خط خطی های یک مبتدی
کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد. بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید. یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد . جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.
مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت.
------------------------------------------------
توهمانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن
نجار پیری خود را برای بازنشسته شدن آماده میکرد . یک روز او با صاحبکار خود موضوع را درمیان گذاشت .
پس از روزهای طولانی و کار کردن و زحمت کشیدن ، حالا او به استراحت نیاز داشت و برای پیدا کردن زمان این استراحت میخواست تا او را از کار بازنشسته کنند .
صاحب کار او بسیار ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند، اما نجار بر حفش و تصمیمی که گرفته بود پافشاری کرد .
سرانجام صاحب کار درحالی که با تأسف با این درخواست موافقت میکرد ، از او خواست تا به عنوان آخرین کار ، ساخت خانه ای را به عهده بگیرد ...
نجار در حالت رودربایستی ، پذیرفت درحالیکه دلش چندان به این کار راضی نبود . پذیرفتن ساخت این خانه را برخلاف میل باتنی او صورت گرفته بود . برای همین به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و به سرعت و بی دقتی ، به ساختن خانه مشغول شد و به زودی و به خاطر رسیدن به استراحت ، کار را تمام کرد .
او صاحب کار را از اتمام کار باخبر کرد . صاحب کار برای دریافت کلید این آخرین کار به آنجا آمد .
زمان تحویل کلید ، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار ، یکه خورد و بسیار شرمنده شد .
در واقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود ، لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می برد و تمام مهارتی که در کار داشت برای ساخت آن بکار می برد . یعنی کار را به صورت دیگری پیش میبرد .
------------------------------------------
این داستان ماست .
ما زندگیمان را میسازیم . هر روز میگذرد . گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که میسازیم نداریم ، پس در اثر یک شوک و اتفاق غیرمترقبه میفهمیم که مجبوریم در همین ساخته ها زندگی کنیم . اگر چنین تصوری داشته باشید ، تمام سعی خود را برای ایمن کردن شرایط زندگی خود میکنیم . فرصت ها از دست می روند و گاهی بازسازی آنچه ساخته ایم ، ممکن نیست .
شما نجار زندگی خود هستید و روزها ، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشود . یک تخته در آن جای میگیرد و یک دیوار برپا میشود .
مراقب سلامتی خانه ای که برای زندگی خود می سازید باشید
برترین عید امت
قال رسول الله(ص):
یوم غدیر خم افضل اعیاد امتى و هو الیوم الذى امرنى الله تعالى ذکره فیه بنصب اخى على بن ابى طالب علما لامتى، یهتدون به من بعدى و هو الیوم الذى اکمل الله فیه الدین و اتم على امتى فیه النعمة و رضى لهم الاسلام دینا. امالى صدوق: 125، ح 8.
رسول خدا(ص) فرمود:
روز غدیر خم برترین عیدهاى امت من است و آن روزى است که خداوند بزرگ دستور داد; آن روز برادرم على بن ابى طالب را به عنوان پرچمدار (و فرمانده) امتم منصوب کنم، تا بعد از من مردم توسط او هدایتشوند، و آن روزى است که خداوند در آن روز دین را تکمیل و نعمت را بر امت من تمام کرد و اسلام را به عنوان دین براى آنان پسندید.
عید ولایت
قیل لابى عبد الله(ع):
للمؤمنین من الاعیاد غیر العیدین و الجمعة؟
قال: نعم لهم ما هو اعظم من هذا، یوم اقیم امیرالمؤمنین(ع) فعقد له رسول الله الولایة فىاعناق الرجال والنساء بغدیر خم.
وسائل الشیعه، 7: 325، ح 5.
به امام صادق(ع) گفته شد:
آیا مؤمنان غیر از عید فطر و قربان و جمعه عید دیگرى دارند؟ فرمود: آرى، آنان عید بزرگتر از اینها هم دارند و آن روزى است که امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم بالا برده شد و رسول خدا مساله ولایت را بر گردن زنان و مردان قرار داد.
روز پیام و ولایت
قال رسول الله(ص):
یا معشر المسلمین لیبلغ الشاهد الغائب، اوصى من آمن بى و صدقنى بولایة على، الا ان ولایة على ولایتى و ولایتى ولایة ربى، عهدا عهده الى ربى و امرنى ان ابلغکموه.
بحارالانوار 37: 141، ح 35.
رسول خدا(ص) (در روز غدیر) فرمود:
اى مسلمانان! حاضران به غایبان برسانند: کسى را که به من ایمان آورده و مرا تصدیق کرده است، به ولایت على سفارش مىکنم، آگاه باشید ولایت على، ولایت من است و ولایت من، ولایتخداى من است. این عهد و پیمانى بود از طرف پروردگارم که فرمانم داد تا به شما
برسانم.
روزه غدیر
قال الصادق(ع):
صیام یوم غدیر خم یعدل صیام عمر الدنیا لو عاش انسان ثم صام ما عمرت الدنیا لکان له ثواب ذلک. وسائل الشیعه 7: 324، ح 4.
امام صادق(ع) فرمود:
روزه روز غدیر خم با روزه تمام عمر جهان برابر است. یعنى اگر انسانى همیشه زنده باشد و همه عمر را روزه بگیرد، ثواب او به اندازه ثواب روزه عید غدیر است.
پیامبر و ولایت على(ع)
عن ابى سعید قال:
لما کان یوم غدیر خم امر رسول الله(ص) منادیا فنادى: الصلوة جامعة، فاخذ بید على(ع) و قال: اللهم من کنت مولاه فعلى مولاه،اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.
بحارالانوار 37: 112، ح 4.
ابو سعید گوید:
در روز غدیر خم رسول خدا(ص) دستور داد: منادى ندا دهد که: براى نماز جمع شوید. بعد دست على(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود:
خدایا کسى که من مولاى اویم پس على هم مولاى اوست، خدایا دوست بدار کسى را که على را دوست بدارد و دشمن بدار کسى را که با على دشمنى کند.
پایههاى اسلام
عن ابى جعفر(ع) قال:
بنى الاسلام على خمس: الصلوة و الزکوة و الصوم و الحج و الولایةو لم یناد بشىء ما نودى بالولایة یوم الغدیر.
کافى 2، 21، ح 8.
امام باقر(ع) فرمود:
اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و به هیچ چیز به اندازه آنچه در روز غدیر به ولایت تاکید شده، ندا نشده است.
روز ناله نومیدى شیطان
عن جعفر، عن ابیه(ص) قال:
ان ابلیس عدوالله رن اربع رنات: یوم لعن، و یوم اهبط الى الارض،و یوم بعث النبى(ص) و یوم الغدیر.
قرب الاسناد: 10.
امام باقر(ع) از پدر بزرگوارش امام صادق(ع) نقل کرد که فرمود: شیطان دشمن خدا چهار بار ناله کرد: روزى که مورد لعن خدا واقع شد و روزى که به زمین هبوط کرد و روزى که پیامبر اکرم(ص) مبعوث شد و روز عید غدیر.
دستان به هم گره شده غوغا کرد
صـدها گـره از کار هدایت وا کرد
آوای رســول آیـــه هـــای روشـن
یک آیه به توصیف علی معنا کرد
منوچهر روحانی(سعید)
یک بازرگان موفق و ثروتمند، از یک ماهی گیر شاد که در روستایی در مکزیک زندگی می کرد و هرروز تعدادکمی ماهی صید می کرد و می فروخت پرسید: چقدر طول می کشد تا چند تا ماهی بگیری؟
ماهی گیر پاسخ داد: مدت خیلی کمی
بازرگان گفت: چرا وقت بیشتری نمی گذاری تا تعداد بیشتری ماهی صید کنی؟
پاسخ شنید: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است .
بازرگان متعجب پرسید: پس بقیه وقتت را چیکار می کنی؟
ماهی گیر جواب داد: با بچه ها یم گپ می زنم. با آن ها بازی میکنم. با دوستانم گیتار می زنم.
بازرگان به او گفت: اگر تعداد بیشتری ماهی بگیری می توانی با پولش قایق بزرگتری بخری و با درآمد آن قایق های دیگری خریداری کنی آن وقت تعداد زیادی قایق برای ماهیگیری خواهی داشت.
بعد شرکتی تاسیس می کنی و این دهکده کوچک را ترک می کنی و به مکزیکوسیتی می روی و بعدها به نیویورک وبه مرور آدم مهمی می شوی.
ماهی گیر پرسید: این کار چه مدتی طول می کشد و پاسخ شنید: حدودا بیست سال.
و بازرگان ادامه داد: در یک موقعیت مناسب سهام شرکتت را به قیمت بالا میفروشی و این کار میلیون ها دلار نصیبت می کند.
ماهی گیر پرسید: بعد چه اتفاقی می افتد؟
بازرگان حواب داد: بعد زمان باز نشستگیت فرا می رسد . به یک دهکده ی ساحلی می روی برای تفریح ماهی گیری میکنی. زمان بیشتری با همسر وخانواده ات می گذرانی و با دوستانت گیتار می زنی و خوش میگذرانی.
ماهی گیر با تعجب به بازرگان نگاه کرد
اما آیا بازرگان معنای نگاه ماهی گیر را فهمید؟
ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد...
این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند، آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است!
آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
پسر با خود اندیشید که احتمالا پیرمرد با شنیدن این خبر سکته می کند و لذا از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه روی یک صندلی نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره می کند!!!
پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش بسر می برد.
ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سر شار از شادی گفت: پسر تو اینجایی؟ می بینی چقدر زیباست؟!! رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟!! حیرت آور است!!!
من فکر می کنم که آن شعله های بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم اینجا بود و این منظره زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟!!
پسر حیران و گیج جواب داد: پدر تمام زندگیت در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟!!!!!!
چطور میتوانی؟! من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!
پدر گفت: پسرم از دست من و تو که کاری بر نمی آید. مامورین هم که تمام تلاششان را می کنند. در این لحظه بهترین کار لذت بردن از منظره ایست که دیگر تکرار نخواهد شد...!
در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!!!
توماس آلوا ادیسون سال بعد مجددا در آزمایشگاه جدیدش مشغول کار بود و همان سال یکی از بزرگترین اختراع بشریت یعنی ضبط صدا را تقدیم جهانیان نمود. آری او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.
در دنیایی که زندگی میکنیم هر روز در حال مسابقه هستیم و اصلاً دنیای بدون مسابقه لذتی ندارد و همین مسابقهها هستند که به دنیا و زندگی معنا میدهند و زندگی را با تلخی و شیرینیهایی که از پیروزی و یا شکست در این مسابقات حاصل میشود هیجانی میکنند .
در آیات الهی هم خداوند به ما دستور داده است که زندگی خود را توأم با مسابقه قرار بدهیم و از یکدیگر تا میتوانیم پیشی بگیریم .
وَ لِکُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مولیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمیعاً إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ (بقره 148)
و برای هر کسی قبلهای است که وی روی خود را به آن [سوی] میگرداند؛ پس در کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. هر کجا که باشید، خداوند همگی شما را [به سوی خود باز] میآورد؛ در حقیقت، خدا بر همه چیز تواناست.
اما در این دنیا هر کسی برای کاری و هدفی مسابقه میدهد:
1) مسابقه برای فرار از صحنه گناه
بعضی در این دنیا برای اینکه از صحنه های گناه و افتادن در دام شهوت و فساد فرار کنند با یکدیگر مسابقه میدهند مانند حضرت یوسف که برای اینکه از صحنه گناهی که زلیخا برای او فراهم کرده بود فرار کند با زلیخا مسابقه داد تا اینکه هر دوی آنها به در رسیدند و همسر زلیخا را ملاقات کردند:
وَ اسْتَبَقَا الْبابَ وَ قَدَّتْ قَمیصَهُ مِنْ دُبُرٍ وَ أَلْفَیا سَیِّدَها لَدَی الْبابِ قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاَّ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذابٌ أَلیمٌ
و آن دو به سوی در بر یکدیگر سبقت گرفتند، و [آن زن] پیراهن او را از پشت بدرید و در آستانه در آقای آن زن را یافتند. زن گفت: «کیفر کسی که قصد بد به خانواده تو کرده چیست؟ جز اینکه زندانی یا [دچار] عذابی دردناک شود(یوسف : 25)
و حضرت یوسف سختیهای زیادی را از جمله سالها زندانی بودن را تحمل کرد تا اینکه پیروز واقعی این مسابقه بشود.
2)مسابقه برای انجام گناه
در این دنیا بعضی برای اینکه مرتکب گناه شوند با هم مسابقه میدهند و هرچه در توان دارند به کار میگیرند تا بتوانند در این مسابقه پیروز شوند .مانند قوم لوط که خداوند در باره آنها میفرماید:
وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمینَ
و لوط را [فرستادیم] هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا آن کار زشت[ی] را مرتکب میشوید، که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟(اعراف 80)
3)مسابقه برای دروغ و نیرنگ
بعضی از افراد اصلاً مسابقه نمیدهند اما میگویند ما مسابقه دادیم تا به افکار و نقشه های شوم خود برسند و آنها را عملی کنند مانند برادران حضرت یوسف که به دروغ گفتند ما مسابقه میدادیم و یوسف را در کنار اساس خود رها کردیم و گرگ او را خورد :
قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ به مؤمنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ
گفتند: «ای پدر، ما رفتیم مسابقه دهیم، و یوسف را پیش کالای خود نهادیم. آنگاه گرگ او را خورد، ولی تو ما را هر چند راستگو باشیم باور نمیداری.»(یوسف : 17)
4)مسابقه باخداوند
بعضی فکر میکنند که اینقدر زرنگ هستند که میتوانند با خداوند هم مسابقه بدهند و بر او پیشی بگیرند اما خداوند میفرماید :
أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاء مَا یَحْکُمُونَ
یا مگر کسانی که بدیها میکنند گمان کردهاند که بر ما پیشی میگیرند- از کیفر ما میگریزند-؟ بد است آن داوری که میکنند. (عنکبوت 4)
5)مسابقه برای انجام کارهای خیر
ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبیرُ
سپس این کتاب را به آن بندگان خود که [آنان را] برگزیده بودیم، به میراث دادیم؛ پس برخی از آنان بر خود ستمکارند و برخی از ایشان میانه رو، و برخی از آنان در کارهای نیک به فرمان خدا پیشگامند؛ و این خود توفیق بزرگ است. (فاطر : 32)
و یا در جای دیگر خداوند صفات مومنین اینگونه بیان میکند :
أُولئِکَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ
آنانند که در کارهای نیک شتاب میورزند و آنانند که در انجام آنها سبقت میجویند.)(المؤمنون : 61)
آری همه در این دنیا در حال مسابقه هستند و هر کس برای رسیدن به هدف و کار مشخصی مسابقه میدهد بعضی برای انجام گناه و بعضی برای فرار از گناه برخی برای انجام کار خیر و برخی برای انجام عمل شر و خلاصه کلام اینکه همه در حال مسابقه هستند اما براستی پیروزی نهایی از آن چه گروهی است و چه کسانی میتواندد به قله پیروزی برسند؟
خداوند متعال جواب این پرسش را در چند آیه بیان میکند:
1)متقین: خداوند متعال در آیات متعدد این وعده را به همه کسانی که مسابقه میدهند داده است که مقین و کسانی که دارای درجه تقوی هستند پیروز نهایی این مسابقه هستند :قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ اسْتَعینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ
موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و پایداری ورزید، که زمین از آنِ خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد میدهد؛ و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است. (الأعراف : 128)
2)کسانی که رهبران شایسته برای خود انتخاب کنند :
وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ
و هر کس خدا و پیامبر او و کسانی را که ایمان آوردهاند را ولیّ خود بداند [پیروز است، چرا که] حزب خدا همان پیروزمندانند.)(مائده 56)
و کسانی که در راه خدای متعال وقدم برنمی دارند و با حینت و نیرنگ و دروغ و یا در راه گناه و فساد با هم مسابقه میدهند طبق وعده الهی هرگز در این مسابقه پیروز نخواهند شد و شکست قطعی در انتظار آنها میباشد :
قُلْ لِلَّذینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ إِلی جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ
به کسانی که کفر ورزیدند بگو: «به زودی مغلوب خواهید شد و [سپس در روز رستاخیز] در دوزخ محشور میشوید، و چه بد بستری است.» (آل عمران 12)
دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند. اشک و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه.