شیوه حکومت در زمان غیبت
حکومت در زمان غیبت نیز مانند زمان حضور، تنصیصى مى باشد؛ البته با این تفاوت که در زمان حضور، تنصیص به اسم بوده، اما در زمان غیبت، تنصیص به وصف مى باشد که با تبیین صفات حاکم از جمله صفات دینى، اخلاقى و نحوه زندگى، مشخص مى شود که حاکم چگونه باید باشد. امیرمؤمنان و امام صادق (علیهما السلام) صفاتى براى حاکم بیان کرده و مى فرمایند: جامعه از سه چیز بى نیاز نیست و در صورت نبود آنها در زندگى، هرج و مرج مى شود .
الف: فقیهٌ عالمٌ ورع؛ دین شناس، عالم و پرهیزگار باشد.(7)
ب: امیرٌ خیر مطاع؛ فرمانروا، نیکوکار و مطاع ج: و طبیب بصیر ثقه؛ باید در میان مردم، پزشکى باشد که بصیر، متخصص و ثقه باشد. یعنى مورد اعتماد باشد و به ناموس مردم تجاوز نکند.
این حدیث نمونه بارزى از تنصیص به وصف مى باشد.
انواع حکومت
تا اینجا ثابت شد در تمام دنیا وجود امیر یک مسأله لازم و قطعى مى باشد که تعیین فرمانروا در اسلام یا با تعیین شخص است که این مربوط به زمان حضور بوده و یا با تعیین وصف مى باشد که این مربوط به زمان غیبت مى باشد. تبیین موضوع
حاکمى که مى خواهد مقبولیت و مشروعیت داشته باشد، چگونه باید حکومت کند؟. حکومت اسلامى به چهار نوع قابل تصوّر است:
الف: حاکم فردى باشد که به عنوان پادشاه بر مردم حکومت کند. قرآن این شیوه را نمى پسندد و مى فرماید: «قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ کَذلِکَ یَفْعَلُون» .(8) گفت: پادشاهان وقتى به شهر و کشورى وارد شوند، تباهش کنند و عزیزانش را ذلیل سازند کارشان همواره چنین بوده است.
مگر واقعاً مَلِکى که شبیه انبیاء باشد همانطور که در بنى اسرائیل این گونه بود که خداوند متعال مى فرماید : «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتى مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَ اللهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ» (9) پیامبرشان به آن ها گفت: خدا طالوت را فرمانرواى شما قرار داد، گفتند: چگونه او را بر ما فرمانروایى باشد! در حالى که ما سزاوارتر از او به فرمانروایى هستیم، دارایى چندانى به او داده نشده است. گفت خدا او را بر شما برگزید و توان علمى و بدنى او را قرار داده است و خدا فرمانروایى خود را به هر که بخواهد مى دهد و قدرت خدا گسترده و او دانا است.
باز در زمان غیبت، سیره حکومت به این صورت، استبدادى مى شود و یک نفر نمى تواند مردم را اداره کند؛ قرآن کریم در خیلى از موارد به ملک تعرض کرده حتى در سوره مبارکه حشر مى فرماید: «هُوَ اللَّهُ الَّذِى لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْمَلِکُ الْقُدُّوسُ» .(10) اوست خداى یگانه، که هیچ خدایى جز او نیست و فرمانروا و از هر عیبى پاک است.
در این آیه شریفه خداوند متعال بعد از «مَلِک» کلمه «القدوس» را مى آورد تا در ذهن مردم خطور نشود که خدا هم پادشاهى مانند باقى پادشاهان است. لذا با لفظ «القدوس» مى فهماند که این مَلِک غیر از آن مَلِک است و این منزّه از ظلم و ستم و استبداد است. بنابراین ما نمى توان گفت: سیر? حکومت در زمان غیبت به صورت ملوکیت است چون قرآن مجید با ملوکیت سازگار نیست.
ب: حاکم از اشراف و برگزیده ها باشد. اگر اشراف خواسته باشند، حکومت کنند و منظور از اشراف، برگزیده هاى فکرى و عقلى باشد این فرد مقبولیت دارد، ولى مشروعیت ندارد؛ چون هر کسى حق تصرف در اموال و نوامیس دیگرى را ندارد و نمى تواند امر به پرداخت مالیات و... کند.
ج: حکومت در دست افراد ثروتمند باشد که ثمره این نوع حکومت، استبداد مى باشد؛ چون ثروت، همیشه براى انسان، استبداد مى آورد.
د: حکومت مردمى و دموکراسى باشد. (11)
ویژگى هاى حکومت اسلامى
1. مشروعیت و مقبولیت حکومت
با توجه به این که سه نوعِ اول حکومت با قواعد اسلام، تطبیق نمى کند، گذشته بر این که مای? استبداد است، لذا فعلاً بشر به این نتیجه رسیده است که حکومت، مردمى و دموکراسى باشد و مردم بر مردم حکومت کنند.
این نوع حکومت از یک نظر خوب و از نظری خوب نیست. از این نظر که استبداد نیست، بلکه مردمى است، اشکال ندارد؛ البته در صورتى که در انتخابات، تقلب صورت نگیرد؛ لیکن مشکلى که در این نوع حکومت وجود دارد این است که مردم حق تصرف در اموال، حقوق و اَعراض دیگران را ندارند. چون ما مخلوق خداوندیم و اعراض و اموال ما حق خداست و لذا اگر بخواهد حکومت مردم بر مردم علاوه بر مقبولیت، مشروعیت پیدا کند، مشروعیت آن جز با تأییدِ ولى فقیه امکان پذیر نیست.
ولى فقیه در کنار حکومت مردم بر مردم است. حکومت مردم بر مردم در سه مرحله است مرحله اول: قوه مقننه، مرحله دوم: قوه قضائى، مرحله سوم: قوه اجرائى است. نظارت ولى فقیه بر این سه قو?، باعث مشروعیت این حکومت مى شود. بنابراین با کنترل قواى سه گانه توسط ولى فقیه، حکومت اسلامى، حکومتى مى شود که ممتزج از دو مسأله است به یک معنا الهى است، چون تمام موازینش توسط ولى فقیه، کنترل و نظارت مى شود که از خط الهى بیرون نروند؛ و به یک معنا مردمى، مى باشد چون مردم انتخاب مى کنند.
2. مکتبى بودن حکومت
از ویژگى هاى دیگر حکومت اسلامى، مکتبى بودن حکومت است. حکومت فرانسه و آلمان حکومت مردم بر مردم است، اما مکتبى نیست. عده اى مى گویند: در جمله «جمهورى اسلامى» تناقض وجود دارد چون «جمهورى» یعنى رأى مردم و «اسلامى» یعنى قوانین الهى که این دو با هم سازگار نیست!
این مطلب درست نیست چون «جمهورى» یعنى رأى مردم اما رأى مردم، مشروط بر این است که از حدود و قوانین الهى بیرون نرود؛ لذا هر نوع برنامه ریزى در مجلس باید در حدود قوانین اسلامى باشد؛ چنین التزامی، مطلب غریبى نیست. امروزه تمام کشورها ملتزم هستند که مصوبات آنان، مخالف حقوق بشر نباشد و یا نمایندگان حق ندارند بر خلاف قانون اساسى حرف و قانونى تصویب کنند. برخى تلاش مى کنند جمهورى اسلامى را از جنب? الهى و اسلامى جدا و تهى کنند. لذا اصل ولایت فقیه را مورد هدف قرار داده و مى گویند: اگر ولایت فقیه باشد حکومت، استبدادى مى شود. در حقیقت هدف این گروه این است که حکومت را از قرآن و سنت جدا کنند تا تبدیل به حکومت غربى شود.
در جواب این گروه مى گوییم اگر بخواهیم یک حکومت اسلامى داشته باشیم، حتماً باید با نظارت و مورد تأیید ولىّ فقیه باشد و ولىّ فقیه در حقیقت با نظارت و کنترل قواى سه گانه، نگهبان این حکومت است تا هم? ما را به سوى خدا رهنمون شود که ثمر? این حکومت الهى، جارى شدن نعمت هاى خداوند است.
هدف حکومت اسلامى این است که جامعه، جامع? پاکى باشد تا رحمت حق بر همگان فرود آید؛ و الاّ اگر بخواهیم ولىّ فقیه را برداریم و نظارت از بین برود، ثمر? آن حکومت، غربى خواهد بود که ارزش ندارد. بنابراین باید به فرمایش امام خمینى (رحمه الله) که فرمود: «جمهورى اسلامى نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» (12) پایبند باشیم.
حکومت در اسلام، مسئولیت است نه اینکه براى انسان یک مقام مادى و اجتماعى باشد؛ اگر چه اینها لازمه حکومت است؛ اما متن حکومت، همان مسئولیتِ حاکم است که قبل از این که به حکومت برسد، هیچ مسئولیتى نداشت، اما الآن مسئول است. بر خلاف حکومت در جاهاى دیگر که ریاست جمهورى و نخست وزیرى در حقیقت یک مقام اجتماعى و مادى است که به آن مى بالند و براى آن مبالغ زیادى را هزینه مى کنند تا به این مقام اجتماعى خود برسند ولى از این آیه شریفه «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِى الأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الأُمُورِ» (13) استفاده مى شود همان طور که پدر مسئول فرزندان خود و طبیب مسئول بیمار است، حاکم نیز مسئول این جماعت و مملکت مى باشد تا نسبت به برپایى نماز و پرداخت زکات به فقرا و امر به معروف و نهى از منکر نظارت داشته و جلوی فساد اخلاقى را بگیرد.
بنابراین یکى از مشخصه ها و ممیزاتى که مى تواند حکومت اسلامى را در زمان غیبت از دیگر حکومت ها جدا کند این است که در دیگر حکومت ها، رسیدن به مقام و امتیازات اجتماعى، هدف است در حالى که از نظر قرآن، حاکم مسئول است که قوانین اسلام را اجرا نماید.
ابن عباس مى گوید: ما از مدینه به بصره براى دستگیرى ناکثان در رکاب امیرمؤمنان علی علیه السلام حرکت کردیم، اما هنوز به بصره نرسیده بودیم در منطقه اى به نام ذى قار امیرمؤمنان علی علیه السلام در چادر خود نشسته بود؛ گروهى از رؤساى قبایل آن منطقه آمدند که با امام على (علیه السلام) دیدار کنند. به محضر امام على(علیه السلام) مشرف شدم در حالى که ایشان مشغول دوختن کفش پار? خودشان بودند به ایشان عرض کردم: مردم منتظر شما هستند. امام على (علیه السلام) فرمودند: ابن عباس! قیمت و ارزش این کفش پاره چه قدر است؟. ابن عباس گفت: ارزشى ندارد امام على(علیه السلام) فرمودند: به خدا قسم! ارزش این حکومتى که الآن بر دوش من است به اندازه این کفش پاره مى باشد، مگر اینکه من بتوانم حقى را به پا دارم یا باطلى را از بین ببرم. (14)