این یکى از نظریه هایى است که مى توان در تحلیل جریان آقاى منتظرى بکار گرفت و بدیهى است که نتایج خاص خودش را دارد. پیروان این نظریه ، هیچگاه نقش آقاى منتظرى را در جریان انقلاب انکار نکردند و معتقدند که ایشان همانند بسیارى از اساتید و افاضل حوزه قم، با آغاز نهضت امام وارد مبارزه شد و فعالیت هاى زیادى کرد، چنانکه در زندگى نامه او آمده است: ........... از زمانى که آیت الله العظمى امام خمینی، پرچم سرخ تشیع را حسین گونه به دست گرفت و جهت سرنگونى اریکه ظلم آفرین و ستم زاى شاهنشاهى شجاعانه قد برافراشت، آیت الله منتظرى همواره همراه و در پشت سر ایشان حرکت مى کرد و در جریان قیام 15 خرداد 1342، همه جا فریاد خویش را به طرفدارى از این تجسم اسلام راستین و دستاوردهاى تشیع و این فرزند برومند امام حسین بلند کرد.(مصطفى ایزدی، 1359، ص 32) .

آقاى منتظرى در راه پشتیبانى از نهضت امام بارها به زندان و تبعید کشیده شد و چند بار مورد شکنجه قرار گفت و زجرها و رنجهایى را تحمل کرد. حتى پرده گوش او به علت شکنجه پاره شد. با این وجود از مبارزه باز نایستاد و همراه مبارزان و مجاهدان راه اسلام در تدوام نهضت و حمایت از امام، مقاومت و پایدارى ورزید. صلابت و مقاومت او در برابر رژیم خون آشام شاه در حوزه قم در محافل روحانى در آن روز، ستودنى و در خور توجه و اهمیت بود. این واقعیت را نمى توان انکار کرد که حضور او در صحنه مبارزه و پایدارى و استوارى او در برابر دشمنى هاى رژیم شاه، به طلاب جوان مبارز، روحیه داده و گرمى مى بخشید. همراهى مالى او با خانواده زندانیان سیاسى و نیز به مبارزان روحانى براى چاپ و پخش اعلامیه ها و دیگر فعالیت هاى سیاسی، نقش به سزایى در پیش برد نهضت داشت. امضاى او در کنار امضاى دیگر اساتید و طلاب سلحشور و پاکباخته حوزه قم در اعلامیه ها و تلگرام ها، سم پاشى مخالفان و راحت طلبان را که پیوسته در بوق و کرنا مى دمیدند که مشتى طلاب جوان به دنبال خمینى راه افتاده اند و کارهاى بچه گانه مى کنند، خنثى مى کرد و فعالیتهاى سیاسى حوزه را وزانت و اهمیت مى بخشید، با این وجود و على رغم این خصوصیت هاى قابل تحسین، از جنبه ى دیگر پیروان این نظریه معتقدند، آقاى منتظرى خصلت هاى روانشناختى خاص داشت که علاقه مندان و دوستان را که از نزدیک نسبت به وى شناخت داشتند همواره نگران و ناراحت مى ساخت و همین خصلت ها نیز در نهایت ایشان را در مقابل منافع و مصلحت هاى اجتماعى انقلاب نسبت به منافع شخصی، خانوادگى و قبیله اى قرار داد. مهمترین این خصلت ها در مباحث زیر طبقه بندى و تشریح شده است:


1- عدم استقلال شخصیت سیاسى و اجتماعی
از زندگى نامه ى ایشان اینگونه استنباط مى شود که آقاى منتظرى از دوران طلبگى تا به امروز، از جنبه ى استقلال فکرى وسیاسى قابل نقد بود و به ندرت توانسته است روى پاى خود بایستد و بدون تکیه بر دیگران امور خود را پیش ببرد. او همیشه شخصیتى بوده که بدون تکیه بر دیگران توانایى حل مسایل مهم را نداشته است. پیروان این نظریه مطالعه ى زندگى حوزه ى و علمى و سیاسى آقاى منتظرى را مستمسک اثبات دیدگاههاى خود تلقى مى کنند و به نمونه هایى نیز از زندگینامه ایشان در متونى که طرفداران وى به چاپ رسانده اند اشاره مى کنند.


بنابر این آنچه در زندگینامه او نوشته اند در دوران طلبگى همراه دو تن از شهروندان روحانى خود براى تحصیل علوم اسلامى به قم مى روند و ده ماهى در قم مى مانند، لیکن آنگاه که آنان حوزه قم را ترک مى کنند، آقاى منتظرى تا آن پایه به آنان وابسته بوده است که نمى تواند بدون آنان در قم زیست کند و به تحصیل ادامه دهد. ناگزیر به همراه آنان به نجف آباد بر مى گردد! در این باره آورده اند:
............ پیرو پیشنهاد، تشویق و ترغیب حاج شیخ احمد ریاضی، همراه دو نفر از علماى نجف آباد به نامهاى حاج شیخ ابراهیم ریاضى و حاج شیخ غلامحسین منصور به قم رفته و در قم تحت سرپرستى آن دو بعضى کتب مقدماتى را خوانده است و بعد که آنها قم را ترک نموده و در نجف آباد ساکن شدند. منتظرى قدرت باقى ماندن در قم را نیافت و به نجف آباد بازگشت ......... (مصطفى ایزدی، 1359، ص 33)


آقاى منتظرى در شرایطى قم را ترک مى کند که بنا بر آنچه در خاطراتش آورده است آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى به توصیه حاج شیخ ابراهیم ریاضى دستور داده بودند که مبلغ ده تومان به عنوان شهریه به صورت اقساط، به او بدهند در صورتى که پس از بازگشت از قم در حوزه اصفهان تنها دو قرآن در ماه شهریه مى گرفت.
آقاى منتظرى آنگاه که با اسناد شهید مرتضى مطهرى آشنا شد نیز به شدت از او تاثیر پذیرى داشت و دیدگاه هاى او را به کار مى بست. به گونه اى که آقاى مطهرى با یک جمله مى توانست راى و نظر او را تغییر دهد. چنانچه خود او در خاطراتش آورده است: من ازدواج را مانع تحصیل مى پنداشتم. لذا به طور کلى ذهن خود را از آن منصرف مى کردم. تا اینکه پس از آشنایى و رفاقت کامل با مرحوم شهید مطهرى ...... یک روز مرحوم مطهرى صحبت از ازدواج کرد و گفت: تجرد امر غلطى است تصمیم بگیریم براى سال تحصیلى مزدوج شویم. من وضع بد اقتصادى را به عنوان مانع ذکر کردم. ایشان گفتند خدا رزاق است ....... بالاخره من به طرف نجف آباد و مرحوم مطهرى به طرف مشهد و هر دو به قصد ازدواج حرکت کردیم. من به قرار عمل کردم ولى ایشان عمل نکردند و عذرهایى را ذکر کردند ..... (خاطرات، ص 55) .


آن روز که در خدمت آیت الله بروجردى بود نیز تحت تاثیر ایشان قرار داشت و از اندیشه هاى ایشان الهام مى گرفت.تا آنجایى که چون آیت الله بروجردی- بنابر دید او – ضد بهایى بود، او نیز به فعالیتهایى بر ضد آنها دست زد. او در این مورد چنین مى نویسد: مرحوم آیت الله بروجردى خیلى ضد بهایى بود ...... خلاصه آیت الله بروجردى با بهایى ها خیلى بد بود ..... در همان ایام من براى نماز و تبلیغ دینى مى رفتم به نجف آباد، چون نجف آباد بهایى زیاد داشت، من از آیت الله بروجردى راجع به معاشرت و خرید و فروش و معامله با بهایى ها سوال کردم ....... بعد براى اینکه این نوشته اثر عمیق ترى در میان مردم بگذارد آقاى حاج انصارى را از قم دعوت کردیم ..... آن وقت کارى که من کردم این بود که تمام طبقات و اصناف نجف آباد را دعوت کردم و همه علیه بهایى ها اعلامیه دادند ...... بعد این قضیه را ما به اصفهان کشاندیم و خطاب به مردم اصفهان در جهت مبارزه با بهائیت اعلامیه دادیم و حکم آیت الله بروجردى را پخش کردیم ..... (خاطرات ، ص 57) بعد که با حضرت امام آشنا شد، مطلقاً تحت تاثیر شخصیت، شیوه ى مبارزه و مرام و مشرب سیاسى ایشان قرار مى گیرد. ندر مرحله اى نیز آقاى ربانى شیرازى تکیه گاه آقاى منتظرى به شمار مى آمد. در دوران نهضت امام بیشترین فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى آقاى منتظرى ریشه در همراهى او با آقاى ربانى داشت. بسیارى از موضع گیرى هاى سیاسى او در واقع موضع آقاى ربانى و طرح او مى باشد. نگارنده نیز بیاد دارد در آن دوران، وقتى طومارى را براى امضا نزد آقاى ربانى پاى آن بود بى چون و چرا امضاء مى کرد.

 

اما اگر نبود مى گفت طومار را ببرید پیش آقاى ربانى امضا کنند بعد پیش من بیاورید ما چون این اخلاق آقاى منتظرى را به دست آورده بودیم، همیشه طومار را نخست نزد آقاى ربانى مى بردیم و از او امضا مى گرفتیم و سپس نزد آقاى ربانى به حدى ریشه دار بود که شبکه مهدى هاشمى سالیان درازی، تلاش گسترده اى کرد که او را از آقاى ربانى جدا کند و سرانجام نیز جدا کرد. وقتى آقاى منتظرى از آقاى ربانى برید، به آقایان مهدى و هادى هاشمى وابسته شد و این شبکه ایشان را گام به گام تحت تاثیر قرار داد و نه تنها ایشان را از آقاى ربانى شیرازى جدا کردعه بلکه مرحله به مرحله میان او و دیگر چهره هاى انقلابى و حتى شخص امام شکاف پدید آوردند و به مرز خروج از نظام وا داشتند.


2- سادگى و لادگى
سادگى و لادگى را یکى دیگر از خصلت هاى روانشناختى آقاى منتظرى در ناتوانى درک متشابهات تاریخى و پناه بردن به مشهورات و متواترات، بجاى محسوسات، مجربات و معقولات ذکر کرده اند. این خصلت باعث گردید که وى دست به کارهایى بزند که مشکل آفرین و درد ساز باشد. پیروان این دیدگاه براى اثبات نظریات خود دلایل زیادى در دست دارند و بدان استناد مى کنند. به عنوان نمونه : به نامه ى مورخ 15 صفر 1392 به امام خمینى ره و مصاحبه ى تیرماه 1359 درباره منافقین مى توان اشاره کرد. آقاى منتظرى در نامه به امام خمینى مى نویسد:


بسمه تعالى
15 صفر 1392
حضرت آیت الله العظمى مدظله العالى
پس از تقدیم سلام و تهنیت به عرض عالى مى رساند که چنانچه اطلاع دارید عده زیادى از جوان هاى مسلمان و متدین گرفتارند و عده اى از آنان در معرض خطر اعدام قرار گرفته اند. تصلب آنان نسبت به شعائر اسلامى و اطلاعات عمیق و وسیع آنان بر احکام و معتقدات مذهبى معروف و مورد توجه آقایان و روحانیون واقع شده است و بعضى از مراجع و جمعى از علماى بلاد اقداماتى براى تخلص آنان کرده اند و چیزهایى نوشته شده و بجا و لازم است که از طرف حضرت عالى نیز جهت تقویت و حقظ دماء آنان چیزى منتشر شود. این معنى در شرایط فعلى ضرورت دارد. چون مخالفین سعى مى کنند آنها را منحرف قلمداد کنند. البته کیفیت آن بسته به نظر حضرت عالى است. در خاتمه از حضرت عالى ملتمس دعاى خیر مى باشم. ح-ع-م .


سپس در مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى مى گوید:
.......... من قبل از اینکه این زندان اخیر که 5/3 سال زندان من طول کشید بروم. با آقایانى که منتسب به سازمان مجاهدین خلق هستند از نزدیک تماس نداشته ام و از دورا دور علاقه هم داشتم .... و کتابهایشان را هم مطالعه نکرده بودم .... ولى بعد که به زندان رفته و سه سال و نیم طول کشید من هم کتابهاى آقایان را مثل کتابهاى شناخت و تکامل و راه انبیا و ..... این سرى کتابها را من نگاه کردم. اقتصاد به زبان ساده و هم با افراد آنها زیاد برخورد داشته ام در زندان .......... خلاصه دیده ام که این کتابهاى آقایان زیر بناى کمونیستى محض است و به قول بعضى از رفقا همان مساله اى که مارکسیست ها دارند اینها طرح کرده اند و مى توان گفت که پلى بود که جوان ها از این مسیر به طرف مارکسیست ها دارند اینها طرح کرده اند و قبول کرده اند و پذیرفته اند. منتهى چیزى که هست لفظ خدا را در بالا گذاشته اند و مى توان گفت که پلى بود که جوان ها از این مسیر به طرف مارکسیست بروند .... گناه من این است که قبل از زندان نتوانستم بخوانم، در زندان که خواندم، دیدم افکار و التقاطى و انحرافى است.(روزنامه جمهورى اسلامی، 1359، شماره 311).


سوال اصلى در این دو مطلب متناقض این است که چگونه شخصیتى که برمسند مرجعیت قرار گرفته و هر کلمه از گفته ها و نوشته هاى او مى تواند براى مردم حجیت داشته و تکلیف آور بوده و ایجاد مسئولیت کند، اینگونه بى پروا و بدون تفحص و تحقیق و صرفاً بر اساس مشهورات گفته ها و شنیده هاى دیگران، واکنش مثبت و منفى نشان مى دهد؟ آیا به قول ، فعل، فتاوى و ادعاهاى چنین کسى که با مسایل ساده برخورد مى کند و متوجه ى جایگاه خود نیست و تحت تاثیر گفته ها و شنیده هاى دیگران، بدون مطالعه و تحقیق احکام و فتاوى متناقض صادر مى کند، مى توان اعتماد کرد و آنها را مبناى عمل اجتماعى دینى و سیاسى قرار داد؟ مسئله برخورد با شهید محمد منتظرى نمونه ى بارز دیگرى براى این سادگى و لادگى تلقى مى شود و نشان مى دهد که ایشان در تصمیم گیریها قبل از اینکه تابع محسوسات، مجربات و معقولات باشد تابع، مشهورات و متواترات بوده و بدون تفکر و ارزیابى ابتدا عمل و اقدام مى کند و سپس با دیدن ضایعات چنین اقداماتى در پى توجیه و تفسیر آن بر مى آید:

آقاى منتظرى با سادگى عجیبى با صدور اطلاعیه ى زیر این شرایط را فراهم مى سازد:

بسمه تعالی

برادران و خواهران گرامی، ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمد على منتظرى سومین بارى است که براى آگاهى ملت مسلمان درباره فرزندم شیخ محمد على منتظرى مى نویسم .
از ابتداء مبارزات ملت ایران به رهبرى حضرت آیت الله العظمى امام خمینى مدظله در متن مبارزات قرار داشت و در این راه چقدر زندان و شکنجه و آوارگى تحمل نمود و در داخل و خارج کشور دائماً براى پیشبرد انقلاب تلاش مى کرد و به شهادت دوستان نزدیکش گاهى بیشتر روزهاى متوالى از خواب و خوراک و استراحت باز مى ماند و در اثر همین شیوه و بعلاوه ضربه هاى روحى مداوم و نابسامانیهاى حاکم برجو ایران پس از پیروزى انقلاب دچار نوعى بیمارى عصبى و کوفتگى شدید اعصاب شده و تصور مى کند که با دست زدن به کارهاى بى رویه و جنجال آفرین، به مقصد و هدف خود دست خواهد یافت.
کنترل و مهار کردن و معالجه او همواره فکر مرا مشغول کرده و تا کنون چند مرتبه دست به اقداماتى زده ام و حتى اخیراً مدتى وى را براى معالجه اجباراً در قم نگه داشتم ولى متاسفانه اقدامات من سودى نبخشید و در این میان عده اى سوء استفاده کرده او را تحریک مى کنند تا دست به کارهاى جنجالى بزند و خوراکى براى تبلیغات دشمنان گردد.
من از دولت و نیز همه دوستان و علاقمندان و افراد مسلمان تقاضا دارم اگر مى توانند با اینجانب تشریک مساعى نموده تا بلکه او را حاضر به معالجه و استراحت نمایند به امید این که این عنصر پر تلاش و فعال پس از سالها تحمل رنج و زحمت، به یارى خداى متعال بهبود یابد و بار دیگر به صحنه مبارزات بازگشته خدمتگذار این کشور گردد.
(روزنامه کیهان، سه شنبه 27 شهریور 1358) .

نامه مذکور گویا تر از آن است که شبهه اى براى نقد آن وجود داشته باشد. اما عجیب تر از همه، داوریهاى آقاى منتظرى نسبت به محمد منتظرى در کتاب « خاطرات» و بطور کلى حذف نامه ى مذکور از آن کتاب است. در حالیکه کم اهمیت ترین نامه هاى ایشان در پیوست کتاب خاطرات وجود دارد اما از این اطلاعیه که ضربات سختى به نیروهاى انقلابى در آن شرایط حساس وارد کرده بود ردپایى در خاطرات وجود ندارد، چرا؟
اگر سادگیها و لادگیهاى برخورد با جریان انقلاب بطور کلى نادیده بگیریم. از زوایاى دیگرى نیز مى توان مباحث متعددى را دراثبات ساده نگرى ایشان مطرح کرد.


نگارنده هنوز فراموش نکرده است (و آقاى منتظرى نیز در بخشى از خاطرات خود به این مساله اشاره کرده است) وقتى ایشان پس از آزادى از زندان در 27 آذر 1357 براى دیدار حضرت امام (ره) به فرانسه سفر مى کنند و در فرودگاه پارس محاصبه اى با بى بى سى انجام مى دهند که بى دقتى و بى توجهى در بکارگیرى پاره اى از تعابیر واصطلاحات در همین مصاحبه نزدیک بود دردسرهایى براى انقلاب و "آرمانهاى امام ایجاد کند. ایشان در این مصاحبه گفتند: دهاتى ها با چوب و چماق به هوادارى از رژیم شاه به مردمى که بر ضد شاه تظاهرات مى کنند، هجوم بردندو مردم را مى کشتند. ایشان در سخن چنین برداشت کردند که شاه در میان روستائیان که در آن تاریخ عمده ترین اقشار ملت ایران بودند، از پایگاه وسیعى برخوردار است و مى تواند با استفاده از روستائیان که هنوز به او وفادار هستند با مخالفان خود مقابله کند. به دنبال این مصاحبه، شهید محمد منتظری، سخت عصبانی، ناراحت و نگران شد و در آن چند روزى که آقاى منتظرى در فرانسه به سر مى برد به خبرنگاران رخصت نداد که بدون کنترل به او نزدیک شوند و با او مصاحبه کنند. این جمله محمد را هنوز به یاد دارم که به دنبال اشتباهى که در فرودگاه پاریس از آقاى منتظرى سر زد و براى برخى از رسانه هاى غربى چند روزى خوراک تبلیغاتى فراهم آورد، گفت: فکر مى کنید که او مانند آقاى خمینى است که اگر در اقیانوس رسانه هاى جهانى قرار بگیرند و یکسال تمام یک ریز حرف بزند، ده ها سوژه به دست آنها مى دهد که مى تواند خوراک تبلیغاتى یک سال آنها فراهم سازد. یک داشنجوى ایرانى در نوفل لوشاتو به من گفت من در ذهن خود از آقاى منتظرى یک خمینى ثانى ساخته بودم لیکن وقتى او را دیدم یکباره ساخته ذهن من فرو ریخت و آنگاه که سخنان او را شنیدم، بى اختیار این مثال معروف به یادم آمد، «پسته بى مغز اگر لب وا کند رسوا شود.»

 

پشتیبانى بى چون و چراى آقاى منتظرى از یک عنصر فاسد بنام مهدى هاشمى که در این راه تا سر حد بى آبرویى و بى اعتبارى خویش پیش رفت را مى توان اوج ساده گرایى و ناپختگى فکرى و ناتوانى در درک مسائل سیاسى و اجتماعى دانست که در این رابطه به نامه اى که به امام درباره مهدى هاشمى مى نویسد مى توان اشاره کرد: ........... من سید مهدى را از وقتى که بچه بود با مرحوم محمد هم بحث و به درس مکاسب من مى آمد مى شناختم و پدرش استاد من بود و برادرش داماد من است. من تمام خصوصیات او را مى دانم او مردى است مخلص اسلام و انقلاب و حتى شخص حضرتعالی، هم خوش استعداد و هم خوش درک است و خوب صحبت مى کند و خوب مى نویسد و در عقل و تدبیر و مدیریت به مراتب از رئیس سپاه و وزیر اطلاعات با همه کمالاتشان بهتر است و در تعهد و تقوا هم از آنان کمتر نیست.


پرونده ى مهدى هاشمى و گروه وى و اظهارات ضد و نقیض آقاى منتظرى و بیت و دفتر ایشان درباره ى وى نشان مى دهد که همان سادگى در برخورد با جریان منافقین که ناشى از عدم آگاهى و علم ایشان از باورها و عقاید و سیاستهاى این گروه بود در اینجا نیز نمایان شده است زیرا نمونه اى از اقدامات و اتهامات مهدى هاشمى که عبارت بود از:


1- قتل جهان سلطان آقایی
2- قتل رمضان مهدى زاده
3- قتل آیت الله سید ابوالقاسم موسوى شمس آبادی
4- قتل حجت الاسلام شیخ قنبر على صفر زاده
5- قتل مهندس امیر عباس بحرینیان
6-7-8- قتل عباس على حشمت و دو فرزند بى گناهش به نام هادى همایون و سعید
9- خارج کردن بیش از 280 قبضه سلاح و مهمات و اموال از سپاه انقلاب اسلامى و جاسازى واختفاى آنها
10- ایجاد شبکه نفوذ در ارکان ها و ادارات مختلف و سرقت اسناد و مدارک طبقه بندى شده
11- ایجاد سوءظن و بدبینى میان مسئولان نظام جمهورى اسلامى به وسیله نشر اکاذیب و افترا و تهمت در قالب اطلاعیه و شب نامه بى نام و نشان و با عناوین جعلى
12- تاسیس اداره سپاه خود مختار و مستقل لنجان سفلى و تغذیه تدارکاتى و تسلیحاتى آن و ایجاد درگیرى با کمیته انقلاب اسلامى محل که منجر به کشته و زخمى شدن دهها نفر گردید.
13- ریختن گرد سرطان زا در چاى آقاى ربانى املشى و مبتلا کردن او به سرطان بنا بر اعتراف مهدى هاشمى در واپسین ساعت هاى زندگى خود، پیش از اعدام و .....


کفایت مى کرد که ایشان به روش همیشگى (اقدام قبل از تفکر و آگاهی) عمل نکند و با احتیاط بیشتری، فارغ از احساسات، متواترات و مشهورات اطرافیان به این قضیه نگاه کند تجربه ى آقاى منتظرى در جریان منافقین و اقرارى که بعداً در مصاحبه ى روزنامه جمهورى اسلامى کردند و گفتند که «گناه من این است که قبل از زندان نتوانستم بخوانم، در زندان که خواندم ، دیدم افکار، استقاطى و اغرافى است» باید به اندازه کافی، ایشان را متوجه مى کرد که قبل از علم و آگاهی، اظهار نظر و اقدام نکنند که چشم و گوش و دل در پیش خدا مسئول است. آقاى منتظرى بى تردید باید مى دانست که خداوند همیشه شرایطى مثل زندان دوره شاه برایش فراهم نمى کند تا دریک جا آرام بدور از وسوسه ى اطرافیان و بمباران و گفته هاى و شنیده ها، گناه دیگرى مثل تبلیغ و تایید منافقین مرتکب نگردد. لیکن مى بینیم که ساده اندیشی، خوش باورى و وابستگى خانوادگى و عاطفى مانعى بود که او در نامه خود به امام، چنین فردى را (که حداقل اتهام قتل مرحوم شمس آبادى را به گردن داشت (و خود آقاى منتظرى در خاطرات خود این مسئله را تائید و آنرا ناشى از اشتباه و زیاده روى در تنبیه آن مرحوم دانست) متدین، متقی، مدیر و مدبر معرفى نمى کرد.


در کنار مسایل مذکور دهها نامه، سخنرانی، اظهار نظر و نوشته هاى دیگر وجود دارد که اگر چه آقاى منتظرى تمایلى به بحث پیرامون آنها در خاطرات خود نداشته است اما نشان مى دهد که روانشناختى شخصیتى وى یکى از عوامل اصلى ضربه و لطمات سنگینى بود که از ناحیه ایشان بر فرآیند دگرگونى انقلاب اسلامى و نظام جمهورى اسلامى وارد آمد.


3- تقابل منافع شخصى و خانوادگى با منافع اجتماعى (عدم همخوانى حرف و عمل)
از دیگر دلایلى که در روانشناختى شخصیتى آقاى منتظرى و کنار رفتن ایشان از نظام ولایت فقیه ذکر مى کنند تضاد شدیدى است که بین دیدگاه و اعتقادات با عمل و اقدامات ایشان وجود دارد. باور عمده ى کسانى که شناخت نزدیکى از ایشان دارند و در معرض اقدامات وى بوده اند بر این است که آقاى منتظرى آنچه را عقیده دارد و بر زبان مى آورد، خلاف آنرا عمل مى کند، مثلاً شعارهاى مبتنى بر پایبندى به قانون، عدالت و رعایت حقوق مردم و امثال ذالک، صرفاً در حد شعار بوده و اگر هم اراده اى براى اجراى آن وجود داشت شعاع اجراى آن نباید متوجه ایشان، خانواده و نزدیکان و یاران ایشان مى گردید. در اثبات این خصلت به قدر کافى نامه ها و نوشته ها و اظهار نظرهایى که ایشان در طول تصدى مسئولیتهاى زیادى را که بعهده داشته اند، وجود دارد. بعنوان مثال آقاى منتظرى در اعتراض به دستگیرى «دامادش»! آقا هادی، در نامه اى به امام در تاریخ 19/10/65 مى نویسد: ......... و بالاخره داماد من با همه شکنجه ها و زندان هاى سابق و خدمات فعلى او و نقش کنترل کننده او در بیت من و نسبت به قهدریجان، پس از پخش دستور حضرت عالى به اطلاعات و دستور نسبت به سپاه قهدریجان و با وجود دو فرزند مخلصش که بارها در جبهه ها با خطر مرگ مواجه شده اند و چندین روز با علف بیابان در کردستان عراق گذراندند . او بالاخره احضار و بازداشت شد ..... قبل از پخش دستور حضرتعالى به عنوان حمایت از من به نام احضار و بازداشت شد .... قبل از پخش دستور حضرتعالى به عنوان حمایـت از من، با نام طلاب بدون توهین به هیچ مقامى اعلامیه منتشر شد و فرضا او هم مطلع یا شریک بوده، این هم شد جرم موجب مجازات؟! و فرضاً مجرم هم بود، خداوند نسبت به محارب مى فرماید:« الا الذین تابوا من قبل عن تقدروا علیه فاعلمو ان الله غفور الرحیم». او هم به حضرتعالى نامه نوشت و هم رسماً از برادرش تبرى جست. چرا براى حیثیت افراد ارزش قائل نیستیم؟ شب گذشته شنیده شد. بنا دارند آقا سید هادى را تبعید کنند. آقا سید هادى نزد حضرتعالى خوب یا بد، مثل فرزند من و کمک زندگى من و مورد اعتماد من است و براى من تبعید او قابل تحمل نیست. علاوه بر این که نسبت به او و خانواده اش ظلم است علاوه بر این بچه هایى که متهم نیستند و فرضاً اعلامیه پخش کرده اند وجهى براى ماندن آنان در زندان نیست ....

همانطورى که در این نامه مشاهده مى شود. انتظار آقاى منتظرى این است که چون آقاى هادى هاشمى داماد وى بود ه و داراى سوابقى در خدمت به بیت ایشان مى باشد و فرزندانش در جبهه در معرض خطر بوده اند، از جرمهایى که خود آقاى منتظرى در قانون اساسى و در فتاوى فقهى براى دادگاهها و مراجع قضایى آنها را جرم تلقى کرده است. مبرا شود.
البته مشخص نیست ایشان چرا بودن در بیت خود یا نسبت فامیلى داشتن با خود و یا رفتن بچه هاى داماد خود به جبهه را امتیازى براى فرار از مجازات تلقى کرده اند؟! اما طلب چنین خواسته ها و امتیازاتى براى ارکان وابسته به جریان و بیت آقاى منتظرى حقیقتى است که نمى تواند از چشم پژوهشگران تاریخ نادیده انگاشته شود.

بدرستى طبق کدام یک از موازین قانونی، احضار داماد آقاى منتظرى به دادگاه نادرست است؟ آیا آقاى منتظرى این حق ویژه را فقط براى خود و خانواده خود قایل هستند که اگر اتهامى متوجه ى آنها شد به استناد اینکه:
1- متهم داماد، پسر، نوه، نورچشمى و هوادار آقاى منتظرى است!
2- دو فرزند مخلص دارد که بارها در جبهه با خطر مرگ مواجهه شده و چند روز با علف بیابان گذرانده باشند.!
3- اگر آقاى منتظرى تشخیص داده باشد که این عمل جرم است!
4- اگر متهم براى فرار از مجازات اعلام برائت کرده باشد!
5- اگر مورد اعتماد آقاى منتظرى باشد!
6- اگر تبعید و مجازات آنها براى ایشان قابل تحمل باشد.

و دهها اگر دیگر که با انگیزه هاى شخصى موافق باشد نه با منافع اجتماعی، مى توانند از مجازات فرار کنند. یا این حق متعلق به همه ى ملت ایران است؟ آیا مى توان سوال کرد در حساسترین دوران انقلاب که آقاى منتظرى مسئولیت هاى بنیادینى چون:


الف: انتخاب اعضاى شوراى عالى قضائى و نصب قضات
ب: برخورد با متهمین به احتکار با توجه به اوسع بودن نظر ایشان نسبت به نظر ایشان نسبت به نظر امام در مسئله ى احتکار و ارجاع این مسئله به فتاوى ایشان
پ: مسئله ى تعزیرات
ت: حکم مفسد فى الارض با توجه به اینکه ایشان نقس مفسد فى الارض بودن را حکم اعدام داراى موضوعیت مى دانستند در حالیکه امام این مسئله راکافى نمى دانستند. همچنان که ایشان عقیده داشتند که محارب هم از مصادیق مفسد است و مفسد کسى است که به طور کلى وضع اجتماعى جامعه را به هم مى زند.
ث: رسیدگى به اموال جزیره کیش
ج: تعیین صلاحیت اعضاى شوراى عالى قضایى
چ: تعیین صلاحیت ائمه جمعه
ح: تعیین نماینده ولى فقیه در سپاه
خ: تعیین ائمه جمعه و قضات خارج از کشور
د: تعیین نمایندگان ولى فقیه در دانشگاهها براى نظارت بر دانشگاهها که توسط اعضاى ستاد انقلاب فرهنگى آقایان دکتر عبدالکریم سروش و دکتر على شریعتمدارى و دو نفر دیگر به ایشان پیشنهاد شد و ایشان علمایى چون آقایان جنتی، محفوظى محمدى گیلانى را براى این کار تعیین کردند.
ذ: تعیین شوراى مدیریت حوزه علمیه قم
و دهها مسئولیت کلیدى و حساس دیگرى را که بعهده داشته اند، آیا اگر کسى یا کسانى به احکام اعدامى صادره بر اساس فتاوى ایشان گله مى کرد همان امتیازى که بعداً ایشان براى خود و خانواده خود تقاضا مى کنند آیا براى آنها وجود داشت؟

بى تردید اذهان تاریخى ملت ایران از یاد نبرده است که بسیارى از اعدامهایى که آقاى منتظرى در نوشته ها على الخصوص در خاطرات خود تاوان آنرا از امام گرفته اند و نظام جمهورى اسلامى را براى این اعدامها به زیر سوال برده اند بر اساس فتاوى خود ایشان و توسط قضایى که بوسیله خود ایشان نصب شده یا بوسیله شورایى که ایشان تعیین کرده بودند، نصب شده بودند انجام پذیرفته است. فصل هفتم خاطرات ایشان که مربوط به بخشى از مسایل سالهاى 1357 ش تا 1363 ش است بهترین سند براى اثبات ادعاهاى مذکور مى باشد.
کفایت مى کند خوانندگان محترم به پیوست هاى شماره 75 تا 82 خاطرات مراجعه نمایند تا تفاوت بین باورها، اعتقادات و شعارها را با عمل درک کنند. بعنوان نمونه فقط به یکى فتاوى ایشان در حکم مفسد فى الارض که بى تردید بر اساس آن ممکن است عده اى به پاى اعدام رفته باشند و بعدها همین اعدامها را آقاى منتظرى به امام و نظام نسبت دادند اشاره مى شود.


پیوست شماره 76 [خاطرات] ارجاع حکم مفسد فى الارض به نظر معظم له، مورخه 9/5/66 خوانندگان عنایت داشته باشند که تاریخ صدور این فتوا قبل از جریان اعدام منافقین در زندان است که مستمسک پاره اى از خاطرات آقاى منتظرى به امام و نظام نسبت دادند اشاره مى شود.