به بهانه دهه فجر انقلاب اسلامی

بار دیگر در ایامی قرار گرفتیم که یادآور روزهای حماسه و خون است.پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران عزیزدر سال پنجاه هفت.وجه تمایز این انقلاب ازدیگر انقلاب های مطرح در سطح جهان را نه خود ما که هنوز بسیاری از تحلیل گران که سالیان متمادی دراین عرصه کار کرده اند را به خوبی نشناخته ایم.

ما که در بدو پیرزوی انقلاب اسلامی همه چیز را حل شده دانستیم و مغزهای متفکر ما را متاسفانه در دهه اول انقلاب از ما گرفتند و اگر نبود چند ذخیره الهی برایمان معلوم نبود امروز بر سراین هدیه الهی چه آورده بودیم.

اما امروز در این شرایط حساس منطقه و جغرافیای جهان اسلام برگشت به آرمان و هدف برایمان اجتناب ناپذیر است و اگر سکاندار این حرکت عظیم مدام ما را به آن فرامی خواند نشان از دریافت خوب و منطقی در این شرایط است البته این ما هستیم تا چه شرایطی را فراهم کنیم.

انقلابی که بسیاری از نظریه پردازان نتوانستند آن را تحلیل کنند تا جایی که حتی در نظریه خود انعطاف به خرج دادند تا بتوانند این حرکت را توجیه کنند کمی در نظر ما که در متن این جریان و شناور در برکات آن بوده و هستیم شاید شایسته و بایسته نیامد. «تدا اسکاچپل»، از نام‌های شناخته ‌در حوزه نظریات انقلاب، از جمله کسانی بود که از‌‌ همان آغاز درصدد طرح دیدگاه‌هایی درباره عوامل زمینه‌ساز انقلاب در ایران برآمد. اما نکته مهم درباره وی  این بود که جنبه‌های منحصر به فرد انقلاب ایران سبب شد، وی اساساً در نظریه کلی خود در باب انقلاب ـ که در آن زمان بسیار مورد توجه و پذیرش بود ـ تجدیدنظر کند.

انقلاب اسلامی ما مثل بقیه انقلابها نبودکه بیاید, بلکه در درون خود ساخته شد و حرکت امام از سالیان قبل کاملا هدفمند و بر پایه عقل و منطق بنا شده بود و مهمترین شاخصه حرکت امام راحل نیفتادن درورطه نظریات مطرح اجتماعی و سیاسی آن روز بود که امام حرکت خود را الهی دانسته و در این راه هرگز جز خدا را ندید.

از مهمترین علت ها برای ایجاد انقلاب, فکر و اراده انسان است.خداوند انسان را با اراده آزاد آفریده است.در نهایت این انسان است که با اختیار خود نظام زندگیش را سامان می دهد.در این راه به لحاظ قانونمندیهای طبیعت و قانونبندیها و سنتهای اجتماعی، انسان نمی تواند اراده و خواسته اش را در عمل صد در صد پیاده کند.
غالب تئوریها و نظریات مختلف درباره انقلابها نهایتا اندیشه ها و خواستها و نیازهای انسان را به انحاء مختلف عامل انقلاب و تحول می دانند و به سایر عوامل، شرایط و زمینه ها نقش فرعی و درجه دوم می دهند که در کم و کیف و شدت و ضعف انقلابها می توانند تاثیرهائی داشته باشند.
اما امام به ما آموخت به عنوان مسلمان با توجه به اعتقادات و در چارچوب جهان بینی توحیدی و استدلالهای عقلی و تجربیات، در تحلیل نهائی به یک سری از علل و عوامل دیگر نیز باید اعتقاد داشته باشیم و بر این باورباشیم که اراده تکوینی خداوند بر سراسر جهان هست و  بر تغییرات و تحولات و انقلابهای اجتماعی حاکم است، چنانکه اراده تشریعی او نیز در چارچوب مکتب اسلام و نظام سیاسی آن از کانال اراده و اختیار انسان در تحول ارزشهای منفی حاکم بر جامعه به ارزشهای مثبت و ایجاد انقلاب اسلامی تاثیر خود را می گذارد.
بنابراین، در تئوری انقلابمان وارد کردن نقش عوامل غیر انسانی و فوق جریانات عادی بشری فصل ممیزی است با کلیه تئوریهای دیگر.

امام راحل این نگاه را به ما آموخت که هنوز در طی این سالیان نتوانسته اند آن را بشناسند و ضربه های هرچند مهلک آنان خم به ابروی این انقلاب نیاورده است.

در این رابطه به عنوان نمونه به بخشی از سخنان ایشان اشاره می کنیم.
«...اسلام دین افراد مجاهدی است که بدنبال حق و عدالتند.دین کسانی است که آزادی و استقلال می خواهند.مکتب مبارزان و مردم ضد استعماری است.اما اینها اسلام را طور دیگری معرفی کرده اند و می کنند.تصور نادرستی که از اسلام در اذهان عامه بوجود آورده و شکل ناقصی که در حوزه های علمیه عرضه می شود برای این منظور است که خاصیت انقلابی و حیاتی اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند، آزادیخواه باشند، دنبال اجرای احکام اسلام باشند، حکومتی بوجود بیاورند که سعادتشان را تامین کند و چنان زندگی داشته باشند که در شان انسان است.
مثلا تبلیغ کرده اند که اسلام دین جامعی نیست، دین زندگی نیست، برای جامعه نظامات و قوانین ندارد، طرز حکومت و قوانین حکومتی نیاورده است، اسلام فقط احکام حیض و نفاس است اخلاقیاتی هم دارد اما راجع به زندگی و اداره جامعه چیزی ندارد.
تبلیغات سوء آنها متاسفانه مؤثر واقع شده است.الان گذشته از عامه مردم، طبقه تحصیل کرده چه دانشگاهی و چه بسیاری از محصلین روحانی، اسلام را درست نفهمیده اند و از آن، تصور خطائی دارند همانطور که مردم افراد غریب را نمی شناسند اسلام را هم نمی شناسند و در میان مردم دنیا بوضع غربت زندگی می کند.
چنانچه کسی بخواهد اسلام را آنطور که هست معرفی کند مردم باین زودیها باورشان نمی آید بلکه عمال استعمار در حوزه ها هیاهو و جنجال می کنند....
آنروز که در غرب هیچ خبری نبود و ساکنانش در توحش بسر می بردند...دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد و اشرافیت و تبعیض و تسلط قدرتمندان بودند و اثری از حکومت مردم و قانون در آنها نبود، خدای تبارک و تعالی بوسیله رسول اکرم (ص) قوانینی فرستاد که انسان از عظمت آن ها بشگفت می آید.برای همه امور قانون و آداب آورده است.»امام خمینی، ولایت فقیه، ص 6.

بار دیگر این جمله تاریخی رهبر فرزانه انقلاب را در ذهن مرور کنیم:«من یک انقلابی ام,من دیپلمات نیستم»