تصویر بزرگ

و انزلنا الحدید فیه باس شدید

موسم
رستاخیز زمین است. دگر بار رخت حیات بر تن درختان خوش نشسته است. باز فصل
آغاز زندگی است. اعجاز خدا همین احیای دوباره زمین است و همین زبان باز
کردن شکوفه ها. شاید آقا سال بعد را سال "اصلاح الگوی بصیرت"  نام گذاری
کند. شاید خدا سال بعد بقیه اش را به زمین برگرداند. شاید سال بعد بهار با
"بقیه الله" آمد. شاید آن مرد با بهار آمد. بهار در راه است و یار چشم به
راه. این روزها موسم خانه تکانی است. باید اجناس بنجل را از خانه انقلاب
بیرون انداخت. این روز ها مغز مهندس بد جور تکان خورده و به جای بهار رفته
پیشواز چهار شنبه سوری. من و شما باید به جای آتش از روی هوا و هوس خود رد
شویم. مهندس باید به جای آتش از روی لجن توهم خود رد شود. زردی من از تو،
سبزی لجن از من. مهندس بازهم بیانیه داد و باز هم به کارآمدی نظام صحه
گذاشت. مهندس در آخرین شعری که سروده، گفته: من و شما را از دیگر شهرها به
خیابان های منتهی به میدان آزادی آورده بودند. این چند مین بار است که
مهندس به ما تهمت تقلب می زند. مهندس یک شیخ بالقوه است و دارد کم کم
ظرفیت های خودش را نشان می دهد. اصلا قبول؛ راهپیمایی کنندگان تهران را از
دیگر شهرها آورده بودند، راهپیمایی کنندگان دیگر شهرها را از کجا آورده
بودند؟! از دید مهندس، ما در دیگر شهرها راهپیمایی کردیم و مردم دیگر
شهرها در تهران. دم جمهوری اسلامی گرم که توانست 75 میلیون آدم را در عرض
چند ساعت جا به جا کند! حمل و نقل جاده ای کشور یک، مهندس صفر. آقایان
پلیس راه! خسته مباد کنترل نامحسوس تان. 22 بهمن، 75 میلیون نفر را جا به
جا کردید؛ نه، من از این به بعد نا امن بودن جاده های کشور را قبول ندارم.
آمار شعر های مهندس از آمار کشته های تصادف جاده ای ظاهرا بالا تر رفته.
مغز مهندس این آخر سالی اساسی تکان خورده. این آخر سالی باید انقلاب را
خانه تکانی کرد. مادرم چادرش را به کمر بسته و دارد اجناس بنجل را دور می
ریزد. اقدس خانم و دخترش امروز صبح آمده بودند خانه ما تا خیر سرشان به
مادرم کمک کنند. من در اتاق بودم و حرف های اقدس خانم را می شنیدم که داشت
به مادرم می گفت: این پلاک و چفیه و لباس خاکی را هم بیانداز دور. اینها
برای روحیه ات ضرر دارد. اکبر آقا را خدا بیامرزد. شهید شد. 27 سال است که
عکس اکبر آقا را گذاشتی روی دیوار. این عکس را می بینی غصه دار می شوی.
اصلا اگر شما را دوست داشت، ول تان نمی کرد، برود جبهه. الان اکبر آقا آن
دنیا دارد با حوری پری ها عشق و حال می کند و غم و غصه اش برای تو مانده.
حیف این همه خون. خمینی چطور می خواهد جواب این خون ها را بدهد؟ این همه
جوان رفتند برای چی؟ فکه هم شد جا، که می خواهی عید بروی آنجا. خدا بگویم
این "آهنگران" را چه کار نکند؛ با "کربلا کربلا ما داریم می آییم" جوانان
مردم را جو گیر کرد و فریب داد. جمهوری اسلامی هم یک کربلا، شما را نبرد
که حالا دل ات نسوزد. من یک بار عمره مشرف شدم، یک بار هم تمتع. تو چی؟
هیچی به هیچی! یک بار اگر مکه را از نزدیک ببینی، دیگر در امام زاده صالح
سفره ابالفضل نمی اندازی. "کربلا کربلا ما داریم می آییم"؛ زرشک! خط مترو
را فقط تا کوفه کشیده اند. شوهر تو خون داد، کربلا را ولی آمریکا آزاد
کرد. صدام را چه کسی دست گیر کرد؟ بوش. حاج منصور را بگذار کنار. بنشین
پای گوگوش. "بیست و سی" اخبارش دروغ است. راست می خواهی بشنوی "بی بی سی".
شاد می خواهی بشوی "پی ام سی". سودوکو می خواهی حل کنی، جدول "فارین
پالیسی". زبان می خواهی یاد بگیری، "انگلیسی". به جای "تشکر"، به سران
فتنه بگو "مرسی". الان همه چیز  شده "آداب دیپلماسی". "بازی های سیاسی".
دو رکعت یوگا، بعدش "آموزش رقاصی". بعدش نحوه احترام گذاشتن به کوسه ها در
حال "غواصی". اصلا ببینم بیانیه آخر میر حسین را خوانده ای؟ معلوم است که
نخواندی. تو نشستی در این چهار دیواری و از اوضاع جامعه خبر نداری. چهار
شنبه سوری قرار است جهموری اسلامی سقوط کند. هر کسی یک ترقه بیاندازد، کار
نظام تمام است. "ترقه ترقه جمع شود وانگهی نظام سقوط کند". نظام سقوط کرد،
یک وقت نگویی شوهرم شهید شده ها. چه جلافتا! بگو رفته زیر تریلی. بگو
سرطان گرفت مرد. اصلا بگو اکبر آقا شوهرم نبود. بگو من یکی دیگر را می
خواستم زورکی به من دادند. زرنگ باش. الان روی دیوار خانه تان نوشته اند
چی؟ "مرگ بر دیکتاتور". هم تو می دانی منظورشان کیست، هم من. مردم این
رژیم را نمی خواهند. رژیم غذایی مردم عوض شده. یک عده رژیم می گیرند چاق
شوند، یک عده رژیم می گیرند، لاغر شوند. یک عده را رژیم می گیرد می برد
اوین. یک عده هم می خواهند با کمک آمریکا، رژیم را بگیرند ببرند اوین. شیر
تو شیر است. برگشتن شیر و خورشید دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد. حکومت
که زوری نمی شود. زمان آن خدا بیامرز ارزانی بود. وفور نعمت بود؛ برف می
آمد تا دو متر. الان چی؟ شن و ماسه شهرداری را می بینیم اما برف را نمی
بینیم. غلط نکنم؛ خدا قهرش گرفته. یک مشت دهاتی را از شهر های دیگر می
آورند تهران، بعد هم می گویند مردم با ولایت فقیه تجدید بیعت کردند. ما هم
باورمان شد. این همه لشکر آمده، به عشق چی؟ به عشق ساندیس. یک کلمه هم که
حرف می زنی، فوری می فرستندت اوین. اصلا همین شوهر تو، برای چی جان اش را
داد؟ خیر سرش برای آزادی ما. حالا ما آزادیم؟ کجای قرآن آمده که پسر من
نمی تواند زیر ابرو بردارد؟ الان به چیز آدم هم کار دارند. این آخوندها
اسلام را هم بد نام کرده اند. بهشت و جهنم هم که می گویند برای خر کردن من
و شماست. شوهر تو رفت خون داد، عشق و حال اش را اینها می کنند. خدا می
داند خون چند شهید پایمال شده است؟ این پسر تو هم کله اش بوی قرمه سبزی می
دهد. چرت و پرت هایش را گاهی می خوانم. کلی پاچه خوار است. غلط نکنم کارش
جایی گیر است که آویزان شده به ریش جمهوری اسلامی. تو نصیحت اش کن. من دلم
برای تان می سوزد. پس فردا که اتفاقی بیافتد، فکرش را کرده ای؟ هر حکومتی
بالاخره یک روز سقوط می کند. چهارشنبه سوری نه، سیزده بدر. حالا حسین تو
داغ است، نمی فهمد. برداشته به خامنه ای گفته "ماه پاره". آخر این هم شد
جمله که برداشته نوشته؛ "اگر دست خدا در دست خامنه ای نیست، پس چرا این
همه ماهواره حریف این ماه پاره ما نمی شوند"؟ خب یک کلام بگو وامی چیزی می
خواهی، دیگر این همه آسمان ریسمان کردن ندارد. یک سنگ دیگر به سرش خورد و
زبانم لال مرد، آن وقت آدم می شود. خلاصه فاطمه خانم، "من آنچه شرط بلاغ
است با تو می گویم/ تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال". حالا بگو چی را
باید کجا بگذارم. از دستم ناراحت نشوی ها. من خیر شما را می خواهم. من نمی
خواهم پس فردا که اتفاقی افتاد، پسرت را گوشه زندان ملاقات کنم. با ناوشکن
جماران نمی توان به جنگ آمریکا رفت. اسرائیل اراده کند، فاتحه نظام خوانده
است. اصلا چند درصد مردم نظام را قبول دارند؟ مردم از این حکومت خسته شده
اند...

                                          ***

نامرد،
حرف هایی زد که دچار حال عجیبی شدم. حال شب های عملیات در هشت ماه دفاع
مقدس. یک حالی مثل حال "حاج کاظم" در "آژانس شیشه ای". با دست رفتم توی
شیشه اتاق. اقدس خانم رفت مامور آورد که اسلحه اش چسبید به دستم. دختر
اقدس خانم را به عنوان شاهد نگه داشتم. مامور گفت: شاهد اختیارش دست خودش
است. مادرم گفت: من از این اسلحه کشیدن روی مردم راضی نیستم. پدر بزرگ
مادری ننه بزرگم که عکس اش روی دیوار است، زبان باز کرد که؛ "ترسم نرسی به
کعبه ای اعرابی". دختر اقدس خانم گفت: من دانشجو ام. من تا حالا از شما
دفاع می کردم ولی از این به بعد حاضر نیستم. اگر راست می گویید، بروید به
آنهایی گیر بدهید که دارند پول ملت را بالا می کشند. موبایلم زنگ زد. اصغر
نقی زاده بود. گفت: می خواستم در رکاب خون پدرت باشم اما شرمنده، این بار
ماموران نیروی انتظامی مرا دست گیر کردند. از پشت گوشی اصغر صدای موتوری
ها می آمد. پرسیدم: این موتوری ها هم آمدند در رکاب خون پدر من باشند؟
گفت: آره. گفتم: دود این موتوری ها حاج کاظم را خفه می کند. دود این
موتوری ها برای ریه من مثل هواست. هیچ بازیگری نمی تواند خیبری باشد. من
خیبری ام که حیدری ام که عاشق سید علی ام. بسیجی ها خیبری اند. موتوری
هایی که موتور منافقین را در همین عاشورا آوردند پایین خیبری اند. علی
خیبری است. خدا خیبری است. خیبری رسول خدا بود. فاطمه خیبری بود. اگر
ولایت مظلوم واقع شود باید صدای گریه ما گوش فلک را کر کند. خیبری نمی
گرید مگر اینکه خون گریه کند. خیبری آژانس یک روز می شود رضا مارمولک و یک
روز هم در فیلم "کتاب قانون" می شود عاشق "خمسه". خیبری اگر خیبری باشد
"خمسه خمسه" را به "خمسه ژولیت" نمی فروشد. ایران را به لبنان نمی فروشد.
چمران را به عماد مغنیه نمی فروشد. محبوب ترین فرد جهان عرب شاگرد احمد
متوسلیان ما است. نصرالله کیلومتر ها راه را می کوبد، می آید تهران تا دست
مولای ما را ببوسد و برگردد. حالا اسلام ایران شد خرافاتی، اسلام لبنان شد
اسلام ناب محمدی! حالا خیبری ما باید در سکانس آخر فیلم دو زانو بنشیند و
از ژولیت خمسه، "قرآن" بیاموزد. من خیبری ام. اهل هور. شما اهل سینما
هستید. من خیبری ام اهل هور اهل نی. شما یک روز بازیگر نقش نی می شوید و
یک روز بازیگر نقش می. من خیبری ام اهل هور اهل نی. اهل آب. خیبری اتفاقا
ساکت نیست. "ساکت"، مدیر عامل باشگاه سپاهان اصفهان است که خرج امسال تیمش
از خرج بچه های بسیج در آن هشت سال جنگ تحمیلی و خرج بچه های بسیج در این
هشت ماه جنگ نرم، بیشتر شده است. "ساکت"، آقای "من کنت مولاه فهذا موسوی
مولاه" است. ساکت! به هر کسی نمی توان خیبری گفت. خیبری سر همت بود نه
همسر خواص بی بصیرت. خیبری حنجره بریده شهیدی است که هنوز دارد با وصیت
نامه اش حرف می زند. ریه من جز دود عود موتور قراضه بچه بسیجی ها اکسیژنی
نمی شناسد. با نیروی انتظامی بود، الان باید به کروبی می گفتیم مقام معظم
رهبری. شیخ، رهبر شده بود به هر ایرانی، ماهی هفتاد هزار بار سهمیه می داد
که جلوی آمریکا سجده کنند. من افتخار می کنم به دود موتور بچه های بسیج.
من افتخار می کنم که خرس گنده های منافقین مثل چی از بچه های بسیج می
ترسند. نه، هیچ کس مرا "رو به فردا" دعوت نمی کند. صدا و سیما در بهترین
حالت "رسانه ملی" است ولی من رسانه خون سرخ پدر شهیدم هستم. نه، به من با
طعنه نگویید "نویسنده باتوم به دست ها". من خود خود باتوم هستم که اگر
خامنه ای حکم جهادم دهد، فرو می آیم در فرق سران فتنه. من فقط در یک دستم
قلم است. دست دیگرم اسلحه پدرم است. من پوستم کلفت تر از این حرف هاست. من
از این طعنه های امثال اقدس خانم در سایت های مجازی ناراحت نمی شوم. این
ناسزا ها عزم مرا در دفاع از انقلاب محکم تر می کند. آهای آقا زاده ها! هر
چه فحش های شما رکیک تر شود، من در دفاع از ولایت، استوار تر می شوم. من
خیبری ام اما اهل فریاد. پدرم به من یاد داد خیبری ساکت نیست. من صحیفه
نور را قبول دارم اما نه به قرائت موسسه تنظیم، بلکه با روایت حاج سعید
قاسمی. خمینی، پاپ نبود. بت شکن بود. بت را می شکست ولو نوه اش باشد.
خمینی، قلمبه نور نبود، نائب ظهور بود. خمینی با تاج و تخت مخالف بود.
خمینی باج نمی داد. قطع نامه را شما پذیرفتید نه امام. امام می گفت: جنگ
جنگ تا پیروزی و شما گفتید: جنگ جنگ تا یک پیروزی. شما الان می گویید؛ صلح
صلح تا شکست و بعد هم لابد هورا خواهید کشید که کشتی انقلاب به گل نشست و
انقلاب مخملی به ثمر نشست. خواب دیدید خیر باشد. خامنه ای خمینی دیگر است
البته با این تفاوت که ما اجازه نمی دهیم به این یکی امام هم جام زهر
بدهید. ما تاریخ را به گونه ای دیگر رقم خواهیم زد. ما نمی گذاریم که
تاریخ باز هم در کوچه پس کوچه های تنگ و تاریک تکرار شود. ما اجازه نمی
دهیم بلایی که شما سر پایان هشت سال دفاع مقدس آوردید، بر سر این هشت ماه
دفاع مقدس هم بیاورید. زمان جنگ سردار بودید. الان سربارید. حالا مهندس هر
چه دلش می خواهد بیانیه بدهد. دو هزار تا هم بیانیه بدهد مولای ما به هیچ
کدام اش جواب نمی دهد و می رود ناو شکن جماران را افتتاح می کند. مهندس!
بیانیه دادن با تو، طنز نوشتن با من. یکی می گفت: با این بیانیه ها چرا پس
سران فتنه را بازداشت نمی کنند؟ به او گفتم؛ جمهوری اسلامی زندانش هم جای
مقدسی است. شیخ را بازداشت کنی، یا باید بفرستی سلول انفرادی یا منتقل کنی
به بند عمومی. در سلول انفرادی چون کسی نیست، شیخ به شما که عرض کنم؛ ادعا
می کند خودش به خودش تجاوز کرده! و اگر منتقل اش کنی به بند عمومی، دم به
ساعت می خواهد از دیگر زندانیان بپرسد؛ به شما که عرض کنم؛ من کلا چقدر
وقت دارم! شیخ، مصیبت نیست، نعمت است. زنگ خطر نیست، زنگ تفریح است. تهدید
نیست، فرصت است. رقیب شیخ از همه جا بی خبر، آرای باطله است نه جمهوری
اسلامی. جمهوری اسلامی بسیار بزرگ تر از این حرف هاست که آدم های کوچک
دشمن اش باشند. دشمن جمهوری اسلامی حتی عبد المالک ریگی هم نیست. مولای ما
این ماه پاره ما شکارچی 2500 ماهواره جاسوسی است در آسمان. ریگی خر کیست؟
ریگی یک الف بچه است که چون عرب ها به "گ" می گویند "غ"، تلفظ درست اش
"ریغی" است. از یک پسر بچه "ریغو" برای جمهوری اسلامی دشمن در نمی آید.
سران فتنه این پنج نفر معروف به سران فتنه نیستند. سران فتنه آمریکا و
اسرائیل هستند که می خواهند ما را به این سران فتنه و امثال عبد المالک
ریغو مشغول کنند و "ظهور" را به تعویق بیاندازند. رسالت ما فراهم کردن
مقدمات ظهور است. رسالت ما کمک به ماه است در روزگار غیبت خورشید. قیمت
ماه، بالاست. دشمن می خواهد ما را مشغول شب کند اما ما باید به سحر فکر
کنیم. چرا صهیونیست ها این شب پرستان آخرالزمان، حضرت ماه را نشانه گرفته
اند؟ چرا با راه این مولای ماه پاره ما دشمنی می کنند؟ چرا از سران فتنه
حمایت می کنند؟ صهیونیست ها چون نمی دانند حضرت آفتاب کجاست، قمر را نشانه
گرفته اند تا به خیال خام خود شرایط را برای ظهور به تعویق بیاندازند.
اشتغال بیش از حد ما به این پنج نفر سران فتنه، بازی در زمین اسرائیل است.
اسرائیلی ها دارند خودشان را به در و دیوار می زنند تا اگر نمی توانند
جلوی ظهور را بگیرند لااقل ظهور را به تعویق بیاندازند. باید به اوضاع و
شرایط، عمیق تر نگاه کرد. عده ای چشم خورشید را دور دیده اند و می خواهند
در فضای سایبر ماه تنها بماند. ما اهل گوگل نیستیم، "خامنه ای. دات. آی.
آر" تنها بماند. ما در فضای مجازی هم کوچه ای به اسم "کوچه بنی هاشم" باز
خواهیم کرد. ما اجازه نمی دهیم حرمله در وبلاگش تیر سه شعبه را لینک کند
به گلوی علی اصغر. ما اجازه نمی دهیم سر حسین در خرابه های یاهو سرچ شود.
علم در اینترنت از دست عباس نخواهد افتاد. برادران! خواهران! مراقب کرسی و
لوح و قلم باشید. هوشیار باشید. ابن ملجم می خواهد "نهج البلاغه" را هک
کند. هکرهای خداجو می خواهند با سر بریده حسین در فضای مجازی بازی کنند.
سکینه در فضای سایبر تشنه آب نیست. سقای دشت کربلا را باید زود به زود
"آپ" کرد. فضای اینترنت را باید پر کنیم از عطر "ام البنین". اینجا باید
مزار زهرا معلوم باشد. در اینترنت هم "من کنت مولاه، فهذا علی مولاه".
غدیر خم نباید بگذاریم در فضای مجازی گم شود. من به چند سایت اسرائیلی
همین امروز سر زدم؛ نامردها دارند در فضای سایبر هم میان ما و مسجد الاقصی
"دیوار حائل" می کشند. ما در جنگ نرم در همین هشت ماه دفاع مقدس چند شهید
داده ایم. عزیزان! این فضای مجازی معطر به خون شهداست. با وضو وارد
اینترنت شوید. دوستان! مغرور نشوید؛ فضای سایبر را خدا آزاد کرد. الان
مسئله قدس، مسئله فلسطین نیست، مسئله ظهور است. مهم ترین رسالت "دیوار
حائل"، جدا کردن مردم فلسطین از قدس شریف نیست، بلکه به تاخیر انداختن
پیوند ماه و خورشید است. صهیونیست ها با دیوار حائل می خواهند جلوی ظهور
خورشید را بگیرند. دغدغه شان نصب مجسمه داوود نیست،جلوگیری از تجسم ظهور
است. صهیونیست ها چون در آخرین و تاریک ترین شب های تاریخ، حریف ماه نشده
اند، از نبرد با خورشید آن هم در روز روشن می ترسند و می خواهند کاری کنند
که حتی المقدور کار تاریکی به جنگ با نور خورشید نکشد. صهیونیست ها
معتقدند که غیبت اگر صغری و کبری داشت، ظهور هم صغری و کبری دارد. آنها
انقلاب اسلامی را "ظهور صغری" می دانند. باور کنید من شعار نمی دهم.
"معاریو" در کوران همین فتنه اخیر در یاد داشتی ضمن نکو داشت یاد سران
فتنه نوشت؛ "ما اگر در آینده نزدیک شاهد فروپاشی جمهوری اسلامی نباشیم، با
انقلاب بزرگ تری مواجه خواهیم شد که دارای ابعاد جهانی است". آنها فهمیده
اند که ماه جانشین بر حق خورشید است و می خواهند اگر شد پایان تاریخ را در
همین شب تیره و تار و با پیروزی خود اعلام کنند. صهیونیست ها اما غافل از
آن هستند که هر شبی حتی شب یلدای غیبت، منتهی به روز می شود. ماه پاره تن
خورشید است. مهدی، "بقیه الله" است و ولی فقیه، بقیه مهدی. آی کسانی که
ادعا می کنید امام را قبول دارید، خمینی می گفت: "ولایت فقیه همان ولایت
رسول الله است". صهیونیست ها خود اعتراف کرده اند که هدف شان از کوبیدن
ایران و لبنان مقابله با سیدین خراسانی و یمانی است. شعار های دیروز ما را
به رخ مان نکشید؛ ما هنوز هم می گوییم؛ "سلام بر سه سید فاطمی" اما تعویض
در تیم سه سید فاطمی به دین شرح انجام شد؛ آقای خاتمی با شماره موبایل جرج
سوروس از کشتی انقلاب خارج شد و به جای ایشان هزاران رویش صورت گرفت. کشتی
انقلاب مثل کشتی نوح است؛ نوح هم سیاست اش جذب حداکثری بود و حتی حیوانات
هم به صورت جفت راهی به این سفینه نجات داشتند اما پسر نوح چون جفتک
انداخت، بلیط اش باطل شد. آقای گل اندیش اگر شاعر بود این طور شعر می گفت؛
"پسر نوح کی گفته با بدان بنشست/ خاندان آقا زاده مظلوم واقع شد/
ماکسمیلیانوس در غار روزی چند/ خواب افشای مفسدین اقتصادی دید و مجرم شد".
"تو کز محنت آقا زاده ها بی غمی/ متاسف ام برات/ نشاید که نامت نهند احمدی
نژاد". " برو ای گدای مسکین در خانه علی زن/ ما اینجا با آقا زاده ها
میلیاردی بستیم". "علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ یک حالی از بیت
المال می دادی کدخدا را". "آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با سران
فتنه مروت با آقا زاده ها مدارا". نه، اغتشاشات اخیر تقصیر آن دو حرفی که
احمدی نژاد در مناظره زد نبود. اما یک نکته؛ صهیونیست ها می خواهند ما به
خود مشغول باشیم و یادمان برود که قرار بود برای امام زمان، سی صد و سیزده
ستاره فراهم کنیم. این سران فتنه بدلی که از سوی سران فتنه اصل کاری یعنی
سران آمریکا و اسرائیل حمایت می شوند، خودشان نمی دانند جرم شان چیست. جرم
شان مقابله با جمهوری اسلامی نیست، اسباب دست استکبار شدن است در پروژه به
تعویق انداختن ظهور. مهم ترین جرم آقای خاتمی ملاقات با جرج سوروس نیست،
بازی کردن در پروژه خورشید زدایی صهیونیست هاست. این فتنه بخشی از وقت
ظهور صغری را گرفت، در حالی که می شد این وقت را وقف فراهم کردن ظهور نور
می کردیم. شکار ریگی کار بزرگی بود اما کار  بزرگ تر ما شکار تاریکی است.
ما باید با "نور" با "ظهور" با "سحر" با "سر حسین در آن سوی افق" که چون
خورشید می درخشد تجدید بیعت کنیم. چرا اسرائیلی ها این قدر از 9 دی و 22
بهمن می هراسند و سعی دارند با لطایف الحیل پیام این دو حضور را مخدوش
کنند؟ این دو حضور، کمک به ماه در فرایند "خورشید زایی" است و درست نقطه
مقابل اصلی ترین پروژه دشمن یعنی "خورشید زدایی" است. دو فتنه گری که در
روز های پیشین علیه حضور ستاره ها در آسمان، بیانیه دادند، جرم بسیار
سنگینی دارند. اینها البته ان شاء الله نا خواسته آلت دست صهیونیست ها
هستند تا ظهور را چند سالی یا شاید هم چند ماهی به عقب بیاندازند. گاهی
ظاهر غفلت، کوچک و نتییجه خیانت، بزرگ است. گاهی غفلت کوچک منتهی به
خیابان های منتهی به میدان آزادی نمی شود، به خیانت های بزرگ منتهی می
شود. گاهی خیانت، منتهی به راهی می شود که انتهایش ظهور است. مهم ترین جرم
سران فتنه خیانت در حق انتظار است.

                                        ***

نه،
من به اصغر نگفتم؛ دود این موتوری ها امثال من و مادرم را خفه می کند. من
گروگان ها را آزاد کردم و با مادرم رفتم پیش موتوری ها. اول از آنها تجلیل
کردم که در 9 دی و 22 بهمن به زدودن ابرهای فتنه کمک کردند. بسیجیان خامنه
ای سربازان گمنام خورشید هستند که مهم ترین رسالت شان تعجیل در فرج مولای
مولای ماست. ما "ستاره" هستیم و با واسطه  یک ماه پاره به خورشید می رسیم.
آنها که در این هشت ماه دفاع مقدس در جنگ نرم به غبار دامن زدند و سرگشاده
خاک بر آسمان نشاندند، بی واسطه مهر بر تمدید غیبت زدند. ما همه مان
ماموریم؛ ما مامور ماه هستیم در پروژه خورشید زایی و عده ای مامور شب
پرستان هستند در پروژه خورشید زدایی. پس به ما طعنه نزنید. پس به ماه طعنه
نزنید. الکی ادعا نکنید که ما خورشید را قبول داریم ولی ماه را قبول
نداریم. آن کس که خورشید را قبول دارد با تاریکی فالوده نمی خورد. آن کس
که تحمل نور ماه را ندارد، از حرارت خورشید از عدالت خورشید خواهد سوخت.
خورشید که بیاید اگر چه شب به سر می رسد و روز می آید اما هم ماه در آسمان
است و هم ستاره ها. خورشید که بیاید جا برای ماه و ستاره ها تنگ نمی شود.
خزعبلات نگویید. اراجیف نبافید. خورشید که بیاید جا برای شب برای شب
پرستان تنگ می شود. آه که آسمان، بدون تاریکی چه قشنگ می شود. آه چه
زیباست لحظه ای که  پرچم را به خورشید می دهد ماه. نه، قصه خامنه ای، قصه
"پیر جوان زخم چشیده" نیست. قصه ماهِ خورشید دیده است. قصه خامنه ای، غصه
صهیونیست هاست. رادیو اسرائیل چند روز پیش می گفت: رهبر مقاومت، خامنه ای
است. ما چندی است با ذکر "یا ظافر" زندگی می کنیم. ای ظفر دهنده! ما
شمشیرها را برای نبرد با جبهه جهانی کفر تیز کرده ایم. این روزها نگین
انگشتر مولای ما از جنس "حدید" است که رویش نوشته شده "یا ظافر". حضرت
ماه  گاه با نماد راه را نشان می دهد. این چفیه ای که روی دوش مولای ماست،
یعنی جنگ تمام نشده است. بصیرت داشته باشیم، حتی به پیام نگین حدید در
انگشتر مولا پی خواهیم برد. حضرت علی وقتی که عزم جنگ می کرد انگشتری با
نگین حدید دست می کرد؛ "و انزلنا الحدید فیه باس شدید".

                                      ***

روزگار آزگاری است؛ خامنه ای آموزگار ماست ولی دشمن، او را بهتر از ما می شناسد.

(این
متن را که در وطن امروز هم با اندکی تغییر کار شده است امروز در مراسم
تجلیل از وبلاگ نویسان ? ماه دفاع مقدس خواندم؛ دست مریزاد می گویم به همه
این عزیزان که با برگزاری این مراسم قدر افسران جنگ نرم را بزرگ داشتند.
به پاس زحمات دست اندرکاران همایش ? ماه نبرد سایبری دست همت شان را ولو
با همین خطوط می فشارم)
حسین قدیانی