ادامه مواضع آقای شهبازی

تحولات جاری کشور به ‎تدریج چارچوب طرحی بسیار خطرناک و هشداردهنده را ترسیم می‌کند. طبق این تصویر، آنچه در روزهای اخیر می‌گذرد اجزاء بهم‌پیوسته یک طرح بسیار جدّی براندازی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران است.

الف) آنچه رخ داد:

1- در پی تحصن دانشجویان، طبق نقشه از پیش طراحی شده یا در اثر تصادف و از سر اهمال، کار به خشونت کشیده شد. این خشونت طبعاً واکنش‌های تند دانشجویان را در پی داشت و در نتیجه به بستری بدل گردید برای آشوب‌های خیابانی 20- 22 تیر 1378 تهران.

2- هرچند آشوب‌های خیابانی فوق از بسیاری جنبه‌ها باید برای سیاستگذاران نظام مهم و هشداردهنده باشد، معهذا رسانه‌های غربی بسیار بیش از ابعاد واقعی به بزرگنمایی حوادث پرداختند و با به کار بردن تعابیری چون «انقلاب دوّم در ایران» (شبکه سی. ان. ان.) و غیره، حساسیت نظام را به‌شدت تحریک کردند. به این ترتیب،‌ آنان توانستند ما را متأثر کنند و به واکنش‌هایی وادارند که مورد نظرشان بود.

این‌گونه آشوب‌های خیابانی مکرراً در کشورهای غربی رخ می‌دهد ولی هیچگاه به‌عنوان «تهدید برای کیان نظام» جلوه داده نمی‌شود و هیچگاه این همه اغراق درباره آن صورت نمی‌گیرد. رسانه‌های غربی به این‌گونه شورش‌ها و آشوب‌ها در کشورهای خود بسیار ظریف برخورد می‌کنند و از طریق ارائه پوشش خبری مناسب آن را به‌صورت حوادثی کاملاً عادی جلوه می‌دهند. نمونه‌های فراوان از شورش‌های خیابانی در تاریخ چهل ساله اخیر غرب (اروپا و ایالات متحده آمریکا) می‌توان یافت که برخی به شرح زیر است: شورش سال 1962 میسی‌سی‌پی (دو نفر کشته و 375 نفر مجروح)، شورش اوت 1965 لوس‌آنجلس (34 نفر کشته و یکهزار نفر زخمی)، شورش سال 1966 کلیولند، شورش‌های سال 1967 در 50 شهر آمریکا (فقط در شهر نیوجرسی 26 نفر کشته شدند و 10 الی 15 میلیون دلار خسارت وارد شد)، شورش سال 1968 شیکاگو علیه جنگ ویتنام، شورش معروف دانشجویی سال 1968 فرانسه، شورش فوریه 1971 لندن، شورش 1975 کنتاکی، شورش 1980 میامی (به قتل 18 نفر و 100 میلیون دلار خسارت مالی انجامید)، شورش سال‌های 1981 و 1982 لیورپول و شورش آوریل 1992 لوس‌آنجلس (به قتل 58 نفر و تخریب بخش مهمی از شهر و یک میلیارد دلار خسارت مالی منجر شد). شورش‌های مکرر دانشجویی سال‌های اخیر در کره جنوبی نیز معروف است. 

3- متأسفانه، برای طراحان سناریوی براندازی، واکنش‌ها و رفتار سیاسی جناح‌های سیاسی کشور در قبال حوادث فوق کاملاً قابل پیش‌بینی است زیرا این رفتارها واکنشی، احساسی، بسیار ساده و بسیط و مبتنی بر پیشداوری‌ها و تحلیل‌های شناخته شده است. بنابراین، مرحله بعدی این طرح عبارت است از تشدید اختلافات و بهره‌گیری از حوادث فوق برای سوق دادن سیر حوادث به تعارض مستقیم و حاد. این اقدامات یا از طریق عوامل نفوذی فعال در هر دو جناح (بطور مستقیم) و یا با بهره‌گیری از پیشداوری‌ها و حساسیت‌های هر دو جناح (بطور غیرمستقیم) تحقق می‌یابد.

4- با اغراق درباره حوادث فوق و بزرگنمایی برخی شعارها، که گروهی بسیار اندک مطرح کردند و در یک نظام تبلیغاتی هوشمندانه باید کم‌اهمیت جلوه داده شود، حساسیت برخی نیروهای دلسوز انقلاب، به‌ویژه فرماندهان سپاه، تحریک می‌شود و به ایشان چنین القاء می‌گردد که مسبب این شورش سیاست‌های آقای خاتمی است و این سیاست‌ها کیان نظام و رکن اصلی آن، نهاد ولایت فقیه، و شخص مقام معظم رهبری را هدف گرفته است. در نتیجه، فضایی آفریده می‌شود که نیروهای فوق برکناری دولت آقای خاتمی را به‌عنوان "تکلیف شرعی" خود احساس کنند یا به اقداماتی دست زنند که عملاً کودتا علیه دولت آقای خاتمی تلقی شود. نامه اخیر فرماندهان سپاه به آقای خاتمی مؤید این تحلیل است.

5- همزمان در افکار عمومی شایعه کودتای احتمالی سپاه علیه خاتمی به‌شدت گسترش می‌یابد و بدینسان نوعی تنش و التهاب در فضای سیاسی کشور ایجاد می‌شود و همگان را در انتظار یک کودتای قریب‌الوقوع قرار می‌دهد. درج خبر محرمانه واگذاری امنیت تهران به سپاه [در روزنامه ابرار] و نیز انتشار نامه محرمانه فرماندهان سپاه به آقای خاتمی مکمل و مؤید این شایعات بود.

6- عصر دوشنبه (28 تیر) شنیده شد که فرمانده سپاه پاسداران به‌عنوان فرمانده نظامی تهران نامه‌ای به دادسرای انقلاب نوشته و خواستار تعطیل برخی مطبوعات شده است. این شایعه نیز تحلیل فوق را قوت می‌بخشد و تصویر سناریوی براندازی را تکمیل می‌کند.

ب) آنچه در شرف وقوع است:

ادامه این سناریوی براندازی، که هنوز (تا صبح سه‌شنبه 29 تیرماه) تحقق نیافته ولی تحقق آن را محتمل می‌دانم، به شرح زیر است:

1- دادسرای انقلاب، در اجابت خواست فرمانده نظامی تهران، به تعطیل برخی روزنامه‌های منتسب به "جناح دوّم خرداد" دست خواهد زد.

2- این امر طبعاً واکنش تند "جناح دوّم خرداد" را در پی خواهد داشت و به احتمال زیاد به استعفای آقای خاتمی خواهد انجامید.

3- کاملاً محتمل است که این واکنش موج جدیدی از آشوب‌های خیابانی را در سراسر کشور برانگیزاند و فضای کشور را به‌شدت متشنج و بحرانی کند.

4- با آغاز دور جدیدی از آشوب، آمریکا با ادعای دفاع از "حقوق بشر" و "دمکراسی" فعالانه وارد گود خواهد شد و موشک‌باران برخی مراکز حساس کشور را آغاز خواهد کرد. این احتمال را کاملاً جدّی می‌دانم و مدت‌هاست به این تحلیل رسیده‌ام که سومین هدف قدرت‌نمایی آمریکا، پس از عراق و کوزوو، ایران است.

5- این تهاجم با حمله نظامی ترکیه به مناطق مرزی ایران تکمیل خواهد شد. سخنان اجویت و حمله اخیر به پادگان سپاه در پیرانشهر را بهیچوجه تصادفی نمی‌دانم.

6- پیامد این حوادث قابل پیش‌بینی نیست. بدبینانه‌ترین احتمال این است که تحریکات داخلی، که بستر اجتماعی و سیاسی کاملاً آماده‌ای دارد، به اضافه موشک‌باران آمریکا و حملات زمینی و هوایی ترکیه به سقوط نظام منجر شود. خوش‌بینانه‌ترین احتمال لطمات بسیار سنگین و جبران‌ناپذیر مادی و معنوی بر پیکر نظام است.

ج) چه باید کرد؟

روش تبلیغاتی را که برخی نشریات، به‌ویژه کیهان، در روزهای اخیر در پیش گرفته‌اند، بسیار نادرست و خطرناک و دقیقاً در جهت تحقق سناریوی براندازی فوق می‌دانم. گویا اینان، به تأثیر از برخی القائات مشکوک، گمان برده‌اند که زمان برای تسویه حساب با جناح موسوم به "دوّم خرداد" و ساقط کردن آقای خاتمی فراهم است و طبق این تحلیل به ارائه همان تصویری از حوادث دست می‌زنند که در سناریوی فوق می‌گنجد. پس از ماجرای سعید اسلامی [سعید امامی] و موسوی [مصطفی کاظمی]، که اولی مظهر انقلابی‌گری می‌نمود و دومی اسوه تقوا، به این نتیجه رسیده‌ام که احتمال "نفوذ" و کاشتن عناصر توطئه‌گر و مخرب در صفوف انقلاب را نباید دست کم گرفت. این که برخی عناصر نفوذی، در هر دو جناح، به جدّ و با تمام قوا در کار تکمیل سناریوی براندازی فوق هستند کاملاً محتمل است. به‌علاوه، احتمال القاء‌پذیری و آلت دست شدن را نیز اندک نمی‌دانم. بر روزنامه کیهان تأکید می‌کنم زیرا مواضع آن در روزهای پس از راهپیمایی 23 تیر را با دقت دنبال کرده و آن را به‌شدت در موضع تهاجمی و در جهت زمینه‌سازی تبلیغاتی "کودتا" یافته‌ام.

با عنایت به موارد فوق و هجوم شدیدی که علیه آقای خاتمی آغاز شده طرح زیر را تقدیم می‌کنم:

همانگونه که مقام معظم رهبری در سخنان خویش بیان فرمودند: آزادی در جوهره اسلام و خواست انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی و متولیان آن بوده و هست (نقل به مضمون از یکی از آخرین بیانات ایشان). ولی، به‌دلیل عملکردهای بد و بعضاً مشکوک (مانند اقدامات سعید اسلامی)، تاکنون چنین جلوه داده شده که گویا نظام در برابر "فشار افکار عمومی" مجبور به اعطای امتیازاتی شده. متأسفانه، این عملکردهای بد تأثیرات مخربی بر جای نهاده. اکنون بهترین زمان است که این تصویر مقلوب و نادرست اصلاح شود....

پیشنهادات:

1- تشکر از دلسوزی نیروهایی که نسبت به کیان نظام حساس و دلبسته‌اند.

2- حوادث دانشگاه ناشی از خواست حق‌طلبانه دانشجویان بود که البته با برخی افراط‌های خاص دوران جوانی و دانشجویی آمیخته بود که طبیعی است.

3- تأکید بر تنبیه عناصر نفوذی و توطئه‌گر و خاطی چه در حمله به کوی دانشگاه و چه در آشوب‌های خیابانی.

4- تأکید بر این که شورش‌های خیابانی و حوادثی از این قبیل برای هر جامعه زنده کاملاً طبیعی است؛ دارای ریشه‌های اجتماعی است که باید شناخته و رفع شود. هر کس که به‌دلیل جهالت یا جوانی عمل خطایی کرد الزاماً نفوذی و توطئه‌گر نیست، هرچند توطئه‌گرها و نفوذی‌ها هم بودند.

5- طبیعی است که دشمنان انقلاب بکوشند از این حادثه استفاده و بهره‌برداری کنند و آشوب‌ها را دامن زنند ولی درباره تأثیر و نقش آنها زیاد اغراق می‌شود که درست نیست. می‌توان مقایسه کرد با شورش سال 1992 شهر لوس‌آنجلس که همه شاهد فیلم‌های آن بودیم.

6- تشکر از آقای خاتمی و زحمات دولت او و برخورد خردمندانه آن‌ها به تحصن دانشجویی و آشوب‌های خیابانی.

7- تأکید بر قانون اساسی و قانونمندی نظام و جامعه.

8- تأکید بر این که آزادی مطبوعات و سیاست‌های آقای خاتمی مورد تأیید است. این سیاست‌های نظام و خواست متولیان نظام از اول انقلاب بوده تا امروز. در بیست ساله پس از انقلاب تنها یک دوران کوتاه محدودیت داشتیم که ناشی از عملیات تروریستی و جنایتکارانه منافقین بود که به‌سرعت رفع شد. (تا سال 1361 حتی نشریات گروه‌هایی چون حزب توده و فداییان اکثریت نیز منتشر می‌شد. نشریه آدینه از سال 1363 آغاز به انتشار کرد. واقعاً به جز مقطع سال 1362 در کدام دوران بیست ساله اخیر "دگراندیشان" نشریه نداشتند؟)

9- با توجه به مواضع بسیار افراطی روزنامه کیهان واقعاً ضرور است نسبت به تعویض مدیر مسئول مؤسسه فوق اقدام شود. این اقدام مکمل مواضع فوق خواهد بود....

نگارش تحلیل فوق در ساعت سه و نیم بامداد سه‌شنبه 29 تیر 1378 به پایان رسید. به یقین، تحلیل‌گران دیگر نیز بودند که با دقت و دلسوزی و درایت فرایند حوادث را رصد می‌کردند و پیشنهادات مشابهی ارائه نمودند. در پی این‌گونه اطلاع‌رسانی‌ها، سیر حوادث، که به سمت فاجعه و جنگ داخلی می‌رفت، به‌ناگاه دگرگون شد. از 23 تا 30 تیر 1387 تبلیغات تلویزیون به شدت تحریک‌آمیز بود در حدی که حتی تصاویر آقای خاتمی، رئیس‌جمهور، را نشان نمی‌داد. این رویه با اعلامیه‌های تحریک‌آمیز وزارت اطلاعات تکمیل می‌شد. از برنامه اخبار 9 شب چهارشنبه 30 تیر شبکه اوّل سیما چرخشی ناگهانی رخ داد. در تفسیر سیاسی پس از خبر برای نخستین بار بر «وحدت ملّی» تأکید شد و حضور عناصری در سطوح میانی هر دو جناح که تشنج‌آفرینی می‌کنند. برنامه تهیه شده درباره حوادث دانشگاه، به‌رغم وعده پیشین و پخش تیزرهای تبلیغاتی آن، به دلیل مواضع افراطی و تنش‌زا، پخش نشد. حوالی ساعت ده بعد از ظهر پنجشنبه آقای محسن رضایی در برنامه «جهان سیاست» حدود یک ساعت صحبت کرد. تحلیل رضایی بسیار مهم بود. او کسانی را که علیه دولت آقای خاتمی کارشکنی می‌کنند «حداقل دارای نفسانیات» خواند و بر وحدت نیروهای انقلاب و «دمکراسی اسلامی» تأکید کرد. سرانجام، در 8 مرداد 1378 مقام معظم رهبری در خطبه‌های نماز جمعه تهران اقدامات و مواضع آقای خاتمی را مورد تأیید قرار دادند و «حمایت قاطع» خویش را از دولت بیان نمودند. به‌گفته ایشان، «اصلاً فلسفه انقلاب آزادی مطبوعات و بیان» بود. رهبری در عین حال از حضور برخی غریبه‌ها و دشمنان در برخی مطبوعات گله کردند. هفته‌نامه اکونومیست، که سخنگوی متنفذترین کانون‌های زرسالار غرب به‌شمار می‌رود، در سرمقاله پس از خطبه فوق نوشت: حادثه مهمی که در هفته اخیر در ایران رخ داد و مورد توجه تحلیل‌گران قرار نگرفت اتحاد پنهانی است که میان رهبر ایران، آیت‌الله خامنه‌ای، و رئیس‌جمهور، آقای خاتمی، پدید آمده است.

ده سال پیش به جدّ و با جسارت بر برکناری نیروهای افراطی از رسانه‌های مؤثر، مانند کیهان، تأکید کردم و امروز نیز بر همان باورم. همین کیهان زمانی که طالبان به قدرت رسید، و سیاستی خصمانه علیه ایران در پیش گرفت، به شدت بر طبل جنگ با طالبان می‌کوبید؛ حادثه‌ای که می‌توانست فاجعه‌آفرین شود. این تحریکات نیز به دلیل درایت رهبری خنثی شد. همان کانون مدعی بود یک روزه کابل را خواهد گرفت!

فضای کنونی، فضایی که به سرعت به سوی تنش می‌رود، ناگهان مرا به ده سال پیش برد. چقدر سناریوها شبیه است. آیا در روزهای آینده، به‌ویژه پس از اعلام نتایج، همین سناریو رقم نخواهد خورد؟

دوستان!

مرا متهم کرده‌اید که «به دلیل تأمین منافع شخصی» مبارزه با فساد را از یاد برده‌ام زیرا از «افشای اسامی» در مناظره تلویزیونی احمدی‌نژاد استقبال نکرده‌ام. نوشته‌اید:

کسی که مدّعی مبارزه با دزدان ومفاسد آنان است، چگونه است اکنون طرفداری خود را از همه کسانی اعلام می­دارد که روزی درحسرت برده شدن نام آنان وافشای عملکردشان بوده است؛ یا نکند می‌خواهید بگویید کسی که پرونده همه زیر بغل اوست ازاین جریانات اطلاع ندارد... خوب است کمی با مردم همراه می‌شدید مطمئناً آن وقت می­دانستید که مردم هم از شما شجاع‌ترند هم حافظه بهتری دارند، هم نان را به نرخ روز نمی‌خورند وهم طرفداری‌شان  از فردی خاص به دلیل تأمین منافع شخصی‌شان نیست.

اوّل، «تأمین منافع شخصی» را درنیافتم. اگر منظور این است که حمایتم از مهندس موسوی به طمع دریافت پاداش از اوست؛ چنین نیست. شما مهندس موسوی را نمی‌شناسید ولی من می‌شناسم. با برخی دوستان قدیمی مهندس، که پیش از انقلاب با او دوست نزدیک بوده‌اند، دوست بوده ‎ام. از میرحسین موسوی دلخور بودند و او را «ناوفادار به دوستان قدیمی» می‌خواندند. این تعبیر ناشایست است. آنان دلخور بودند که مهندس در زمان قدرت مقام و منصب و امتیازی به ایشان نداد. این روحیه مهندس موسوی را خوب می‌شناسم و می‌دانم که وی جدّی‌تر و در روابط دوستانه اصول‌گراتر از آن است که برای این‌گونه حمایت‌ها و ستایش‌ها پاداشی عطا کند. این صفت مهندس را می‌ستایم. یقین دارم که اندکی پس از پیروزی او «سهم‌خواهان»، که هم اکنون مبلغین مهندس‌اند و در این و آن شهر سخنرانی می‌کنند، خواهند رنجید و مخالفت را آغاز خواهند کرد. به‌علاوه، زمانی که من، پیش از اتخاذ قطعی تصمیم مهندس بر نامزدی ریاست جمهوری، در پنجشنبه 17 بهمن 1387، با مهندس دیدار کردم و سپس آن یادداشت را نوشتم، کسی گمان نمی‌برد میرحسین موسوی ناشناخته برای نسل جوان چنین محبوب خواهد شد. آن زمان پیروزی احمدی‌نژاد در انتخابات دهم محتمل به‌نظر می‌رسید و رقیب اصلی او آقای خاتمی بود. کسی گمان نمی‌برد مهندس به‌طور جدّی وارد عرصه شود یا خاتمی کناره گیرد؛ نه «قلم نیوز» در کار بود نه «موج سبز».

دوّم، آری! آرزوی من مبارزه قاطع با فسادی است که تاروپود نظام جمهوری اسلامی ایران را فراگرفته. بارها و بارها در این زمینه قلم زده‌ام. واژه «مافیا» را، به معنی روشن و تعریف شده نه موهوم و نه ماکیاولیستی، در فرهنگ سیاسی ایران متداول کردم: «گروه‌های ذینفوذی که بر حیطه معینی از اقتصاد، سیاست و فرهنگ سیطره انحصاری برقرار کرده و از روش‌های "مافیایی" برای حفظ این انحصار بهره می‌جویند.» سال‌ها پیش، پیش از دو خرداد 1376، از «طبقه جدید» سخن گفته ‎ام و از افراد و کانون‌هایی که با بهره‌گیری از  قدرت سیاسی به ثروت‌های کلان رسیده‌اند. از "مافیای نفتی" گفته ‎ام و در راه ترویج این مفهوم و شناخت مصادیق و ارائه راه‌کارهای مبارزه با آن کوشیده‌ام. به تمام آن‌چه کرده‌ام باور عمیق دارم.

آقای احمدی‌نژاد در انتخابات نهم مبارزه با «حلقه بسته قدرت» و «مافیای نفتی» را به شعار خود بدل کرد. این شعار جذاب و برای همگان مطلوب بود. ولی از زمانی که کابینه خود را به مجلس معرفی کرد، به‌تدریج روشن و روشن‌تر شد که وی به شعارهای انتخاباتی‌اش وفادار نیست. سعیدلو، معاون اجرایی رئیس‌جمهور و اوّلین گزینه او برای تصدی وزارت نفت، از اساس مافیای نفتی را منکر شد و سایر نزدیکان احمدی‌نژاد حتی منکر طرح این شعار در انتخابات نهم شدند. برای وزارت نفت گزینه‌های متعدد عرضه شد. برترین گزینه مهندس سید علی بهشتیان بود که در میان کارکنان وزارت نفت، هم به دلیل مبارزه‌اش با «حکمرانان نفتی» و هم به دلیل تخصص‌اش، اعتبار فراوان داشت. مهندس بهشتیان برترین و بهترین گزینه برای وزارت نفت بود ولی احمدی‌نژاد او را نپذیرفت و کوشید صادق محصولی را وزیر نفت کند. این بهشتیان، که با آیت‌الله شهید دکتر بهشتی نسبتی ندارد، دوست صمیمی مهندس موسوی بود و من در جریان مبارزه با قرارداد شل، در زمان وزارت زنگنه، از طریق مهندس موسوی با او آشنا شدم. آیا محصولی، کسی که از طریق قاچاق نفت میلیاردها تومان ثروت اندوخته، گزینه مناسبی برای مبارزه با مافیای نفت و گاز بود؟ سپس، احمدی‌نژاد ناگزیر وزیری هامانه را وزیر نفت کرد؛ مدیری که سالم و خوش‌نام بود ولی توانمندی کافی را برای مبارزه با مافیای نفتی نداشت. وزیری هامانه نیز استعفا داد زیرا نتوانست خواست‌های تحمیلی و غیرقانونی حلقه نزدیک اطرافیان احمدی‌نژاد را بپذیرد. سرانجام، وزارت نفت به نوذری سپرده شد. اجازه دهید بیش از این سخن نگویم؛ از سوابقش در دوره هشت ساله نمایندگی شهر کازرون و غیره.

کدام مبارزه با مافیای نفتی؟ آیا احمدی‌نژاد نمی‌توانست بخشی از اوقات خود را، از ابتدای ریاست جمهوری، صرف تحقق شعار مبارزه با فساد کند؛ همان شعاری که او را به قدرت رسانید! آیا او نمی‌توانست پرونده استات اویل را، که در سراسر جهان شهرت دارد، از مجاری قانونی و کارشناسی پیگیری کند و در طول چهار سال به فرجام رساند؟ بالاخره، باید در محاکم قضایی ایران روشن می‌شد که وابستگان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در این ماجرا مقصرند یا بی‌گناه. چرا ناگهان در شب انتخابات استات اویل و فرزندان هاشمی رفسنجانی را مطرح کرد؟ این ماجرا، و فساد دیوان‌سالاری در دولت‌های هاشمی و خاتمی، چه ربطی به مهندس موسوی داشت؟ آیا در این عملکرد کم‌ترین مایه‌ای از سلامت و صداقت می‌توان دید؟