حضرت آیت الله العظمى امام خمینى دام عزه
اعدام شخص مفسد که در نظر مبارک مورد احتیاط است به نظر آیت الله منتظرى جایز است و این مساله در محاکم قضایى مورد احتیاج است. اگر اجازه مى فرمایید در مراجع قضایى طبق نظر ایشان عمل شود.
ادام الله عمر کم الشریف
عبدالکریم موسوى اردبیلى

بسمه تعالى
مجازید طبق نظر شریف ایشان عمل نمایید. 9/5/66
این فتاوى به اندازه کافى تفاوت احتیاطات و نوع دیدگاه امام را در برخورد با حقوق مردم، على الخصوص در مسئله ى اعدام مفسد و محارب با دیدگاه آقاى منتظرى که تا روز برکنارى از قائم مقامى رهبرى بخش عظیم مسایل اقتصادی، اجتماعى و قضایى کشور بر اساس فتاوى ایشان عمل مى شد، نشان مى دهد و جاى بحث باقى نمى گذارد.

 

گناه نابخشودنى امام از دید آقاى منتظرى این است که همانند او با شعار قانون مدارى به قانون شکنى دست نمى زد و از جایگاه رهبرى بهره بردارى ناروا نمى کرد.
گناه نابخشودنى امام از دید آقاى منتظرى این است که همانند او با شعار قانون مدارى به قانون شکنى دست نمى زد و از جایگاه رهبرى بهره بردارى ناروا نمى کرد و به دست داشتن در چندین قتل و آدمکشى و جنایت دیگر به اعدام محکوم شد، چشم داشت آقاى منتظرى از امام این بود که پا روى حق و قانون بگذارد و پشت به مردم کند خون انسانهاى بیگناهى را که به دستور مهدى هاشمى کشته شده بودند، پایمال کند و بساط خانى هزار فامیلى و نهاد فرا قانونى رازنده سازد و فرزندان، بستگان و نور چشمان و فتنه آفرینان بیت را از هر گونه احضار، بازداشت، بازجویى و پیگرد قانونى مصون و مستثنى اعلام کند و مهدى هاشمى را مورد عفو قرار دهد تا حکومت عدل على از دیدگاه آقاى منتظرى در کشور بر پا شود و استوار گردد. از این رو، به امام چنین پیام داد:


1- سید مهدى هر چه بود و شد بالاخره بیست سال سنگ اسلام و انقلاب و امام را به سینه زد.
2- او از خیلى از کسانى که مورد عفو امام قرار گفتند بدتر نیست و مادر پیر او و زن و فرزندان خردسال او مورد ترحمند و خانواده و بیت آنان مورد احترام است.
3- او نه مرتد است و نه محارب و نه مفسد و بلاخره به انقلاب و امام اعتقاد کامل دارد، هر چند در سلیقه خطا کار باشد و هست.
4- او هنوز طرفداران زیادى از حزب اللهى ها و جبهه بروها و افراد انقلابى دارد و اعدام او در روح آنان اثر بدى برجاى مى گذارد.
5- اعدام او سبب مى شود که در شهرهاى مختلف، افراد خوب را به اتهام ارتباط با او خراب و منزوى سازند و قطعا حضرتعالى به این امر راضى نیستند.
6- اعدام او پیروزى بزرگى براى دشمنان و سوژه طلبان مى باشد.
7- و بالاخره آنچه گفته شده نه به خاطر علاقه شخصى است که من فعلاً هیچ علاقه شخصى ندارم بلکه فقط از نظر مصالح اسلام و آینده انقلاب است و این که اعدام و خونریزى بالاخره بسا کدورت و خون در پى دارد. اعدام همیشه میسر است ولى کشته را نمى توان زنده کرد.

ناهمگونى حرف و عمل و تقدم منافع شخصى و فامیلى بر منافع و مصالح ملى و اجتماعى تنها به موارد ذکر شده محدود نیست. پیروان این نظریه براى اثبات ادعاهاى خود در ضعف روانشناسى شخصیتى آقاى منتظرى و عدم همسازى حرف و عمل ایشان در این روانشناختى به مواردى چون:
الف- سوء استفاده از بیت المال و صرف آن در امور شخصى و خصوصى (على الخصوص ، اختصاص میلیون ها تومان از وجوهات و سایر منابع ملى براى چاچ و پخش اعلامیه ها تاسیس «وب سایت» شخصى و غیره) علیرغم شعارهایى که براى دعوت مسئولین به عدم سوء استفاده از بیت المال داده مى شود.
ب- تخصیص میلیونها تومان از حقوق طلاب و فقرا به لیبرالها و کسانیکه سرسازگارى با باورها و اعتقادات مردم و نظام جمهورى اسلامى ندارند.
پ- عدم تحمل حتى کمترین انتقاد از ناحیه ى حتى اساتید خود، علیرغم شعارهاى زیادى که در انتقاد پذیرى داده مى شود و موارد دیگرى اشاره مى کنند که در جاى خود بدان پرداخته خواهد شد.


4- خود محورى و خود بزرگ بینی
از دیگر خصلت هایى که در روانشناسى شخصیتى انسان هاى ساده ذکر کرده اند این است که خود را از عالم و آدم عاقل تر، داناتر و کاردانتر مى پندارند و بر این باورند که براى اسلام نیز از همه بزرگان و پیشوایان دلسوزتر و با اخلاص تر مى باشند. با مطالعه در زندگى خوارج مى بینیم که آنها نه تنها خود را از امام على (ع) خردمندتر و مصلحت اندیش تر مى پنداشتند بلکه بر این باور بودند که نسبت به اسلام نیز شناخت بیشتر و دقیق ترى دارند عده اى معتقدند که وقتى آقاى منتظرى به قائم مقامى منصوب شد، به این باور رسید که در همه امور لشکری، اقتصادی، قضایی، سیاسى ، نظامى و غیره از همه مسولان کاردان تر، با تجربه تر و داناتر است. از این رو برخورد لازم مى دید که در همه امور کشور دخالت کند و نظر دهد. آنگاه که یکى از مسئولان با او دیدار مى کرد ، منتظرى بى درنگ دست به کار مى شد که او را در جهت اداره وزارتخانه، کارخانه، اداره یا نهادى را که مسئولیت آن را بر عهده دارد، راهنمایى کند و شیوه رتق و فتق امور را به وى بیاموزد و بدین گونه همه مشکلات کشور را یکجا و یک شبه حل کند و اوضاع اجتماعى واقتصادى و سیاسى را سامان بخشد. دخالت او در همه امور کشور تا آن پایه بود که مایه تعجب برخى از ارادتمندان و علاقمندان او قرار مى گرفت. آقاى هادى هاشمى گفته بود این دخالت آقاى منتظرى در همه شئون و امور کشور تا آنجا بود که یک بار آقاى هاشمى رفسنجانى به شوخى به آقاى منتظرى گفت: تنها مانده است که شما درباره روستاى ما(بهرمان) اظهار نظر کنید! آقاى منتظرى نه تنها بر آن بود مسئولان کشور را براى اداره امور، آموزش و رهنمود دهد، بلکه به این باور رسیده بود که امام را نیز او باید راهنمایى کند و امام وظیفه مند است که پیشنهادات و نظریات او را مو به مو به اجرا در آورد! (نمونه هاى زیادى در این رابطه در خاطرات ایشان وجود دارد) .


این خود بزرگ بینى تا آنجا او را به بیراهه کشانده بود که وقتى در مى یافت که یکى از مسولان ، دیدگاه و نظریات او را به کار نبسته و به اجرا در نیاورده است، سخت خشمگین مى شد ودر دیدار دیگرى که با آن مسئولان دست مى داد. سخت بر او مى تاخت که چرا به دستورات من عمل نکردی؟ این فشارها و پرخاش روى مقامات قضایى و اطلاعاتى بیشتر و شدیدتر بود. آقاى منتظرى در شعار از استقلال دستگاه قضایى و قضات محترم سخن مى گفت. لیکن در عمل انتظار داشت بنابر سیاست و ریاست و تاکتیک او مسائل امنیتى و ضد جاسوسى را پى بگیرند و به انجام برسانند. در صورتى که در مسائل اطلاعاتی، کوچکترین اطلاع و آگاهى نداشت. این چشم داشت و انتظار نابجا کشمکش و ناخرسندى میان او و مسئولان را روز به روز افزون مى ساخت. مسئولان کشور از فشارها و برخوردهاى نامناسب او به امام گله و شکایت مى کردند. امام نیز جز بردبارى و شکیبایى گریزى نمى دید. آقاى منتظرى از این که مى دید مسئولان نظام به دستورات و نظریات او بها نمى دهند نسبت به آنان، ذهنیت پیدا مى کرد وبه دنبال دستاویزى بود که بر ضد آنان به کار بگیرد و آنان را به زیر سوال ببرد. به عنوان نمونه مى توان به نامه هاى مورخ 9/7/67 ایشان به آقاى میر حسین موسوى نخست وزیر وقت اشاره کرد.


این نامه که در فضاى حمله ى منافقین، عملیات مرصاد و تهاجم مجدد عراق به خاک میهن ما پس از پذیرش قطعنامه 598 نوشته شده است. سطح دخالت وسیع در همه ى امور کشور، نا آگاهى از اوضاع اجتماعى و سیاسى و از همه مهم تر عصبانیت در تصمیم گیرى ها و نوشته ها را نشان مى دهد. اینجا بود که شبکه حاکم بر بیت او که از دیر باز براى او داشتن آقاى منتظرى به کارشکنى و مخالفت با جمهورى اسلامى سرگرم توطئه بودند از این فرصت بهره بردارى هاى فراوانى مى کردند و با دادن گزارش هاى نادرست و پى در پى او را بر ضد نظام جمهورى اسلامى بر مى انگیختند و آتش اختلاف را بیش از پیش شعله ور مى ساختند و عناصر شیاد، بازیگر و کسانى که داراى سوء پیشینه بودند به نامه پراکنى و شکایت علیه مسئولان وا مى داشتند. آقاى منتظرى آن یاوه گویى ها و دروغ پردازیها را مى گرفت و بر ضد نظام جمهورى اسلامى مطرح مى کرد.

براى آگاهى از این خصلت به برخى دیگر از اظهارات ایشان اشاره مى شود:
..... من خودم یکى از پایه هاى اصلى نظام بودم .... هر کسى ادعا کند که از من انقلابى تر است بى خود کرده. هیچ کس چنین ادعایى نمى تواند بکند، من از همه کس بیشتر به این انقلاب خدمت کرده ام ..... خمینى را من خمینى کردم من به اتفاق یک دو نفر دیگر او را مرجع کردیم. هر کس بگوید [او] از من انقلابى تر است، دروغ گفته است.....
منتظرى در حد خودش فردى است که مستقل وداراى فکر و نظر و استاد برخى مسئولین بالاى نظام و علماى حوزه علمیه قم و شهرستان ها بوده است. منتظرى به حمدالله و منه نه دین خود را از دست داده و نه عقل خود را و نه معلومات خود را و معمرین حوزه علمیه قم هم به یاد دارند زمانى که مرحوم امام فقط چند شاگرد منظومه و اسفار داشتند، من بهمراه مرحوم شهید مطهرى بودیم که ایشان را وارد صحنه فقه و اصول حوزه کردیم و به افراد معرفى کردیم. هر چند من چندان خوش ندارم کسى از من تعریف کند ......(
سخنرانى آقاى منتظرى در قم در تاریخ 23/5/75)

این روش اگر چه در اغلب نامه هاى دوران مسئولیت ایشان آشکار است ولى در خاطرات منسوب به ایشان نمود و عینیت بیشترى دارد بطوریکه خواننده در تمام فصول این خاطرات از دوران طلبگى تا به امروز جز آقاى منتظرى و اعمالى که مطلقاً درست بوده نه از اساتید نه از مبارزان و نه از بزرگان دین و کشور جلوه چندانى نمى بیند. انسان وقتى این انقلاب اسلامی، تا روزى که دیده از جهان فروبست قرار مى دهد به حقایق زیادى مى رسد. اما من هیچگاه خود را ندید از خود سخن نگفت، به دفاع از خویش برنخاست، نقشى براى خود در نهضت و انقلاب باور نداشت. از اینکه گفته شود انقلاب ایران، آزادى ملت و استقلال کشور با همت والاى خمینى کبیر به دست امده است، سخت آزرده خاطر مى شد، بارها در سخنرانى هاى خود روى این موضوع تاکید کرد که این انقلاب و دستاوردهاى آن از جانب بار نشانده است آنگاه که مردم در حضور او شعار دادند: توطئه چپ .و راست، کوبنده اش روح الله است. با لحنى پرخاشگرانه آنان را از این شعار بازداشت و اظهار داشت کوبنده توطئه ها شما مردمید، روح الله کى یه در دورانى که در نجف اشرف در تبعید به سر مى برد پیوسته با جو سازى ها، شایعه پراکنى ها، دروغپردازى ها و نارواگویى هاى یک دست و برنامه ریزى شده تحجر گرایان و باندهاى مرموز آن حوزه روبرو بود، از روزى که وارد نجف شد تا آن روزى که از عراق هجرت کرد، محافل ارتجاعى و باندهاى وابسته به سازمانهاى جاسوسى بر ضد او جو سازى کردند. به او تهمت زدند. علیه او شب نامه پخش کردند و اهالى نجف و مردم عراق را نسبت به او بدبین کردند. به گونه اى که بازارى هاى نجف آنگاه که در کوچه و خیابان نجف او را مى دیدند از او رو برمى گرداندند، به او سلام نمى کردند ، پشت سر او نماز نمى خواندند. نگازنده شاهد وناظر بود که برخى از مردم نمازشان را فرادا مى خواندند. نگارنده شاهد و ناظر بود که برخى از مردم نمازخوان نجف به مسجد شیخ انصارى مى آمدند و در حالى که نماز جماعت امام برپا بود نمازشان را فرادا مى خواندند. طلاب وفادار به امام راتوده اى و کمونیست مى پنداشتند، ظرفى را که برخى از این طلاب از ان آب خورده بودند آب مى کشیدند، برخى از انها صریحا گفته بودند اگر مردید نمى گذاریم شما در گورستان مسلمانان دفن کنند و بسیارى از موارد دیگر، انسان وقتى آن موارد را در مقابل پاره اى از ادعاهاى آقاى منتظرى مى گذارد متوجه ى تفاوت ها خواهد شد.

 

با این وجود، امام هیچ گاه به دفاع از خود برنخاست، به دروغ پردازى و ناروا گویى ها پاسخ نداد، آنگاه که دو تن از اساتید بزرگ حوزه نجف، یکى از شب نامه هایى را که بر ضد امام منتشر شده بود برداشتند و به حضور امام رفتند و به او عرض کردند یا به ما اجازه دهید نسبت هاى ناروایى را که در این شب نامه به شما داده اند، تکذیب کنیم و به دفاع از شما برمى خیزیم و یا شخصاً از خود دفاع کنید، امام پاسخ داد: « دیگر مجالى براى دفاع ازخود نمانده است. اگر مجالى باشد باید از اسلام دفاع کرد.»
و به این پیمان تا لحضه اى که دیده از جهان فروبست وفادار و پایبند بود و همه توان خود را در دفاع از اسلام به کارگرفت. چون از خود رسته و بندهاى خودخواهى دچار است، نمى تواند از اسلام دفاع کند و به فکر مردم باشد. او مى دانست خود پسندى به خرد انسانى آسیب مى رساند و اندیشه را از کار مى اندازد. او به خوبى آگاهى داشت که خود بینى بیمارى خطرناک و بى درمانى است ک انسان را به هلاکت مى کشاند. از امام صادق روایت است: ........... حضرت عیسى اعلام کرد به اذن خدا به مداواى بیماران پرداختم و آنان را مداوا کردم. پیسى و جذام را به اذن خدا علاج کردم و مرده را زنده کردم، لیکن در مداواى احمق ناتوان ماندم. از او پرسیدم اى روح خدا احمق کیست؟ پاسخ داد: آن کسى که به خود و دیدگاهش مغرور است، آن که همه خوبى ها را در خود مى بیند حق را براى خود مى داند و براى هیچ کس علیه خویش حقى نمى پذیرد. این همان احمقى است که براى مداواى او راهى نیست ..... (رى شهری، دانشنامه، ص 330، برگفته از الاختصاص و بحارالانوار)


امام علی(ع) عناصر از خود راضى و خود بزرگ بین را از اینگونه مى شناساند: ...... نادان کسى است که به خاطر ناآگاهی، خود را دانا مى داند، نظر خود بسنده مى کند، از عالمان دورى مى گزیند و از آن عیب جویى و هر کسى را که با او مخالفت مى کند خطا کار مى خواند ..... (پیشین ص 332، برگرفته از تحف العقول و بحار الانوار).
آرى انسان آنگاه که بیمارى «عجب» و غرور و خود بزرگ بینى دچار شد، تنها به خود مى اندیشد ، حتى اسلام را در خود خلاصه مى کند و تضعیف خویش را تضعیف اسلام مى پندارد و اینجاست که خرده مى گیرد: چرا مصاحبه اى را که به ضرر من و بیت من و مدارس من بود اجازه دادید پخش شود؟
فصل هفتم خاطرات منسوب به آقاى منتظرى مملو از مسئولیت هاى است که در نظام جمهورى اسلامى چه از ناحیه خبرگان و چه از ناحیه امام ره به ایشان واگذار شده بود. به اعتراف خود ایشان امام در بسیارى از مسایل حساس و حیاتى دخالت نمى کرد و مباحث را به ایشان ارجاع مى داد. مگر یک انسان چقدر تسلط برمباحث پیچیده اقتصادی، سیاسی، فرهنگى و اجتماعى دارد که در آن شرایط حساس و بحرانى انقلاب، توان حل آنها را داشته باشد. با اینهمه ما حتى نمى بینیم علیرغم این بار سنگینى که آقاى منتظرى به برکت اعتمادى که امام به ایشان کرده بود ، حمل مى کرد. بخش مهمى از مسئولیت هایى را که به ایشان محول مى شد، رد کند این در حالى است که ایشان حتى در تهران حضور نداشت و مستقیما در جریان بسیارى از مسایل مهم سیاسى و اقتصادى و غیره نبود و عجیب است که در فصل هفتم خاطرات خود مى نویسد: « اساساً این سیستم اداره کشور که همه قدرت در یک نفر خلاصه یم شود هر چند آن فرد با تقواترین افراد باشد، روش صحیحى نیست و منجر به اشتباهات بزرگ مى شود. » چرا آقاى منتظرى در آن دورانى که حساس ترین مسئولیت هاى همزمان تا روز برکنارى آورده شده است.) البته بى تردید این بخش از سخنان ایشان که گفتند: « این روش منجر به اشتباهات بزرگ مى شود. »


قابل انکار نیست چون جمهورى اسلامى تاوان این اشتباهات بزرگ را حداقل در همین جریان آیت اله منتظرى دارد. اما، براستى چرا ایشان تمایل داشت در همه ى مسایل مملکت به آراى او عمل شود؟! و چرا امام علیرغم اینکه از جنبه ى علمى و سیاسى و در همه ى مسایل اجتماعى برتر از ایشان بوده و در حقیقت استاد همه ى آنهایى بود که برکت انقلاب اسلامى جز مسئولین نظام جمهورى اسلامى شده بودند، راه را براى اعمال نظریات شاگردان خود باز مى کرد؟ این هم از نکات عجیب و ناگفته ى ابعاد شخصیتى امام و تاریخ انقلاب اسلامى است. آیا امام باهوش سرشار خود آینده جمهورى اسلامى و شرایطى را که بعضى از انقلابیون دو آتشه آینده اى خواهد آمد که در آن کسانیکه همه ى امور مملکت را در دست داشته و کاستى ها وناکاستى ، به طریق اولى به آنها بیشتر مربوط مى شد(چون مملکت در حساس ترین بخش مثل نگارش قانون اساسی، سیاستهاى اقتصادی، مسایل قضایى و حاتى مسایل اجرایى بر اساس نظرات، نمایندگى و فتاوى آنها هدایـت مى شد) بجاى اینکه روشها، بنشها و سیاستهاى خودشان ار اصلاح کرده و ناتوانى خود را و روش خود و جریان خود را در اداره ى امور درک کنند. دیگران را به پاس میز محاکمه خواهند کشید.


آیا امام مى دانست این جریان با توجه به شرایطى که برایش فراهم شد (و بى تردید با آن وضعى که کشور را اداره مى کردند باب طبع امام نبود.) در آینده اى نه چندان دور تاوان عملکردهاى خود را از دیگران و از همه مهمتر از نظام جمهورى اسلامى و مردم خواهند گرفت؟ بى تردید امام در آن شرایط حساس کشور ومصائبى که از هر طرف بر انقلاب تحمیل مى شود همان کارى را کرد که پیامبر اسلام در صدر اسلام با جریانهاى منحرف کرد. امام همه ى ناسزاهایى را که مى دانست پس از وى نثار او خواهد شد آنهم از ناحیه کسانى که داعیه شاگردی، پیروى بى چون و چرا از فرامین رهبرى و دستورات اسلام دارند، به جان خرید و در آخرین ماه هاى حیات عمر پربار خود تکلیف این جریان رامشخص کرد و با این عمل بقاى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى را بیمه کرد.


5- عدم اعتقاد قلبى به باورها و عدم ثبات فکرى
از دیگر دلایلى که در روانشناختى شخصیتى جریان منتظرى مورد توجه قرار گرفته است عدم اعتقاد قلبى به باورهاى اعتقادى و عدم ثبات فکرى در مباحث علمى و نظریه هایى هست که ایشان سال ها براى اثبات این نظریه ها همه ى جریانهاى سیاسى و اجتماعى را به چالش کشیده بودند.
مى گویند آقاى منتظرى بدلیل همین خصلت روانشناخی، از یک آراى ثابت، پایدار و استوارى برخوردار نیست. دید او طبق اوضاع و شرایط و نشست و برخاست با عناصر گوناگون، دگرگون مى شود. یک روز مردم را تا آن پایه بى ارزش و بى اهمیت مى بیند که به امام پیشنهاد مى دهد «برنامه ملاقات ها را تعطیل کند» «تا بتواند به مسائل و امور مهم برسد» روز دیگر با تاثیر پذیرى از جو، مردم را العیاذ بالله «تالى تلو» خدا مى بیند تا آنجا که پیامبر اکرم و على (ع) را نیز برگزیده و منتخب مردم مى خواند و صریحاً اعلام مى کند:
«..... تحقق و خارجیت حاکمیت پیامبر و امیرالمومنین و همچنین فقیه در عصر غیبت به انتخاب مردم و پذیرش مردم وابسته بوده ومى باشد ..... در سوره فتح و ممتحنه از قرآن کریم بیعت با پیامبر اکرم(ص) مطرح شده است و بالاخره حکومت ظاهرى و فرمان روایى پیامبر بر مردم بر اساس بیعت با آنان تثبیت شد......» (حکومت مردمى وقانون اساسی، ص 7و6)


آن روز که بر مسند قائم مقامى نشسته است با دلایل عقلى و نقلى ادعا مى کند که اصولا رئیس جمهور نه تنها هیچ استقلالى از حیث مشروعیت و دایره اختیارات نسبت به رهبرى ندارد، بلکه فقط عامل و کارگزار ولى فقیه است و نیز هیچ یک از قواى سه گانه مستقل از رهبرى مشروعیت ندارند و همه فرمان برند و کارگردان اصلى در مسایل مربوط به دولت شخص رهبرى است و او در واقع مسئولیت خود را به عنوان رئیس جمهور وزراء استانداران و .... تقویض و میان آن تقسیم کار مى کنند ...... و از آنجا که رییس جمهور و دولتش در واقع کارگزاران و بازوى اجرایى رهبرند، طبیعى تر آن است که توسط رهبرى منصوب شوند.[ نه از طرف مردم] زیرا بار مسئولیت در اصل بر عهده رهبر است و اوست که باید افرادى را که از طرز تفکر و حتى در سلیقه سیاسی، مدیریتى هم سنخ او باشند برگزیند تا راحت تر با آن کار کند.(حکومت مردمى و قانون اساسی، ص 18و17)


و آنگاه که از قائم مقامى عزل مى شود، یکباره با 180 درجه چرخش به نقد ولایت مطلقه فقیه مى پردازند و اعلام مى کند:
...... لازمه ولایت مطلقه نادیده گرفتن همه این نهادهاست و این همه نیرو نیز بودجه کشور را صرف انتخابات نمایندگان مجلس و ریاست جمهورى نمودن لغو بلکه تبذیر مى باشد. زیرا مطابق تفسیر آقایان خود رهبر در مسایل تصمیم مى گیرد و براى اجرا به هر کس خواست محول مى کند و محدودیتى براى او وجود ندارد ...... آقایان در تبلیغات خود پیوسته روى اصل ولایت فقیه و اطلاق ان تکیه مى کنند ولى این همه اصول متضمن حاکمیت مردم و حقوق آنان را نادیده مى گیرند .... نادیده گرفتن آزادى هاى مشروع ملت و نظریات آنان و اصرار بر تسلیم آنان به ویژه دانشمندان و متخصصیـن علوم اجتماعی، سیاسى و اقتصادى جامعه در برابر نظریات یک فرد غیر معصوم جایز الخطا موجب ناخشنودى و عصیان ملت مى شود و از آن به استبداد فردى تعبیر مى کنند ....... (خاطرات فصل هفتم)
یک روز از آقاى بروجردى خرده مى گیرد که چرا گفت: «انا فى کل یوم رجل» من عرض کردم آقا با انا فى کل یوم رجل نمى شود کتاب نوشت براى اینکه یک برنامه باید از اول باشد که همه روى ان برنامه کار کنند .... (خاطرات ص 132) و روز دیگر با تمسک به این شعار بسیارى از اقدامات ناسخ و منسوخ خود و جریان خود را توجیه مى کند.
یک روز فرزند خود را روانى و مجنون و مریض و روز دیگر فیلسوف و فقیه و حکیم یک روز با فتواى حکم مفسد فى الارض و حکم محاربه، دهها نفر را به پاى اعدام مى فرستد و روز دیگر شکایت از اعدام منافقین مى کند.


عدم ثبات فکرى وعملى در سرگذشت سیاسى و اجرایى جریان آقاى منتظرى از دیدگاه هاى از متفکرین و محققین، نشان از عدم اعتقاد آقاى منتظرى به ارزشها و تفسیر با و تأویلهاى نفسانى و خود محورانه دارد. براى اثبات چنین دیدگاهى آقاى منتظرى به اندازه کافى دلیل، سند و مدرک به جاى گذاشته است که مى تواند بعنوان یک هشدار تاریخى براى همه ى کسانى که در جامعه مسئولیتى دارند به ویژه براى عالمان دینى و پیشوایان روحانى و مسئولان حکومتى و براساس فتاوى و احکام و دستورات آنها هزاران حق جابجا و نفوس انسانى زیادى در معرض تغییر و تبدیل قرار مى گیرند، مایه عبرت باشد. چگونه ممکن است که یک عالمی، فقیهى و مجتهدى که با فتواى وى احکام تعزیراتى احتکاری، مفسدین فى الارض و دهها قاضى و امام جمعه و غیره براى صدور حکم و داورى پیرامون سرنوشت و حقوق مردم به مرحله ى اجرا در آورند به راحتى از زیر بار مسئولیتى هاى ناشى از این اقدامات و دستورات و فتاوى شانه خالى کند و سپس زیر آب مبانى بنیادین همه ى این اقدامات را که از دیدگاه وى ولایت مطلقه ى فقیه بود، بزند؟! اگر وجاهت آن احکام صادره از ولایت مطلقه نادیده گرفتن همه نهادها، نیروها و اعتبارات، نادیده گرفتن آزادى هاى مشروع ملت و حکومت یک فرد غیر معصوم و جایز الخطا بوده است، چگونه آقاى منتظرى و جریان ایشان تصدى همه ى آن امورى را که در دست داشته اند و هنوز هم بخشى از آن ها را در دست دارند و بر اساس آن بر بخشى از حقوق و مصالح مردم حکومت و قضاوت کرده و مى کنند، توجیه خواهند کرد؟ مگر آقاى منتظرى در خاطرات خود تمام آن حقوق را ناشى از ابلاغ حکم ولى فقیه و حاکم مسلمین نمى دید؟ مگر یک اصل دینى مى تواند در یک دوره اى مشروع و دوره اى دیگر نامشورع باشد؟! مگر اصول و قواعد دین و احکام مبین، تابع انگیزه ها و منافع شخصى ماست که اگر روزى امور در دست ما بود و ما ولى فقیه بودیم مشروع و در غیر اینصورت نامشروع باشد؟! مگر اصول و قوائد دین و احکام مبین، تابع انگیزه ها و منافع شخصى ماست که اگر روزى امور در دست ما بود و ما ولى فقیه بودیم مشروع و در غیر اینصورت نامشروع باشد دیگرى را برگزید این گزینش نادرست است؟! علماى بزرگ اسلام در سیره فقهى خود براى تبدیل یک احتیاط به واجب یا واجب به مستجب و غیره به راحتى زیر با صدور فتوا نمى رفتند، چون مى دانستند و مى دانند، درستى و نادرستى بسیارى از اعمال مردم (به اعتبار اعتمادى که به فقیه شیعه دارند و او را در نسبت با امام زمان مى بینند) به همین فتاوى وابسته است.

 

چگونه کسانى مثل آقاى منتظرى که سالها به فتواى ایشان احکام قضایى و سیاسى کشور اداره شد و با این قتاوى هزاران نفر براى دفاع از کیان نظام اسلامى به جبهه مجازاتهاى سنگین دیگر شدند به راحتى مى گویند، نظرم تغییر کرد؟! و با این اعتراف از زیر بار سنگین آن همه اقدامات، خود را مبرا دانست؟! شیوه ى صدور احکام ناسخ و منسوخ از بزرگ نیز سابقه ندارد و این هم از آن مواردى است که امیدوارم محققین بى غرض و عالم به آن توجه ى ویژه نمایند و نقش ایشان را در سطوح اجرایى نظام جمهورى اسلامى تا قبل از کناره گیری، عمیق و دقیق مورد تحقیق و تحلیل قرار دهند. در اثبات تاثیر روانشناختى شخصیتى جریان آقاى منتظرى در ناتوانى فهم متشابهات تاریخی، دلایل دیگرى وجود دارد که در بخش دیگرى بدان اشاره خواهد شد. مسئله ى آقاى منتظرى در تاریخ ما، صرفنظر از نوع تحلیلى پیرامون بروز این جریان ارائه مى شود مصداق آن حقیقتى است که ریشه در فهم عمیق تاریخ دارد، نه جریان آقاى منتظرى اولین جریان تاریخى است که پس از یک دوره مبارزه و تلاش و حضور در همه ى منتظرى اولین جریان تلخى است که پس از یک دوره مبارزه و تلاش و حضور در همه ى ارکان تصمیم گیرى و اجرایى (و نظامى که خود در تاسیس آن نقش داشته اند) به نفى عملکرد هاى تاریخى خود پرداخته و تاوان ناتوانى خود را در فهم متشابهات تاریخى از اساتید، رهبران و ملت خود گرفتند و در نوشته هاى خود حسرت بازگشت به دوره پیشین را مى کشند(1) و نه آخرین جریانى خواهد بود که از این پس ممکن است از یک انقلاب یا نظام انقلابى یا از جرگه ى مردم خارج شوند و چه درست گفت امام مظلوم این ملت:


..... شما وظایف سنگینى دارید، اگر در حوزه ها، به وظایف خود عمل نکنید و در صدد تهذیب نقس نباشید و فقط دنبال فراگرفتن چند اصطلاح باشید و مسایل اصولى و فقهى را درست کنید در آتیه خداى نخواسته براى اسلام و جامعه اسلامى مضر خواهید بود. ممکن است – العیاذ بالله- موجب انحراف و گمراهى مردم شوید... (مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 29) .

 


فهرست منابع :
1- مرتضى مطهرى نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا، قم ، بى تا
2- نظر به اینکه در این مقاله خاطرات آقاى منتظرى از سایت Http://montazeri.com/html/books/khaterat/06/18/2001 به WORD منتقل و مورد استفاده قرار گرفته ممکن است ارجاع صفحات با صفحات وب سایت اختلاف داشته باشد.
3- مرتضى مطهری، آشنایى با علوم اسلامی، جلد 3و2و1 ، (بخش منطلق)، انتشارات صدرا، عم ، بى تا
4- ایزدی، مصطفی، گذرى بر زندگى و اندیشه آیت الله منتظری، انتشارات: نهضت زنان مسلمان، تهران، 1359
5- روزنامه جمهورى اسلامی، شماره 311، سال دوم، تیرماه 1359
6- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، چاپ نجف
پاورقی:
1- آقاى منتظرى در جاهایى از خاطرات خود حسرت حسن برخورد ساواک، قوه قضاییه و ارگانهاى اجرایى رژیم شاه را مى خورد. ص 311، 113و ....