عده زیادى از کسانى که به جریان آقاى منتظرى پرداخته اند علل و عوامل بروز این جریان را در مقابل انقلاب، ناشى از شخصیتى ایشان و ناتوانى این روانشناختى در فهم متشابهات تاریخى مى دانند. پیروان این نظریه ، نه تنها در تحلیل جریان آقاى منتظرى ، بلکه در فهم بخش اعظمى از تاریخ، علل فراز و فرود شخصیتها و جریانات را به عوامل شخصیتى رهبران این جریانات تاویل مى کنند و معتقدند ...

مى گویند که از مشکلات بزرگ انسان ها و جوامعى که دچار دگرگونى و انقلاب شده اند این است که پیوسته در معرض بازگشت به دوره ى پیش از انقلاب قرار گرفته و به سوى حق هدایت شده اند. پیوسته در معرض بازگشت به باطل و دوره ى جاهلیت قرار دارند. قرآن کریم در آیه ى 7 سوره آل عمران ناتوانى در فهم متشابهات را یکى از دلایل اصلى بازگشت به دوره جاهلیت، براى کسانى که دلشان میل به باطن دارد و هنوز از علم وایمانى راسخ برخوردار نیستند؛ چنین انسانهایى در تاویل حقایق و فهم واقعیت مشکلات جدى دارند. اگر چه مى پندارند هر آنچه مى گویند حقیقت است و حقیقت جز گفته، اعتقادات، باورها ، و پندارهاى آنها نیست؛ اما از آنجائیکه از راسخ در علم و خردمند واقعى نیستند، پندارهاى آنها ثمره اى جز ایجاد شبهه، فتنه گرى و فراهم آوردن زمینه براى بازگشت جامعه به دوره جهل و جاهلیت ندارد، چون چنین وسوسه هایى همیشه در انسانها و جوامع در حال دگرگونى وجود دارد لذا در آموزه هاى قرآنى خداوند پیوسته ما را دعوت مى کند به اینکه از او بخواهیم میل به باطن و وسوسه هاى نفسانى را پس از هدایت، از دل ما دور کند و نپنداریم که چون در معرض دگرگونى هاى حق مدارانه قرار گرفته ایم، راه بازگشت به دوره جهل براى همیشه به روى ما بسته است.

وقتى در ایران پدیده عظیم انقلاب اسلامى منجر به تاسیس نظام جمهورى اسلامى شد به اقتضاى شان نزول هر انقلابی، همان وسوسه هاى بازگشت به دوره ى پیش از انقلاب نیز از آفات بزرگى بوده که «جامعه انقلابی» و «نیروهاى انقلابی» در معرض آن قرار گرفتند علل اصلى ابتلاء به این آفت ها نیز به فهم نیروهاى انقلابى و تاویل متشابهات مربوط به نظریه هاى انقلابى بر مى گردد. انقلاب ها دو مرحله دارند: 1- مرحله نفى رژیم کهنه و پوسیده 2- مرحله تاسیس نظام مطلوب

اگر مفهوم انقلاب را به اشتباه بسیارى از تحلیل گران، فقط در مرحله ى نفى نظام کهنه و پوسیده ندانیم و باور کنیم که شان حقیقى انقلاب( به معناى دگرگونى بنیادی) عموماً در مرحله تاسیس نظام مطلوب بروز مى کند آنگاه به راحتى اسیر متشابهات و تحلیل هاى سطحى در فهم پدیده ى انقلاب نخواهیم شد. در مرحله تاسیس نظام مطلوب بروزمى کند، آنگاه به راحتى اسیر متشابهات و تحلیل هاى سطحى در فهم پدیده ى انقلاب نخواهیم شد. بدیهى است که در مرحله نفى رژیم پیشین یا نظام کهنه و پوسیده، اختلاف و تشتت و پراکندگى و تفرقه، بندرت توانایى ایجاد ر خنه در حرکت هاى انقلابى دارند. زیرا، شانى براى اختلاف در این مرحله وجود ندارد. در مرحله نفى رژیم کهنه و پوسیده ممکن است همه ى جریانها، گروه ها، احزاب، افکار، اندیشه، بینشها و گرایشها (به هر دلیلى به مخالفت نظم کهنه شده اند) تمایلى به بقاى آن رژیم نداشته باشند. بنابراین در ساقط کردن آن رژیم ممکن است کم و بیش، همپاى دیگر جریانات مردمى به صحنه بیایند و خواستار دگرگونى وضع موجود باشند. اما، انقلاب به مفهوم دگرگونى بنیادى بوده و دگرگونى بنیادى صرفاً با از هم پاشى نظم پوسیده و کهنه محقق نمى شود. دگرگونى بنیادى در حقیقت در تاسیس نظم جدید، مهندسى اجتماعى و فکرى این نظم، آرمانها، اهداف و سازمانها و نهادهایى که باید این آرمانها و اهداف را عینیت بخشند و در نهایت روشهاى رسیدن به این آرمانها متجلى است.

 

اگر اختلافى در یک جامعه انقلابى بروز مى کند عموماً به همین مرحله تاسیس نظم جدید، اشکال، گرایشها و پایه هاى بنیادین آن و حتى ممکن است در شیوه هاى پیاده کردن چنین نظمى برگردد. با این تفاصیل، نه مى توان ادعا کرد که هر جریانى یا گروه یا شخصیتى (که در مرحله ى فروپاشى رژیم کهنه) در صحنه مبارزات بوده است به اعتبار اینکه نظم جدید مبتنى بر باورهاى آنها شکل نگرفته، از صحنه انقلاب کنار نهاده شدند و نه کسانى که در مرحله ى فروپاشى نظم کهنه به مبارزره پرداخته اند مى توانند ادعا کنند که در مرحله تاسیس نظام جدید انحصاراً باید نظریات آنها توجه شود. این مرحله کمینگاه ظهور اختلافات است و عامل تعیین کننده نیز آرمانها، انگیزه ها، باورها و اعتقادات مردم مى باشد. نظام جدید وقتى مى تواند متحقق شود که مبتنى بر این آرمانها و انگیزه ها باشد.


بنابراین ، انقلابها را نمى توان بر اساس حجم نیروهاى موثر در مرحله فروپاشى نظم کهنه و پوسیده و شعارها و اهداف آنها شناخت. بلکه، انقلابها را باید براساس آرمانها و انگیزه هایى که بر اساس آن نظم جدید پایه ریزى مى شود، تحلیل کرد. در یک جامعه انقلابى از جنبه ى عقلى و تاریخی، مردم در تاسیس نظم جدید تمایل به بینش و گرایش خاصى دارند. این بینشها و گرایشها و رهبران آنها به هر دلیلى مى توانند محل رجوع و اقبال مردم قرار گیرند. به صرف چنین تمایلى نمى توان ادعا کرد که انقلاب به انحصار گروه و جریان خاصى در آمده است. زیرا این حق طبیعى رهبران هر جریان و مشربى است که برنامه ها، اهداف و انگیزه هاى خود را در تاسیس یک نظم مطلوب براى مردم بیان کنند و این حق طبیعى و اجتماعى مردم است که از میان برنامه هاى مطرح شده به بعضى از آنها تمایل نشان دهند. این تمایل بى تردید منشاء تاسیس نظم جدیدى خواهد بود که در جامعه شناسى سیاسى از آن تحت عنوان نظم انقلابى امکانات و فرصتهاى کافى براى اعلام برنامه هاى خود و جذب تمایل مردم را داشتند. لیکن اگر از ناحیه ى مردم اقبالى به آنها نشان داده نشد تاوان این ناتوانى را نباید از نظم مردمى و انقلابى ورهبران و پیروان آن و مردمى که بدان تمایل نشان داده اند، گرفت. از نظر علمى ، انقلاب اسلامى ایران و جمهورى اسلامى این قاعده مستثنى نبود. در شرایط نفى رژیم کهنه بى تردید بسیارى از گروهها، جریانات، باورها، گرایشها و بینشها با انگیزه هاى متفاوت و با اهداف و برنامه هاى مختلف در صحنه ى مبارزات حاضر بودند و کم و بیش به نسبت نفوذ و پذیرشى که در میان مردم داشتند. توانستند اهداف، برنامه ها و آرمانهاى خود را تشریح نمایند. مردم به هر دلیلى ( که جاى بحث آن در این مقاله نیست) به رهبرى امام خمینی(ره) و آرمانها واهداف و الگوى نظم سیاسى ایشان تمایل نشان دادند. در حالیکه در کنار الگوى نظم سیاسى پیشنهادى امام خمینى یعنى حکومت اسلامی، دهها الگوى دیگر نیز پیشنهاد و معرفى شد. اما مردم در شعارهاى خود و در بسیارى از راهپیمائیها و نشست ها، الگوى آرمانى امام خمینی(ره) را پذیرفتند و نظام جمهورى اسلامى بر پایه ى همین تمایل مردمى در ایران شکل گرفت و توانست آراى مطلق مردم را انتخاب بخود اختصاص دهد .

 

با تاسیس نظام جمهورى اسلامى شرایط مطلوب براى رفتن به سوى آن الگوى آرمانى اى که نوشته ها و در بسیارى از چیزهاى دیگر این نظام نسبت به رژیم کهنه شاهنشاهى و نسبت به همه ى الگوهاى مطرح شده در جامعه یک نظام مردمى تشخیص داده شد و شرایط براى تاویل تفسیر و تحلیل آن فراهم گردید. از همان ابتدا شخصیتها، جریانات و گروه هایى (بدلیل عدم همسازى این انتخاب مردمى با آرمانهاى خود) شروع به مخالفت کردند. عده اى با قلم، عده اى با قدم و عده اى با اسلحه بخشى از این مخالفتها ناشى از گرایشهاى عقیدتی، بخشى دیگر ناشى از حب و بغض ها، عده اى هم بخاطر از دست دادن منافع و عده اى هم بخاطر بدست نیاوردن منافع و عده اى هم به هر دلیلى ، تحمل پاره اى از مسائل و مباحثى راکه دامنگیر انقلابات بزرگ اجتماعى هست، نداشتند و در مراحلى از صحنه انقلاب خارج یا گوشه نشین شدند و یا به مقابله و مخالفت برخاستند.

 

در تاریخ، نمونه هاى چنین شرایط و مخالفت خوانى ها با دگرگونیهایى که توسط انبیاء به وجود آمده بود به عدد انفاس خلایق وجود دارد. بطورى که شدت این خلع و لبس ها حتى به جایى مى رسید، کسانیکه روزى در رده دشمنان خونى انقلابیون و بینش انقلابى و شرایط انقلابى بودند در رده طرفداران انقلاب قرار گرفتند و برعکس، کسانیکه مال،جان و عمر خود را فداى انقلاب و نظام سیاسى ناشى از آن کرده بودند در ردیف گوشه گیران، کنار کشیده ها، مخالفین و حتى معاندین آن قرار گرفتند. بحث با در خوب و بد بودن این خلع و لبس ها نیست، بحث این است که این وقایع یک امر طبیعى و تاریخى در فهم جوامع در حال دگرگونى است و به ذات وخصلت انسان برمى گردد. وقتى نظم انقلابى انبیاء در معرض چنین مسایل و مباحثى قرار مى گیرد نباید تصور کرد که بروز چنین حوادثى براى انقلاب اسلامى چنین مسایل و مباحثى قرار مى گیرد نباید تصور کرد که بروز چنین حوادثى براى انقلاب اسلامى یک شرایط استثنائى ناشى از عدول انقلابیون یا نظام انقلابى از آرمانها و اهداف اصلى آن بوده است. روشنگرى در تحلیل این گونه حوادث لازمه ى عقل و پرهیز از قشرى گرى در تحلیل و تبیین نظامهاى انقلابى است. متفکر سیاسى و اجتماعى در تبیین و شناخت چنین شرایطى که براى انقلابات مردمى پیش مى آید در معرض علل و عوامل متفاوتى قرار دارد که باید به عنوان شرایط و عوامل لازم به آن توجه کند. قبل از احصاء این شرایط و عوامل نباید داورى کند. این خصلت هر نظام انقلابى است که در معرض چنین آفاتى قرار دارد. به تعبیر متفکر شهید مرتضى مطهری(ره) وظیفه ى رهبرى و پیروان این نهضت ها است که پیشگیرى کنند واگر احیاناً آفت نفوذ کرد با وسایلى که در اختیار دارند و باید در اختیار بگیرند آفت زدایى نمایند. (مرتضى مطهری، نهضتهاى اسلامى درصد ساله ....، ص 89)

 

استاد مطهرى درست گفته اند که اگر در یک نهضت به آفتها توجه نشود یا در آفت زدایى سهل انگارى شود، قطعا آن نهضت عقیم و یا به ضد خود تبدیل خواهد شد و اثر معکوس خواهد بخشید. آن متفکر بزرگ دیگرى اشاره مى کند که از نوع تغییر جهت دادن اندیشه یا انحراف یافتن سیر اهداف، آرمانها و انگیزه هاست.


آفت بزرگ همه نهضت هایى که اهداف آنها مبتنى بر انگیزه هاى مادى نیست و در آن ادعا مى شود که همه چیز براى خدا آغاز شده و ادامه خواهد یافت این است که وقتى نهضتى به ثمر رسید و نوبت سازندگى و اثبات آن شد و در این مرحله به طور طبیعى پاى تقسیم غنائم هم به میان خواهد آمد. در این مرحله حفظ اخلاص به مراتب مشکل تر از مرحله ى مبارزه و نفى رژیم کهنه است. به تعبیر مرحوم مطهری، اگر تا این مرحله انقلابات اجتماعى از بیرون مورد تهدید هستند در اینجا تهدیدات به درون منتقل مى شود. براى اثبات این نظریه نمونه هاى فراوانى از تاریخ، على الخصوص از تاریخ اسلامى و حتى از تاریخ تحولات درون معاصر سرزمین ما مى توان مثال آورد. اگر پذیرفتیم که انقلاب اسلامى ایران یکى از بزرگترین دگرگونیهاى سیاسى و اجتماعى در تاریخ تحولات مکتب اسلام از یکطرف و کشور ما از طرف دیگر است باید بپذیریم که در شناخت آفت هایى که ممکن است در معرض آن ها قرار گیریم باید اندیشه اى به وسعت اثرات عمیق این انقلاب داشته باشیم. تفسیر سطحى علل و عوامل پیروزى این انقلاب بهره گیرى از قالبهاى معمول فهم نظریه هاى انقلاب و نظام هاى مربوطه که عمدتاً تحت تاثیر مبادى و مبانى فرهنگ اروپایى هستند و با فرهنگ ها، باورها و ارزشهاى جامعه ما سازگار نیستند. ابزارهاى مناسبى که براى درک اثرات این انقلاب نخواهد بود. حتى شناخت آفت هایى را که در طول این دو دهه گرفتار آن بودیم، نیز باید با توجه به جامعه شناختى آفت هایى را که در طول این دهه گرفتار آن بودیم، نیز باید با توجه به جامعه شناختى خاص خود مورد تحلیل قرار دهیم.

 

در میان همه ى آفت هایى که انقلاب اسلامى به خاطر عظمتش در مقابل آن قرار دارد، خروج شخصیت ها و جریاناتى که در ابتدا مدافع و نظریه پرداز انقلاب بوده ولى بعدها به مخالفین سرسخت نظام انقلابى تبدیل شدند. در این دو دهه انقلاب اسلامی، به ندرت مورد تجزیه و تحلیل علمى و تاریخى قرار گرفته است. اگر چه از جنبه سیاسى و حتى روانشناختى به بعضى از آنها پرداخته ایم لیکن براى درک علل و عوامل حقیقی، بیش از آنچه که تصور مى کنیم باید به آن پرداخته شود. تردیدى نداریم که شرایط این پرداختن باید شرایط منصفانه اى باشد بدور از احساسات شعار ها و حتى جوسازیهاى فکرى و اجتماعى که معمولا در اینگونه مواقع به راه مى افتد و بازده آنهم چیزى جز گم شدن دلایل و انگیزه هاى اصلى نیست. نباید تصور کرد که پرداختن به این مسایل سودى براى جامعه و نظام ما ندارد. اتفاقاً شاید کسى یا جریاناتى باشند که نپرداختن به آن را بهتر از پرداختن علمى بدان مى پسندند. حتى بدشان نمى آید که اگر قرار است به این مسایل پرداخته شود سطوح شعارى و احساساتى مباحث آن، غلبه بر سطوح علمى و تاریخى آن داشته باشد. با این تفاصیل در نظر داریم که به یکى از مباحث بزرگى که در دهه اول انقلاب، شرایط سختى براى نظام جمهورى اسلامى ایجاد کرد و هنوز هم اثرات این شرایط از فضاى جامعه خارج نشده است یعنى به جریان آقاى منتظرى بپردازیم و معتقدیم که نپرداختن به این موضوع اساسى یا بد پرداختن به آن ؛ خیانت به تاریخ این مرز و بوم خواهد بود. مخصوصا وقتى مشاهده مى شود که از گوشه و کنار تحت عنوان مصاحبه، نشر خاطرات ، تحلیل و غیره، مباحثى مطرح مى شود که منطبق با حقایق تاریخى نیستند.

 

اگر چه واقعه ى خروج آقاى منتظرى از جرگه ى رهبران و نظریه پردازان انقلاب اسلامى در نهایت نتوانستند خللى در فرآیند تحول تاریخى نفوذ انقلاب اسلامى ایجاد کند، اما نمى توانیم سوالاتى را که این خروج بر حوزه ى نظریه پردازى نظام جمهورى اسالمى سالها مبارزه و رنج زندان و دفاع عقیدتى از حوزه سیاست و حکومت دینى را که برخود هموار کرده بودند، به ناگهان به عنوان یک چهره ى مدافع از صحنه سیاست هاى نظام و دفاع از نظریه انقلاب نه تنها خارج شدند، بلکه بعنوان یک مخالفت بر علیه ساختارها ، نهادها، سازمانها و بینش ها و گرایشهایى که خود، یکى از پایه گذاران و نظریه پردازان آن بودند، مبارزه کردند؟ آقاى منتظرى به هر تعبیری، یکى از شخصیتهایى بود که در جایگاه مذکور قرار داشت؟ چه دلیلى باعث شد که ناگهان به یک مخالفت تبدیل شود؟ به این سوال و لواحق و لوازم آن از زوایاى مختلفى هم تا کنون پاسخ داده شده و هم مى توان پاسخ گفت. به اعتقاد ما، علمى ترین و تاریخى ترین روش براى نقد جریان آقاى منتظرى روش درون فهمى است. این روش مبتنى بر بررسى دلایل و استدلالهایى است که در پاسخ به علل و عوامل خروج ایشان از جرگه ى نظریه پردازان نظام جمهورى اسلامى ارایه مى شود. با توجه به حضور مستمر ایشان در تمامى جریانهاى انقلاب تا به رابطه ى با علل و انگیزه هاى خروج از انقلاب اسلامی، وجود دارد.

 

همانطوریکه ایشان در «خاطرات منسوب» گفته اند«واقعیات تاریخ را اگر انسان نگوید به تاریخ و در حقیفت به نسل آینده خیانت کرده است» (خاطرات، ص 387) هدف این مقاله در پرداختن به جریان آقاى منتظرى گفتن واقعیات تاریخ به نسل هاى آینده است. براى پرهیز از شبهه تهمت و افتراء در تفسیر هر مبحثى از علل و عوامل پیدایش این جریان، به دیدگاه ها، نوشته ها و عملکردهاى ایشان ارجاع داده مى شود. در این مقاله ، ابتدا شقوق مختلف علل و انگیزه هاى پیدایش جریان آقاى منتظرى را بر اساس دیدگاه ها و نظریاتى که تا کنون مطرح شده و یا امکان علمى و تاریخى تبیین چنین انگیزه هایى هست بررسى کرده و سپس به تبیین و تحلیل این انگیزه و عوامل در عملکرد نظرى و اجرایى ایشان خواهیم پرداخت.

 

روانشناسى شخصیتى و ناتوانى در فهم متشابهات تاریخی
عده زیادى از کسانى که به جریان آقاى منتظرى پرداخته اند علل و عوامل بروز این جریان را در مقابل انقلاب، ناشى از شخصیتى ایشان و ناتوانى این روانشناختى در فهم متشابهات تاریخى مى دانند. پیروان این نظریه ، نه تنها در تحلیل جریان آقاى منتظرى ، بلکه در فهم بخش اعظمى از تاریخ، علل فراز و فرود شخصیتها و جریانات را به عوامل شخصیتى رهبران این جریانات تاویل مى کنند و معتقدند که وجود خصلتهایى چون:


1- عدم استقلال فکرى و بى ارادگی
2- عدم بینش سیاسی
3- عدم شناخت دقیق مکتب
4- عدم باور قلبى به آرمانهاى رهبران اصلى
5- عدم همخوانى حرف و عمل
6- سادگى و لادگى
7- عدم پایبندى به اصول و ارزشها
8- لجبازى
9- داشتن تعصبات خانوادگی، فامیلی، قومى و قبیله ای
10- تکبر و خود بینى و خود محورى


و انگیزه هایى شبیه به این ها باعث مى شود که شخصیتها با وجودیکه در ابتداى راه وارد مبارزات یک نهضت مى شوند و ممکن است جانفشانیهاى زیادى هم بکنند اما در وسط راه بدلیل تصادم این خصلتها با جریانات انقلاب و تضاد بین انگیزه هاى روانشناختى با انگیزه هاى جامعه شناختى و منافع شخصى و فامیلى با منافع مردم و جامعه، به مرور زمان به یک مخالف سرسخت تبدیل مى شوند. البته پیروان این دیدگاه براى اثبات نظریات خود به اندازه کافى دلیل تاریخى دارند. بعنوان مثال ظهور جریانهایى در مقابل پیامبر عظیم شان اسلام مثل منافقان صدر اسلام و همچنین ظهور جریانهایى در مقابل پیامبر عظیم شان اسلام مثل منافقان صدر اسلام و همچنین ظهور جریان،«ناکثین، مارقین و قاسطین» را در حکومت امیر المومنین على (ع) نمونه هاى بارز چنین شخصیتهاى متزلزلى مى دانند که ضربات آنان بر پیکر اندیشه ى اسلامى و انقلاب پیامبر (ص) پوشیده نیست. جنگ و خونریزى در جهان اسلام، به شهادت رسیدن امامان معصوم و دیگر بزرگان دین، حکومت ننگین دودمان اموى و عباسى و به دنبال آن تبدیل امامت به خلافت و سلطنت شاهان زور مدار در جهان اسلام را بازتاب شبه افکنی، فتنه گری، پندارگرایى و تزلزل نتوانستند بین آن انگیزه هاى شخصى و خانوادگى و قبیله اى با منافع عموم مسلمانان و جامعه ى اسلامى تعادل برقرار کنند و عجیب هم این است که این افراد و جریانات منتسب به آنها براى توجیه همه ى انگیزه هاى شخصى خود و جریان خود متوسل به آیات و روایات و سیره بزرگان دین مى شوند.

 

این دیدگاه به عنوان یک دیدگاه معرفتى و تاریخی، (صرفنظر از شیوه تحلیل و منابعى که براى اثبات خود از آن استفاده مى کند) یک دیدگاه مهم در فهم جریانهاى تاریخى است و نتایج قابل توجه اى نیز به همراه دارد که نمى توان از آن صرفنظر کرد. لذا در فهم جریان آقاى منتظرى تعدادى از محققین و مورخین به این روش معتقد بوده و تلاش کردند از این زاویه علل وانگیزه هاى خروج ایشان را از جریان موافق انقلاب تحلیل کنند . به عنوان نمونه به «رنج نامه» اثر مرحوم حاج سید احمد خمینى مى توان اشاره کرد. در این کتاب، سطح تحلیل شناخت جریان آقاى منتظری، به روانشناسى شخصیتى و ناتوانى ایشان در فهم متشابهات و مشهورات تاریخى گرایش دارد. از مفاد نوشته های«رنج نامه» برمى آید که نویسنده معتقد است، ناتوانى شخصیتى آقاى منتظرى باعث شد، علیرغم اینکه وى اهل منطق، فلسفه، اصول و فقه بود اما مفاد و منابع اصلى یا به تعبیر منطقیون، مبادى اولیه و اصول موضوعه ى داوریهاى تاریخى اش را مبتنى بر مشهورات و متواترات نماید. بر همین اساس، قیاس هاى ایشان قبل از اینکه برپایه برهان بنا شده باشد، مبتنى بر مغالطه است. البته در این مسئله که آیا نمونه هایى از روشهاى مغالطه اى را مى توان در کتاب خاطرات منسوب به ایشان و نامه نگاریهاى دوران مسئولیت دید مى توان تحقیقات قابل توجه اى انجام داد.

 

در روش مغالطه، معمولا از مفاهیمى چون «همه مى دانند» «معروف هست» ، «همه مى گویند»، «شکى نیست»، «مطرح هست»، «همیشه همینطور بوده» ، زیاده به من مى گویند» ، «همه شنیده ام»، «افراد زیادى از من این سوال را کرده اند» ، «در این اواخر آنقدر به من مراجعه مى شود به دیگران مراجعه نمى شود» و اصطلاحاتى از این قبیل فراوان استفاده مى شود، در حقیقت پیروان روش مغالطه تلاش مى کنند با استفاده از این اصطلاحات و تعابیر، طرف هاى مقابل خود را تحریک، تطمیع، مجاب یا اقناع نمایند. آن ها با استفاده از این مفاهیم، از یک طرف تلاش مى کنند خودشان را عالم، آگاه و بیگانه مرجع رجوع مسایل مردم و از طرف دیگر طرف مقابل را ناآگاه، غیر قابل دسترسی، کانالیزه شده و غیره نشان دهند. در ای« روش به ندرت در کسب اخبار و اطلاعات به منبع و مرجع خبر اشاره مى شود و صرفاً به شنیده ها و گفته ها استناد مى شود. به تعبیر مرحوم استاد مطهرى «دانستن فن مغالطه نظیر شناختن آفات و میکروبهاى مضره و سمومات است که از آن جهت لازم است تا انسان از آنها احتراز جوید و یا فکر کسى خواست او را فریب داده و مسموم کند فریب نخورد و یا اگر کسى مسموم شده باشد بتواند او را معالجه کند.(مرتضى مطهری، آشنائى با علوم اسلامی، جلد 3،2،1، ص 117) .