یکسال پیش، درست ?? اسفند ماه ?? بود که موسوی بیانیه کاندیداتوری خود را منتشر کرد. و این اولین حضور سیاسی این مرد بعد از ?? سال سکوت مطلق بود. او در این بیانیه بارها بر ضرورت توجه و خدمت به مستضعفان تأکید نموده بود. او مستضعفان را «مطمئن‌ترین پایگاه برای ارزش‌های برآمده از انقلاب اسلامی و آماده‌ترین قشر برای اصلاحگری و پایبندترین پشتوانه برای اصول و اصول‌گرایی» به شمار آورده بود.

‌‌‌

کدام مستضعفین؟

موسوی خود را کاندیدای جبهه مستضعفین معرفی کرده بود، اما نه قبل و نه بعد از انتخابات هیچ وقت معلوم نشد که منظورش کدام مستضعفین هستند و او هیچ وقت به این سوال و انبوه سوالهای دیگر پاسخ نداد که مستضعفان امروز در کدام جبهه ایستاده‌اند؟  او اکنون با گذر نزدیک یک سال از انتشار اولین بیانیه، در مصاحبه اخیر خود به مناسبت آغاز دهه فجر می گوید:‌ «اقشار مستضعف جامعه که دل در ارزش های اسلامی دارند بالقوه خواستار تحقق اهدافی هستند که جنبش سبز نیز بدنبال آن است…» اما موسوی نمی‌گوید که امروز جبهه‌ی «بالفعل» مستضعفین که به قول خودش دل در گرو ارزش‌های اسلامی دارند چگونه در مقابل او و اشرافیت همراه او ایستاده‌اند؟ و در کدام چارچوب است که دیکتاتوری اشرافیت می تواند در کنار مستضعفین محروم قرار بگیرد؟!  آن هم اشرافیتی که برنمی تابد رای یک روستایی با او برابر باشد.


شهرک غرب تمام مردم شده؟


‌موسوی در بیانیه مذکور همچنین از «گشودگی در مقابل انتظار مستضعفان و بازگشت به ارزشها» حرف می زند. حال سئوال این‌جاست که رفتار آقای موسوی پس از انتخابات منافع کدام گروه را تأمین کرده است؟ چرا او کار را به جایی رسانده که عملاً مستضعفان را علیه خود شورانده است؟ چرا در جمع هایی که به نام او تشکیل می شود و به آشوب می رسد تنها چیزی که وجود ندارد همان ارزشهاست؟

‌   ‌‌‌

انکار خرد جمعی
‌‌‌موسوی تأکید می‌کند «شاید کسانی تصور کنند عجله برای عملی کردن چنین نیت خیری استفاده ازهر شیوه‌ای را مباح می‌کند، ولو این که شامل قانون‌شکنی‌های گسترده باشد. این کار صرفا نقض عهد با ملت نیست بلکه انکار خرد جمعی است.» امروز به صراحت می‌توان تشخیص داد که چه کسانی برای رسیدن به اهداف خود از قانون‌شکنی‌های گسترده بهره برداری می‌کنند. آیا میرحسین موسوی در این همه آشوب و خرابکاری و مسوولیتی ند

‌‌‌

احترام به دولت
‌‌‌همچنین در این بیانیه آمده بود: «لازم است که احترام دولت قانونی جمهوری اسلامی به دقت رعایت شود و انتقادات به صورت روشنگرانه، مستدل، دلسوزانه و نه با قصد فریب ارائه گردد.» و البته اظهر من الشمس است که حتی موسوی هم به این سخن خود وفادار نماند و دربرابر اهانت‌های حامیان خود به دیگر کاندیداها و دولت قانونی جمهوری اسلامی هیچ نگفت و تنها لبخندی از سر تأیید زد. میرحسین موسوی همچنین اگر چه در این بیانیه دستاوردهای هسته‌ای را محصول استقامت در برابر غرب می‌داند، اما نمی‌گوید که در این سال‌ها چه کسی در مقابل اجنبی سر خم کرده بود و چه کسی ایستادگی کرد و ان را به سرانجام رساند.

‌‌‌‌‌

هتک حرمت ممنوع
‌‌‌در بیانیه آمده بود: «هرگونه عمل خلاف اخلاق حضور و نشاط مردم را در صحنه انتخابات خدشه‌دار می‌کند… چنانچه نام اینجانب در معرض اسائه قرار بگیرد انتظار از علاقمندان و حامیان، سکوت است، چه رسد به آن که خدای‌ناکرده خود مرتکب هتک حرمت و بی‌ادبی نسبت به کسی شوند و نوشته یا گفته ناحقی را اشاعه دهند.» برای اثبات صحت این ادعاها کافی است عملکرد حامیان موسوی و رسانه های آنها را در طی این مدت مرور کنیم. نیازی به شاهد مثال آوردن نیست!

‌  ‌

چاپ عکس هم ممنوع
‌‌‌«در جریان فعالیت‌های انتخاباتی، ستاد اینجانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و از علاقمندانی که ممکن است به صورت خودجوش وارد صحنه تبلیغات شوند نیز انتظار دارم که به این خواسته خدمتگزار خود توجه کنند.» و البته تبلیغات گسترده‌ی در انتخابات و فراموش کردن این شعار اگر از مصادیق بارز دروغ نیست پس باید نامش را چه بگذاریم؟


سوال اصلی

‌‌‌امروز بازخوانی بیانیه موسوی پس از یکسال نشان می‌دهد که او چگونه در طول یکسال راستگویی را با دروغ هایی بزرگ عوض کرد. چگونه در عرض یک سال با عدم تمکین به رای ملت و همان مستضعفین که از آنها دم میزد به جایی رسید که تمام دشمنان قسم خورده این ملت او را ستودند و از او حمایت کردند. چگونه تا آنجا پیش رفت که در سالگرد همین بیانیه کسی که خود را نخست وزیر  امام معرفی می کرد شایسته دریافت نشان شجاعت از فرح پهلوی و بازماندگان حقیر نظام سلطنتی می شود که امام آنرا ساقط کرد؟ چگونه گروهک هایی چون مجاهدین خلق، پژاک، کومله و حتا گروهک ریگی که افتخارشان در طول تمام این سالها، کشتن مردم عادی و مسئولین منتخب همین مردم بوده با او همراهی می کنند و او را از خود میدانند؟ با گذشت یک سال از اولین بیانیه موسوی با باز خواندن آن و مقایسه با راهی که پیموده باید به این سوال اصلی پاسخ داد: «دروغ گوی واقعی کیست؟»

محمدصالح مفتاح