قرار ما افتاد هفته بعد، ساعت عشق
دیروز حالم گرفته شد. با پسر همت نه برای مجله ام که برای درد دل قرار داشتم اما "آقا مهدی" از اصفهان، تهران نیامد. به موبایلش زنگ زدم. صدایش خسته بود. آقا مهدی مثل پدرش تو دماغی صحبت می کند و البته مثل پدرش چشمان بسیار زیبایی دارد. اول بار که دیدمش بهشت زهرای تهران بود. سال ها پیش، درست در همین روزهای سال یعنی سالگرد شهادت پدرش. آن زمان جفت مان فقط فرزند شهید بودیم و فقط گرد یتیمی بر چهره مان نشسته بود. نه او اصلاح طلب شده بود و نه من اصول گرا. دیگر او را ندیدم و حتی دیگر صدایش را نشنیدم. گاهی که دوستان در نقد مواضع سیاسی آقا مهدی و مادر محترم و عزیزشان سرکار خانم "ژیلا بدیهیان" دچار تندروی و افراط می شوند، موضع می گیرم و نقدشان را نسبت به خانواده شهید همت برنمی تابم. اینها همه گذشت تا اینکه دو هفته پیش به امر عزیزی، عزیزترین عشقم در این دنیا مصمم به درآوردن نشریه ای شدم. منشی نشریه، موبایلم است و محل کارم کیف لب تابم. بدون حتی یک خط تلفن بدون یک خبرنگار بدون یک دفتر بدون یک عکاس بدون یک راننده بدون یک آبدارچی، مجله درآوردن البته که سخت است. غربت این مجله به این خاطر است که دوست ندارم زیر بلیط کسی برود. مثل جنگ زده ها گاهی خراب می شوم روی سر بچه های وطن امروز و گاهی هم آوار می شوم روی سر موسسه عاشورا. گاهی هم خانه نیم بند 50 متری ام می شود محل کارم. همسرم به طعنه می گوید؛ تو خانه را با محل کار عوضی گرفته ای. راست می گوید؛ این قوطی کبریت، خانه نیست، کارخانه تولید مطلب است. باورتان می شود از کمبود جا بخشی از مطالبم را در کابینت آشپزخانه می گذارم؟ حالا تا صدای خواننده ها در نیامده بروم سر سطر.
داشتم برای تان تایپ می کردم که به "گلعلی بابایی" گفتم؛ شماره پسر همت را بده. داد. زنگ زدم. خودم را معرفی کردم و به او گفتم؛ قصدم از این مزاحمت، مصاحبه با شما برای مجله ام است. این تماس به دو سه بار دیگر کشیده شد تا آقا مهدی نگاهی به برخی از مطالبم بیاندازد و گفت و گو را قبول کند یا نه. از بد روزگار اولین مطلبی از من که در اینترنت به چشم فرزند عزیز حاج همت رسید، "همیشه پای یک ظن در میان است" بود. زهر قلم من در آن مطلب علیه اصلاح طلبان همانا و امتناع آقا مهدی از گفت وگو همانا. دو سه بار دیگری هم تلاشم را برای متقاعد کردن ایشان انجام دادم اما بی نتیجه بود. دوستی که شاهد این اصرار من بود به طعنه گفت؛ خودت را اینقدر کوچک نکن. مگر با خانواده شهیدان جنیدی با مادر شهید شیرودی با پدر شهید علمدار با حاج بخشی با دکتر عباسی با صفار هرندی با وحید جلیلی حتی با بنی صدر حتی با مشایی گفت و گو نگرفته ای؟ خاطرات منتشر نشده "آقا" را هم که از این طرف و آن طرف گرفته ای، حالا پسر همت قبول نکرد، نکرد. تو الان برای خودت یک پا آدم شده ای. درست نیست این همه منت کشی. مگر خودت نگفتی؛ کشتی انقلاب مسافر کشی می کند، منت کشی نمی کند؟ در ثانی خود تو فرزند شهیدی. با خودت گفت و گو کن. الحمدلله چیزی هم که زیاد داری اسم مستعار است. با این همه اسم مستعار اصلا می توانی یک میز گرد صوری با حضور خودت درست کنی. میز گردی با حضور "علی اکبر بهشتی" و "اکبر شهیدی" و شهیده اکبری" و "آقای چیز" و "آرملیا، خبرنگار چیزنا" و خودت! کالبد شکافی کن که چرا امروز برخی نویسنده های ما ریسنده تار سکوت در پود حنجره شده اند. خودمانیم؛ عجب جمله ای شدها. خون پدرم رفت داخل دکمه های کیبورد.
قرار دیروزم با پسر سردار خیبر درد دل بود نه مصاحبه. من فرزند شهیدی هستم که با رسانه های اصلاح طلب مصاحبه نمی کنم و آقا مهدی فرزند شهیدی است که با رسانه های اصول گرا مصاحبه نمی کند. این اختلاف سلیقه البته دلیل نمی شود که ما با هم درد دل نکنیم. من به پسر حاج همت خواهم گفت که سبزهای عمدتا اجیر شده از آن سوی آب، دو شب پیش چه چیزهایی بار پدر شهیدم کردند و آقا مهدی هم به من خواهد گفت که فلان روز لباس شخصی ها چه بلایی سر برادرش آوردند. بعد یک چیز من به او می گویم و یک چیز او به من می گوید و صحبت ما با دلیل یا بدون دلیل کشیده می شود به جاهای باریک. به جاده اهواز خرمشهر که پدر من آنجا شهید شد و جزیره مجنون که حاج همت آنجا شهید شد. ما فرزندان شهدا مصاحبه های سیاسی مان را با جاهای دیگر می کنیم ولی سفره دل را پیش نامحرم باز نمی کنیم. خلاصه قرار ما افتاد هفته بعد ساعت عشق.
من معتقدم اتفاقا بخشی از نقدهای پسر حاج همت به حکومت، و نه فقط به دولت، حق است. آن بخشی هم که از نظر من حق نیست، مشکلی نیست، شاید نظر من اشتباه باشد. ملاک حق و باطل نه من هستم نه پسر حاج همت و نه حتی دختر آن شهید روستایی در سیستان و بلوچستان که سال به دوازده ماه هیچ کس یادی از پدر شهیدش نمی کند. حرف من این است: انتقاد از نظام مقدس جمهوری اسلامی به خصوص قسمت اسفندیار رحیم مشایی اش حق مسلم خانواده های شهداست. نه سر همت که حتی همسر همت هم به گردن این نظام حق دارد. جذب حداکثری فقط جذب هدیه تهرانی نیست، شامل جذب مادر شهید شهر کردی هم می شود. اسفندیار عدالت ورز، پولش زیادی کرده، آن را خرج میگرن پسر همت، صرف هزینه عمل پای پدر شهید ابراهیم شعبانی کند. اینجا که دیگر سران فتنه مقصر نیستند. تقصیر قالیباف و محسن رضایی و علی مطهری هم نیست. احمد توکلی هم بی گناه است. حتی تقصیر فائزه و مهدی هم نیست. آقای احمدی نژاد! این جمله رئیس دفترتان یعنی چه؟ ارتباط سفره هفت سین با امام زمان چیست؟ نوح تمام شد، حالا دوباره نوبت به امام زمان رسیده است؟ آقای بهداد عزیز! چه شد قرار مصاحبه ما با حضرت اسفندیار؟ من حرف دارم با ایشان و حقم در این نظام از محمد رضا گلزار کمتر نیست. گفتی SMS بده، یک هفته است گوشی تان می گوید؛ "بهداد خان رفته تو پارکینگ"! یعنی مصاحبه کشک؟!
البته دشمن اشتباه نکند. من یک تار موی همین "محمد جعفر بهداد" عزیز را که در "کیهان" دورانی با هم داشتیم، با کل دنیای شرق و غرب عوض نمی کنم. بهداد خود در جبهه همرزم پدرم بوده و سال ها به اسارت نزد بعثی ها رفته است. بهداد باید همچنان "آزاده" باشد، حتی آزاده از سر کار گذاشتن من!
دشمن باز هم اشتباه نکند. خانواده های شهدا شهید شدن در راه ولایت فقیه را بیشتر از نقد جمهوری اسلامی و حتی بیشتر از انرژی هسته ای حق مسلم خود می دانند. پسر حاج همت البته حتما با این بیان من آنهم با این شدت مخالف است. آقا مهدی هم البته حق دارد. پسر همت، پسر نوح نیست و نزدیک 30 سال بی پدری کشیده است و تو چه می دانی این داغ چیست؟ من و شما چه می دانیم همسر همت چه کشیده است؟ زنان نازک نارنجی ما، فرقی نمی کند همه ما، یک روزش را نمی توانند تحمل کنند. بیرون گود نشسته ایم و می گوییم؛ لنگش کن! همسر مهدی باکری همیشه برای من عزیز است؛ چه روزی که نقد دولت کند و چه آن روز که زبان به مدح مولای خراسانی ما باز کند. از خانواده شهدا نباید حتی برای دفاع از نظام جمهوری اسلامی سوء استفاده کرد. مسئولین اگر سوء مدیریت نداشته باشند، ما خانواده های شهدا جمهوری اسلامی را از آنها بیشتر دوست داریم. ولله پسر سردار خیبر بیشتر از آقایان، جمهوری اسلامی را دوست دارد. البته یک حرف هایی هم دارد که باید آن حرف ها را شنید. ما الان چند هزار تا مسئول داریم؟ کدام تان می دانید که پسر همت به سر درد مزمن مبتلاست؟ چطور بی پولی بازیگران مرفه بی درد را می بینید، میگرن آقا مهدی را نمی بینید؟ دست نوازش علی و البته سید علی روی سر یتیمان است، دست شما در دست کیست؟ این که دیگر ربطی به مذاکره خاتمی با جرج سوروس ندارد! به بی سوادی شیخ هم ربطی ندارد! ارتباطش با بی معرفتی من و شماست.
و دشمن باز هم اشتباه نکند. من قصد تبرئه سران فتنه را ندارم. مجرم در هر مقامی و با هر سابقه ای باید محاکمه شود. خانم رهنورد باید هم برخی از آیات قرآن را غیر مترقی بداند، زیرا که در برخی آیات قرآن آمده: "الفتنه اشد من القتل" و در برخی دیگر از آیات، خداوند همان خداوندی که گفته؛ "لا اکراه فی الدین"، اصلاح طلبان را مفسد روی زمین خوانده است.
و دشمن باز هم اشتباه نکند. من ناسزاهای رکیکی که این روزها نثارم می شود به حساب سبزها نمی گذارم. "سبز" یک رنگ است و "لجن" یک رنگ دیگر. یک "نیرنگ" دیگر. من در اوج همین لجن پراکنی هدایت شده از سایت های ضد انقلاب، با بسیاری از سبزهای داخلی دوست از آب درآمدم. آن کس که در این کشور و زیر سایه عنایات امام زمان زندگی می کند، شاید معترض باشد ولی به منتقد خود فحش خواهر و مادر نمی دهد. ما همان قوم ایم که با هر سلیقه با هر عقیده، جای مان در "خیمه عباس" است. "X" ها هم در کشور ما شیطان پرست نیستند؛ "Y" مد شود، این علامت را از روی آینه ماشین عوض می کنند اما "ام البنین" را با هیچ چیز دیگر عوض نمی کنند. اینجا همه گدای خانه فاطمه هستند و متحیرند چه نامند "شه ملک لافتی را". حتی نام سران فتنه ما هم "حسین" و "محمد" و "مهدی" است. آقای بالاترین! این کروبی را می بینی؟ نفوذی جمهوری اسلامی است در عمق فضای سایبر و دارد دلارهای اهدایی آمریکا به فرقه سبز را حیف و میل می کند! ولله اگر یک درصد عشق صد در صدی که ما به خامنه ای داریم، شما حتی یک ذره اش را به سران آمریکا داشتید، تا الان لیبرالیسم، جهانی شده بود. کاش شما عرضه داشتید جمهوری اسلامی را ساقط کنید، تا ما به شما انقلاب کردن را یاد می دادیم. "گرگ ها خوب بدانند در این ملک غریب/ گر پدر رفت تفنگ پدری هست هنوز/ گر چه نیکان همگی بار سفر بر بستند/ شیر مردی چو علی خامنه ای هست هنوز/ گر امام شهدا نیست کنون در برمان/ خلف صالح و مظلوم علی هست هنوز". آقای بالاترین! خامنه ای برای ما خمینی دیگر است. "خ" و "م" و"ی" و"ن" و"ی" یعنی "خم" و "می" و "نی" در "خمینی" و "خامنه ای" مشترک است. یعنی من هر وقت می نویسم "خامنه ای" در دل خود "خمینی" هم دارد. اما "خامنه ای" یک "الف" و یک "ها" از خمینی بیشتر دارد که روی هم می شود؛ "آه". این "آه"، نشان می دهد که خامنه ای از خمینی مظلوم تر است. البته ما اجازه نمی دهیم "آه" نایب روح الله به سینه چاه گره بخورد. دوره جام زهر گذشت. قسم به این انگشتر جدید به این "حدید"، که ملت ما نمی بارد الا به طوفانی شدید. به سیلی مدید. "وانزلنا الحدید فیه باس شدید".   
حسین قدیانی