واقعه کربلا و ادبیات شیعه

 

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود که: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»(1) و هنوز کسانى مانند "جابر بن عبدالله انصارى"، "ابوسعید خدرى"، "سهل بن سعد ساعدى"، "زید بن ارقم" و "انس بن مالک" زنده بودند و حدیث "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه" را درباره آن دو امام از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) شنیده بودند.(2)

کسى در محبت و علاقه پیامبر خدا به دخت گرامى‎اش حضرت زهرا(علیهاالسلام) و فرزندان ارجمندش تردید نداشت، از اصحاب و تابعین، کم نبودند کسانى که سیماى رسول خدا را به خاطر داشتند، آن هنگام که فرمود: "فاطمه بضعة منى من اغضبها فقد اغضبنى(3)؛ فاطمه پاره تن من است آن که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است" و "ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها(4)؛ همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مى‎آید و براى رضایت او، خشنود مى‎شود." و نیز صحابه فراموش نکرده بودند که سیدالمرسلین به سوى على، فاطمه، حسن و حسین(علیهم‎السلام) نظر کرد و فرمود: "انا حرب لمن حاربکم و سلم لمن سالمکم (5)؛ با کسانى که با شما بجنگند، در جنگم و با کسانى که با شما صلح کنند، در صلحم."

با این وصف، مسلمانان چگونه اجازه دادند و امویان چسان چنین فضایى را پدید آوردند تا وجدان عمومى پذیراى شهادت امام حسین(علیه‎السلام) و ابرار همراهش گردد؟

به نظر مى‎رسد، چهار عامل اساسى، فضاى چنین حادثه دلخراشى را پدید آورد و بستر چنین حرکتى را مهیا ساخت:

1ـ تبلیغات گمراه کننده بنى امیه؛

2ـ بى خبرى مردم و عدم قدرت تحلیل پدیده‎هاى سیاسى؛

3ـ تحریف فلسفه سیاسى اسلام (امامت)؛

4 ـ ترویج و تبلیغ مکتب جبرگرایى.

بیش از پنجاه سال از رحلت رهبر عالم بشریت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نگذشته بود و هنوز فریاد آن بزرگ رهبر الهى، در گوش‎ها طنین‎انداز بود که: «الحسن و الحسین اماما امتى بعد ابیهما و سیدا شباب إهل الجنه و امهما سیدة نساء العالمین و ابوهما سیدالوصیین.»

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «ثلاث اخافهن على امتى من بعدى: الضلاله بعد المعرفه، مضلات الفتن و شهوه البطن و الفرج(6)؛ از سه چیز، پس از خود بر امتم بیمناکم: 1ـ گمراهى پس از شناخت حق، 2ـ فتنـه‎هـا و آشـوبهاى اغـواگـر، 3ـ شکم‎پرستى و شهوترانى.» و این هر سه در دوران معاویه به بالاترین شکل خود رسید، چه گمراهى‎اى از این بالاتر که جانشین منصوب از قبل پیامبر ـ یا لااقل داماد، پسر عمو و اولین مسلم ـ در خطبه‎هاى نماز جمعه به دستور معاویه لعن شود؟(7) چه اغوایى از این بالاتر که عمرو بن عاص، امامى را از خلافت، خلع کرد که جن و انس بر لیاقتش معترف بودند و فرزند هند "آکلة الاکباد" را به جانشینى رسول خدا، برگزید؟

تبلیغات گمراه کننده از آنجا آغاز گشت که معاویه با پول بیت المال مسلمین، در مذمت و بدگویى امام آنان، حدیث جعل کرد(8) و پرده حرمت را درید و با کمک دستیارانى چون "مغیرة بن شعبه" و "عمرو بن عاص"، نه تنها خود را "خلیفه رسول الله" و "اولى الامر" مسلمانان خواند و زمینه قتل عام شیعیان را فراهم ساخت، که به شامیان و پاره‎اى دیگر از بلاد ـ با تبلیغات دروغین ـ قبولاند که مجسمه عدالت، نماز نمى‎خواند!

محرم

اگر نبود، مگر این نکته که اکنون نیز بسیارى از برادران اهل سنت، معاویه را تا حد تقدیس مى‎ستایند، کافى بود که بدانیم دراهم و دنانیر و تبلیغات گمراه کننده امویان، چسان هویت فتنه انگیز معاویه را وارونه به مردم نمایاند و شخصیت على و خاندانش را بر خلاف واقع! پس از معاویه نیز ـ با تمهیدات او ـ یزید را امام مسلمانان خواندند و حسین را آشوبگرى که قصد برهم زدن امنیت ملى را در سر دارد و لذا به جعل حدیث پرداختند و از قول رسول خدا گفتند: «من اراد ان یفرق امر هذه الامه و هو جمیع فاضربوه بالسیف کائنا من کان»(9)؛ آن کس که در اندیشه ایجاد تفرقه در میان امت واحده اسلامى برآید؛ با شمشیر سرکوبش کنید؛ هر کس که مى‎خواهد باشد.»(10)

و در همین راستا ماموران مسلح حاکم حجاز به سیدالشهدا گفتند: "یا حسین! الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامه(11)؛ اى حسین! آیا از خدا پروا نمى‎کنى که از جماعت مسلمانان جدا مى‎شوى و در میان امت، تفرقه مى‎اندازى؟"

عبیدالله بن زیاد، حاکم عراق، نیز به مسلم بن عقیل گفت: «یا ابن عقیل! اتیت الناس و هم جمع فشتتت بینهم و فرقت کلمتهم و حملت بعضهم على بعض(12)؛ اى پسر عقیل! تو آمدى و در میان مردمى که متحد بودندغ تفرقه انداختى و وحدت آنها را بر هم زدى و برخى را به جان پاره‎اى دیگر انداختى."

عمرو بن حجاج نیز در توجیه جنایت خود در کربلا گفت: «ما طاعت امام را کنار نگذاشته و از جماعت کناره‎گیرى نکردیم»، همو هنگامى که سپاه کوفه را به جنگ تشویق مى‎کرد، گفت:

«یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و جماعتکم و لا ترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام(13)؛ اى کوفیان! فرمانبردارى کنید و یکپارچگى خود را حفظ نمایید و در کشتن کسى که از دین خارج شده و بر امام شوریده است، تردید به خود راه ندهید.»

و بدین سان قیام عدالت خواهانه پسر پیامبر(صلی الله علیه و آله) که با انگیزه امر به معروف و نهى از منکر و براى اصلاح جامعه اسلامى و به درخواست نیروهاى مذهبى ـ ملى کوفه، که تشنه عدالت على بودند، آغاز گردید، آشوبگرى بر ضد حکومت اسلامى یزید تبلیغ گشت! و از سوى دیگر، یزید بن معاویه این جرثومه فساد و تباهى، عنصرى داراى فضایل انسانى و مهذب و هوشمند و ستوده خصال تبلیغ شد.(14)

 

 


1- فرائد السمطین، ج1، ص55.

2- تاریخ طبرى، ج4، ص323/ الارشاد، ص234/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج4، ص317.

3- صحیح بخارى (تحقیق مصطفى دیب البغا) ج3، ص1361، ح3510.

4- میزان الاعتدال، ج1، ص535، ح2002/ کنزالعمال، ج12، ص111، ح34237.

5- مسند احمد بن حنبل، ج2، ص442/ تهذیب تاریخ دمشق الکبیر، ج4، ص319.

6- جامع السعادات، ج2، ص4.

7- الغدیر، ج10، ص257.

8- شرح ابن ابى الحدید، ج1، ص359 ـ 361/ الغدیر، ج11، ص28.

9- قاضى ابى بکر بن العربى، العواصم من القواصم(مکتبه اسامه بن زید، لبنان)، ص232.

10- شگفتا! شورش معاویه بر ضد حکومت اسلامى على(علیه‎السلام)، مصداق این حدیث دانسته نمى‎شود ولى قیام اسلامى امام حسین، علیه حکومت ظالمانه یزید، با دستاویز قرار دادن چنین حدیثى، محکوم دانسته مى‎شود و شایسته مجازات!

11- تاریخ طبرى، ج4، ص289.

12- الارشاد، ص216/ مقتل خوارزمى، ج1، ص213.

13- تاریخ طبرى، ج4، ص331.

14- مقتل خوارزمى، ج1، ص242.