسازد، شیعه نیست. قضاوت دیگران نیز نسبت به شیعه، بیش از هر چیز بر مبنای «رفتار اجتماعی» و «سلوک و معاشرت» است. با این حساب، روشن است که امام، همواره در اندیشه تربیت و اصلاح و تصحیح مشی و عمل و اخلاق پیروان خود باشد، چرا که قوت و ضعف پیروان را به پای رهبران مینویسند و عیب و کمال هر جمع را به پیشوایشان منتسب میکنند.

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) اگر چه بر اثر سلطه حکومت طاغوتها، از نظر سیاسی منزوی بود و اعتراضهای او به صورت یک نهضت سیاسی همه جانبه برای سرنگونی رژیم بنی امیه نینجامید و این در حالی بود که در این راه تا سر حد شهادت حرکت کرد، ولی او دریافته بود که فرهنگ تشیع در انزوا قرار دارد.
از این رو، لازم بود به یک انقلاب وسیع فرهنگی دست بزند و با تشکیل حوزه علمیه و تربیت شاگردان برجسته، فقه آل محمد(صلی الله علیه و آله) و خط فکری تشیع را آشکار سازد. با توجه به این موضوع، زمینه عمیق و بنیان کن برای مبارزه با طاغوتیان فراهم خواهد شد، و در دراز مدت، شیعیان را به صحنه می آورد، و مکتب اهل بیت (علیهم السلام) را زنده خواهد کرد و با توجه به اینکه سنگ زیرین و اساس انقلاب و قیام، نهضت فکری و فرهنگی است، بر همین اساس امام باقر (علیه السلام) زمینه سازی بسیار عمیق و خوبی در این راستا نمود و پس از ایشان، فرزند برومندش امام صادق (علیه السلام) با تشکیل حوزه علمیه با چهار هزار نفر شاگرد، آن را به ثمر رسانید، و به عنوان یک دانشگاه عظیم اسلامی، در تاریخ اسلام آشکار و ماندگار ساخت. (رجال کشی/ ص125)
