بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلى الله على محمد و آله الطاهرین.

اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و على آبائه فى هذه الساعة و فى کل ساعة ولیا و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتى تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا.

و از تو اى محمد، درباره «ذوالقرنین‏» مى‏پرسند در پاسخ ایشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم کرد

آیات 83 تا 98 سوره مبارکه کهف درباره زندگانى ذوالقرنین مطالبى دارد که در قالب سه بخش اساسى در کتاب شریف تفسیر المیزان (1) آمده است:

الف - تفسیر آیات مربوط به ذوالقرنین ب - بحث روایى این آیات شریفه ج - گفتارى پیرامون داستان ذوالقرنین، به صورت قرآنى و تاریخى.

این مطلب در کتاب تفسیر نمونه (2) در دو بخش جداگانه آمده است که بخش اول آن به تفسیر آیات مربوطه، و بخش دوم به نکات آموزنده داستان و بحثهاى تاریخى و روایى آن اختصاص یافته است.

بنده پس از مطالعه دقیق این کتب تصمیم گرفتم که تفسیر این آیات و داستان ذوالقرنین را بازنویسى کرده و آن را در اختیار قرآن دوستان بگذارم.

البته ناگفته نماند که درباره ذوالقرنین و آیات قرآنى مربوط به او، کتابها و تالیفات زیادى نوشته شده است که حاصل زحمات محققین علوم قرآنى است که در پایان این کتاب فهرستى از آنها را ذکر خواهم کرد.

با مراجعه به بعضى از این کتابها دریافتم که تعدادى از آنها بیشتر به جنبه تاریخى موضوع پرداخته‏اند، اما در این نوشتار سعى شده تا جهت قرآنى قصه مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر، آنچه که درباره داستان ذوالقرنین از قرآن فهمیده مى‏شود جمع‏آورى گردد. درباره جنبه تاریخى داستان هم سعى شده که به طور خلاصه و در قالب یک فصل در پایان کتاب به آن پرداخته شود.

بنابراین، همان طور که از نام کتاب پیداست، هدف اصلى ما طرح و بیان نکاتى است که از قرآن درباره این داستان فهمیده مى‏شود.

علامه طباطبایى در بحث روایى خود چنین فرموده است:

«خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خداصلى الله علیه وآله و روایات مروى شیعه از ائمه هدى و... درباره داستان ذوالقرنین، بسیار اختلاف دارند; آن هم اختلافهاى عجیب، و آن هم‏نه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن! این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت‏آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده و آن را محال مى‏داند و عالم وجود هم منکر آن است، لذا اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمى‏کند در اینکه مجموع آن‏ها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست. از همه این مطالب غریب‏تر، روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویده‏اند، از قبیل «وهب ابن منبه‏» و «کعب الاحبار»، نقل کرده‏اند، یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى‏آید که مطالب خود را از یهودیان گرفته‏اند! بنابراین دیگر چه فایده‏اى دارد که ما به نقل، استقصاء و احصاء آنها با آن کثرت و طول و تفصیلى که دارد بپردازیم؟ لاجرم، به پاره‏اى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده و از آن مى‏گذریم، و به نقل آنچه که تا حدى از اختلاف مصون مانده است اکتفاء مى‏کنیم‏» (3) .

از این رو ما در اینجا بحث روایى نکرده‏ایم، ولى علاقه‏مندان مى‏توانند به تفسیر المیزان مراجعه نمایند.

در پایان هم باید این نکته را متذکر شد که چنین نیست که بتوان همه مطالب این کتاب را به تفسیر المیزان یا تفسیر نمونه نسبت داد، زیرا شاید جزئیاتى باشد که بطور صریح در این دو کتاب نیامده است; اما باید دانست که بدنه اصلى و بیش از نود درصد مطالب این کتاب چیزهایى است که از آن دو صحیفه شریفه گرفته و بازنویسى کرده‏ام.

در نتیجه، در همین جا آنچه ستایش و سپاس بر این اثر باشد را، نثار حضرت علامه طباطبایى‏رحمه الله و حضرت آیت‏الله مکارم شیرازى"مدظله" و گروه نویسندگان تفسیر نمونه مى‏نمایم و اذعان دارم که بنده فقط به صورت یک کار خدمات‏رسانى علمى، نقشى جزئى در این زمینه ایفا کرده‏ام. امید که این خدمت ناچیز مقبول درگاه احدیت قرار گیرد!

و لله الحمد

قم - مهرماه سال هفتاد و نه - محمدرضا امین زارع

فصل اول

- مباحث مقدماتى

- چرا و به چه مناسبت داستان ذوالقرنین در قرآن آمده است؟

- داستان ذوالقرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

مباحث مقدماتى در این فصل، به یک سرى مباحث مقدماتى درباره ذوالقرنین و چگونگى بیان داستان او در قرآن مى‏پردازیم و مباحث‏خود را در دو بخش جداگانه ذیل ارائه مى‏دهیم:

(بخش اول) چرا و به چه مناسبت داستان ذوالقرنین در قرآن آمده است؟

(بخش دوم) داستان ذوالقرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

در بخش اول، به پیشینه داستان ذوالقرنین و روایت مفصلى درباره شان نزول آیات ذوالقرنین مى‏پردازیم تا خوانندگان محترم را از محتواى داستان و علت انگیزش آن در قرآن آگاه سازیم. در بخش دوم نیز به روش عمومى قرآن در طرح داستان‏ها و قصص و من‏جمله داستان ذوالقرنین پرداخته و ارزشهاى این نوع داستان‏گویى را یادآور مى‏شویم; «رب اشرح لى صدرى و یسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى یفقهوا قولى‏»! (4)

چرا داستان ذوالقرنین در قرآن آمده است؟ (5)

نام ذوالقرنین و وقایع مربوط به بزرگى و عظمت او قبل از اینکه داستانش در قرآن نازل شود معروف بوده است. مردم او را به عنوان ذوالقرنین مى‏شناختند و این از نظر قرآن و قرائن اطراف آیات، مسلم است. نیز، معلوم است که نزول این آیات، بر اساس سؤالى بوده که مردم از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله درباره ذوالقرنین کرده‏اند.

اما اینکه این سؤال از طرف چه کسانى و چگونه مطرح شده است، پرسشى است که پاسخ آن را در روایت زیر جستجو مى‏کنیم; در تفسیر المیزان چنین آمده است:

صاحب کتاب تفسیر قمى از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده است که فرمود: سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلى را بیاموزند و با آن رسول خداصلى الله علیه وآله را بیازمایند. آن سه نفر «نضربن حارث بن کلده‏»، «عقبة‏بن ابى‏معیط‏» و «عاص بن وائل سهمى‏» بودند.

این سه نفر به سوى نجران حرکت کرده و جریان را با علماى یهود در میان گذاشتند...

ادامه روایت در آن کتاب چنین آمده است:

یهودیان گفتند: سه مساله از او بپرسید، اگر آن طور که ما مى‏دانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگو است. آنگاه از یک مساله دیگر بپرسید، اگر گفت مى‏دانم، بدانید که دروغگو است. گفتند: آن مسائل چیست؟ جواب دادند که از او از احوال جوانانى بپرسید که در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده و غایب گشتند و در غیبتگاه خود خوابیدند. از او بپرسید چقدر خوابیدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟

مطلب دوم اینکه از او بپرسید داستان موسى که خدایش دستور داد از یک عالم پیروى کن و از او تعلم گیر چه بود؟ آن عالم که بود؟ موسى چگونه از او پیروى کرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟

سوم اینکه از او از سرگذشت‏شخصى بپرسید که میان مشرق و مغرب عالم گردید تا به سد یاجوج و ماجوج رسید; او که بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟

یهودیان پس از عرضه این مسائل جواب آن‏ها را نیز به فرستادگان قریش دادند و گفتند: اگر این طور که ما شرح دادیم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مى‏گوید.

فرستادگان قریش پرسیدند: آن یک سؤال دیگر که گفتید چیست؟ گفتند: از او بپرسید که قیامت چه وقت‏به‏پا مى‏شود؟ اگر ادعا کرد که من مى‏دانم قیامت چه موقع به‏پا مى‏شود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا کسى تاریخ آن را نمى‏داند، راستگو است.

فرستادگان قریش به مکه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى‏کند که اخبار آسمان‏ها برایش مى‏آید، ما از او چند پرسش مى‏کنیم، اگر جواب داد، مى‏دانیم که راستگو است، وگرنه مى‏فهمیم که دروغ مى‏گوید! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى‏خواهد بپرسید!

آن‏ها آن مسائل را مطرح کردند. رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: فردا جواب‏هایش را مى‏دهم; اما در وعده‏اى که داد «ان‏شاءالله‏» نگفت. به همین جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا که رسول خداصلى الله علیه وآله غمگین گردید و (بعضى از) یارانش که به وى ایمان آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده و به استهزاء و آزار ایشان پرداختند; ابوطالب نیز سخت در اندوه شد.

پس از چهل شبانه‏روز، سوره کهف بر پیامبر نازل شد. رسول‏خداصلى الله علیه وآله از جبرئیل سبب تاخیر را پرسید؟ (جبرئیل) گفت:ماقادرنیستیم‏ازپیش‏خود نازل شویم جز به اذن خدا. (6)

مى‏دانید که سوره کهف شامل سه داستان است: داستان اصحاب کهف، داستان حضرت موسى‏علیهم السلام و حضرت خضرعلیهم السلام و داستان ذوالقرنین که طبق روایت‏بالا، به خاطر سؤال آزمایشى مشرکان مکه از حضرت محمدصلى الله علیه وآله نازل شده است.

داستان ذوالقرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

پیشتر گفتیم که طرح داستان ذوالقرنین در قرآن، براساس سؤالى بوده که مردم از پیامبر اکرم کرده بودند. حال به چگونگى و کیفیت طرح این داستان در قرآن مى‏پردازیم.

روش عمومى طرح داستان‏ها در قرآن

عموما وقتى قرآن کریم داستان واقعه یا شخصى از گذشتگان را ذکر مى‏کند، روش خاصى دارد; به جزئیات افراد و اشخاص و موضوعات نمى‏پردازد و متعرض جزئیاتى که در اصل واقعه یا نتیجه قرآنى آن دخالتى ندارند نمى‏شود; بلکه تنها نقاط کلیدى و اساسى را مطرح کرده و در مواردى، حتى نتیجه‏گیرى آن را هم به مخاطب واگذار مى‏نماید. البته این طبیعى است که از لابه‏لاى بعضى جملات و کلمات، مى‏توان بعضى جزئیات را هم به دست آورد که این هم یکى از ظرایف هنرى قصه‏هاى قرآنى است.

طرح داستان ذوالقرنین به همان روش عمومى در مورد داستان ذوالقرنین نیز، اگرچه بر اساس طرح سؤالى بوده است و قاعدتا باید پاسخ آن مطابق نظر سؤال کننده و تامین کننده پرسش او باشد، ولى در عین حال، قرآن پاسخ را طورى آورده که هم نظر سائل برآورده شود و هم نتیجه‏اى که خود قرآن مى‏خواهد از آن گرفته شود. بنابراین، طبق روش عمومى خود، نام اصلى ذو القرنین، تاریخ زندگى، ولادت، نسب و سایر مشخصاتش را ذکر نکرده است. در مورد خصوصیات شخصى، فقط به دینى که از آن پیروى مى‏کرده و توانایى جسمى و مدیریتى‏اى که داشته است اکتفا کرده و در مورد تاریخ زندگیش، تنها به سفرهاى سه‏گانه او اشاره نموده و درباره فعالیت‏هاى او فقط به ذکر کارهایى چون برخوردش با مردم سرزمین‏هاى مختلف در طى همان سفرهاى سه‏گانه پرداخته است.

البته، روح زندگى یک فرد و آنچه مى‏تواند براى دیگران آموزنده باشد همین است; یعنى اینکه یک شخص از چه امکاناتى برخوردار بوده و چه اعتقاداتى داشته است؟ و اگر اعتقادات صحیحى داشته، بر اساس آن ایمان و عقیده و با استفاده از توانایى‏هایش، چه نوع فعالیت‏هایى انجام داده و با دیگران چه رفتارى کرده است؟ نکته مهم دیگر اینکه آیا در میدان عمل و میدان استفاده از آن امکانات، خدا و قیامت را در نظر داشته است‏یا خیر؟

فصل دوم

- توضیح آیات قرآن و علت نزول این آیات و معرفى ذوالقرنین

- سفر به مغرب

- سفر به مشرق

- سفر به طرف کوه‏هاى یاجوج و ماجوج

- ساختن سد

توضیح آیات قرآن

«و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا»

و از تو اى پیامبر درباره ذوالقرنین سؤال مى‏کنند، در پاسخ ایشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏کنم. (7)

«انا مکنا له فى الارض و اتیناه من کل شى‏ء سببا» ما او را در روى زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.

سفر به مغرب

«فاتبع سببا» ذوالقرنین از این اسباب و وسایل استفاده کرد و راه سفر را در پیش گرفت.

«حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عین حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا چنین در نظرش مجسم شد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا مردمى را دید که مجموعه‏اى از انسان‏هاى نیک و بد بودند.

«قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا» گفتیم اى ذوالقرنین، آیا مى‏خواهى بدان ایشان را مجازات کنى، یا روش نیکویى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمایى؟

«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا»

ذوالقرنین گفت: ما کسى را که ستم ورزیده مجازات خواهیم کرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازاتى شدید خواهد نمود; یعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا را مى‏کشند و هم عذاب آخرت را.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا یسرا» و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر - بیشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به کارى آسان واخواهیم داشت.

سفر به مشرق

ذوالقرنین سفر خود را به غرب پایان داد و دوباره عزم سفر کرد; قرآن مى‏گوید:

«ثم اتبع سببا» سپس بار دیگر از وسایلى که در اختیار داشت استفاده کرد و به طرف مشرق حرکت نمود.

«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»

همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیک به محل طلوع خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر جمعیتى طلوع مى‏کند که برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچ‏گونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم. (8)

«کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا» آرى، ذوالقرنین این چنین بود! و ما به خوبى از امکانات و فعالیت‏هاى او آگاه بودیم.

برگشت از مشرق و سفر به طرف کوه‏هاى یاجوج و ماجوج

«ثم اتبع سببا» باز از وسایل مهمى که در اختیار داشت استفاده کرد و به قصد سفر حرکت نمود.

«حتى اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا».

همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند; یعنى خیلى ساده و بسیط‏الفهم بودند.

«قالوا یا ذا القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بیننا و بینهم سدا» آن گروه - وقتى ذوالقرنین را با آن قدرت و توانایى دیدند - به او گفتند: اى ذوالقرنین، طایفه یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مى‏کنند، آیا حاضرى پولى از ما بگیرى و میان ما و آن‏ها سدى ایجاد نمایى؟!

«قال ما مکنى فیه ربى خیر فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما».

ذوالقرنین در پاسخ آنان گفت: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته، از آنچه شما پیشنهاد مى‏کنید بهتر است. بنابراین من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم! فقط مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن‏ها سد محکمى ایجاد نمایم!

ساختن سد

«اتونى زبر الحدید حتى اذا ساوى بین الصدفین قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى کار سدسازى، ذوالقرنین چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آن‏ها را روى هم بچینید تا اینکه کاملا میان دو کوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بیفروزید و در آن بدمید. (9)

آنان چنین کردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید.

«قال اتونى افرغ علیه قطرا» بعد گفت: اکنون مس مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم!

و به این ترتیب، سدى آهنین در مقابل یاجوج و ماجوج ایجاد کرد، چنان که قرآن مى‏گوید:

«فما اسطاعوا ان یظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ایجاد کنند.

«قال هذا رحمة من ربى.» ذوالقرنین در پایان کار سد گفت: این سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!

«فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا» گمان نکنید این یک سد جاودانى و ابدى است، بلکه آن زمان که وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏کوبد و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل مى‏سازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد یافت (وعده‏اى که بر اساس آن، در آستانه رستاخیز سازمان دنیا به هم خورده و تمامى استحکامات آن فرو خواهد ریخت).

پایان آیات

فصل سوم

- داستان ذوالقرنین

- ذوالقرنین که بود؟

- مسافرت‏هاى ذوالقرنین

همانطور که در گذشته عرض کردیم، قرآن فقط به چند جهت از شخصیت ذوالقرنین اشاره کرده است. البته بعضى جوانب را نیز مى‏توان از لابه‏لاى کلمات و جملات داستان به دست آورد که در اینجا به یک‏یک آن موارد اشاره کرده و به توضیح آن مى‏پردازیم.

نام ذوالقرنین

ذوالقرنین، قبل از اینکه داستانش در قرآن بیاید و حتى در زمان زندگى‏اش به همین نام خوانده مى‏شده است و این چنین نیست که بعدها این لقب را گرفته باشد. این نکته از این آیات قرآن یعنى «یسئلونک عن ذى‏القرنین‏» از تو اى پیامبر، درباره ذوالقرنین سؤال مى‏کنند; «قلنا یا ذاالقرنین‏» ما گفتیم اى ذوالقرنین، و «قالوا یا ذاالقرنین‏» آن قوم گفتند: اى ذوالقرنین به خوبى استفاده مى‏شود.

از جمله اول بر مى‏آید که در عصر رسول خداصلى الله علیه وآله، قبل از نزول این قصه، چنین اسمى بر سر زبان‏ها بوده است که از آن جناب داستانش را پرسیده‏اند، و از دو جمله بعدى نیز به خوبى معلوم مى‏شود که ذوالقرنین در زمان حیاتش همین لقب را داشته و او را به این نام خطاب مى‏کرده‏اند.

توانایى‏هاى ذوالقرنین

ذوالقرنین از قدرت و مکنت‏بسیارى برخوردار بود و خداوند وسایل غلبه بر مشکلات و دست‏یابى به اهداف مهم زندگى را به او عنایت کرده بود. این اسباب و وسایل، شامل علم و دین، عقل و درایت، نیروى جسمى، مال و لشکر زیاد، وسعت قلمرو، قدرت مدیریت و امثال آن بودند، و همه این خصوصیات از آیه کریمه زیر به خوبى استفاده مى‏شود:

«انا مکنا له فى الارض واتیناه من کل شى‏ء سببا» ما او را در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل دست‏یابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم.

البته، از مجموعه داستان نیز این مطلب فهمیده مى‏شود; توانایى اینکه به مشرق و مغرب آفتاب برود و آن سد عظیم را با توجه به وسایل آن روزگار بسازد و قدرت خود را در دورترین نقاط زمین اعمال کند، همه و همه، شاهد قدرت و توانایى بسیار او مى‏باشد.

دین ذوالقرنین

ذوالقرنین مردى مؤمن به خداوند و روز قیامت و متدین به دین حق بوده است (10) و این نکته از آیات زیر به دست مى‏آید:

«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا» ذوالقرنین گفت: ما کسى را که ستم ورزیده مجازات خواهیم کرد. سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازات شدیدى خواهد نمود.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى‏» و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکو خواهد داشت.

«قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا» ذوالقرنین در پایان کار سدسازى گفت: این سد نعمت و رحمتى از سوى پروردگار من است و هنگامى که فرمان پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏کوبد و وعده پروردگار حق است و تحقق خواهد یافت.

مقام و حکومت دینى ذوالقرنین

از مجموع این آیات بر مى‏آید که او داراى مقام و حکومتى دینى بوده است. در آیه کریمه زیر مى‏خوانیم:

«قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا» ما به ذوالقرنین گفتیم: اى ذوالقرنین! آیا مى‏خواهى بدان ایشان را مجازات کنى یا روش نیکویى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمایى؟

خداوند طبق این آیه به او اختیار تام مى‏دهد، و این خود شاهد بر این مطلب است که وى از سوى وحى الهى یا پیامبرى از پیامبران، تایید و راهنمایى مى‏شده است. (11)

این مطلب از جواب ذوالقرنین به این فراز روشن‏تر مى‏شود، گویا هدف او از بیان چنین جوابى، اشاره به این نکته است که مردم در برابر دعوت به توحید و مبارزه با شرک، به دو گروه تقسیم خواهند شد; کسانى که تسلیم این برنامه سازنده الهى شوند، که مطمئنا پاداشى نیکو خواهند داشت و در امنیت و آسودگى خاطر زندگى خواهند کرد، و آنها که در برابر این دعوت موضع‏گیرى خصمانه داشته و به ظلم و فساد ادامه دهند، که مجازات خواهند گردید.

علاوه بر این، در آیه‏اى دیگر نیز مى‏خوانیم:

«کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا» کار ذوالقرنین چنین بود، و ما به خوبى از امکانات و آنچه نزد وى صورت مى‏گرفت، اطلاع داشتیم.

ظاهرا این آیه هم کنایه از این مطلب است که آنچه او تصمیم‏مى‏گرفت،به هدایت‏خداوند و امر او بود و در هیچ کارى اقدام نمى‏نمود،مگر آن‏که خداوند او رامامورکرده بود.

بنابراین، مجموع این آیات این مفهوم را مى‏رساند که مکالمه خداوند سبحان با ذوالقرنین از سوى پیامبرى که همراه او بوده صورت مى‏گرفته است و او حکومتى مثل حکومت جناب طالوت بر بنى‏اسرائیل داشته است. (12)

این حکومت از طرف خدا و با الهام پیامبرى از پیامبران بوده و کارهایش رانیز به هدایت همان پیامبر انجام مى‏داده است.

یک سؤال و پاسخ آن

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید و آن اینکه مى‏بینیم که خداوند مى‏فرماید: «ما به ذوالقرنین گفتیم...»، بنابراین چرا مفسران صریحا نگفته‏اند که ذوالقرنین خود پیامبرى از پیامبران الهى بوده است؟

پیش از این گفتیم که گفتگوى خداوند با انسان، امکان دارد به صورت «گفتگوى پیامبرى‏» یا «الهام‏» یا «گفتگو از طریق یک پیامبر» باشد، لذا معلوم نیست که ذوالقرنین واقعا پیامبر باشد و گفتگوى خداوند سبحان با وى از نوع وحى پیامبرى باشد; چرا که اگر ایشان پیامبر بود، همچون بسیارى دیگر از پیامبران که در قرآن نامشان آمده است، به پیامبرى او نیز تصریح مى‏شد. مثل «واذکر فى الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا» و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، که در وعده‏هایش صادق بود و رسول و پیامبر بود. (13)

«و ان الیاس لمن المرسلین‏» و الیاس از رسولان [ما] بود. (14)

و همچنین آیات 41 سوره مریم و 133 سوره صافات و آیات بسیار دیگرى که در آن به پیامبرى رسولان الهى تصریح شده‏است.

بنابراین، نمى‏توان با اطمینان گفت که ذوالقرنین پیامبر بوده است و پیامبرى کسى را نیز با احتمال نمى‏توان اثبات کرد.

مسافرت‏هاى ذوالقرنین

مهم‏ترین چیزى که از تاریخ زندگى ذوالقرنین در قرآن آمده است، مسافرت‏هاى سه‏گانه او به نقاط مختلف دنیا است; مسافرت به مغرب، مسافرت به مشرق و برگشت از مشرق به طرف کوه‏هاى یاجوج و ماجوج. باید توجه داشت که ذکر مشرق و مغرب به خاطر آن نیست که او فقط به مشرق و مغرب سفر کرده، بلکه منظور این است که از محل زندگى خود تا مغرب و از آنجا تا مشرق و از مشرق تا محل کوه‏هاى یاجوج و ماجوج مسیرى طولانى را طى کرده است. ذکر این مناطق شاید بدان جهت است که پرسش سؤال کنندگان درباره ذوالقرنین همین بوده; یعنى پرسیدند آن شخصى که به مشرق و مغرب عالم سفر کرد تا به سد یاجوج و ماجوج رسید که بود؟

اما این که هدف او از این کار چه بوده، از شکل بیان آن در قرآن کریم، چنین به نظر مى‏رسد که او به منظور گسترش عدالت در جهان و خدمت‏به مردم سفر مى‏کرده است.

مسافرت به مغرب

ذوالقرنین در اولین مسافرت خود به طرف مغرب حرکت کرد و آنقدر در خشکى پیش رفت تا به غروبگاه خورشید رسید. در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل‏آلود (15) فرو مى‏رود. احتمالا منظور این است که او به ساحل دریایى رسید که دیگر ماوراى آن امید خشکى نمى‏رفت و چنین به نظرش مى‏رسید که آفتاب در دریا غروب مى‏کند; چون انتهاى افق به دریا چسبیده بود. ذوالقرنین در این منطقه به طایفه‏اى برخورد:

«قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا» به ذوالقرنین گفتیم: اى ذوالقرنین! بدان ایشان را مجازات مى‏کنى یا روشى نیکو در مورد آنان انتخاب مى‏نمایى؟

این نکته از آیه کریمه فوق به دست مى‏آید که آن طایفه مجموعه‏اى از افراد نیک و بد بودند; چون اگر همه مردمى خوب و صالح بودند و در میان ایشان ظالم و مفسد وجود نداشت، چگونه ممکن بود که خداوند به او چنین اختیار تامى بدهد؟ (16)

از لحن این آیه و پاسخ ذوالقرنین که چند سطر بعد مى‏آید، چنین به نظر مى‏رسد که در آن منطقه ظلم و فسادى برپا بوده است; زیرا هر دو جا عذاب و مجازات اول گفته شده است.

بالاخره خداوند طبق آیه کریمه بالا به ذوالقرنین اختیار داد و پرسید که با ایشان چه مى‏کنى؟ ذوالقرنین برنامه خود را چنین بیان کرد: مردم این منطقه از جهت صلاح و فساد به دو دسته اصلى تقسیم مى‏شوند: یک عده ظالمان و فاسدان که در مقابل روند زندگى و حیات انسانى اخلال ایجاد مى‏کنند و عده دیگر، صالحان و کسانى که در جهت مصالح حیات و زندگى بشر حرکت مى‏کنند. این دو گروه، با دو گونه برخورد روبه‏رو خواهند شد; چنان که در آیات مى‏خوانیم:

«اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا».

هر کس ظلم و فساد کند، او را مجازات مى‏کنیم و خداوند نیز او را بعد از مرگ عذاب خواهد کرد.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا یسرا».

و هرکس‏ایمان بیاورد و رفتارهایى نیکو داشته باشد، پاداشى‏نیکوتر ازاستحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به کارى آسان وا خواهیم داشت; یعنى از امنیت، رفاه و امکانات‏اجتماعى این دنیا و پاداش آخرت برخوردار خواهد شد و ما نیز قوانین سهل و آسانى برایش وضع خواهیم کرد.

ذوالقرنین بعد از مجازات ستمگران آن قوم غربى و برقرارى امنیت و احتمالا وضع یک سرى قوانین براى مردم آن منطقه، سفر خود را به مغرب زمین پایان داد و به طرف مشرق حرکت کرد.

«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ مطلع الشمس‏» دوباره وسایل سفر را فراهم آورد و به سوى مشرق حرکت کرد تا به محل طلوع خورشید رسید.

مسافرت به مشرق همان طورکه گفتیم، ذوالقرنین مسافرت دوم خود را از مناطق غربى به طرف مشرق زمین شروع کرد و تا دورترین مناطق شرقى (17) پیش رفت و در آخرین صحراى شرقى به مردمى برخورد کرد که از جهت تمدن در سطح بسیار پایینى بودند:

«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیک محل طلوع خورشید رسید و در آنجا دید که خورشید بر جمعیتى طلوع مى‏کند که در برابر تابش آن، هیچ گونه پوشش و سایبانى برایشان قرار نداده بودیم.

آن مردم در صحرا و بر روى خاک زندگى مى‏کردند و هنوز به این سطح فکرى نرسیده بودند که اهمیت‏خانه‏سازى و یا چادر زدن را بفهمند، چه رسد به این که علم ساختمان‏سازى و خیمه‏زدن را بدانند یا بیاموزند. حتى عده‏اى از مفسرین، با برداشت از همین آیه قرآن گفته‏اند که این جمعیت‏به صورت عریان و یا با پوشش بسیار کمى زندگى مى‏کرده‏اند; پوششى که بدن آن‏ها را از آفتاب نمى‏پوشانیده است.

اینکه ذوالقرنین در این منطقه، براى رهایى آنان از این وضع سخت زندگى چه کرد، از آیات قرآن چیزى در این مورد به دست نمى‏آید.

یک پرسش و پاسخ آن

حال ممکن است‏شما بگوئید چرا قرآن این داستان را بدین صورت سربسته نقل کرده است؟ و این گونه نقل داستان چه فایده‏اى مى‏تواند داشته باشد؟

در پاسخ مى‏گوئیم که اصل داستان ذوالقرنین براى پاسخ به سؤالى است که از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پرسیدند: آن مردى که به مشرق و مغرب عالم سفر کرد تا به سد یاجوج و ماجوج رسید که بود؟ و داستانش چه بود؟ بنابراین مجموع داستان با هدف پاسخگویى به آن سؤال مطرح شده است و همین اندازه در پاسخ آنان کافى و نتیجه‏بخش بوده است. علاوه بر این، سایر قسمت‏هاى داستان، نکات جالبى دارد که در فصل «نکات جالب و پندآموز» به برخى از آن نکته‏ها اشاره خواهیم‏کرد.همچنین‏بایداضافه‏کرد که هنوز کسى ادعا نکرده است که تمام جوانب این آیات را فهمیده و درک کرده، لذا ممکن است در آینده نکات تازه‏اى‏از این آیات به دست آید.

سفر به کوه‏هاى یاجوج و ماجوج

ذوالقرنین بعد از مسافرت به منتهى‏الیه مشرق دوباره حرکت کرد، سرزمین‏ها را در نوردید تا به تنگه‏اى در میان یک سد طبیعى طولانى رسید. این سد طبیعى، احتمالا کوه‏هایى بوده که همچون یک دیوار عظیم بین دو منطقه فاصله انداخته بودند و تنها راه ارتباطى بین آن دو منطقه، تنگه‏اى بیش نبوده است; تنگه‏اى که آن رشته کوه‏هاى طولانى را به دو نیم کرده و تبدیل به دو دیوار مى‏کرده است و ظاهرا کلمه «سدین دو سد» در قرآن به همین معناست:

«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما» همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه مردمى را یافت... .

نزدیک آن تنگه، گروهى از مردم زندگى مى‏کردند و این همان تنگه‏اى است که به درخواست مردم ساکن آن منطقه، سد ذو القرنین بر آن ساخته شد.

مردمى که نزدیک آن تنگه زندگى مى‏کردند این مردم، از نظر فهم افراد بسیار ساده‏اى بودند. مرحوم علامه طباطبایى در توضیح آیه کریمه «وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا» در نزدیکى آن دو کوه مردمى را دید که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند، چنین فرموده است: «این جمله کنایه از سادگى و بساطت فهم آن مردم است‏» (18) .

اما در عین حال که در این حد از فهم و سادگى بودند، با دیدن ذوالقرنین و شناخت توانایى‏هاى او، از وى درخواست‏ساختن سدى کردند و از پیشنهاد پرداخت دستمزد به ذوالقرنین معلوم مى‏شود که هم داراى فهم اقتصادى بوده‏اند و هم امکانات اقتصادى داشته‏اند. همچنین از نظر نیروى کار، شناخت آهن و فلزها و توانایى و امکان بهره‏بردارى از آن، در حد قابل قبولى بوده‏اند که جزئیات آن در ضمن داستان سدسازى معلوم خواهد شد.

پیشنهاد و درخواست‏ساختن سد

مردمى که نزدیک آن تنگه زندگى مى‏کردند، از هجوم و غارت اقوام یاجوج و ماجوج در زحمت و شکنجه بودند. اقوام‏یاجوج و ماجوج طوایفى جنگ‏طلب و غارتگر بودند که در جایى‏پشت‏آن تنگه‏و کوه‏ها زندگى مى‏کردند و هر از گاهى از طریق آن تنگه به این مردم حمله کرده و آن‏ها را قتل و غارت مى‏کردند. لذا این تنگه، محل نفوذ یا موضعى سوق الجیشى براى برترى نظامى آن اقوام غارتگر بوده است.

این مردم مظلوم وقتى قدرت و توانایى ذوالقرنین را دیدند، مقدم او را غنیمت‏شمرده و دست‏به دامن او زدند:

«قالوا یا ذا القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فى الارض‏» گفتند: اى ذوالقرنین، اقوام یاجوج و ماجوج در این زمین فساد و ظلم مى‏کنند.

و از او تقاضاى ساختن مانعى در مقابل حمله آن طایفه ستمگر کردند و تاکید نمودند که در مقابل ساختن این سد، اموالى را نیز به‏عنوان دستمزد پرداخت‏خواهند کرد:

«فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بیننا و بینهم سدا» آیا حاضرى پولى از ما بگیرى و میان ما و آن‏ها سدى ایجاد کنى؟

ذوالقرنین پیشنهاد اجرت آن‏ها را نپذیرفت و گفت: من به اموال شما احتیاجى ندارم و از شما اجر و مزدى نمى‏خواهم:

«قال ما مکنى فیه ربى خیر» ذوالقرنین در جواب ایشان پاسخ داد: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته، از مالى که شما به من وعده مى‏دهید بهتر است.

با این حال گفت: اگر مى‏خواهید چنین مانعى بسازم، باید مرا با کارگران خود کمک کنید و مصالح ساختمانى بیاورید:

«فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» اجر و مزد نمى‏خواهم، فقط مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن‏ها سد محکمى ایجاد کنم!

بالاخره قرار شد سدى با نیروى انسانى مردم و طراحى، مدیریت و اجراى ذوالقرنین ساخته شود و بدین ترتیب، کار سدسازى شروع شد.