قرائتی

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

رمضان 88 حرف‌هایی را شنیدیم و گفتیم. در این جلسه و شاید یک جلسه‌ی دیگر راجع به برکات انفاق و مقایسه بین انفاق و بخل خواهیم داشت. لیکن، عرض کردم کسی نگوید: انفاق برای پولدارها است. آن کسی که زور دارد، آن کسی که آبرو دارد، آن کسی که خطش خوب است، آن کسی که شنا بلد است. آن کسی که زبان دارد. آن کسی که قلم دارد، هرکسی هرچه دارد، قرآن می‌گوید: «مِمَّا آتاکُمْ» (نمل/36) نمی‌گوید: «مما لَکُم»، «اَموالِکُم» هم هست. ولی «آتاکُمْ» یعنی هرچه خدا به تو داده است. هرکسی را خدا به او یک چیزی داده است. خدا یک چیزهایی به من داده، به شما نداده است.یک چیزهایی به شما داده به من نداده است. هرکس هرچه دارد به دیگران کمک رسانی کند.

من هیئت دولت رفتم، به وزرای محترم عرض کردم که این بودجه‌ای که برای حوادث غیر مترقبّه می‌گذارید، اگر برای زکات و فقرا بگذارید، خود خدا حوادث غیر مترقبه را رد می‌کند.

 1- درمان بخل، اولین اثر انفاق به محرومان

پس موضوع بحث ما در این جلسه انشاءالله بحث برکات انفاق است.  برکات انفاق و کمک رسانی، اول اینکه برکاتش دو نوع است. برکات فردی دارد، برکات اجتماعی هم دارد. برکات فردی‌اش درمان بخل، درمان بخل، بخل یک مرض است. امام جواد از سر شب تا صبح طواف می‌کرد و فقط یک دعا می‌کرد. می گفت: «شُحَّ نَفْسِی‏» (بحار الانوار/ج70/ص301) خدایا مرا از بخل حفظ کن. بخل، یک هنری دارد، نمی‌گذارد دیگران یاد گیرند. به امام جواد گفتند: دعای دیگر نیست. گفت: دعای دیگر هم هست. اما این خیلی مهم است. آدمی که بخیل است، آلوده است. به چه دلیل؟ به دلیل قرآن. قرآن به پیغمبر می‌گوید:«خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً» (توبه/103) از مردم زکات بگیر. بعد می‌گوید: «تُطَهِّرُهُم‏» زکات که می‌گیری مردم را تطهیر می‌کنی. مردم را پاک می‌کنی. معلوم می‌شود کسی که زکات ندهد، پاک نیست. وقتی گفتم: آب بریز که پاک شود، یعنی اگر آب نریزی پاک نمی‌شود. «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم‏» بخل یک بیماری است، یک آلودگی است.

2- زیاد شدن رزق، زیاد شدن رزق

چون قرآن می‌گوید که: «فَأُتَاجِرُ اللَّهَ بِالصَّدَقَة»ِ(بحار الانوار/ج75/ص206) «تَاجِرُ» یعنی تجارت کنید. «تَاجِرُ اللَّهَ» با خدا تجارت کنید، با خدا معامله کنید. «بِالصَّدَقَة» صدقه، یعنی اگر کمک کردی معامله با خداست. «فَهُوَ یُخْلِفُهُ» (سبا/39) یک آیه‌ای در قرآن داریم، می‌گوید: «فَهُوَ» یعنی خدا، «یُخْلِفُهُ» خلیفه یعنی جانشین، خدا جانشین می‌گذارد. فکر نکنی که اگر این درخت انگور را قیچی کردی انگورش کم می‌شود، شاخه‌اش را قیچی کن بارش زیاد می‌شود. ظاهراً مثنوی است اگر اشتباه نکنم، شعری را به این مضمون گفته است. یک شخصی روی دیوار بود، دیوار بلند، تشنه‌اش شد، دید اگر خودش را بیاندازد، ممکن است پایش بشکند. تشنگی را هم نمی‌تواند تحمل کند، همینطور با ناخنش دائم این دیوار را تراشید. لابد خشتی بوده است. هرچه پایین می‌آمد، به آب نزدیک‌تر می‌شد. می‌گفت: هرچه پایین بیاییم به آب نزدیک تر می‌شویم. در سجده هرچه به سجده برویم قرب به خدا پیدا می‌کنیم. آیه‌ی آخر سوره‌ی علق نمی‌توانم بخوانم چون اگر بخوانم سجده‌ی واجب دارد. خدا به پیغمبرش می‌گوید: اگر می‌خواهی قرب به من پیدا کنی راهش سجده است. پایین بیایی قرب پیدا می‌کنی. «هرگز نخورد آب زمینی که بلند است»

3- بیمه شدن مال، بیمه شدن مال

خوب است اینها تابلو شود، لااقل کمیته‌ی امداد در سراسر کشور این درس امروز ما را یک تابلو کند و روی صندوق‌های صدقه بچسباند. بیمه شدن مال، در مسجدها لااقل باشد. چون هیچ‌کدام از اینها از خودم نیست همه یا قرآن است یا حدیث است. «حَصِّنُوا أَمْوَالَکُم‏» (بحار الانوار/ج10/ص98) «َحصِّنُوا» با (ح) جیمی و (صاد) با (ح) جیمی و صاد یعنی «حفظ کنید». «حَصِّنُوا أَمْوَالَکُم‏» یعنی مالتان را با زکات حفظ کنید. چقدر حدیث داریم. «مَا تَلِفَ مَال‏» (بحار الانوار/ج93/ص20) بگذارید بنویسم. یک مشت حدیث داریم می‌گوید: «مَا تَلِفَ مَال‏» بعضی حدیث‌ها داریم «مَا ضَاعَ مَال‏» (بحار الانوار/ج66/ص393) بعضی حدیث‌ها داریم «مَا هَلَکَ مَالٌ» (بحار الانوار/ج93/ص27) فرق نمی‌کند. مالی تلف نشد، مالی ضایع نشد، مالی نابود نشد، «إِلَّا بِتَرْکِ الزَّکَاةِ» (بحار الانوار/ج61/ص35) «إِلَّا بِتَرْکِ الزَّکَاةِ» حوادث غیر مترقبّه که پیش می‌آید، اگر مردم زکات ندهند، آن حوادث برطرف می‌شود. من هیئت دولت رفتم، به وزرای محترم عرض کردم که این بودجه‌ای که برای حوادث غیر مترقبّه می‌گذارید، اگر برای زکات و فقرا بگذارید، خود خدا حوادث غیر مترقبه را رد می‌کند. ما نمی‌فهمیم چیست. وقتی می گویند: انگشتر عقیق بلا را دور می‌کند، آنهایی که حلقه‌ی طلا دست می‌کنند اشتباه می‌کنند. الآن روی برج‌های بلند یک مقداری الماس می‌گذارند. این کامیون‌دارها یک زنجیر زیر ماشین‌شان آویزان می‌کنند. این زنجیر بلا را از ماشین برطرف می‌کند. یک محاسباتی است ما نمی‌فهمیم، این الماس با این برج چه می‌کند. این عقیق برای من چه می‌کند. آیت الکرسی برای حفظ من چه می‌کند؟ یک خبرهایی است. گاهی خدا یک چیزهایی نشان می‌دهد. مثلاً می‌گوید: آقایانی که محبوبیت می‌خواهند اشتباه می‌کنند دائم فکر می‌کنند از راه مدرک و خانه و ماشین و مبل و تغییر دکور و اینها عزیز می‌شوند. قرآن می‌گوید: مگر محبوبیت نمی‌خواهی؟ کُُد محبوبیت این است. اشتباه می‌کنید. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (مریم/96) کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، «سَیَجْعَلُ» خداوند قرار می‌دهد، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ» خداوند رحمن برای اینها قرار می‌دهد «وُدًّا»، «وُدًّ» یعنی مّودت، مگر مودّت نمی‌خواهی، موّدت به معنی محبت است. «وُدًّ» یعنی مودّت و محبّت. اگر محبّت و مودّت می‌خواهی، راه پیدا کردن مودّت ایمان و عمل صالح است. قرآن می‌گوید: اگر کسی ایمان داشته باشد، کارهایش نیکو باشد، خداوند قول داده مودّت به او بدهد.

من خانه‌ی آیت الله العظمی بهجت رفتم. دو تا میخ کوبیده بود، پرده‌اش هم به میخ آویزان بود. به قدری ساده بود مثل زندگی‌های مثلاً چند قرن قبل. خانه‌اش در کوچه و پس کوچه‌ها، درها، شیشه‌ها، فرش، بعد در تشییع جنازه‌اش می‌گویند: بعد از امام مشابه نداشته است. بعد به من تلفن کردند که چقدر جوان 18 ساله و 20 ساله اشک می‌ریختند. آیت الله بهجت یک چای به اینها نداده است. یک سخنرانی برای اینها نکرده است. با این یک آدم... این آیه تفسیر می‌شود. «وُدًّ» مودّت. محبوبیتی که شهید رجایی داشت خیلی از شهیدها ندارند. «وُدًّ» اشتباه می‌کنند، من فکر می‌کنم اگر انگشتانم قشنگ بود، ماشینم قشنگ بود، عزیز هستم. نخیر اینطور نیست.اگر می‌خواهید رزق شما زیاد شود کمک کنید. اینهایی که خمس نمی‌دهند، نمی‌فهمند. نمی‌فهمند آنهایی که یعنی نمی‌فهمند یعنی غافل هستند. غافل هستند اینهایی که خمس نمی‌دهند. غافل هستند آنهایی که زکات نمی‌دهند. غافل هستند آنهایی که امکاناتی دارند در اختیار مردم نمی‌گذارند. قرآن می‌گوید: بده زیاد می‌شود. حالا چه برسد به اینکه شعرش را به کس دیگر نمی‌دهد. شاعری یک صفحه شعر دارد به کس دیگر نمی‌دهد. یادداشت‌هایش را در اختیار کس دیگر نمی‌گذارد. یک سی دی تولید می‌کند قفل می‌کند که کسی از روی آن چه می‌گویند؟ تکثیر نکند. آنوقت آن طرف دنیا، سی دی سکس درست کردند، مفت برای بچه‌های ایران می‌فرستند. فرمول هواپیمای اف 16 را یاد ایرانی‌ها نمی‌دهند. فرمول‌های علمی را یاد نمی‌دهند، اما سکس هرچه بخواهد می‌دهند. دیگر کافی نیست که ما بفهمیم ماهواره‌ها بعضی‌هایشان فیلم‌ها خیلی‌هایشان، سی دی‌ها بعضی‌هایشان، اینها دشمن ما هستند. «عَدُوٌّ مُبین‏» قرآن می‌گوید: «عَدُوٌّ مُبین‏» دشمن آشکار است. نگو: من نفهمیدم. آخر از این باشد... تو اگر من را دوست داری چطور عکس سکس هرچه می خواهم در اختیار من می‌گذاری؟ مواد مخدّر در اختیار من است؟ اما وقتی می‌گوید: این دانشجوی من در کشور شما است، این فرمول هواپیمای اف 16 رایاد او بده، یادش نمی‌دهی. حتی اگر بچه‌های ایران خودشان به مسأله‌ی هسته‌ای دست پیدا کردند،تو جیغ می‌زنی. خوب این «عَدُوٌّ مُبین‏» روشن است. اشتباه می‌کنیم. راه... خدا اینطور گفته است. راه محبوب شدن همین است. محبوب خدا شدن و محبوب خلق شدن. آدم‌های سخی هم خدا اینها را دوست دارد. سامری خیلی جنایت کرد. چون یک مجسمه‌ساز بود، با هنر مجسمه‌سازی طلاها را گرفت یک گوساله درست کرد، مردم را از خدا پرستی به گوساله پرستی دعوت کرد. یک عده هم گول خوردند. حضرت موسی می خواست او را بکشد. خدا به موسی گفت: او را نکش. ولو او جنایت‌کار است. این از هنرش برای انحراف سوء استفاده کرد. اما چون آدم سخی است، چون اهل سخاوت است او را نکش. 

سخاوت مهم است. حدیث داریم هم خدا او را دوست دارد، هم خلق خدا دوستش دارد. دعای آدم سخی مستجاب می شود. دعای آدم سخی مستجاب می‌شود. نماز آدم سخی قبول می‌شود. اینها برکاتش است. زندگی آدم سخی در جامعه که هست شیرین می‌شود. «أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا حُقُوقَهُمْ لَکَانُوا عَائِشِینَ بِخَیْرٍ» (کافی/ج3/ص496) حدیث داریم اگر مردم حقوقی که به گردنشان است بدهند، زندگی‌شان «عَائِشِینَ بِخَیْرٍ» یعنی همه آنها شیرین زندگی می‌کنند. آخر شیرینی به این نیست که من دو تا سیخ کباب بخورم، او هیچی! شیرینی به این است که یک سیخ من بخورم، یک سیخ هم او بخورد. با هم که خوردیم شیرین‌تر می‌شود. این برکات فردی. حالا من نمی‌خواهم بحث کنم شما پای تلویزیون بنشینید. هرکسی پای تلویزیون نشسته است ببینید کجا می‌تواند چه کمکی بکند؟ کمک، چه کمکی باید بکند؟ هرکسی در یک راهی می‌تواند کمک کند.

قرآن می‌گوید: مگر محبوبیت نمی‌خواهی؟ کُُد محبوبیت این است. اشتباه می‌کنید. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (مریم/96) کسانی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، «سَیَجْعَلُ» خداوند قرار می‌دهد، «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ» خداوند رحمن برای اینها قرار می‌دهد «وُدًّا»، «وُدًّ» یعنی مّودت، مگر مودّت نمی‌خواهی، موّدت به معنی محبت است.

4- نمونه‌های متفاوت کمک به دیگران

یک جوانی بود، زلف‌هایش خیلی بلند بود. خیلی خیلی بلند بود. قدیم می‌گفتند: هیپی! زمان شاه، پدرش مشهد به او گفت: بابا من از ترکیب تو خوشم نمی‌آید. گفت: تو خوشت نمی‌آید. من خودم خوشم می‌آید. خیلی پدرش التماس کرد بابا برو یک اصلاح معمولی بکن. در خیابان راه می‌روی تو را نگاه نکنند. پدر هم وضعش خوب بود. گفت: اگر اصلاح بروی من یک ماشین خوب برای تو می‌خرم. این هم با کمال جسارت گفت: که من قیافه‌ام را بهتر از ماشین دوست دارم. گفت: خدا مرگت بدهد! گفت: با همین زلف‌هایم در گور می‌روم. دیگر حالا پررو شده بود. پدر او گفت: یک روز آمدم دیدم سرش را ماشین کرده است. یعنی حالا یا ماشین یا آنطور که ما می‌خواستیم. زلفش را زلف طبیعی کرد. در دلم گفتم: شاید این رفقا به او گفتند: احمق! سرت را اصلاح کن، یک خرده کوتاه کن. یک ماشین از بابا بگیر. دو مرتبه صبر کن دو ماه بعد بزرگ می‌شود. دیگر پشم سر چیزی است که تو یک ماشین را از دست می‌دهی؟ خوب برو اصلاح کن ماشین بگیر. گفتم: شاید هوس ماشین کرده است. به او گفتیم: که شما ماشین می‌خواهی؟ به شما گفتم: اصلاح نکردی. حالا اصلاح کردی؟ گفت: نه من ماشین نمی‌خواهم. گفتم: پس چرا اصلاح کردی؟ گفت: امام خمینی از پاریس دستور داده سربازها از پادگان‌ها فرار کنند. آخرهای زمان شاه، امام چند تا دستور داد. یکی شیر نفت را ببندند. کمر اقتصادی شاه بشکند. یکی سربازها از پادگان فرار کنند. کمر نظامی شاه بشکند. سربازهای لشگر 77 مشهد فرار کردند. دژبانی اینها را در خیابان می‌گیرد. چون سرباز پیداست کله‌اش مو ندارد. تصمیم گرفتیم، هیپی‌های مشهد سرمان را ماشین کنیم در خیابا‌ن‌ها راه برویم که آنها با ما قاطی شوند، آنها گرفتار نشوند. ببینید وقتی بنا است ولایت فقیه کار خودش را بکند، این جوان هم با زلف‌های خودش به انقلاب خدمت می‌کند. باز زمان شاه بود در راهپیمایی‌ها زنی را دیدند مقداری پول در بشقاب گذاشته و کنار تلفن عمومی نشسته است، فکر کردند فقیر است رفتند پول بیاندازند در کاسه‌اش، گفت: من فقیر نیستم. گفتند: پس چرا اینجا نشسته‌ای ظرف پول خرد دستت است؟ گفت: این جمعیتی که راهپیمایی می‌کنند، ممکن است بعضی‌هایشان خواسته باشند تلفن کنند، پول خرد نداشته باشند. و من هم پایم درد می‌کند، نمی‌توانم راهپیمایی کنم. مقداری پول آوردم که اگر این جمعیت خواستند تلفن کنند، من پول خرد... ببین کسی که می‌خواهد کمک کند، منتظر نیست که میلیاردر باشد. با همان زلف هیپی‌اش،با همان دو ریالی و پنج ریالی‌اش کمک می‌کند.

آقای کوثری بود خدا رحمت کند برای امام روضه می‌خواند. یک پدر صد ساله‌ای داشت، ما خانه‌ی آقای کوثری رفتیم، ما را در اتاق پدرش برد. پدرش خشک شده بود. یعنی از بس که لاغر بود شاید وزنش سی کیلو شده بود. خیلی خیلی لاغر لاغر. صد ساله، نمی‌توانست از سر جایش بلند شود. نمی‌توانست تکان بخورد. به من گفت: آقای قرائتی من هم به درد انقلاب می‌خورم؟ گفتم: آخر صد ساله که نمی‌تواند بلند شود، شما دعا کنید. گفت: غیر از دعا دیگر کاری دست من نیست؟ هرچه فکر کردم آخر این چه می‌تواند برای انقلاب بکند؟ گفتم: به عقل من چیزی نمی‌رسد. گفت: چرا! من شب‌ها خوابم نمی‌برد. رادیو بغداد را می‌گیرم، با قلم و کاغذ. ایرانی‌هایی که اسیر بعثی‌ها شده اند، آخر شب‌ مصاحبه می‌کنند. مثلاً می‌گوید: من محسن قرائتی در عملیات والفجر مثلاً در فلان منطقه اسیر شدم. هرکس صدای مرا می‌شنود خبر سلامتی من را به پدر و مادرم برساند. می گفت: نصف شب اینها را تند تند می‌نویسم، آنوقت روز به آن آقا تلفن می‌کنم. می‌گویم: پسر شما دیشب دو و نیم بعد از نصف شب صحبت کرد، و من کوثری هستم پدر آقای کوثری، روحانی هستم. این را خودم شنیدم. می‌گفت: بسیاری از خانواده‌های مضطرب را من از اضطراب... ببینید اگر کسی بخواهد کار بکند...

یک تاجری است تهران یک تابلویی بالای سرش است. تابلویش را بنویسم. خیلی قشنگ است. بعضی‌ها واقعاً حرف هایشان حکیمانه است. این تابلو برای کارمندهای دولت خوب است. می‌گفت: هرکاری را که بخواهید، هر کاری را که بخواهید بکنید، راهش را پیدا می‌کنید و هر کاری را که نخواهید بکنید بهانه‌اش را پیدا می‌کنید. قشنگ است. اگر یک کاری را بخواهید... کارمندهای دولت هم بعضی‌هایشان اینطوری هستند. اگر یک مدیر و وکیل و وزیری، اگر یک کاری را بخواهد بکند، به هزار تبصره و یک طوری دو قلوهایش را به هم می‌چسباند، اگر یک کاری را بخواهد بکند، یک راهی پیدا می‌کند و  اگر یک کاری را نخواهد بکند، بهانه‌اش را پیدا می‌کند. و لذا دو کلمه در اداره‌ها رسم است. آن کسی که یک کاری را می‌خواهد بکند، انجام می‌دهد، بعد می‌گوییم: چرا کردی؟ می‌گوید: منع قانونی ندارد. منع قانونی ندارد یعنی خوب کردم که کردم. اگر یک کاری را نخواهد بکند، نکند می‌گوییم: آقا چرا نمی‌کنی؟ می‌گوید: الزام قانونی ندارد. منع قانونی ندارد، الزام قانونی ندارد. راهش را پیدا می‌کند. بهانه‌اش را پیدا می‌کند. حالا پیری دارم، کوری دارم، فامیل خودم فقیر هستند. دخترم جهازیه ندارد. پسرم، هزار تا کلمه می‌گوید که یک عمره نرود. که یک حج نرود. و لذا حدیث داریم کسانی که به خاطر مشکلات دنیا مکه نمی‌روند، حدیث داریم. حاجی‌ها می‌روند اعمالشان را انجام می‌دهند، و این هنوز می‌دود به نتیجه هم نمی‌رسد. آنهایی که بعد از «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» می‌دوند که به دنیا برسند، می‌دود پشت چراغ قرمز می‌ایستد. بابا یک دقیقه اینجا بنشین من آنجا گره را باز می‌کنم.اینجا از خدا کم می‌گذاری، جای دیگر گیر می‌کنی.

 

(ان شاءالله برکات اجتماعی انفاق را در شماره آتی این نوشتار بخوانید)