این مطلب را نمی خواستم بنویسم،چرا که به حق استادی اقای شهبازی(مستقیم وغیرمستقیم)، احترام گذاشته ام وحدود پنج ماه صبر کردم ولی اقای شهبازی دیگر ازحد گذرانده است وناچارم وظیفه انقلابی ام را که همان حفظ اسلام ناب و انقلاب اسلامی است،انجام دهم.امید که دوستان درحدخود با نقدمنطقی مواضع ایشان،همراه شوند.
پس از چند سالی مباحثه علمی با برخی دوستان، به این نتیجه رسیدیم که حوزویان و دانشگاهیان باید بیش از اینها اهل مطالعه باشند. در هر رشته دانشگاهی که باشیم، انسان هم هستیم، مسلمان هم هستیم، شیعه هم هستیم، باید مطالعات جدی در اسلام شناسی و قرآن پژوهی و تاریخ و فلسفه و غرب شناسی و یهودشناسی و صهیون پژوهی و فلسفه های مضاف(مثل فلسفه علم) داشته باشیم. والا فقط مصرف کننده کالاهای انبوه علمی غرب ماده گرا و پوزیتیویست می شویم. چرا که نظام اموزشی دانشگاهی ما تقلید نا به جای فراماسونرهای عصر رضاشاه از غرب(آمریکا وفرانسه) بود و اساسا کارایی چندانی در جامعه دینی ندارد. به همین دلیل با دوستان اولین وبلاگ درباره جنبش نرم افزاری و تولید علم و نهضت نرم افزاری را چند سال پیش پایه گذاری کرده و جلسات مرتب بحث در این باره را چند سالی است که داشته ایم. نتیجه اش هم معجزه وار بوده است: دوستانی که در کارشناسی ارشد، رشته اشان را عوض کرده اند وبه سمت رشته هایی چون علوم قرآنی و حدیث و ریاضیات محض و فیزیک نظری و فلسفه علم وتاریخ و فلسفه و معارف رفته اند یا دوستان مهندسی که به حوزه رفته اند، یا حوزوی هایی که مطالعاتشان را چند برابر کرده اند و در دانشگاه ها این مطالب را بیشتر مطرح کرده اند و دانش آموزان نخبه ای که به حوزه رفته اند، یا به دانشگاه رفته اند ولی به سمت رشته های مادر و نه رشته های جو زده و مدارک پولکی.
در این سال ها به این نتیجه رسیده ایم که خواندن کتاب زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران اثر عبدالله شهبازی از اهم مطالعات است، در عین حالی که نقدهایی به این کتاب وارد است. چرا که این کتاب مجموعه ای از برخی مباحث دشمن شناسی و سیاست و علوم اجتماعی و تاریخ غرب و تاریخ یهود است و برخی خاندان های الیگارشیک صهیونیست چون روچیلد و اریستوکراسی های یهودی را افشا می کند. خود نیز این کتاب را منتقدانه خوانده ام. یکی از نقدهایم به کتاب این بوده که کمتر مباحث قرآنی و نظرات اندیشندان مسلمان را در نوشتن کتاب مد نظر قرار داده است. همچنین به اقای شهبازی نقد داشته و دارم که چرا به جای تکمیل کتابش به دنبال بحث سیاسی افتاده است و دست بردار نیست.
اخیرا آقای شهبازی(وب سایت وی) به دلیل عشق بی حد و حصرش به میرحسین موسوی (برای نمونه ببینید:میرحسین موسوی را میستایم؛ بیش از هر زمان دیگر )، مواضع بسیار غیر منطقی علیه دکتر احمدی نژاد و دولت دهم گرفته است(برای نمونه ببینید: احمدینژاد: کودتای انتخاباتی یا انتحار سیاسی؟) و بی محابا و علی رغم توصیه های رهبری بر حمایت از دولت منتخب مردم به این دولت تاخته است. شهبازی انگار که از بالای برج عاج به همه می نگرد و هیچ کس جز وی برخی مسائل را نمی داند این دولت را بارها دولت کودتا نامیده است. قبلا در همین وبلاگ مطلبی در این باره نوشتم: (اینجا راببینید:) وی با اتهام زدن سست به امثال ایه الله علم الهدی و سپاه پاسداران و آقای حسینیان و دکتر احمدی نژاد و رحیم مشایی، به خیال خود کودتای اطلاعاتی در ایران را ردیابی میکند و با کمال تعجب از نهضت ازادی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب مشارکت و مجمع روحیانیون انتقادی نمی کند.
سالها پیش به این مواضع شهبازی مشکوک بودم که چرا مقاله اش برضد روچیلدها از نشریه تند عصر ما(که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی منتشر می کرد) سر برآورد و با روزنامه های غربگرایی چون کارگزاران مصاحبه مفصل می کرد، ولی اکنون که هاشمی رفسنجانی را تنها حلال مشکلات دانسته است مطمئن شدم که در کجا و برای چه چنین نوشته است و اخیرا مواضعش چنین افراطی شده است. متن مطلب اخیرش را ببینید: "دیشب بسیار اندیشیدم و به این نتیجه رسیدم که تنها راه خروج از وضع کنونی، تفویض مدیریت بحران، با اختیارات تام، به هاشمی رفسنجانی است. رفسنجانی میتواند این بحران را، با درایت و قاطعیتی که معمولاً در این گونه موارد از او دیدهایم، و نیز با توجه به جایگاه شیخوخیت که در میان رجال سیاسی و علمای دینی و مردم کسب کرده، هدایت کند. بیاد بیاوریم دوران جنگ را که امام خمینی (ره) مدیریت جنگ را به هاشمی جوان سپردند. رفسنجانی سالخورده اینک بسیار باتجربهتر از آن روزهاست. وظیفه رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام نیز همین است. تا دیر نشده چنین کنیم." منبع: وبلاگ شهبازی، دوشنبه، 7 دی 1388 28 دسامبر 2009، ساعت 11:30 صبح ، ذیل عنوان تنها راه نجات
وی که تا چندی قبل بی.بی.سی و دولت بریتانیای کبیر را بدترین دولت های استعماری میدانست و زعمای آنرا محورت شرارت می دانست، اکنون بی محابا و با توجیهاتی که خودش را هم در نگاهی منصفانه قانع نمی کند، با بی.بی.سی مصاحبه کرد!! (اینجا را ببینید:) بی.بی.سی هم با بی شرمی در ابتدای این مصاحبه چنین نگاشته است: "درمورداین فضا،نقش آیتالله علی خامنهای درآن،ماهیت کانونهایی که گفته میشود این حملات را سازماندهی میکنند واحتمالات آینده،با عبدالله شهبازی، مورخ و تحلیلگر سیاسی، در ایران گفت و گو کردهایم."
متاسفانه آقای شهبازی که بارها ادعا می کرد در هماهنگی با رهبری است، در اولین سوال بی.بی.سی. خود را لو می دهد و نارضایتی اش از مواضع رهبر حکیم را بیان می کند. فعلا به همین مقدار بسنده می کنم وامیدوارم که آقای شهبازی از مصاحبه اش با بی.بی.سی و کانون های مقتدر وبسته به روچیلد برحذر باشد و اظهار پشیمانی کند وئالا ما ملاکمان ولایت فقیه عادل کنونی مسلمانان و مواضع اوست نه بافته های ذهنی آقای شهبازی که ادله محکمی هم بر آن ندارند و حتی ادله محکمی بر خلاف پنداره های ایشان دیده می شود. (مثل ادعای تقلب بزرگ و کودتای انتخاباتی و فساد برخی افراد و بهائی و یهودی بودن برخی افراد مورد ادعای ایشان) البته تاثیرپذیری ایشان از برخی افراد را اطلاع دارم که فعلا نمی خواهم وارد این بحث شوم. ابتدای مصاحبه وی با سایت روباره پیر را ذیلا ببینید:
درباره نقد مواضع آقای شهبازی این لینک ها هم دیدنی هستند: نقد نوشته اخیر آقای شهبازی / اربابان فراماسونری و انتخابات دهم / بدون عنوان / تطهیر موج سبز با انتساب جوانان حزب اللهی به شبکه بقایی / حلالیت طلبی / آقای شهبازی خداحافظ
سوال بی.بی.سی: آقای هاشمی رفسنجانی در سخنرانی که اخیراً در مشهد داشتند، گفتند بسیاری از برخوردهایی که اتفاق میافتد، سپاه پاسداران انجام میدهد یا بازداشتهایی که انجام میگیرد، با اطلاع یا با موافقت آیتالله خامنهای، رهبر ایران، نیست. نظر شما در این مورد چیست؟
جواب آقای شهبازی: واقعیت همان است که آقای هاشمی رفسنجانی گفتند. برای مثال، من رفتار آیتالله خامنهای در قبال حوادث اخیر را با رفتار ایشان در ده سال پیش مقایسه میکنم؛ زمانی که آقای خاتمی به قدرت رسیدند. ما در آن زمان هم شاهد بودیم همان کانونهایی که امروز در پس این ماجراها هستند، پس از ماجرای کوی دانشگاه حمله و تهاجم شدید، و به اعتقاد من سازمانیافته، را برای ساقط کردن آقای خاتمی شروع کردند. اگر به یاد داشته باشید، نوعی هماهنگی بود میان سازمان صدا و سیما، که آن موقع آقای علی لاریجانی ریاست آن را به دست داشت، روزنامه کیهان که آقای شریعتمداری در رأس آن بود، و کانونهایی در سپاه پاسداران که آن زمان در رأس آنها سردار ذوالقدر بود که مرد قدرتمند سپاه محسوب میشد. حمله شدیدی شروع شد به آقای خاتمی و فضای خیلی عجیبی ایجاد شد شبیه به فضای امروز؛ در حدی که خواست برکناری آقای خاتمی هم مطرح شد. اما این فضا یک هفته هم دوام نیاورد. آیتالله خامنهای در اوّلین نماز جمعه بعد از این حوادث، که [در 8 مرداد 1378] در مصلای تهران برگزار شد، حمایت خیلی خیلی جدّی کردند از آقای خاتمی.
در واقع، تهاجم وسیع و سازمانیافته کانون فوق، که میتوانست یا به آشوب داخلی منجر شود یا به ساقط کردن آقای خاتمی، با موضعگیری آقای خامنهای مهار شد. هفتهنامه اکونومیست در سرمقاله شماره بعدش با دقت و تیزبینی به این مسئله توجه کرد و نوشت: حادثه عجیبی که در هفته اخیر اتفاق افتاد اتحاد پنهانی است که میان آیتالله خامنهای، رهبر ایران، و رئیسجمهور، سید محمد خاتمی، صورت گرفته. [برای اطلاع بیشتر بنگرید به این تحلیل] ولی این بار دیدیم که همان موج، ولی با وسعت خیلی بیشتر، علیه آقای موسوی [و آقایان خاتمی و کروبی و سازمانها و رجال معروف به "اصلاح طلب" مانند آقای بهزاد نبوی] آغاز شد ولی آیتالله خامنهای، برخلاف انتظار خیلیها از جمله خود من، موضعی را که آن زمان در حمایت از آقای خاتمی گرفتند این بار نگرفتند. متاسفم.