نفس تازه کن
نویسنده:علیرضا دهرویه
آمدی و بوی قفس می دهی
زخم تنت را به که پس می دهی؟
آمده ای حنجره ات مال ما
زخم تنت نوبر آمال ما
آمدنت آمدنی بوده است
رنگ نگاهت چمنی بوده است
راست بگو با که، کجا بوده ای؟
گرم ملاقات خدا بوده ای؟
آمدی و حرف قفس می زنی؟
تند زدی بال و نفس می زنی
خاطره کنج قفس تازه کن
صبر کن، آهسته، نفس تازه کن
خاک پر از عطر بهاری شده
چشم و دلم آینه کاری شده
سردی من، در قدمت گرم باد
من سرو پا گوش، دمت گرم باد!

سربلند
قیصر امین پور
سراپا اگر زرد وپژمرده ایم
ولی دل به پاییز نسپرده ایم
چو گلدان خالی لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل، دلیل است، آورده ایم
اگر داغ، شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهی بخواهید، اینک گواه
همین زخمی هایی که نشمرده ایم
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر برده ایم

آزاده
نویسنده:عباس باقری
بوی بهاران می دهی ای فرد آزاد
ای از تو خاک میهنم آباد آباد
بنشین به روی چشمم ای پیک بهاری
کز دوری ات آتش به جان ما در افتاد
ای افتخار کشور ای فرزند قرآن!
ای با تو روشن، آسمان از نور ایمان!
بنشین دمی تا بوسه بارد از نگاهم
ما را به لبخندی کن ای آلاله، مهمان
ای گام هایت، سجده گاه شبنم و گل
ای در گلویت، نغمه تب دار بلبل
باز آمدی از شهر غم، منزل مبارک
خاک وطن، فرش قدم های تو ای گل
باز آمدی از سمت شب ای مایه ناز
ای از تو باغ آسمان سرشار آواز
گلبانگ شادی از تو در کوه و در و دشت
پیچیده همچون نغمه قمری به پرواز
ای از تبسم، مهربان تر، مرد صحرا!
از دیدنت، گل کرده اشکم همچو دریا
تا آمدی، بوی بهاران با تو آمد
فرزند توفان، شیر مرد خانه ما (1)

پی نوشت :

1-عباس باقری، از پلک سنگ، تهران، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، 1386، صص 133 و 134.